جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فیلیکس کروآتزک:

گفتمان جوانی و بحران‌های حکومت

تظاهرات ۱۹۶۸ جوانان در شیکاگو (Library of Congress)

فیلیکس کروآتزک:

گفتمان جوانی و بحران‌های حکومت

– مقاله ۱۱
فیلیکس کروآتزک پژوهشگر سیاست و روابط بین‌الملل در دانشگاه آکسفورد است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Krawatzek, Félix. Youth in Regime Crisis: Comparative Perspectives from Russia to Weimar Germany. Oxford University Press, 2018.

تظاهرات ۱۹۶۸ جوانان در شیکاگو (Library of Congress)

جوانان همیشه جلودار تغییرات سیاسی نیستند؛ وقتی هم جلودار هستند لزوماً تغییر سیاسی‌ای که رخ می‌دهد مطلوب و مناسب نیست. ولی هر وقتی سیاست‌های یک جامعه در شرف تغییر است، جوانان به هر حال در آن نقشی تعیین‌کننده دارند. نقش جوانان در بحران‌های حکومتی چیست؟ آیا جوانان موقعیت ویژه‌ای برای نقش‌آفرینی در بحران‌هایی دارند که ممکن است به تغییر حکومت بینجامد؟ اصلاً در‌نظر‌گرفتن مفهوم جوانی می‌تواند کمکی به تحلیل بحران بکند؟ اهمیت گفتمان ناظر جوانی در بحران‌های بزرگ سیاسی چیست؟ 

فیلیکس کروآتزک در کتاب جوان در بحران حکومتی با بررسی چند مورد تاریخی، و تمرکز بر تحولات ابتدای قرن بیست‌و‌یکم در روسیه، در صدد پاسخگویی به این پرسش‌ها برآمده است. او به این منظور به دو دوران بحرانی در حکومت‌های دمکراتیک و دو دوران بحرانی در حکومت‌های دیکتاتوری از زمان جنگ جهانی اول تاکنون پرداخته است؛ بحران‌هایی که بعضی به سقوط حکومت و برخی به تثبیتش انجامیده‌اند. کروآتزک به به وضعیت گفتمان (discourse) در زمان بحران می‌پردازد؛ اینکه گفتمانی که در خصوص جوانان در سطح حکومت و جامعه جاری است تأثیری بر بسیج واقعی جوانان در دوران‌های بحرانی دارد؟ اما نحوه‌ی نگرش کروآتزک به گفتمان در زمان بحران جالب و متفاوت است: از نظر او گفتمان یک شیوه‌ی انعکاس کلامی بحران نیست، بلکه گفتمان خود بخشی از بحران است. 

کروآتزک می‌گوید مقایسه‌ی این دوره‌ها نشان می‌‌دهد حکومت‌هایی که فاقد حمایت دموکراتیک بوده‌اند کوشیده‌اند فقدان مشروعیت خود را با بسیج نمادین و سیاسی جوانان جبران کنند. مورد مشخص این تثبیت که به آن پرداخته شده، بحران در روسیه‌ی تحت حکومت پوتین پس از انقلاب‌های رنگی در اروپای شرقی است؛ که اصلی‌ترین مورد بررسی کروآتزک نیز هست. کروآتزک سه برهه‌ی تاریخی دیگر را با این دوره مقایسه کرده تا امکان نتیجه‌گیری داشته باشد. یکی دوران جمهوری وایمار آلمان پس از جنگ جهانی اول؛ دیگری اعتراضات فرانسه در می ۱۹۶۸؛ و اتحاد شوروی در دوره‌ی پرسترویکا.

نویسنده نشان می‌دهد که نزاع طرف‌های متقابل سیاسی بر سر معنای جوانی نمایانگر تحولاتی هستند که طی بحران به تغییر یا تثبیت حکومت می‌انجامند.

در قرن بیستم، ظهور مفهوم «جوان» در مقام گروه اجتماعی و سیاسی مستقل آثار مهمی بر جای گذاشت. به‌تدریج، سن حق رأی در سرتاسر دنیا کاهش یافت و جنبش‌های جونان در مواقع حساس به مرکز تحولات سیاسی راه یافتند.

جنگ جهانی اول تأثیر مهمی بر شکل‌گیری «جوان» به‌ عنوان هویتی جمعی داشت زیرا در طی این جنگ، آگاهی نسلی در میان جوانانی که برای جنگ به‌ نفع دولت‌هایشان بسیج شدند، برانگیخته شد. جنگ که پایان یافت، حاکمان در سرتاسر اروپا به‌ نحوی اغراق‌آمیز به ستایش از توانایی‌های جوانان و نمادپردازی در خصوص جوان روی آوردند.

کروآتزک می‌گوید اهمیت جوان در مواقع بحرانی به حضور جسمانی صرف آنها در بسیج سیاسی محدود نمی‌شود. نزاع طرف‌های متقابل در بحران سیاسی بر سر معنای جوانی در ساحت عمومی، بسیج سیاسی جوانان را هم به راه می‌اندازد و هم خط و مرزهایش را مشخص می‌کند.

در واقع، تلقی‌های مختلفی که از جوان و جوانی ارائه می‌شود، بازتاب‌دهنده‌ی دیدگاه‌های اجتماعی و سیاسی رقیب در زمانه‌ی بحران است. 

یکی از وجوه اهمیت این تلقی‌ها این است که جوانان، به‌ عنوان گروهی جمعیتی، گذرا هستند و دوران جوانی‌شان طی می‌شود؛ اما تلقی‌هایی که از جوان و جوانی ارائه می‌شود می‌تواند دوام و اثری دیرپاتر از خود این نسل‌ها داشته باشد. در پی بازیابی همین تلقی‌ها، بررسی منابعی مانند روزنامه‌ها که مخاطب عام دارند برای کروآتزک مهم می‌شود.

بحران و بسیج سیاسی

بحران را اغلب سلسله‌ای از وقایع مهمی می‌دانند که احتمال دارد به تغییرات گسترده بینجامند. به‌این‌ترتیب، توقع می‌رود که طی بحران، برخی موانع سیاسی که به‌ طور معمول جلوی تغییر را می‌گرفتند رفع شوند.

در زمانه‌ی بحران، محاسبات مربوط به محدودیت‌های فعالیت سیاسی به‌ هم می‌خورد، و احتمالاتی که در وضعیت بحرانی پیش می‌آیند، ظرفیت فائق‌آمدن بر موانع ساختاری‌ای را فراهم می‌کند که اگر وضع بحرانی نبود، جلوی تغییر را می‌گرفتند.

جنبش‌های جوانان از جمله عاملانی هستند که روی مفهوم بحران سرمایه‌گذاری می‌کنند و می‌خواهند حد و شکلی از تغییر سیاسی را پیش ببرند که تا پیش از بحران‌شدنی در تصور نمی‌گنجید.

بحران سیاسی، از نظر کروآتزک، دو ویژگی اساسی دارد که در همه‌ی موارد چهارگانه‌ای که بررسی کرده موجودند: یکی اینکه، حکومت از درون مشروعیتش را از دست داده؛ دیگر اینکه، فعالان مخالف از بیرون تشویق می‌شوند. 

کروآتزک ضمناً اشاره می‌کند که تغییرات سریع یا تدریجی در روابط خارجی کشور عاملی کافی برای تغییر شرایط بسیج عمومی و تأثیر بر ماهیت بسیج در دوران بحران نیستند. اما وقتی حکومت‌ها در داخل مشروعیت‌شان را از دست می‌دهند، مثلاً به دلیل اختلاف‌افتادن میان حاکمان یا ضعف زمامداران، فعالان می‌توانند از تغییرات در روابط خارجی حکومت هم برای بر‌هم‌زدن محاسبات سیاسی و به‌دست‌آوردن نتایج جدید استفاده کنند.

نماد جوان و جوانی در موقع بحران می‌تواند بدیلی برای نخبگان حاکم به‌ شمار آید. به همین دلیل، حکومت‌ها می‌کوشند در مواقع بحران خود را با جوانان پیوند زنند تا نشان دهند که مشروعیت دارند و می‌توانند دوام پیدا کنند.

کروآتزک می‌گوید اگر در دورانی که بحرانی به‌ شمار می‌رود، روایتی غالب باشد که نشانگر گسستی شدید میان حال کشور و گذشته‌اش باشد و وعده‌هایی راجع به آینده‌ای عمیقاً متفاوت بدهد، با بحرانی شدید مواجهیم.

به‌این‌ترتیب، درکی که از بحران در زمان خودش وجود دارد، بر مسیر تحولات مؤثر است. همین درک است که نشان می‌دهد چه چیزی در دستور کار فعالان هست و چه چیزی نیست، و نشان می‌دهد که واکنش‌های مناسب به حاکم چه باید باشد.

در ابتدای بحران، این احتمال پیش روی جامعه گشوده می‌شود که شاید بتواند قرارداد اجتماعی موجود را به قراردادی دیگر تغییر دهد. با تداوم بحران، تصمیماتی که طرف‌های درگیر می‌گیرند به‌تدریج «پنجره‌ی فرصت‌ها» را محدود می‌کند. محدود‌شدن آینده‌های ممکن، به معنای تعریف پایانی برای بحران است.

به‌این‌ترتیب، بحران «آینده‌ها»یی را که ممکن بوده‌اند در روند خود کنار می‌گذارد و تبدیل به «آینده‌های گذشته» می‌کند و همچنین وقایعی را تبدیل به نمادهایی می‌کند که در آینده هم به آنها رجوع می‌شود. این نمادپردازی در سطح گفتمانی تبدیل به مرجعی برای بسیج سیاسی واقعی می‌شود.

کروآتزک تعریف خود از بحران را به این ترتیب به دست می‌دهد: بحران در سطح مفهومی حاوی تغییراتی در روابط زمانی است. بحرانی که با شکاف میان «آن‌گونه که گذشته در حال استفاده می‌شود» («فضای تجربه» یا Erfahrungsraum به آلمانی) و «آن‌گونه که آینده در حال قابل تصور است» («افق تجربه» یا Erwartungshorizont به آلمانی ) تعریف می‌شود: زمان‌های تاریخی گذشته، حال، و آینده را در هم می‌آمیزد، و، به‌این‌ترتیب، خود بحران در این سطح، مفهومی زمانی است. 

وقتی معاصران، دورانی را بحرانی می‌خوانند، به یک معنی می‌‌گویند که زمان «حال»شان از اساس دستخوش تصادفات است، و با همین دید گذشته را به یاد می‌آورند و راجع به آینده می‌اندیشند.

اگر حال با توقعی که در گذشته از آن داشتند متفاوت باشد، داوری‌هایشان راجع به امکان‌های آینده تحول پیدا می‌کند. در این صورت، گزینه‌هایی که راجع به آینده دارند متعدد و متأثر از امیدها و ترس‌هایشان خواهد بود، و این عدم تعین مجالی برای تخیل تاریخی باز می‌کند.

دوره‌های بحرانی هنجارهای مستقر سیاسی و فرهنگی را متزلزل می‌کنند و جامعه را وا می‌دارند چهارچوب‌های آزمایشی جدیدی را جایگزین این الگوهای جاافتاده کند.

وقتی جوانان می‌گویند که جریان اعمالشان می‌تواند تغییراتی عمده در ساختار حکومت پدید آورد و وقتی رسانه‌ها نیز همین ادعا را بازتاب می‌دهند، شکافی که میان تجربه و توقع دیده می‌شود توانایی بسیج سیاسی می‌یابد. از این روست که جوانان و بحران پیوندی قوی دارند.

جوانی؛ از وضعیتی آرمانی تا بسیج سیاسی

جوانی در فهم هر جامعه‌ای از خودش می‌تواند تبدیل به عاملی بسیار منازعه‌برانگیز شود، گروه‌های مختلف بر سر این تلقی با هم اختلاف داشته باشند، و در دوره‌های بحران که جامعه در پی تغییر جهت‌گیری‌هایش برمی‌آید این نزاع تشدید هم می‌شود.

به.این‌ترتیب، کروآتزک جوانی را برساخته‌ای اجتماعی (social construction) در نظر می‌گیرد و نه عنوانی برای گروهی که تعریف زیست‌شناسی مشخصی دارند. به تعبیر بوردیو، «جوانی لفظی بیش نیست».

وقتی از «بسیج» (mobilization) جوانان حرف می‌زنیم، دو وجه برای آن در نظر گرفته می‌شود: اول، بسیج گفتمانی جوان توسط سیاست‌مداران، روشنفکران، یا گروهی از خود جوانان که از طریق رسانه‌ها صورت می‌گیرد؛ دوم، بسیج عملی جوانانی که خیابان‌ها را اشغال می‌کنند. این دو وجه با هم تعامل دارند و بسیج گفتمانی می‌تواند بسیج عملی را برانگیزد یا محدود کند. 

نسل‌ها: تجربه‌ها و توقعات متنازع

کروآتزک می‌گوید اگر مانند بسیاری از نویسندگان بر «فضای تجربه»‌ی مشترک تکیه کنیم، تلقی درستی از اهمیت واقعی و روزمره‌ی اصطلاح «نسل» (generation) نخواهیم داشت. او برای تعلق نسلی بر روابطی تمرکز می‌کند که میان «افق تجربه» و «فضای تجربه» وجود دارد.

جوان دوره‌ای مفروض فقط به این دلیل که گذشته و فضای تجربه‌ی مشترکی با دیگران دارد عضوی از یک نسل شناخته نمی‌شود، بلکه داشتن افق تجربه‌ی مشترک هم شرطی برای هم‌نسل‌بودن است.

این افق‌ها شامل توقعاتی از انواع مختلفند؛ از جمله، امیدها و ترس‌ها و آرزوهای مشترک برای نگه‌داشتن آنچه هست یا تغییر‌دادن آنچه نادرست شمرده می‌شود.

کروآتزک می‌گوید بر اساس آموزه‌های مختلف، چهار رویکرد به مفهوم نسل را می‌توان برشمرد:

۱. رویکرد روان‌شناختی: ما در مقام فرد متعلق به نسل‌های مختلفی هستیم که محققان روان‌شناسی آنها را بر اساس نقش‌های خانوداگی تفسیر می‌کنند: در عین حال که نوه‌ی کسی هستیم، فرزندیم، و احیاناً پدر یا مادر هم هستیم.

۲. رویکرد جامعه‌شناسی سیاسی: جامعه‌شناسان سیاسی به تنوع و انتقال ارزش‌ها میان نسل‌ها علاقمندند و بین استفاده از مفهوم نسل و مفهوم «گروه سنی» (cohort) برای توضیح عامل سن در انتخاب‌های سیاسی در نوسانند. نورمن رایدر، که پایه‌گذار مفهوم گروه سنی است، می‌گوید: «گروه سنی مفهومی در مطالعات تغییرات اجتماعی است… گروه‌های سنی متوالی با تفاوت‌هایی که در محتوای آموزش رسمی‌شان دارند، با تفاوت شیوه‌های مردم‌آمیزی، و با تجربیات تاریخی خاص خود از یکدیگر متمایز می‌شوند.»

۳. رویکرد تاریخ اجتماعی: نظریه‌های نسلی در چهارچوب تاریخ اجتماعی با کارل مانهایم به اوج رسیدند. مسئله‌ی اصلی در این رویکردها عاملیت تاریخی نسل‌ها بود، و این رویکرد ماده‌ی تجربی‌اش را عمدتاً از اوضاع جمهوری وایمار گرفته بود.

۴. رویکرد تاریخ فرهنگی: این رویکرد به نسبت بقیه جدیدتر است و بر اهمیت فرهنگی استفاده از اصطلاح نسل و تأثیرات اجتماعی آن متمرکز است. کروآتزک برای تحقیق خود همین رویکرد را برگزیده است.

از دیدگاه تاریخ فرهنگی، قابل رؤیت‌ بودن برچسب نسلی پس از جنگ جهانی اول، نشان‌دهنده‌ی خودآگاهی جوانان در مقام گروهی متمایز در این دوره است. 

از این دوره بود که جوانان منافع خاص خود را که با منافع کودکان و بزرگسالان متفاوت بود صورت‌بندی کردند و رفته‌رفته در قالب جنبش‌هایی که خاص خودشان بود، چه جنبش‌هایی که بزرگسالان اداره‌شان می‌کردند و چه جنبش‌هایی که اداره‌شان بر عهده‌ی خود جوانان بود، سازمان‌دهی شدند.

از جمهوری وایمار تا روسیه

از انقلاب نارنجی سال ۲۰۰۴ اوکراین به بعد، شماری از محققان راجع به «نسل جدید پس از کمونیسم» در اروپای شرقی حرف می‌زنند. در چهارچوب انقلاب‌های رنگی در کشورهای کمونیستی سابق بود که مفهوم نسل تبدیل به نمادی مناقشه‌برانگیز شده است.

در روسیه، طرفداران سیاست‌های رئیس‌جمهور پوتین می‌کوشند استفاده از مفهوم نسل را در قالب‌های انحصاری مورد نظرشان محدود کنند تا شاید از این طریق بتوانند حمایت جوانان از حاکمان را به‌ دست آورند. اما جنبش‌های مخالف حکومت هم کوشیده‌اند روی نماد نسل جوان سرمایه‌گذاری کنند، تا هوادارنشان را متحد کنند. 

اما این نوع توجه به مفهوم نسل و به مفهوم جوان در این سرزمین، توجهی متأخر است: در دوران شوروی جایی برای فرهنگ جوانانه‌ی متمایز فرض نمی‌شد و وحدت مردم در کشور سوسیالیستی فراتر از نسل‌ها فرض می‌شد. 

تفاوت نسل‌ها صرفاً مربوط به سطح پیشرفت اقتصادی و اجتماعی بود که در آن قرار داشتند. برای رهبری شوروی مهم بود که جوانان را از شائبه‌ی این تمایز دور نگه‌ دارد، زیرا پذیرش نزاع بین نسلی به‌منزله‌ی تردید در منطق پیشرفت تاریخی بود.

در دهه‌ی ۱۹۸۰ در اواخر دوران شوروی، وجود نسل جوان متمایز نسبتاً پذیرفته شد، اما سیاستمداران شوروی همچنان مسئله‌ی توالی نسل‌ها را به پیشرفت تاریخی به‌ سوی سوسیالیسم مربوط می‌کردند.

همان‌طور که اشاره کردیم، استفاده از مفهوم نسل و مفاهیم مربوط به آن پس از جنگ جهانی اول بود که پدیدار شد و رونق یافت. در دوران میان دو جنگ، در سرتاسر اروپا، در توضیح پدیدارهای مختلف فرهنگی و سیاسی و اجتماعی به مفهوم نسل رجوع می‌کردند. این تأکید به‌ طور خاص در جمهوری وایمار قابل رؤیت بود، و در متون متعدد سیاسی و فرهنگی اهمیت فوق‌العاده‌ای به آن داده می‌شد.

در ماه می ۱۹۶۸، در فرانسه، استفاده از برچسب نسلی چندان برجسته نبود. با این حال، با پیش‌رفتن بسیج اجتماعی و در دوره‌های بعدی، اعتراضات می ۱۹۶۸ بیش‌تر و بیش‌تر به‌ عنوان اعتراضات «جوان‌پایه» (youthbased) تفسیر شد.

محافظه‌کارانی که مخالف جنبش بودند با اتکاء به این تفاسیر می‌توانستند تظاهرات را صرفاً نزاع نسلی بدانند و آن را از محتوای سیاسی‌اش خالی کنند. این نوع استفاده از برچسب «جوانانه» برای جنبش‌ها به قصد غیر‌سیاسی چ‌کردنشان از آن زمان تاکنون رایج بوده است.

سیر کتاب

کروآتزک می‌گوید بررسی چهار مورد تاریخی به‌ طور تفصیلی این حسن را دارد که دچار انتزاع کار‌کردن با داده‌های فراوان و مقایسه‌ی آنها نمی‌شود. این الگو به او امکان داده است به‌ نحو مناسب‌تری وابستگی زمینه‌ای ویژگی‌های مورد بررسی را تحقیق کند. 

همچنین برای پرهیز از نواقص روش‌‌های صرفاً کمی و صرفاً کیفی، کروآتزک روشی ترکیبی را در این کتاب به کار بسته است که به‌ زعم او انسجام بیش‌تری دارد.

با نگریستن به بحران از زاویه‌ی جنبش جوانان، کتاب می‌تواند شرایط ساختاری و تعامل میان بازیگران نقش‌آفرین در بحران را روشن کند.

تشخیص اینکه شرایط ساختاری، از قبیل نوع حکومت یا میراث تاریخی، چگونه بر بسیج سیاسی جوانان اثر می‌گذارند کمک می‌کند بفهمیم جوانان وقتی در بنیان‌های سیاسی کشور خود تردید می‌کنند، برای انجام چه کارهایی بسیج می‌شوند.

وقتی چهار بحران مورد بررسی در این کتاب در جریان بودند، سیاست‌مداران جوانان حاضر در خیابان‌ها را عامل مهمی برای تغییر فرض می‌کردند، و، به‌این‌ترتیب، نماد جوانی جای مهمی در گفتمان سیاسی یافت. معاصران جمهوری وایمار، فرانسه‌ی اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰، آخرین سال‌های اتحاد شوروی، و فدراسیون روسیه از ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۱ جملگی دوران خود را بحرانی می‌دانستند. 

در همین برهه‌ها جوانان نیز در تفسیر وقایع اطراف خود، دیگر گذشته را چراغ راه آینده نمی‌دیدند. کروآتزک دو روند را نشان می‌دهد که در این تفسیر جوانان مؤثر بودند:

نخست اینکه، بحران مستلزم بی‌ثبات‌شدن وضع داخلی است، که مثلاً به‌ طور کلی با سلب مشروعیت نسل نخبگان قدیمی حاکم یا به‌ طور خاص با سلب مشروعیت از رهبری سیاسی رخ می‌دهد. این سلب مشروعیت می‌تواند از طریق بروز اختلاف و افتراق میان نخبگان حاکم یا از طریق نمایان‌شدن ضعف‌ها و بی‌کفایتی‌ها در اداره‌ی کشور اتفاق بیافتد. 

دوم اینکه، وجود پیشینه‌ای در یک کشور دیگر می‌تواند به تفسیر وقایع از سوی جوانان جهت دهد. مثلاً فعالان سیاسی می‌توانند این‌طور نشان دهند که قیامی در کشور دیگری رخ داده ارتباط و نسبت مستقیمی با کشور خودشان دارد و می‌تواند سرمشقی باشد برای اینکه چگونه تغییر در کشور خودشان رخ دهد. 

نقش رسانه‌ها به‌خصوص در ارتباط‌دادن وقایع کشورهای دیگر به مسائل داخلی بسیار پررنگ است. وقتی جوانان تغییر سیاسی در کشور دیگری را می‌بینند و احساس می‌کنند شرایط آن کشور مشابه یا مرتبط با شرایط خودشان است، آن‌وقت کم‌کم می‌توانند تصور کنند که تغییر در کشور خودشان هم امکان‌پذیر است.

در خلال بررسی موارد بحران، کروآتزک سه فرضیه‌ی اصلی درباره‌ی نقش جوانان در تحولات سیاسی را ارائه می‌کند:

  • فرض ۱: حکومت در شرایط بحران با تسلط‌یافتن بر گفتمانهایی که حول مفهوم «جوانی» شکل گرفته‌اند به قدرت خود ثبات می‌بخشد.
  • فرض ۲: حکومت در شرایط بحران با بسیج جوانان حمایت مردمی از خود را نشان می‌دهد و قدرتش را تثبیت می‌کند.
  • فرض ۳: جوانان اگر نتوانند در شرایط بحران در مقابله با حکومت دیگر گروه‌های اجتماعی را با خود همراه کنند، پیروز نمی‌شوند.

چنانکه کروآتزک استدلال می‌کند، جوانان یکی از جذاب‌ترین گروه‌های اجتماعی برای مخاطب‌‌قرار‌دادن و بسیج‌شدن هستند. چرا؟ چون نسل جوان کم‌تر در بند گذشته است و بیش‌تر در فکر آینده. این واقعیت هم اهمیت گفتمانی و هم اهمیت سیاسی غیرقابل انکاری برای نخبگان حاکم و چه برای مخالفان حکومت دارد، و برای همین هر دو رقابت برای توسل به جوانان و اهمیت نمادین جوانی می‌شوند. رژیم‌هایی از بحران جان سالم به در می‌برند که می‌توانند همچنین گفتمان خود درباره‌ی جوانان و روایت خود از جوانی را غالب و مسلط (hegemonic) نگه دارند. وقتی که بحران منجر به سقوط رژیم می‌شود، معمولاً ناشی از این است که نخبگان حاکم دچار تفرقه شده‌اند. تفرقه‌ی نخبگان حاکم از یک‌ سو به خاطر این است که آنان نمی‌توانند گفتمان جوانی را مصادره به مطلوب کنند، از سوی دیگر، مطالبات جوانان عام‌تر و همه‌شمول می‌شود و نخبگان حاکم از پس این مطالبات برنمی‌آیند. 

چنان‌ که کروآتزک در مطالعه‌ی تطبیقی خود نشان می‌دهد، همبستگی نخبگان حاکم متغیری است که می‌تواند تعیین‌کننده‌ی میزان موفقیت رژیم در کنترل گفتمان و روایت غالب از جوانی باشد و، به‌همین‌ترتیب، می تواند نشان دهد که چقدر احتمالش هست که رژیم بحران را به‌سلامت سپری کند. 

در جدول زیر می‌توان شمایی از مقایسه‌ای دید که کروآتزک در این تحقیق میان چهار بحران مورد نظر به دست می‌دهد:

سرنوشت رژیم فرضیات وضعیت سیاسی اولیه رژیم
عمومی‌شدن اعتراض راه‌یافتن جوانان به طبقات حاکم گفتمان راجع به جوانان اقتدارگرا دموکراتیک
 

تثبیت

 

اعتراضات محدود می‌شوند، جوانان مطالبات خاص دارند

 

حکومت بسیج جوانان را به دست می‌گیرد، از فعالیت جوانان مخالف جلوگیری می‌شود

 

تمرکزگرایی، فرادستی بازیگران دولتی

 

فدراسیون روسیه (۲۰۰۴-۲۰۱۱)

 

فرانسه (۱۹۶۸-۹)

 

تغییر

 

بسیج گروه‌های سنی دیگر، مطالبات طرح‌شده بین گروه‌های اجتماعی مختلف مشترک است

 

تلاش ناموفق حکومت برای بسیج جوانان، وجود فعالیت مستقل جوانان

 

عدم تمرکز، تسلط بازیگران غیر‌دولتی

 

پروسترویکا (۱۹۸۴-۱۹۹۱)

 

جمهوری وایمار (۱۹۲۹-۱۹۳۳)

تلخیص و گزارش از شهرزاد نوع‌دوست

از همین مبحث

اهمیت جوان در مواقع بحرانی به حضور جسمانی صرف آنها در بسیج سیاسی محدود نمی‌شود. نزاع طرف‌های متقابل در بحران سیاسی بر سر معنای جوانی در ساحت عمومی، بسیج سیاسی جوانان را هم به راه می‌اندازد و هم خط و مرزهایش را مشخص می‌کند
رژیم‌هایی از بحران جان سالم به در می‌برند که می‌توانند همچنین گفتمان خود درباره‌ی جوانان و روایت خود از جوانی را غالب و مسلط نگه دارند. وقتی که بحران منجر به سقوط رژیم می‌شود، معمولاً ناشی از این است که نخبگان حاکم دچار تفرقه شده‌اند. تفرقه‌ی نخبگان حاکم از یک‌ سو به خاطر این است که آنان نمی‌توانند گفتمان جوانی را مصادره به مطلوب کنند، از سوی دیگر، مطالبات جوانان عام‌تر و همه‌شمول می‌شود و نخبگان حاکم از پس این مطالبات برنمی‌آیند