برندان گریلی، دانشآموختهی تاریخ پول و سرمایهگذاری از دانشگاه پرینستون و نویسندهی نشریهی فایننشیال تایمز، میگوید دارون عجماوغلو و همکارانش جانسون و رابینسون جایزهی نوبل سال ۲۰۲۴ اقتصاد را برای نوشتن موضوعاتی گرفتند که اصولاً اقتصاد در درک و توضیح آنها قاصر است.
به طور رسمی، جایزهی نوبل اقتصاد به دلیل پرداختن به این مسئله به آنها داده شد که کوشیدند توضیح دهند چرا برخی از کشورها از ابتدای دوران مدرن از رفاهی بادوام برخوردار شدهاند، در حالی که دیگر کشورها پریشانحال بودهاند؟ پاسخ این نویسندگان این بوده است که تفاوت در نهادها، و قانونمندی، و عادات جامعه بوده است.
حرف عجماوغلو و همکارانش به طور خلاصه این است: نهادهای همهشمول و فراگیری که از حقوق مالکیت دفاع میکنند و سرمایهگذاری را تشویق میکنند بیشتر ممکن است رفاه به بار آورند. نهادهای چپاولگر و بهرهکش که برای قدرتمندان غنیمت میجویند و غارت میکنند و به این دلیل رغبتی برای سرمایهگذاری باقی نمیگذارند، در درازای زمان رشد کمی به بار میآورند.
ابتدای داستان کجاست؟
گریلی میگوید وقتی خبر نوبل اقتصاد دارون عجم اوغلو، سیمون جانسون و جیمز رابینسون را شنید به یاد کالینز و مایر افتاد. اما ماجرای کالینز و مایر چیست؟ کالینز و مایر دو نویسندهی بریتانیایی هستند که در ابتدای دوران مدرن، قرن هفدهم مینوشتند — همان دورانی که عجماوغلو و همکارانش تحقیقات خود را از آنجا شروع کردهاند — و راجع به موضوعاتی نوشتهاند که باز هم به موضوع کار این برندگان نوبل مربوط است.
گریلی مینویسد دلپذیر آن است که فکر کنیم انگلستان همیشه هم قدرتی مالی بود و هم قدرتی در دریانوردی؛ اما چنین نبود و انگلیسیها هر دوی این امور را از دیگران و نسبتاً دیر آموختند. شاهد گریلی این است که وقتی کتاب ریاضیدان قرن هفدهمی، جان کالینز، با نام مقدمهای بر حسابداری بازرگانی در ۱۶۵۳ منتشر شد، اتفاق مهمی به شمار آمد. کتاب کالینز به حسابداری و امور مالی تجارت دریایی میپرداخت.
انگلستان خیلی دیر به تجارت دریایی ماوراءبحار روی آورد، و تا قبل از انتشار کتاب کالینز، انگلیسیها حسابداری به شیوهی ایتالیایی را، که نیز شیوهی جدید آن زمان بود، از روی ترجمههای هلندی متون ایتالیایی یاد میگرفتند. اما جان کالینز مدتی روی یک کشتی انگلیسی برای ونیزیها جنگیده بود و شیوهی ایتالیایی را خودش از ایتالیاییها آموخته بود.
در میانهی قرن هجدهم، دیگر هم بازرگانی و هم کتابهایش عوض شده بود. کتاب ۴۰۰ صفحهای جان مایر با عنوان حسابداری روشمند بارها چاپ شد و جرج واشنگتن، رئیسجمهور آمریکا هم در آنسوی اقیانوس اطلس نسخهای از آن داشت. مایر هم هنوز وعده میداد که بر اساس «روش ایتالیایی» حسابداری را آموزش میدهد؛ اما مثالهای کتابش دیگر مربوط به تجارتهایی میشد که انگلیسیها با مستعمرات دوردستشان به راه انداخته بودند.
انگلیسیها همزمان با آموختن حسابداری از ایتالیاییها، از پرتغالیها و هلندیها هم کشت و صنعت متکی به کار بردگان برای استحصال شکر را آموختند. مایر در بخشی از کتابش مثالهایی از «مستعمرات شکری» آورده است؛ یعنی کشورهایی چون باربادوس و جامائیکا که انگلیسیها در آن به روش پرتغالیها تجارت شکر راه انداخته بودند؛ و در بخش دیگری از کتابش به مثالهایی از «مستعمرات تنباکویی» میپردازند؛ یعنی سرزمینهایی مانند ویرجینیا و مریلند که انگلیسیها کشت و صنعتهای و تجارت مشابهی برای استحصال تنباکو در آنها داشتند.
خوب این داستان را تا اینجا داشته باشید که برسیم به ربطش با جایزهبگیران اخیر نوبل اقتصاد.
واقعاً چرا ملتها شکست میخورند؟
کتاب مشهور چرا ملتها شکست میخورند که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد، خلاصهی از سالها تحقیق عجماوغلو و رابینسون در خصوص نهادها است. عجماوغلو و رابینسون از انگلستان، باربادوس و ویرجینیای اواخر قرن هفدهم به عنوان مثال استفاده میکنند.
از نظر عجماوغلو و همکارانش، انگلستان و ویرجینیا نمونهی جوامعی هستند که نهادهای فراگیر پیدا کردند؛ حقوق مالکیت را به رسمیت شناختند، مجامع قانونگذاری ساختند، و حق رأی محدودی برای شهروندان قائل شدند که بهتدریج آن را گسترش دادند. برعکس، باربادوس صاحب نهاد بهرهکش شد؛ اقتصاد باربادوس متکی به کار بردگان بود که گروه کوچکی از قدرتمندان برای سود خود از آنها کار میکشیدند.
گریلی میگوید این اوصاف درستند، ولی کافی نیستند چون انگلستان، باربادوس و ویرجینیا همه جزئی از نظامی واحد بودند؛ یعنی بازار بستهای که با انواع تعرفههای گمرکی محافظت میشد و در آن بازرگانان انگلیسی تنباکو و شکر تولیدشده توسط بردگان در مستعمرات (یعنی ویرجینیا و باربادوس) را به لندن و گلاسکو میآوردند.
گریلی میگوید جان مایر بستهبودن این بازار را بهوضوح میدید و توضیح میداد که این بازرگانی نه فقط انبوهی را در ورای مرزهای انگلستان، در مستعمرات، به کار میگیرد بلکه در انگلستان هم برای جمع کثیری شغل ایجاد میکند. مایر میگفت هم کارخانهداران و هم تاجران از این طریق تأمین میشدند؛ و نه فقط تأمین که بسیار ثروتمند شدند.
بازرگانان لندنی و مزرعهداران باربادوس که نمایندگانی قوی در پارلمان بریتانیا داشتند، در عین اینکه حامیان قوی نهادهای فراگیر در بریتانیا بودند، شدیداً از نهادهای بهرهکش در سوی دیگر اقیانوس، یعنی باربادوس، پشتیبانی میکردند: پس این دو گونه نهاد در مقابل هم نبودند بلکه هر دو در خدمت صاحبان یک نوع تجارت بودند.
گریلی میگوید این مسئله که بهرهکشی در انقلابهای مالی و صنعتی بریتانیا چه سهمی داشته است از جملهی پرمناقشهترین مسائل تاریخ ابتدای دوران مدرن کشورهای حوزهی اقیانوس اطلس بوده است.
پرداختن به این مسئله نیز محتاج بررسی مفصل و مستند نهادهای فراگیر بریتانیای ابتدای عصر مدرن است. گریلی میگوید عجماوغلو و رابینسون نیز در کتابشان به این مسئله پرداختهاند؛ البته در حد یک پاورقی چون برایشان مهم نبوده است!
گریلی میگوید نکتهی جالب توجه این است که ناتوانی عجماوغلو و همکارانش در دیدن اینکه لندن، ویرجینیا و باربادوس در داخل نظامی واحد عمل میکردند، از لحاظ اقتصادی مشکلی نهادی به شمار میرود؛ یعنی متعلق به همان حوزهای است که عجماوغلو و همکارش مدعی تمرکز بر آن هستند.
گریلی میگوید اقتصاددانها در کار با اعداد خوبند. البته که اعداد مهماند اما برخی از چیزها را نمیتوان با روابط عددی بهخوبی توضیح داد. برخی از این چیزها همان نهادها، عادات ذهنی و نظامها و دولتهایی هستند که بازار را شکل میدهند. عجماوغلو و رابینسون در تشخیص اهمیت نهادها کاملاً محق هستند و اهمیت پرداختن به این زمینه را نیز بهدرستی تشخیص دادهاند؛ اما حرف گریلی این است که نهادها ذاتاً در برابر کشفشدن از طریق روابط عددی مقاومند.
آموزههای دیگری، جز اقتصاد، در علوم انسانی و علوم اجتماعی هستند که ابزارهای مناسبتری برای پرداختن به نهادها دارند، مانند جامعهشناسی، تاریخ، انسانشناسی، و علوم سیاسی.
گریلی میگوید اقتصاددانها یاد گرفتهاند که آموزهی خود را از باقی علوم انسانی برتر بدانند و علوم اجتماعی را جدی نگیرند؛ اما خوب وقتی دیگر از اعداد کاری برنمیآید و ضرورتاً باید به نهادها بپردازند وضع جالبی برایشان پیش میآید. اینجا به ابزارهای تازهای نیاز دارند؛ درست همان ابزارهایی که در اختیارشان نیست.
گریلی میگوید با این جایزهی نوبل، اقتصاددانها برای اینکه در پی عجماوغلو و رابینسون راهی به عالم نهادها باز کردهاند، جشن گرفتند و به خودشان تبریک گفتند و در واقع برای کشف باقی علوم اجتماعی به خود افتخار میکنند!
گریلی میگوید به نظر کار بیادبانهای میآید که بخواهیم اقتصاددانها را از این حوزه بیرون بیندازیم! مثلاً مطالعهی تاریخ صرفاً با گشودن تخم چشم بر صفحهی کاغذ انجام میشود. خوب همه میتوانند حوزهی تاریخ را منزل خود بدانند! اما منطقی است که توقع داشته باشیم اقتصاددانهای تازهوارد به حوزهی تاریخ دست کم خودشان را با تمام مسائل پایهای که هر دانشجوی سال اول رشتهی تاریخ مواجه است، مواجه ببینند. احاطه بر چنین مسائلی صرفاً نشاندهندهی شأن و جایگاه آدمها نیست: بلکه نشان میدهد چیزهایی که تا پیش از آنها در این رشته گفته شده را فهمیدهاند و احیاناً ممکن است بتوانند حرف معنیدار جدیدی هم بزنید.
گریلی میگوید اقتصاددانها هیچوقت تصور هم نمیکنند که بدون فهم آنچه رونالد کوز، که اقتصاددان و نظریهپرداز پیشرو در خصوص «ماهیت شرکتها» گفته بود، بتوانند حرف جدیدی راجع به ماهیت شرکتها بزنند. اما این دقیقاً همان کاری است که به قول گریلی، عجماوغلو و رابینسون در فصل اول چرا ملتها شکست میخورند، کردهاند.
عجماوغلو و رابینسون میگویند شرکت ویرجینیا، با الگویی بهرهکشانه و به دنبال بهدستآوردن طلا تأسیس شد و سپس در دههی ۱۶۲۰ به توسعهی نهادهای فراگیری چون مجمع عمومی ویرجینیا پرداخت که به قول این نویسندگان «آغاز دموکراسی در ایالات متحده» بود.
ارجاع نویسندگان در این مطلب به کتاب سال ۱۹۷۵ ادموند مورگان است که به قول گریلی هنوز هم مهمترین کتاب در خصوص مستعمرهی ویرجینیا است؛ اما از بخت بد، اسم کتاب بردهداری آمریکایی، آزادی آمریکایی است.
حرف مورگان این بود که نهادهای دموکراسی و بردهداری در ویرجینیا در کنار هم و با رخدادهای یکسانی شکل گرفتند. در حدود سی سالی که ویرجینیا تبدیل به کشتزار تنباکو شد، آفریقاییهایِ بهبردگیکشیدهشده و سفیدپوستانِ بهبیگاریگرفتهشده با تحقیر مشابهی مواجه بودند و همدوش هم در مزارع کار میکردند و با هم زندگی و حتی ازدواج میکردند.
اما این نوکرهای سفیدپوست وقتی بیشتر دوام آوردند، شورش کردند و خواهان محدودکردن اختیارات مزرعهداران بزرگ شدند. قانون بردهداری ویرجینیا در همین دوره پدید آمد، قانونی که ازدواج بین سفید و سیاه را ممنوع کرد و وضعیت قانونی (آزاد یا بردهبودن) نوزاد را به وضعیت قانونی مادرش گره زد، و وضعیت بردگی را ابدی دانست و زنان سفیدپوست را از بچهدارشدن از مردان سیاه برحذر داشت.
مورگان میگوید نهاد بهرهکشانهی بردگی سیاهان تا انتهای این قرن دستخوش تحول شد، و حتی از آن هم که بود خشنتر و بیرحمانهتر شد، و این همزمان بود با انتخابیترشدن نهادهای استعماری دموکراتیک ویرجینیا. نهادهای فراگیر برای اهالی سفیدپوست ویرجینیا بهرغم نهاد بهرهکشانهی بردهداری سیاه ممکن نشدند؛ بلکه پابهپای آن به دلیل وجود این نهاد ممکن شدند.
گریلی میگوید اگر شما کتابی راجع به آغاز شکلگیری آمریکا مینویسید، لازم نیست با مورگان موافق باشید، اما باید به او جواب بدهید؛ درست همانطور که باید به رونالد کوز هم جواب بدهید. این شیوهی قرائت آثار قدیمی شیوهی درستی نیست. حرفی که مورگان زده و با حرف عجماوغلو و رابینسون مغایر است، یکی از نظریههای محوری تاریخنگاری نهادهای اولیهی آمریکایی است.
عجماوغلو و همکاران برای شاهد نظریهی خود به کتاب بردهداری آمریکایی، آزادی آمریکایی ارجاع دادهاند، اما چیزهایی که راجع به آزادی آمریکایی در آن کتاب به دردشان میخورده را برداشتهاند و پارههای مربوط به بردهداری آمریکایی را دور ریختهاند. اگر مشابه این کار را با دادههای عددی میکردند میگفتیم «لایروبی داده» کردهاند؛ دادههایی که ادعایشان را تایید میکند سوا کردهاند و دادههایی که ناقض ادعا هست را قایم کردهاند.
در کتاب چرا ملتها شکست میخورند با لایروبیهای تاریخی خیلی بیشتری طرف هستیم. مثلاً نویسندگان در خصوص شرایط باربادوس به کتاب شکر و بردهداری (۱۹۷۳) اثر ریچارد شریدان ارجاع میدهند. حرف شریدان، بهرغم عجماوغلو و همکاران، این است که طرف انگلیسی از بردهداری در منطقهی موسوم به هند غربی فقط سود مالی نمیبرد؛ انگلیسیها با بردهداری در این مناطق ماوراءبحار مهارت در کشتیرانی و امور مالی را نیز کسب کردند.
فهم چیزی که شریدان میگوید سخت نیست؛ او کل اثر خود را حول بحثی متمرکز کرده است که در اواخر قرن هجدهم بین آدام اسمیت و ادموند برک جریان داشت. اسمیت میگفت که رفتن سراغ مستعمرههای شکری اشتباهی پرهزینه بوده است. برک به این نکته اشاره میکرد که مستعمرههای شکری تبدیل به مقصد مهمی برای صادرات کالاهای انگلیسی شدهاند. شریدان دنبال همین مسئله را میگیرد و آن را تبدیل به مسئلهی مستعمرات انگلیس در کل سواحل اقیانوس اطلس میکند.
شریدان میگفت گرایش نو-اسمیتی «تمایل دارد بر نیروهای تحولساز بومی [بریتانیایی] مانند علم و فناوری و کارآفرینی و شکلدهی به سرمایه تمرکز کند که کشوواکشهایشان موانع نهادی در برابر رشد اقتصادی را کاهش داد.»
گرایش نو-برکی در امپراتوری بریتانیا در اقیانوس اطلس «منبع مهمی برای ثروت کشور مادر» میبیند که «کارخانهداران نوپایی را که انقلاب صنعتی را آغاز کردند حمایت کرد یا مستقیماً پرورش داد.» امپراتوری ثروت جدیدی خلق کرد که خرج زمینداران جدید و نمایندگان پارلمان شد که «بر سیاست امپراتوری به نفع خود تأثیر میگذاشتند.»
عجماوغلو، جانسون و رابینسون نو-اسمیتی هستند. حق دارند که باشند؛ بسیاری از اقتصاددانان همین گرایش را دارند. اما اگر به نهادها علاقه دارند و به شریدان ارجاع میدهند، پس چرا حرف شریدان را جدی نمیگیرند؟
در کتاب شکر و بردهداری همان شرحی را از انباشت مهارت و ثروت میبینیم که در کتاب جان مایر میبینیم.
گریلی میگوید روایتی که شریدان برای خاستگاه نهادهای بریتانیایی میآورد روایت خوشایندی نیست.
اما نهادهای خوب و بد همواره جفت هم بودهاند. جداکردنشان از همدیگر در تجربهی طبیعی ساده نیست، و مهم است بدانیم که پیوندشان چیست. دموکراسی و حاکمیت قانون بهترین نهادهایی هستند که داریم. باید قدرشان را بدانیم و برای حفظشان بجنگیم. و همین نهادها هستند که رشد اقتصادی بادوام پدید آوردهاند. اما داستان بهوجودآمدنشان ممکن است ناخوشایند باشد. این ناخوشایندی همان اندازه مهم است که دانستن قدر آنها مهم است. هر دو به ما کمک میکنند که امروزه سیاستگذاری بهتری داشته باشیم.
شاید بعد از این جایزهی نوبل، اقتصاددانان جوان بیشتری دنبال راه عجماوغلو، جانسون و رابینسون را بگیرند و بخواهند راجع به نهادها و تاریخ تحقیق کنند. گریلی به آنها توصیه میکند: «خیلی هم خوب! اصلاً دانشکدهی تاریخ را هم تعطیل کنید! ولی اگر کتابی بر میدارید، لطفاً همهاش را بخوانید!»