رنجِ امید (The Labor of Hope) وضعیتی است که طیفِ وسیعی از جوانان خاورمیانه، آنها که در نظامهای سرمایهداری آکنده از فساد و نابرابری به درهای بسته میخورند، هر روز به مددش زندگی سپری میکنند. امید و رویایی آغشته به این باور که داشتن شغل و وضعیت اقتصادی پایدار و باثبات تنها نتیجهی تلاش فردی است، که «خواستن توانستن است». طیف وسیعی از مردان جوان مصری طبقهی متوسط درگیر این وضعیت هستند و نظام سیاسی و اقتصادی حاکم که خود مسبب این ناامنی است با فروختن این رویای رنجآلود از زیر بار مسئولیت ایجاد شغل واقعی و روابط معنادار و ثبات برای شهروندانش شانه خالی کرده است.
مردان جوانِ مصریِ درسخوانده، بیکه شغلی داشته باشند در آرزوی یافتن کار و درآمد، مهاجرت یا ثروتمند شدن بستههای موفقیت فردی اینترنتی و کتابهای خودیاری را میخوانند، پای آموزشهای آنلاین «چگونه در مصاحبهی کاری موفق عمل کنید» مینشینند و رویای موفقیت از طریق مهاجرت را در سرمیپرورانند.
هری پتیت، استاد جغرافیای اقتصادی در دانشگاه رادبود هلند در کتاب «رنج امید: شایستهسالاری و ناپایداری در مصر» دست به یک تحقیق اعلای مردمشناسی زده است. او ماهها در مصر پای حرفهای مردان جوان تحصیلکردهای نشسته است که به امید کارآفرینشدن، استخدام در شرکتهای خصوصی چندملیتی یا مهاجرت حتی از داشتههای پدران و پیشینیان هم محروم ماندهاند. مردانی که در یک وضعیت مطلقاَ معلق به سر میبرند و حتی خود را از روابط عاطفی پایدار و تشکیل خانواده هم محروم کردهاند، چرا که میترسند چنین پایبندیهایی آنها را از رویایشان دور کند. آنچه هری پتیت از دل این همنشینی به بررسیاش پرداخته نقش نظام سیاسی و اقتصادی است که خود عامل عدم موفقیت و ناامنی این جوانان است. نظام اقتصادی-سیاسی حاکم موفق شده امید بدلی را به آنان قالب کند و مردان جوان را همچنان به خودش امیدوار نگه دارد.
گسستی به پهنای نیل
این بحران پس از اصلاحات نئولیبرالی اواخر قرن بیستم گریبان جوامعی همچون مصر را گرفت که در نتیجهی سیاستهای آزادسازی و ترویج خصوصیسازی بود. آنچه امروز مردان جوان مصری آرزویش را دارند، از این قرار است: ساکن یکی از شهرکهای لوکسِ محصور ِ آن سویِ رود نیل شدن، توانایی خرید از پاساژهای آنچنانی انباشته از لوکسترین کالاهای وارداتی با آن گیتهای امنیتیاش یا استخدام در آن شرکتهای خصوصی با نگهبانانی عینکآفتابی بهچشمزده.
در عینحال موسسات آموزشی خصوصی همگام با استانداردهای بینالمللی مخصوصِ طبقهی ثروتمند در جایجای قاهره سبز شده است، موسساتی که مردان جوان طبقهی متوسط هرگز امکان بهرهمندی و حضور در این دورهها را ندارند. چرا که فقط سیاستهای اقتصادی کمکیفیت سوبسیدی-سوسیالیستی برای این طبقهی متوسط نحیف تعیینِ تکلیف میکند. جوان مصری متعلق به این طبقه راهی جز دلبستن به آن آموزش دولتی بیکیفیت ندارد، او دروازهی نجات و بیرون آمدن از فقر را تنها در تحصیل میبیند، اما این تحصیل هم نتیجهاش چیزی جز بیکاری، اشتغال ناقص و تجربهی زندگی تحتفشار نیست.
امید به مثابهی تسکین و راهی برای دوام
مرد جوانِ فقیرتر شدهی طبقهی متوسط اهلِ مصر از تماشای زندگی پرزرقوبرق قاهرهی ثروتمند دچار گونهای از اضطراب، دلزدگی و ملال و البته ناامیدی خواهد شد. میداند یافتن یک شغل مطلوب و باثبات نشدنی است، با اینحال عامل ایجاد این وضعیت خودش مخدری هم برایش فراهم کرده تا تاب بیاورد. مرد جوان مصری حواس خودش را پرت میکند، دلمشغولیای میسازد که کلید بقا در این وضعیت است.
در نیمقرن اخیر تنها طی یک دورهی کوتاه بود که امید به آیندهی بهتر در مصر یک باورجمعی فراگیر شد. در جریان خیزش مردمی مصر در بهار عربی و روزهای بعد از «حُسنی مبارک» باور جمعی در سه کلمه خلاصه میشد: عیش، حریه، و عدله اجتماعیه (معیشت، آزادی، و عدالت اجتماعی). اما چند سال بعد که پتیت در خیابانهای قاهره سایهبهسایهی مردان جوان میرود، نه تنها اثری از آن امید نمانده که شهدای آن روزها نیز ارج و قربی ندارند و حتی بعضی از این مردان جوان، شهدا را شایستهی سرزنش میدانند و معتقدند آنها برای هیچوپوچ جانشان را از دست دادند. آن سال،۲۰۱۱، دستکم هزار مرد جوان در میدان تحریر جان دادند و دنیا از دیدن خونی که ریخته میشد، بهتزده شد. میلیونها نفر بیرون آمده بودند.
حالا آن امید جمعی برای رسیدن به وضعیت پایدار جای خودش را به ستایش تلاش فردی برای رهایی از رنج زیستن و شکستن دیوارهای نامرئی داده است. ناخودآگاهِ این مردان جوان به خیال رسیدن به درآمدهای آنچنانی، به مهاجرت و رزومههای پروپیمان آموزش دل بسته است. آنها روی امیدهایی سرمایهگذاری میکنند که خود ساختهی همین رژیم اقتصادی نئولیبرالی درگیر فساد است، دلبسته به سنگ سیزیفی از آرزوهای محال که روی شانهی جوان مصری سنگینی میکند.
رواقیگران عاشق جهانیشدن
روانشناسی نظام سیاسی و اقتصادی حاکم از دیدهی هری پتیت دور نمانده است، او به بررسی بازی عاطفی و احساسی که منجر به ترویج گونهای از رواقیگری شده، میپردازد. بررسی سیاستگذاری عاطفی جامعهی امروز مصر گویای این است که الگوی فردگرایی و رویاپردازی جایگزین مطالبهگری از نظام سیاسی- اقتصادی حاکم شده است و البته این فرمول منحصر به مصر نیست.
یکی از این مردان جمال است، او از دپارتمان حقوق دانشگاه قاهره فارغالتحصیل شده، دپارتمان حقوقی که روزگاری اعتباری افسانهای داشت و برجستهترین قضات نظام حقوقی و تدوینکنندگان قانون اساسی از آن فارغالتحصیل شده بودند. اما به جمال که رسیده فارغالتحصیلهای این دانشکده هیچ راهی برای ورود به مناصب دولتی ندارند، تعداد روزافزون دانشجویان و پایین آمدن بودجهها کیفیت آموزش را نحیف کرده و خروجیهای دانشگاه یا در شاورمافروشی کاغذ دور ساندویچ میپیچند یا رانندهی تاکسی و راهنمای توریست میشوند.
جمال درس خوانده بود به امید بیرون زدن از محلهی شلوغ و فرسودهی خانوادهاش، درس خوانده بود که وکیل تجارت بینالملل بشود و در یکی از آن برجهای پرزرق و برق کنار نیل دفتر حقوقی دستوپا کند و ساکن شهرکهای محصور طبقهی ثروتمند شود، که احتمالا بعدش با دختری اروپایی ازدواج کند و در یکی از آن دفترهای حقوقی لندن شغلی گیرش بیاید. اما فعلا به شکل ساعتی در یک لباس فروشی کار میکند و گاهی هم وکالت یک پروندهی اختلاف خانوادگی گیرش میآید. او بیشتر روزهایش را به تقویت زبان انگلیسیاش میگذراند ، پکیجهای آموزشی موفقیت در حقوق تجارت بیناللملل را در اینترنت میخواند، دورههای رزومهنویسی، دورهی تکنیکهای موفقیت در مصاحبههای شغلی و تجربههای کار مجانی با هدف آموزش قلابهایی برای روی آب ماندنش شدهاند. برگزارکنندگان دورههای آموزشی موفقیت بارها به جمال اطمینان خاطر دادهاند اگر سخت تلاش کند حتما به هدفش میرسد. جمال هم مثل خیلیهای دیگر به کارهای کمدرآمد و حتی بدون دستمزد تن میدهند. این مردان جوان بیوقفه در حال گذراندن پکیجهای موفقیتی هستند که در اینترنت میفروشند، به نمایشگاهها سر میزنند و روزمههای فربهشده از دورههای آموزشی آنلاین را برای شرکتهای مختلف میفرستند و میکوبند بر این در که شاید دروازههای رویایی به رویشان باز شود.
موتور محرک و سوخت این رویاکاران جوان خواندن کتابهای خودیاریست که فروشی بیاندازه در مصر دارند. الگوی رفتاری آنها مشترک است: دعا به درگاه خداوند برای ایجاد گشایش، نشستن در کافهها با کسانی مثل خودشان، حرف زدن از آن آینده ایدهال یا تماشای ویترین فروشگاههای آلامد مراکز خرید سطح بالا و رویاپردازی دربارهی آنچه به محض استخدام خواهند خرید. البته که در کنارش سعی میکنند با دختران همسال خودشان رابطهی صمیمانه داشته باشند و رویاهای جاهطلبانهشان را به اشتراک بگذارند.
جمال دستکم در سه شرکت تجارت بینالمللی کار حقوقی بیدستمزد کرده که بیفایده بوده، دنبال انواع بورسیهها رفته و هر بار در رابطه گرفتن با زنی اروپایی چیزی جز قلبی شکسته برایش نمانده، زن غربی مصر را ترک کرده و همه چیز تمام شدهاست. جمال بعد از هر شکست، خسته از این زدوبند و بازارکار نابسامان مصر تا سر حد جنون خشمگین میشود، حتی از توکلش به خدا هم عصبانی میشود. و این تازه جدای از فشارهای خانواده است برای اینکه سروسامان بگیرد و دختری از اهل محل را که چشم خانواده را گرفته به زنی بگیرد. میگوید تن دادن به این یکی دیگر تیر خلاص است و مساوی با مرگ رویاهایش. بعد از هر کدام این شکستها جمال چند روزی را روی علف با رفقایش میماند و سریال غربی پیدرپی تماشا میکند.
ترویج شایستهسالاری، نسخهی مشترک نظامهای ناکارآمد
شبکههای اجتماعی پر است از مردان جوان کتوشلوار پوشی که درآمدهای کلانشان را به رخ میکشند و به دنبالکنندگانشان توصیه میکنند آرزوهای بزرگ داشته باشند و در کلاسهای توسعهی فردی شرکت کنند تا شایستهی موفقیت و پولدار شدن شوند. یکی از استدلالهای اصلی پتیت همین است: اینکه رژیمهای ناعادلانه و ناکارآمد به جای تامین امنیت زندگی شهروندانشان «شایستهسالاری» را به آنها میفروشند و ترویج شایستهسالاری همچون بهمنی توسط همان طبقهی خریدار تشدید و بزرگتر میشود. آنها روزهایشان را به تماشای زندگی الگوهای ناگهانی ظهور کردهای میگذرانند که ثروتمند شدهاند و حتی ممکن است این ثروت را از راه زدوبند و فساد به دست آورده باشند، اما مردان جوان مصری به جای ملامت یا انزجار از این طبقه، دوست دارند شبیه این ثروتمندان زندگی کنند. پتیت دست روی نقطهی کانونی دوام این وضعیت گذاشته است: جوانان راضی نیستند اما رضا میدهند (consent)، تسلیم این نظم میشوند و به آن تن میدهند.
این مفهومی است که جرمی گیلبرت، استاد مطالعات تئوریهای سیاست و فرهنگ، از آن با عنوان «رضا دادن در عین نارضایتی» (Disaffected Consent) یاد میکند، دل بریدن از اصلاح وضعیت و ناچار رضا دادن به نظم حاکم و مماشات کردن با آن. ترویج شایستهسالاری فردی سرپوشی میشود بر ناکارآمدی نظام سیاسی و در عینحال به تعویق افتادن اعتراضهای عمومی. در واقع حاکمیت از طریق تاکید بر رشد فردی برای رسیدن به ثروت و آنچه به نام موفقیت تبلیغش میکند، نوک پیکان اعتراض را از خود، دستکم برای مدتی، دور نگه میدارد.
ظهور و سقوط طبقهی متوسط مصر
مصر اواخر دههی نود و اوایل دو هزار میلادی نه تنها شاهد رشد اقتصادی قویای بود، بلکه شرکتهای زیرساخت بینالمللی، شرکتهای خصوصی چندملیتی، رشد تولیدات سینمایی و دانشگاههای قوی به رشد چشمگیر طبقهی متوسط منجر شد. رشد رو به جلو چنان بود که انستیتو توسعهی پایدار آلمان سال ۲۰۱۴ طی پژوهشی برآورد کرد طبقهی متوسط مصر در فاصلهی سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ چهار برابر شده است. ظهور طبقهی متوسط نشانهای تلقی میشد از اینکه کشورهایی همچون مصر از آن «اتاق انتظار تاریخ» خارج شدهاند و وعدههایی همچون جهانیشدن، توسعه و آزادسازی اقتصاد آنجا به منصهی ظهور رسیده است. رشد اقتصادی پایدار و فراگیر و سرریزشدن ثروت مسالهای قابل لمس بود. اما در پایان یک دهه و از اوایل ۲۰۰۹ ناگهان این امید نابود شد.
جامعهشناسان و اهل اقتصاد معتقدند «ناامیدی طبقهی متوسط بود که منجر به ظهور بهار عربی شد». سال ۲۰۱۵ بانک جهانی برآورد کرد که درآمد طبقهی متوسط به شدت کاهش یافته و پایینترین لایههای این هرم حذف شدهاند و گزارش ثروت جهانی کردیت سالِ ۲۰۱۵ میگوید طبقهی متوسط مصر در فاصلهی میان سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵ به نصف کاهش یافته است و تنها پنج درصد از جمعیت نود میلیونی در این گروه قرار میگیرند. این گروه تقریبا ۷ میلیارد دلار آمریکا از درآمدش نسبت به قبل را از دست داد، حال آنکه طبقهی اقتصادی بالادستش (۰/۴ درصد از جمعیت) در بازهی مشابه ۷۲ میلیارد به دست آورد.
قدمت طبقهی متوسط مصر برمیگردد به روزگار محمدعلی پاشا و اصلاحات نوینی که به منظور تربیت نیروی کار بوروکراتیک از طریق راهاندازی مدارس سکولار انجام داد. بعدتر جمالعبدالناصر ژنرال نظامی بر ملیسازی و صنعتی کردن به عنوان جایگزینی برای واردات تمرکز کرد، در عینحال دسترسی به آموزش و دانشگاه را افزایش داد و تضمین کرد هر فارغالتحصیل دبیرستان، شغلی دولتی داشته باشد.عبدالناصر در مرحلهی بعد ثروت کلان و انباشت سرمایهی پیش از دههی ۱۹۵۰ طبقهی عیان را محدود کرد. در این برهه گرچه نابرابری وجود داشت، اما شکلی از همگرایی اجتماعی-اقتصادی در بستری از فرهنگ ملی-اسلامی و اصلاحطلبانه ایجاد شده بود. اما در دورهی انورسادات تاکید بر خصوصیسازی و میدان دادن به سرمایهگذاران بخش خصوصی با راهاندازی و حمایت از پروژهی «انفتاح» (اصطلاح عربی به معنی گشایش اقتصادی) برای جذب سرمایهگذاران بینالمللی به روزگار حسنی مبارک وصل شد.
در دورهی حسنی مبارک سیاست ریاضت اقتصادی، کاهش حمایت صندوق بینالمللی پول، ناکارآمدی و تورم از راه رسید. تیموتی میچل، استاد مطالعات خاورمیانه و نظریهپرداز سیاسی، در کتابش استدلال میکند که آنچه سبب تشدید دشواری وضعیت برای طبقهی متوسط شد روی کارآمدن سوداگران مسکن و تزریق مالی به این بخش، واردات کالاهای گرانقیمت مصرفی به جای احیای تولید بود. رکود در دستمزدهای دولتی، ترویج مصرفگرایی مدرن، کاهش ارزش پوند مصر، حذف یارانههای دولتی سبب شد نسلی که حوالی ۲۰۱۰ به بلوغ رسیدند بیشترین شکست را در مسیر حرکت به سمت یک زندگی متوسط در روزگار معاصر تجربه کنند.
سیاستهای اقتصادی جدید طبقهی متوسط ناصریستی را زیر فشار خم کرد و به دهکهای پایینتر فرستاد. جمعیت جوان در آن ظرف آموزشیِ دولتیِ محدود از شدت فشار بیخاصیت شده بود و دانشکدههای بازرگانی به زبان عربی، حقوق و علوم انسانی بیش از همه آسیب دیدند و چنانکه برای نشان دادن این بیاعتباری مردم از آن به عنوان «دانشگاه عوام» نام میبردند. اینجا فقط مدرکی میگرفتند که در آن تفکر مستقل هم سرکوب میشد. امروز نیمی از جوانان فارغالتحصیل بیکار مطلق شدهاند، زنان تقریباَ از بازار کار حذف شدهاند و براساس آمارهای آسیبشناسانه بعد از فارغالتحصیلی دست یافتن به «اشتغال مفید» هفت سال زمان میبرد. و در این مدت مردان جوان طبقهی «شَعبی»، به معنای طبقهی متوسط فقیرشده، چشم دوختهاند به آن زندگی سبک زندگی «راقی»، به معنای شیک، که روی بیلبوردها، در اینستاگرام و فیسبوک میبینند و از دور طبقهی راقی را هنگام خرید در پاساژها یا از پشت شیشهی رستورانها در آرزوی رسیدن به آن جایگاه تماشا میکنند.
تجربهی مردانگی مدرن در خاورمیانه
زیست ناامن و آونگی را زنان جوان مصری هم از سرمیگذرانند. تحصیلات دانشگاهی در میان دختران جوان رشد کرده است گرچه که بازار کار برای آنها بسیار تنگتر از مردان است و البته محدودیتهای بیشتری هم دارند، نویسنده به وضعیت زنان هم گوشهی چشمی دارد، گرچه که تمرکزش روی مردان این طبقه است.
سیاستهای احساسی فریبنده مردان جوان را در یک وضعیت ناپایدار روحی قرار داده است، آنها اغلب با احساسات متناقض و به شدت در نوسانی درگیرند که ناشی از ناهمخوانی شرایطی که در آن گرفتارند و رویاهایشان است. اما کنترل این احساسات و دست به دامن حواسپرتی شدن کلید این دوام آوردن است، حفظ امید به آینده برایشان حیاتی شده است.
هیرکازو میازاکی، استاد مردمشناسی در دانشگاه کورنل، امید را حرکت پیشبینیگرایانهای به سوی آیندهی مطلوب مینامد، اما برای جوان مصری امید بیشتر یک مخدر است، برای تحمل وضعیتش. این امید با آنچه مصریها «ثقه»به معنای اعتماد، «تفاؤل» به معنای خوشبینی یا «توقع» به معنای انتظار مینامند، متفاوت است. این امید از سر ناامیدی است.
جدایی احساسی از سیستم یکپارچه و دلکندن از آیندهی جمعی و پناه بردن به سرمایهگذاری روی امیدهای فردی یکی از این مفرها برای بقا شده است. این مردان و عدهی قلیلی از زنان مصری به ایدئولوژیهای ضدسرمایهداری یا پساسرمایهداری روی نیاوردهاند یا دستکم هنوز به آن نرسیدهاند، آنها فقط مشغول خود هستند. یکجور فرهنگ احساسی خاص که توسط پیکربندیهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی-فرهنگی مسلط تولید شده است، اینکه باید برای آن زندگی سطحبالا خودت را آماده کنی، چون تو میخواهیاش و بالاخره پاداش این رنج امید را میگیری.
تماشا: راهی برای شراکت یا راهی برای بقا
یکی از سویههای بروز این فرهنگ احساسی برای مردان طبقهی جوان، گشتوگذار در مراکز خرید سطح بالای قاهره است. شاید یکجور تمرین یا یکجور انگیزه یافتن، که اگر برای هدفشان وقت بگذارند بالاخره یکی از آنها میشوند که فروشندهها پاکتهای کاغذی بسیار شیک را که اجناس لوکس در آن جای گرفته، برایشان حمل میکنند و تا جلوی در ماشینشان در پارکینگ میآورند. محمود یکی از این تمرینکنندگان است. هری پتیت یکی از غروبها با او راهی یکی از این مراکز خرید میشود. مراکز خرید شیکی که نگهبانهای غولپیکرش مردان جوان فقیر را به عنوان تهدیدی برای زنان شیک طبقهی ثروتمند میبینند و میتارانندشان. اما محمود عاشق بهروز نگه داشتن «لیست آرزوهایش» است، با فروشندهها دربارهی مشخصات این کالاها حرف میزند و اطلاعات به روزش دربارهی لوازم دیجیتال و انواع عطرها را مرور میکند.
از مراکز خرید گاه به عنوان مکانهایی هایپررئال و حتی صحنهی تئاتری شده یاد میکنند که طی آن میتوان از طریق تماشا در یک لذت گذرا، مشارکت کرد. برخی پژوهشگران علوم اجتماعی دریافتهاند افراد فقیر علاقمندند به مراکز خرید سطح بالا بروند تا در این مکان مدرن و تروتمیز وقت بگذرانند و برای ساعتی از مرزهای نامرئی طبقهشان تخطی کنند. گرچه که به باور پتیت آنچه محمود در این گشتوگذار تجربه میکند، از جنس دیگری است. مُنی اباظه، جامعهشناس فقید مصری، نیز معتقد بود: «حضور افراد فقیر در مراکز خرید مدرن قاهره ممکن است احساسی را در آنها تشویق کند که فرد میتواند در دنیایی بهتر زندگیاش را بگذراند، حتی اگر این مشارکت در حد تماشا از پشت ویترین باشد.»
تمیزی، خنکی و مدرن بود راهروهای مراکز خرید تضادی آشکار با خیابانهای کثیف، خفقانآور و پرجمعیتی دارد که محمود و جوانهایی همچون او ساکنش هستند. برای جوانانی همچون محمود حضور در این فضاها و تماشا، برای دمی آن کسالت مسلط بر زندگی را کنار میزند و رویای آیندهی روشن را پیش چشمشان زنده میکند. او میگوید قدمزدن در این مراکز خرید باعث میشود با نگاه کردن به محصولاتی که میخواهد در آینده بخرد، حواسش را از حال و اکنون پرت کند.
در این گشتوگذارها گاهی محصولی پیدا میشود که او با همان حقوق کار پارهوقت توانایی خریدش را دارد، پس تعلل نمیکند، چون فرصتی فراهم شده تا به خودش نشان بدهد او ارزش کالای خوب و پول خرج کردن پای خواستههایش را دارد. او از این خریدهای کوچک به عنوان یک تمرین انگیزشی یاد میکند. محمود در توجیه خرج کردن مدام همان درآمد نیمبندش برای خریدن یک شی شیک این عبارت رایج میان همنسلانش را تکرار میکند: «مافیش جیوب فی کفن» که یعنی کفن جیب ندارد و دم را دریاب.
باشگاه مشتزنی
یکی از آن بعدازظهرهای ملالآور است، عادل جلوی تلویزیون نشسته و از رکود موجود به عنوان یکی از مصائب عمومی جوانان مصری میگوید. عادل در توضیح این وضعیت دستبهدامن فیلم سینمایی «باشگاه مشتزنی»، ساختهی دیوید فینچر، میشود: «باشگاه مشتزنی قصهی مردی است که از ملال و روزمرگی جان به لب شده، مردی که هر آنچه را میخواهد دارد، از تلویزیون تا یخچال. اما این مرد از زندگی خسته است، او در طلب یک چیز متفاوت است، چیزی که تحریکش کند و سر ذوقش بیاورد. خب این برای من یادآور روایتی است که از زندگی سوئدیها شنیدم، جایی که مردم از زیادیِ داشتن و پولدار بودن خودکشی میکنند، چون از ملال زندگی خسته و افسرده شدهاند. اما اینجا، ما مصریها با یکجور ملال و کسالت دیگری دستبهگریبانیم. اینجا کسالت از بیچارهگی و ناتوانی در انجام هر تغییری ناشی میشود. تو هیچ کدام از مسائلت را نمیتوانی حل کنی، زورت به هیچچیز نمیرسد، حتی نمیتوانی ازدواج کنی یا خانهای برای خودت دستوپا کنی.»
پتیت به تناوب به وضعیت روانی و ملالی که در زندگی روزمره گریبان جوانان مصری را گرفته، پرداخته است.
تا کی به تماشا مینشینند؟
این بیرون دایره باقی ماندنِ در وضعیت امید، این وضعیت «گیراُفتادگی» و انتظار فرج تا کی میتواند ادامه داشته باشد؟ آیا ممکن است جوانانی که به صورت فردی رنج امید میکشند و ناخواسته با این کار به دوام و قوام نظام سیاسی و نظم اقتصادیاش یاری میرسانند، به سراغ پرورش امید جمعی برای تغییر نظم موجود بروند؟ در سال ۲۰۱۹ محمدعلی، تاجر ۴۵ساله که برای ارتش مصر و رییسجمهور کار میکرد، داراییهای خود را نقد و به اسپانیا مهاجرت کرد. از جای امن تازه، دست به افشاگری در فضای مجازی زد و فساد رئیس جمهور و ارتش را نمایان کرد. ویدئوهایش میلیونها بار دیده شدند. با این حال فراخوان او برای تظاهرات سراسری بیپاسخ ماند. پتیت میگوید، دوستان مصریاش با علی در مورد فساد و نابرابری موافق بودند اما هیچ یک قصد اعتراض نداشتند. آنها از دولت امنیتی سرکوبگر میترسیدند و ضمنا به پتانسیل تغییر از طریق اعتراض باور نداشتند. آنها حتی انقلاب ۲۰۱۱ را شکست تلقی میکنند و استقامت و تلاش فردی را راه بهتری برای تحقق آرزویشان میدانند: آرزوی این که آنها هم روزی مثل علی، تاجر فراری، بتوانند تجملات مصرف کنند.
نظام سیاسی مصر نابرابری میان فقیر و غنی را از بین نبرده، اما به فقرا اجازهی برابری در خیالپردازی و مشارکت در رؤیای ثروتمند شدن و مصرفگرایی را داده است. با اینهمه پتیت هشدار میدهد که این رؤیا هر آن ممکن است به کابوس نظام تبدیل شود. تن دادن و مماشات با وضعیت موجود همیشه لزوما ادامه نخواهد داشت. لحظاتی وجود دارد که همان افراد جوانی که در بازار رنج امید فعال هستند و به امید بالاکشیدن خود به تداوم نظام نابرابر کمک میکنند، یکباره با آگاهی انتقادی از موانع ساختاری تحرک پیدا کنند. این آگاهی میتواند خشم ناشی از طرد از طبقهی مرفه یا طولانی شدن اشتغال در مشاغل کم درآمد را به سمت توجه به فساد و نابرابری آموزشی سوق دهد. بنابراین پتانسیل سرریز کردن خشمفروخورده، همبستگی و اقدام جمعی برای تغییر نظم موجود همچنان وجود دارد و نظامهای سیاسی باید انتظار بحران را داشته باشند.