در هیچ نظام استبدادی تمام قدرت در دست دیکتاتور متمرکز نیست. دیکتاتورها هم ناچارند برای بقا به ترتیبات و سازوکارهایی برای تقسیم قدرت با ائتلاف حامیان خود تن دهند. اما چه سازوکاری پایبندی دیکتاتور به تعهدش برای تقسیم قدرت با شرکاء را تضمین میکند؟
بئاتریس ماگالونی استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد به همین پرسش پرداخته است و میخواهد بداند آیا مکانیسمهایی همچون رقابت انتخاباتی کنترلشده میتوانند این نقش را ایفا کنند یا صرفاً به درد نمایش تقسیم قدرت میخورند و دیکتاتورها هم میتوانند هر آن که بخواهند موقعیتهای تقسیمشده را از مؤتلفان خود پس بگیرند؟ پرسش این است که چه چیزی میتواند این نظام تقسیم قدرت را پایدار و معتبر و قابل اعتماد سازد؟
ماگالونی برای رسیدن به جواب این پرسش، به بررسی نقش احزاب سیاسی اقتدارگرا و انتخابات (تکحزبی و چندحزبی)، در حل مشکل بیاعتمادی متقابل و امکانپذیرساختن تقسیم مستمر قدرت بین دیکتاتور و ائتلاف حاکم میپردازد.
حلقهی نزدیکان دیکتاتور
هر دیکتاتور «دوستانی وفادار» دارد. این دوستان همان کسانی هستند که تصمیم میگیرند بهجای تلاش برای ساخت ائتلافهای مخالف حکومت، با دیکتاتور در نهادهای اقتدارگرا همکاری کنند و از این طریق در قدرت سهمی بگیرند. اگر دیکتاتورها نتوانند متعهد شوند که دوستان وفادارشان را در بلند مدت حمایت میکنند، حکومتشان مدام در معرض خطر براندازی قرار میگیرد.
نوشتار هفتم بر اساس پژوهش گاندی و پرزورسکی دریافت خوبی از معمای همکاری دیکتاتور و شرکایش بهدست میدهد. تحقیق این دو نشان میدهد که دیکتاتور به گروههایی درون جامعه که تهدید به عصیان میکنند، موقعیتهایی پیشنهاد میکند تا رضایتشان جلب شود.
این موقعیتهای حکومتی به این دلیل ارزشمندند که میتوانند بر جریان سیاستگذاری حکومتی مؤثر باشند. گروههای مخالف با ورود به قوهی قانونگذاری، دست از عصیان برمیدارند و عملاً به بخشی از نظام تبدیل میشوند، اما این دقیقاً همان نقطهای هم است که دیکتاتور میتواند به مطالبات سیاستگذاری رقیب سابق و شریک فعلی بیاعتنایی کند و حتی کرسیهای او را پس بگیرد.
پس مسألهی اعتماد بلند مدت و اعتبار قرارداد شراکت دیکتاتور و خواص وفادار به او ثبات نظام را همواره تهدیدی بالقوه برای ثبات نظام است. ماگالونی توضیح میدهد که دیکتاتور نمیتواند صرفاً با سرکوب یا جذب مخالفان به حکومت خود ادامه دهد و این فرآیند پیچیدگیهای بیشتری دارد.
یک راه حل معمای تعهد دیکتاتور به وعدهی تقسیم قدرت این است که کنترل دسترسیها به قدرت و توزیع امتیازهای حکومتی را به سازمانی همچون حزب سیاسی بسپارد. در این حالت اعتبار معاملهی تقسیم قدرت تا حد زیادی به توانایی حزب برای کنترل دسترسی به مناصب سیاسی و همچنین، برآورد نیروهای سیاسی از بقای حزب در بلند مدت بستگی دارد.
به این ترتیب ثبات تقسیم قدرت و احساس سهم داشتن ائتلاف حاکم باعث تأمین امنیت دیکتاتور از طریق کمشدن احتمال توطئه، کودتای نظامی و شورشهای خشن خواهد شد.
همچنین، بر اساس پژوهش باربارا گدس که در نوشتار دهم مورد بحث قرار گرفت، نظامهای اقتدارگرای حزبی نسبت به دیکتاتوریهای فردمحور و نظامی انعطافپذیرتر و مقاومترند. احزاب اقتدارگرا ظرفیت بیشتری برای هضم تنشهای بین نخبگان دارند. اما در بین نظامهای اقتدارگرای حزبی نیز برخی نسبت به دیگران بیشتر در معرض آسیبدیدن از ناحیهی شکاف بین نخبگان هستند، و برخی مصونترند.
تثبیت دیکتاتوری حزبی
ماگالونی تصریح میکند که تثبیت دیکتاتوری حزبی پایدار برای دیکتاتورهایی که با مخالفان قدرتمند و بسیار قطبی مواجه هستند، دشوارتر است. دیکتاتور برای جذب این نوع از مخالفان باید موقعیتهای سیاسی بالاتری به آنها پیشنهاد دهد که در بلند مدت قدرت سیاستگذاری بیشتری به آنها میدهد.
پذیرش چنین مخاطرهای در عمل برای دیکتاتور ممکن نیست. زیرا مستلزم این است که مثلاً دیکتاتور اختیار انتصاب مقامات بالای قضایی کشور را به رقبایش واگذار کند و این یعنی دادن سهم بزرگی از قدرت به دیگران، که چنین چیزی در حکومتهای دیکتاتوری کمتر دیده شده است.
در نتیجه در عوض در بیشتر موارد، قطبیسازی ایدئولوژیک شدید راه را برای تحقق حکومت نظامی هموار میسازد. مثال بوروندی در این زمینه گویاست. اقلیت حاکم توتسی نتوانستند حکومت خود را تثبیت کنند چون نخواستند قدرت را با جمعیت هوتو تقسیم کنند. نتیجهی این عدم توافق به قدرت رسیدن چند دیکتاتوری نظامی بود که هیچکدام چندان نپاییدند.
در برخی موارد دیگر، همچون حکومتهای نظامی پاراگوئه، اوروگوئه، آرژانتین و شیلی، قطبیشدن سیاسی عمیق طبقات اجتماعی بود که ایجاد نظم را دشوار میکرد. این حکومتهای نظامی برای دفع فشار مطالبه باز توزیع ثروت از سوی اکثریت به وجود آمدند و ویژگی بارز همهی آنها توسل به سرکوب شدیدی بود که در برابر رهبران احزاب چپ، اتحادیهها، دانشجویان و سازمانهای اجتماعی در پیش گرفتند؛ یعنی در برابر کسانی که این خواستهها را نمایندگی میکردند.
حکومتهای نظامی در طول جنگ سرد رایجتر بودند زیرا موقعیت ژئوپولیتیک غالب باعث قطبیسازی ایدئولوژیک شدید بین چپ و راست میشد و در همین حال گروههای خاصی در درون جامعه را قدرتمند میساخت، از جمله شورشیان انقلابی و دشمنان آنها درون نیروهای مسلح.
این وضعیت ژئوپولیتیک با فقر و بیثباتی اقتصادی رابطهی متقابل داشت و شرایط ساختاری مساعدی برای مداخله نیروهای مسلح فراهم میکرد.
ماگالونی میگوید دیکتاتورهایی که مخالفانشان به لحاظ ایدئولوژیک در قطب کاملاً متضاد آنها قرار نگرفتهاند، در تثبیت استبداد حزبی باثبات موفقتر عمل کردهاند. اگر مخالفان بالقوه قدرتمند از نظر ایدئولوژیک فاصلهی ایدئولوژیک زیادی با حاکمیت نداشته باشند، دیکتاتور میتواند با شریک کردن آنها در بخش قابل توجهی از کرسیهای قدرت جذبشان کند و از خطر بیثباتی بکاهد.
البته این ثبات باز هم ممکن است به خطر بیفتد؛ مخالفان قدرتمند بههرحال همواره ممکن است برای کسب قدرت بیشتر نیمنگاهی به برانداختن دیکتاتور داشته باشند. یک راه برای برون رفت از این مشکل این است که دیکتاتور قدرت خود را با قراردادهای چنان معتبری محدود کند که برای رقبا دیگر پرداختن هزینههای براندازی بهقصد کسب قدرت بیشتر گزینهای عقلانی به حساب نیاید. دیکتاتوریهای حزبی از پایدارترین و سازمانیافتهترین اشکال چنین تقسیم قدرتی است.
دیکتاتوری حزبی و مخالفان
ماگالونی میگوید تثبیت دیکتاتوری حزبی برای دیکتاتورهایی که با مخالفان ضعیفتری مواجه هستند آسانتر است. مثلاً در دیکتاتوریهای آفریقایی، وقتی رهبران استقلال و جنبشهای تودهای آنها در اولین انتخابات چندحزبی علیه مخالفانی که ضعیف یا دچار تفرقه بودند، پیروزی قاطعی کسب کردند، از فرادستی خود سود جستند و قانون اساسی را تغییر دادند و سازمانهای سیاسی رقیب را غیرقانونی اعلام کردند و قدرت رئیس جمهورشان را هم افزایش دادند.
رهبران منتخب این کشورها خیلی زود دیکتاتوریهای تکحزبی ایجاد کردند که در آنها وفاداری گروه کوچکی از یاران نزدیکشان با تقسیم امتیازها، منابع دولتی و جایگاههای حکومتی تضمین میشد.
قانونیکردن انتخابات چندحزبی، همچنین، قدرت چانهزنی نحلههای مختلف ائتلاف حاکم در برابر دیکتاتور را افزایش میدهد. در چنین ساختاری، گزینه به چالش کشیدن قدرت دیکتاتور از طریق ایجاد یا پیوستن به سازمان انتخاباتی رقیب همیشه برای چهرههای ذینفوذ ائتلاف حاکم قابل بررسی است.
این شیوه فعالیت در حکومتهای تکحزبی در دسترس نیست و تنها گزینهی مخالفان این است که با روشهای خشونتآمیز و پر هزینه دیکتاتور را به چالش بکشند. بنابراین، انتخابات چند حزبی در خدمت محدود ساختن دیکتاتور و در عین حال تثبیت دیکتاتوری است؛ نه فقط به این دلیل که به چهرههای حزب حاکم قدرت اثرگذاری بر سیاستها را اعطا میکند، بلکه به این دلیل که به آنها گزینهی خروج معتبری، یعنی مسیری صلحآمیز برای به چالش کشیدن دیکتاتور، نشان میدهد.
مبارزات انتخاباتی در این نوع از حکومتهای دیکتاتوری ابزاری کلیدی برای چانهزنی با دیکتاتور فراهم میآورند. مقامات حزب حاکم برای جلب تودههای عظیمتر مردم دست به ساخت سازمانهای انتخاباتی، همچون اتحادیههای کشاورزان و مزدبگیران و تشکلهای اقشار مختلف میزنند.
این سازمانها بعداً به عنوان ابزارهای چانهزنی در برابر دیکتاتور به کار میروند. از نظر ماگالونی، نهادهای مستقل مدنی در چنین جوامعی رشد نمیکنند نه فقط چون دیکتاتور میل به افزایش هزینههای کنش جمعی دارد بلکه به این دلیل که نفع چهرههای ائتلاف حاکم در این است که سازمانهای مدنی را در مهار و انحصار خود داشته باشند تا از طریق آن کسب امتیاز کنند.
این ابزارهای قدرت کمک میکند که دیکتاتور نتواند با معلق ساختن انتخابات مخالفان بالقوه درون حزب حاکم را ساکت کند. اگر دیکتاتور تلاش کند با حذف انتخابات مخالفانش را ساکت کند، به احتمال زیاد اعضای حزب حاکم که منافع جمعیشان به خطر میافتد، اعتراض میکنند.
بنابراین، انتخابات در نظامهای اقتدارگرا، صرفاً تشریفات یا مناسکی بیاهمیت نیست ولو اینکه به هیچوجه رقابتی نباشد. نقش حیاتی انتخابات چند حزبی مقید کردن دیکتاتوری فردی و توزیع گستردهتر سمتها و منابع بین اعضای حزب است.
انتخابات چندحزبی در حکومت اقتدارگرا به مخالفان بالقوهی حزب حاکم اجازه میدهد تا با انشعابهای انتخاباتی، حاکم را محدود کنند و ابزارهای مسالمتآمیزی برای به چالش کشیدن دیکتاتوری در اختیار داشته باشند. اگر دیکتاتور بخواهد از انتخابات صرفنظر کند ناچار میشود، در مقایسه با سازوکار انتخابات چندحزبی، سهم بزرگتری از منابع را به گروههای درون حزب حاکم بدهد، و این یعنی حکمرانی گرانتر تمام میشود!
به این ترتیب انتخابات چند حزبی میتواند به محدود ساختن دیکتاتور کمک کند، حتی زمانی که حزب او با رقابت سیاسی آشکاری روبهرو نباشد.