جوانان مسلمان از یک سو در معرض سوءتفاهمهای فراگیر و بازنماییهای ناخواسته هستند و، از دیگر سو، در تلاش برای یافتن موقعیتهای شایسته برای زیستن؛ از یک سو در غرب آنها را تروریستهای بالقوه میبینند و، از سوی دیگر، حاکمان اقتدارگرای کشورهایشان آنها را «آیندهسازان» میخوانند در حالی که برای اکثریت آنها هیچ روزنهای برای داشتن زندگیای دلخواه و سازنده باقی نمیگذارند.
لیندا هیریرا و آصف بیات در مجموعهمقالاتی که از نویسندگان مختلف با عنوان جوان بودن و مسلمان بودن گردآوردهاند، کوشیدهاند از این تصورات فراتر روند و نشان دهند که «ساختهشدن» جوان مسلمان روندی دیالکتیکی دارد که عوامل و نیروهای مختلفی در آن درگیرند. نگاهی به این کتاب خواهیم داشت.
تصویری از جوانان
در حال حاضر، در مطالعات جامعهشناسانه، افراد بین ۱۵ تا ۲۹ سال را «جوان» به حساب میآورند. در کشورهای اسلامی اکنون این جمعیت حدود ۴۰ درصد بزرگسالان را تشکیل میدهد؛ جمعیتی که با بیکاری گسترده درگیرند، و بسیاری از ناظران آنها را خطرناک و عامل بیثباتی سیاسی میدانند.
تقریباً در تمام کشورها، ۹۰ درصد افرادی که به اتهام قتل بازداشت میشوند جوان هستند، و بیش از سهچهارم جنایتهای خشونتآمیز را در سطح جهان جوانان مرتکب میشوند. بیش از ۵۰ درصد از جمعیت جوان جهان در حال حاضر در ۲۷ کشور خاورمیانه و آفریقای جنوب صحرا زندگی میکنند، که از این میان ۱۳ کشور اکثریت مسلمان دارند و برخی دیگر هم اقلیتهای مسلمان پرجمعیتی دارند.
جوانان این کشورها اغلب با فقر و بیکاری درگیرند و عقیدهای غالب میگوید که همین فقر و بیکاری عامل افراطگراییشان است. در حالی که، اسپوزیتو و مجاهد نشان دادهاند که آمار بیکاری در میان مسلمانان بنیادگرا و مسلمانان میانهرو هر دو حدود ۲۰ درصد است.
جوانان، جوانی، و جنبش جوانان
جوانان به طبقات اجتماعی مختلف تعلق دارند و، بههمینترتیب، تجربهای که از «جوانی» میکنند نیز با هم بسیار متفاوت است. با این حال، در زمانهی حاضر به دلیل گسترش مدارس و ارتباطات، افراد در بازهی سنی جوانی میتوانند خصوصیات قابل مقایسهای داشته باشند.
وقتی جوانی را بر اساس سن تعریف میکنیم، این مفهوم را بر خصوصیتی زیستشناختی استوار کردهایم. اما جوانبودن همچون زنبودن برسازهای اجتماعی نیز هست. جوانی در مفهوم اجتماعی و روانشناختیاش مرحلهای از زندگی است میان کودکی (زمان آسیبپذیری و معصومیت که آدمی محتاج محافظت است) و بزرگسالی (زمانی که در قبال خودش و بقیه مسئول شناخته میشود). بهاینترتیب، جوانی دوران استقلال نسبی است.
پیداست که جوانان در کشورهای «جنوب جهان» در مقایسه با جوانان (دختر و پسر) کشورهای «شمال جهان» استقلال کمتری دارند و موقعیت کمتری برای تجربهکردن جوانی.
در فصل دوم کتاب، آصف بیات نشان میدهد که بهرغم همهی این تفاوتها، چگونه محیط شهری، مدارس، و رسانههای جمعی هویت جمعی مشترکی را برای جوانان شکل میدهند. بههمینترتیب، نشان میدهد که آنچه جنبش جوانان خوانده میشود از جنبشهایی مانند جنبش دانشآموزی و دانشجویی متمایز است و هدفش مشخصاً خواست موقعیتهای جوانیکردن یا بازتعریف آنهاست.
نسل و آگاهی نسلی
جوانانی که در این کتاب به آنها پرداخته شده در میانهی سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۳ متولد شدهاند. از یک لحاظ آنها، بنا به برآورد نهادهای سازمان ملل، «آموزشدیدهترین نسل تاریخ بشر» هستند. از طرف دیگر، در سالهایی پا به دنیا گذاشتهاند که دولتها با درپیشگرفتن سیاستهای موسوم به نئولیبرال در حال ازمیانبرداشتن ساختارهای دولتهای رفاه و ازمیانبردن امنیت شغلی بودند؛ مشکلی که در حال حاضر بهشدت گریبانگیر جوانان طبقات فرودست و متوسط است.
حدود ۹۰ درصد از جوانان در جنوب جهان ساکن هستند؛ در کشورهایی که پس از جنگ جهانی دوم شدیدترین اتفاقات سیاسی و بحرانهای اجتماعی در آنها رخ داده است. جوانانی که زمانی در این کشورها رهبران استقلال یا انقلابها بودند، اگر جان به در برده باشند، اغلب بر مصدر کار نشستهاند و از قضا الان همان کسانی هستند که حاضر نیستند جای خود را به جوانان حاضر بدهند و اسباب نزاع بین نسلی را فراهم کردهاند.
جوانان مسلمان نیز مانند باقی این نسل در دوران انقلاب فناوری و ارتباطات بزرگ شدهاند. فضای ارتباطات اینترنتی جهانی خیلی زود چندزبانه شد و زبانهای عمدهی جوانان مسلمان نیز روی شبکههای اجتماعی و موتورهای جستجو کاربرد یافت. این امر هم به رشد حضور آنها در اینترنت انجامید و هم باعث شد منفعل محض نباشند و با بقیهی مردم جهان دادوستد کنند.
حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱ اما تأثیری اساسی بر نگرش باقی مردمان جهان نسبت به مسلمانان گذاشت و نیز بر رویکردهای سیاستگذاری در غرب به مسائلی چون رابطه با جهان اسلام و ادغام مهاجران در جوامع مقصد و چندفرهنگگرایی. تلاش جوانان مسلمان نیز، خصوصاً مهاجران، برای بهدستآوردن موقعیتهای جوانی سخت تحت تأثیر فضای پس از یازدهم سپتامبر قرار گرفت.
با این همه، جوانان مسلمان در میان باقی جوانان جهان، و شاید بیش از بسیاری از آنان، در تلاش برای دستیابی به عدالت اجتماعی و حقوق بشر هستند و از نقض حقوق اولیهشان خشمگین و بیزارند.
سبک زندگی
خواستهای جوانان مسلمان اغلب پیچیده نیست. چنان که دینا دختر بیست سالهی مصری به هیریرا (در فصل هشتم کتاب) گفته:
«جوانان زیاد بلندپرواز نیستند. ما میخواهیم زندگی آبرومندانهای داشته باشیم. میخواهیم شغل داشته باشیم، بتوانیم عشق بورزیم، و بتوانیم ازدواج کنیم.»
اما همین خواستهای ساده برای بسیاری از جوانان دور از دسترس است.
بهاینترتیب، چنان که سیمون در فصل نهم کتاب به آن پرداخته، به «بزرگسالی» واقعی رسیدن این جوانان، یعنی رسیدن به استقلال در زندگی، به دلیل وجود فساد سیاسی و اقتصادی حاکم بر کشورهایشان و محرومیت گستردهای که به آنها تحمیل میشود، بهشدت دشوار است.
بیکاری جوانان در خاورمیانه بیداد میکند: در حالی که متوسط بیکاری جهانی ۱۴ درصد است، در خاورمیانه ۲۵ درصد است. در ایران در فاصلهی سالهای ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۴ بیکاری جوانان از ۱۹ به ۲۴ درصد رسید، و در سوریه در سالهای منتهی به قیام و جنگ داخلی ۷۵ درصد جوانان بیکار بودند.
اما بیکاری و فقر تنها مشکلات جوانان مسلمان نیستند. در کشورهایی مانند ایران و عربستان یا افغانستانِ زیر سلطهی طالبان، جوانان اعم از زن و مرد زیر فشار انواع کنترلهای اجتماعی و مقررات مربوط به پوشش و خورد و خوراک و روابط انسانی قرار دارند.
اعظم خاتم در این کتاب نشان میدهد که چگونه دولتها به شیوههای مختلف زیر عنوان ستیز با تهاجم فرهنگی، مبارزه با غربزدگی، و مبارزه با بیاخلاقی، میخواهند جوانان را زیر سلطه درآورند.
از سوی دیگر، در فصل دیگری از کتاب، شیرین امیرمعظمی نشان میدهد که چگونه بخشی از جوانان مسلمان مهاجر به غرب، مانند گروههایی از زنان جوان مسلمان در آلمان و فرانسه، با شیوههای زیست جوانانه در این کشورها مشکل فرهنگی پیدا کردهاند و میکوشند در برابر «وسوسه»های این نوع از زندگی سرخوشانه و مستقل «تقوا» پیشه کنند و در جلب «رضایت الهی» بکوشند.
از دین افراطی تا زندگی حداقلی
با همین مثال میتوان فهمید که بحث گرایشهای دینی جوانان مسلمان چقدر پیچیده است. مباحث کتاب همچنین نشان میدهد که برقرارکردن پیوند قطعی میان محرومیتهای جوانان مسلمان و انواع واکنشهای سیاسی آنان به لحاظ تحلیلی دشوار است.
در دههی ۱۹۹۰ در اندونزی، بخشی از جوانان مسلمان به «لشکر جهاد» پیوستند که سازمانی شبهنظامی با عقاید سلفی بود. نورهایدی حسن نشان میدهد که با وجود بحران اقتصادی آن دهه در اندونزی که موجب بیکاری ۷۰ درصد از جوانان شد، نیمی از ۷ هزار عضو جوان (۲۰ تا ۲۹ سال) لشکر جهاد تحصیلات دانشگاهی داشتند و پیوستن به این گروه بنیادگرا برایشان بیشتر نوعی انتخاب و «نمایش» هویتی بود تا گزینشی در واکنش به فقر. ایدئولوژی سلفی برای این جوانان فقرزده نوعی هویت مستقل و حس زندگی آبرومند فراهم میکرد.
همچنین منیه بنانی الشرایبی در مطالعهای که راجع به جوانان مراکشی در کتاب ارائه کرده نشان میدهد که مسئلهی مواضع مذهبی بیش از اینکه به سن مربوط باشد، به آموزشهایی مربوط است که فرد دریافت کرده یا نکرده.
نویسندگان کتاب در کل نشان میدهند که هواداری از اسلام بنیادگرا تنها یکی از راههایی است که جوانان مسلمان در زندگی دشوار خود آن را برمیگزینند.
علاوه بر تنوع انتخابهای سیاسی، تنوع شکل فعالیت به اقتضای موقعیت هم قابل توجه است. برای مثال، مکرم خوری-مخّول در این کتاب نشان داده است که جوانان فلسطینی چگونه برای گریز از پیگرد و سانسور از فضای اینترنت برای پیشبرد فعالیتهای سیاسی خود استفاده میکنند.
از سوی دیگر، سیاستورزی آشکار تنها راهی نیست که جوانان مسلمان زیر فشار حکومتهایشان به آن رو میآورد. عبدالله العتیبه و پاسکال منوره به بررسی پدیدهی «طفوش» بین جوانان عربستان سعودی پرداختهاند: یعنی انجام عملیات پرخطر نمایشی با خودرو. عتیبه و منوره معتقدند که این نوع تفریح جمعی بیشتر نوعی بروزدادن خشم نسبت به ساختارهایی بهشدت ناعادلانه است.
برخورد با فشارها و هنجارهای غالب جوامع سرکوبگر مسلمان هم شکلهای متنوعی به خود گرفته است. آصف بیات در فصل دیگری از کتاب به این میپردازد که چگونه جوانان ایرانی فرصت عزاداریهای محرم را مال خود میکنند و از این موقعیت برای معاشرتهایی استفاده میکنند که معمولاً توسط حکومت منع میشوند؛ تا جایی که برخی از این عزاداریها به عنوان «حسین پارتی» یاد میکنند.
جوان، مسلمان، و مدرنبودن
نکتهی مهمی که این کتاب نشان میدهد این است که مسلمانبودن برای بخش مهمی از این جوانان جزئی اساسی از هویتشان شده است: فقیر باشند یا غنی، سنتی باشند یا مدرن.
آدلین ماسکولیه که جوانان نیجریهای را مطالعه کرده در این کتاب نشان داده است که این جوانان چگونه فضاهای فعالیتهای مذهبی خود را از فضای پرداختن به موسیقی و ورزش و پوشیدن لباسهای غربی جدا کردهاند و بدون اینکه تضادی ببینند بین دو فضا جابهجا میشوند.
اما چنین جابهجاییهایی برای همه میسر نیست: نزد بسیاری از جوانان مسلمان «مسلمان حقیقی بودن» با «حقیقتاً مدرن بودن» در تضاد است. فاطمه صادقی در فصل هفده کتاب نشان میدهد که جدال بین مسلمان سنتی و مدرن بودن چطور در وجود بسیاری از جوانان راه یافته است و میان تظاهرات مدرن آنان در فضای عمومی و عقاید درونی سنتیشان چه تنشهایی برقرار است.
سیاست موسیقایی: خشم و تفنن
هویتیابی در میان جوانان مسلمان مهاجر به غرب دشوارتر از جوانان ساکن در کشورهایی با اکثریت مسلمان است. اقلیتهای مسلمان ساکن اروپا و آمریکای شمالی اغلب بر وجوه هویتی خود بیشتر از همتایان ساکن خاورمیانهشان پافشاری میکنند و، در عین حال، در مقایسه با آنان زیر فشار و نظارت هویتی کمتری هستند. یکی از راههایی که جوانان مهاجر برای ابراز هویت خود یافتهاند استفاده از موسیقی است.
میریام غزه در فصل نوزده نشان میدهد که جوانان مراکشی در هلند چگونه از موسیقی برای ابراز جوانی خود و واکنش به تجربیاتشان در جامعهی هلند استفاده میکنند. جوانان آسیای جنوبی مقیم بریتانیا نیز از الگوی مشابهی استفاده میکنند. تد سوئدنبرگ در همین رابطه گروه موسیقی «فان-دا-منتال» (Fun-Da-Mental) را در این کتاب بررسی کرده است.
نوسان میان جوانی و مسلمانی
با همهی این اوصاف، راجع به وضع جوانان مسلمان در این زمانهی نئولیبرال چه میشود گفت؟ تلقی رایج این است که جوانان مسلمان با وضع بیکاری گسترده و محرومیت و بهحاشیهراندهشدن، منادیان اسلام بنیادگرا خواهند بود. این دیدگاه اما تلاشهای متنوع جوانان مسلمان برای یافتن زندگی دلخواه، صیانت نفس، و اخذ و عرضهی فرهنگهای مختلف را نادیده میگیرد. جوانان مسلمان در کشورهای مختلف اشتراکات فراوانی دارند، ولی، در عین حال، واکنشهای متفاوتی هم به وضعیتهای مشترکشان داشتهاند.
بسیاری از مسائل جوانان در سراسر دنیا از شمال تا جنوب با هم قابل مقایسه است؛ خصوصاً وقتی پای برنامهریزیهای هماهنگ سازمانهای جهانی برای بهبود وضع جوانان به میان میآید که با همکاری دولتها صورت میپذیرد. این برنامهریزیها از دو وجه قابل تامل هستند: از یکسو تشخیص مسائل مشترک برای جوانان در سرتاسر دنیا نشان میدهد که چه مشابهتهایی میان وضع و سبک زندگی در کل دنیا برقرار شده است؛ از سوی دیگر خصوصیت عمومی این طرحها این است که «برای» جوانان برنامه میریزند اما «عاملیت» خود جوانان را معمولاً در نظر نمیگیرند. همچنین عمدهی این برنامهریزیها با ایدئولوژی و هنجارهای آزادسازی اقتصادی صورت میگیرد؛ رویکردی که خود بخشی از مشکلات جوانان امروز را پدید آورده است.
نویسندگان کتاب در پی این هستند که دریابند جوانان مسلمانان چه راههایی برای همساز کردن موقعیتهای خود در مقام جوان و مسلمان در جایهای مختلف جهان و طبقات متفاوت در پیش میگیرند و به فرصتها و دشواریهای سبکزندگی و هویت خود چگونه میپردازند.
تحقیقات کتاب نشان میدهند که جوانان مسلمان در دنیاهای خود به شیوههای معنیداری عمل میکنند اما وقتی زندگیشان با تلقیها و بازنماییهای غالب از اسلام و هویت و توسعه تطابق ندارد اغلب نادیده گرفته میشوند. از این رو برخی به گروههای اخوت رو میآورند و برخی به اسلامی میگروند که با فضای دنیای جهانیشده تطابق بیشتری داشته باشد و بسیاری دیگر راههای مختلفی برای ابراز یا ساخت هویتی از آن خود میجویند.
این رویکردها در کشورهایی با جمعیت غالب مسلمان و کشورهایی که مسلمانش اقلیت هستند تفاوتهایی دارد. در کشورهایی که اکثریت مسلمان دارند، جوانان چه به راههای بروند که با دنیای مدرن آشتی بیشتری دارد و چه به راههایی بروند که متضمن زندگی سنتیتری باشد، با سالخوردگان خود بر سر احراز هویت، عاملیت و به رسمیت شناختن جوانیشان درگیرند.
مقالات کتاب نشان میدهند که جوانان مسلمان در کشورهای جنوب با مشکلات مشترک فقر، اقتصاد متزلزل، دولتهای فاسد، و اقتدارگرایی مواجهند و از بیقدرتی و استیصال خود برای تغییر اوضاع در عذابند.
جوانان مسلمان با وجود همهی مشکلاتی که روبرویشان قرار دارد اغلب دیگر در پی این نیستند که به شیوهی سنتی به بزرگسالی برسند و بر طبق الگوهای رایج ثبات و زندگی آبرومند داشته باشند. آنها میخواهند جوانی خود را بدون توسل به اسباب و وسایل معمول و سنتی برای رسیدن به بزرگسالی طی کنند و این رویکرد دشواریهای خود را دارد.
جوانان مسلمان چه در شمال و چه در جنوب جهانی باشند، میان احراز جوانی و مسلمانی خود در نوسانند. و در این رفت و آمد عوامل اجتماعی، طبقاتی، اقتصادی و سیاسی هر جامعهای نقش خود را دارند.