آنه‌ماری بیلونی:

پناهندگان سوری در لبنان و اردن: وقتی سرزنش نتیجه‌‌ عکس می‌دهد

کودک پناهنده‌ی سوری در اردوگاه آورگان در نزدیکی شهر طرابلس در لبنان (Jane Barlow / Alamy)

آنه‌ماری بیلونی:

پناهندگان سوری در لبنان و اردن: وقتی سرزنش نتیجه‌‌ عکس می‌دهد

آنه‌ماری بیلونی استاد امنیت ملّی در مدرسه‌ی عالی نیروی دریایی ایالات متحده‌ی آمریکا است. آنچه می‌خوانید گزارش مختصری است از این کتاب او:

Baylouny, Anne Marie. When Blame Backfires: Syrian Refugees and Citizen Grievances in Jordan and Lebanon, Cornell University Press, 2020

کودک پناهنده‌ی سوری در اردوگاه آورگان در نزدیکی شهر طرابلس در لبنان (Jane Barlow / Alamy)

پس از آغاز جنگ داخلی در سوریه، امواج ممتد و میلیونی آوارگان سوری به کشورهای همسایه و سایر کشورها روان شدند. گرچه حضور آنها در غرب دستمایه‌ی بحث‌ها و کشمکش‌های سیاسی فراوان شد، اما به هیچ وجه با ابعاد حضورشان در کشورهای همسایه‌ی سوریه، از جمله اردن و لبنان قابل مقایسه نبود: در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸، آوارگان سوری‌ ده‌درصد از جمعیت ساکنان اردن، و بیش از بیست‌و‌پنج‌درصد از ساکنان لبنان را تشکیل می‌دادند.

این حضور پر‌جمعیت چه تأثیری بر زندگی مردم، و رویکرد دولت و ملت این کشورها به این آوارگان داشت؟ آنه‌ماری بیلونی، استاد امنیت ملّی مدرسه‌ی عالی نیروی دریایی آمریکا در کتاب خود به این پرسش پرداخته است که چگونه میزبانی از این سیل مهاجران نه فقط بر زندگی شهروندان دو کشور تأثیر گذاشت، بلکه روابط میان شهروندان با دولت‌هایشان را نیز متأثر کرد.

بیلونی می‌گوید بر اثر ورود خیل مهاجران و اقامتشان در این کشورها شاهد گسترش‌یافتن تقاضاهای شهروندان از دولت‌ها بوده‌ایم؛ آن هم در زمانی که این دولت‌ها سیاست‌های ریاضت اقتصادی در پیش گرفته‌ بودند.

اردن و لبنان در شمار کشورهایی بودند که به‌ لحاظ جمعیتی بیش‌ترین مهاجران را در جهان پذیرا شدند. بیلونی می‌گوید این امر باعث شد که شهروندن این دو کشور در میانه‌ی یکی از بزرگ‌ترین بحران‌های مهاجران عصر جدید به ملامت دولت‌هایشان و سازمان‌های غیر‌دولتی بین‌المللی بپردازند.

بیلونی یادآور می‌شود که گرچه مسئله‌ی مهاجران اساساً مسئله‌‌ای بشردوستانه شمرده‌ می‌شود، اما در‌عین‌حال، حضور مهاجران مشکلات ساختاری جدیدی برای کشورهای میزبان پدید آورده و آنها را با مسائل عملی، اجتماعی، و فرهنگی روبه‌رو کرده است.

آوارگان و مشکلاتی که دامن زدند

با آغاز سال ۲۰۱۱، بسیاری از سوری‌ها با پای پیاده به کشورهای همسایه گریختند و عمدتاً به ترکیه‌، لبنان، و اردن رفتند. ترکیه کشوری نسبتاً وسیع با منابع اقتصادی و جمعیت فراوان بود، اما قلمروهای اردن و لبنان امکانات چندانی برای عرضه به این نوآمدگان نداشتند.

این دو کشور عرب‌زبان در ابتدا، و پیش از آنکه سازمان‌های بین‌المللی شروع به کمک به آوارگان سوری کنند، این هم‌زبانان هم‌فرهنگ خود را با آغوش باز پذیرفتند. بسیاری از شهروندان این دو کشور یا با سوری‌ها پیوندهایی داشتند یا در کل با آوارگان احساس اشتراک می‌کردند.

عمده‌ی این آوارگان، همچون مهاجران عراقی پیش از آنها، ترجیح دادند به میان جمعیت کشورهای میزبان بروند و در اردوگاه زندگی نکنند. اما استقبال اولیه از آوارگان در دل شهرها با افزایش روزافزون جمعیتشان و به‌وخامت‌گراییدن اوضاع اقتصادی تبدیل به خصومت شد.

طی دوران حضور آوارگان سوری در اردن و لبنان، این کشورها با طیفی از مشکلات زیرساختی و تأثیر جدی آنها بر زندگی روزمره مواجه شدند. سازمان‌های بین‌المللی به کمک آوارگان سوری آمدند، اما آشکارا به وضع ساکنان بومی آن کشورها در همان مناطق شهری که آوارگان سوری ساکن شده بودند، بی‌اعتنا بودند. همین که این سازمان‌ها مستقیماً یا به‌ واسطه‌ی دولت این کشورها به آوارگان سوری رسیدگی می‌کردند اما فقرای محلی در مشکلات مشابه که با آمدن سوری‌ها تشدید شده بود دست‌و‌پا می‌زدند مایه‌ی خشم جوامع محلی به آوارگان شد.

خشم و اعتراض ساکنان بومی

بیلونی صحنه‌ای را ترسیم می‌کند که در آن طفل چهار‌ساله‌ی اردنی به نام سناد با خواهر هفت‌ساله‌ و مادرشان در دادگاهی در شهر مفرق، در شمال اردن حاضر شده بود. ام سنادِ بیوه و خانواده‌ی کوچکش را از خانه‌ی اجاره‌ای‌شان بیرون کرده بودند و این نتیجه‌ی مستقیم ورود سیل مهاجران سوری بود. ام سناد در نه ماه گذشته ماهانه ۷۵ دینار اردنی برای اجاره‌ی خانه می‌پرداخت، مبلغی تقریباً معادل ۱۰۰ دلار؛ اما حال مالک خانه اجاره را چنان افزایش داده بود که او دیگر قادر به پرداختش نبود و باید خانه را ترک می‌کردند؛ همین کارشان را به دادگاه کشانده بود.

ابومحمد، سرپرست خانواده‌ی دیگری در مفرق بود. او نیز مانند ام سناد مستأجر بود و مالک خانه پس از افزایش جمعیت آوارگان سوری در شهرشان اجاره را سه برابر کرده بود؛ افزایش جمعیت شهر تقاضا برای مسکن را بالا برده بود و آوارگان که اجاره‌بهای خود را با دریافت کمک از سازمان‌های بین‌المللی می‌پرداختند در موقعیت بهتری برای اجاره‌کردن خانه‌ها در مقایسه با فقرای مفرق بودند. ابو محمد که قادر به پرداخت اجاره‌بهای جدید نبود خیمه‌ای خرید تا به جای خانه در آن ساکن شود و بعد به همراه خانواده‌‌های دیگری که بر اثر ورود خیل مهاجران سوری به شهرشان بی‌خانمان شده بودند دست به تظاهرات زدند.

آنها مجموعه‌ی خیمه‌های خود را «اردوگاه شماره‌ی ۱ اردنی‌های بی‌خانمان» نام گذاشتند، اردوگاهی که خیمه‌هایش علامت کمیسیونر آوارگان سازمان ملل (UNHCR) را داشت، چون این چادرها را از آوارگان سوری خریده بودند! 

بیلونی می‌گوید شرح حال شهروندانی که بر اثر ورود موج مهاجران سوری و بی‌توجهی آشکار مسئولان محلی دچار محنت شده بودند خشم عظیمی در جامعه‌ی اردن برانگیخت.

زمانی که تظاهرات خیمه‌نشینان اردنی به راه افتاد، دو سال از جنگ داخلی سوریه می‌گذشت و از همدلی اولیه‌ی جامعه‌ی اردنی و لبنانی با آوارگان سوری چیزی باقی نمانده بود. با مشکلاتی که پیش آمده بود، در این زمان دیگر بخش بزرگی از جوامع دو کشور آشکارا با آوارگان دشمنی می‌ورزیدند.

در هر دو کشور، مردم طبقات مختلف سؤال مشابهی می‌پرسیدند: وقتی بیست‌‌درصد جامعه‌ی کشور سوری یا عراقی باشند، دیگر اردنی‌بودن یا لبنانی‌بودن چه معنایی داشت؟

مهاجران در مقام بلاگردان؛ سیاستی بی‌توفیق

به نظر می‌رسید حال که آوارگان سوری تا این پایه منفور شده بودند، می‌شد از آنها به بهترین نحو به‌ عنوان بلاگردان (scapegoat) استفاده کرد. یعنی دولت‌ها می‌توانستند همه‌ی مشکلاتی را مسئولیتش به گردن دولت بود به گردن این اقلیت نامحبوب بیندازند. در واقع هم دولت‌های اردن و لبنان کوشیدند آوارگان سوری را علّت همه‌ی مشکلاتی معرفی کنند که کشورهایشان به آنها مبتلا بود؛ مستقل از اینکه این مشکلات چه سابقه‌ای پیش از ورود آوارگان سوری داشتند. 

قدرتمندان و حاکمان دو کشور کوشیدند توجه مردم را به آوارگان معطوف کنند: به اینکه چطور باعث مشکلات مسکن شده‌اند؛ چقدر آب و برق مصرف می‌کنند، و چه باری به نظام آموزش و بهداشت کشورهایشان تحمیل کرده‌اند.

بیلونی می‌گوید اما این بلاگردان‌کردن مهاجران آن‌گونه که قبلاً در اکثر موارد جواب داده بود و دولت‌ها را از زیر بار مسئولیت‌هایشان رهانده بود، در این موارد جواب نداد و توجه و خشم مردم را از دولت‌ها برنداشت.

اما چرا؟ تحلیل بیلونی این است که چون مشکلاتی که مردم لبنان و اردن با آنها مواجه بودند بسیار حیاتی بود و مردم به‌ طور روزمره با آنها سروکار داشتند و صرف متوجه‌کردن ملامت به‌ سوی آوارگان سوری مشکلشان را حل نمی‌کرد. شهروندان لبنانی و اردنی از مهاجران سوری عصبانی بودند و هستند، اما این خشم برایشان نه آب و برق فراهم می‌کرد، نه زباله‌هایشان را جمع می‌کرد نه کرایه‌ی خانه‌شان را می‌پردخت.

بیلونی می‌‌گوید در واقع مشکلات برق، مسکن، آب و زباله مشکلات دراز‌مدت ملّی در لبنان و اردن بودند که پیش از آمدن آوارگان سوری نیز اعتراض مردم را علیه حاکمان این دو کشور بر می‌انگیختند. خشم و نفرت از سوری‌ها نمی‌توانست محل مطالبه‌ی جدیدی، غیر از دولت‌ها، برای این مشکلات فراهم کند.

وقتی تظاهرات خیمه‌نشینان در اردن برپا شد، تظاهرکنندگان آوارگان سوری را علّت مشکل بی‌خانمانی خود می‌دیدند و می‌خواستند که آنها از اردن بروند. با این حال، تظاهرکنندگان در شعارها و پلاکاردها‌یشان ضمن تأکید بر میهن‌دوستی خود از پادشاه می‌خواستند که دردشان را دوا کند.

در همین روزها، لبنانی‌ها هم در بعلبک، که بیش‌ترین جمعیت آوارگان سوری را پذیرا شده بود، تظاهرات می‌کردند و لاستیک آتش می‌زدند و جاده‌ها را می‌بستند و به بی‌برقی معترض بودند. عموم لبنانی‌ها بر این عقیده بودند که آوارگان سوری مقصر بی‌برقی‌اند. مقامات لبنانی آوارگان سوری را متهم می‌کردند که از کابل‌ها برق می‌دزدند و شبکه‌ی برق‌رسانی را دچار مشکل کرده‌اند. اما لبنانی‌ها به‌ جای تظاهرات‌کردن علیه سوری‌ها، وزارت نیرو و باقی سازمان‌های دولتی را آماج خود گرفته بودند و از دولت طلب تأمین برق داشتند.

ورود آوارگان سوری گسل‌های مشکلات ملّی لبنان را عمیق‌تر کرده بود و باعث شده بود که تقاضا از دولت برای حل مشکلات دیر‌پایی که ورود آوارگان تشدیدشان کرده بود، بالا بگیرد. بسیاری از این مشکلات از نوع کمبود مایحتاج پایه و بعضاً حیاتی بودند.

شهروندان لبنانی به ملامت دو عامل رو آورده بودند: از یک سو آوارگان را عامل مشکلات می‌دیدند، ولی در‌عین‌حال، دولت را متهم می‌کردند که کاری برای حل مشکلات نمی‌کند.

در همین حال در اردن، سازمان‌های غیر‌دولتی بین‌المللی که به کمک آوارگان سوری آمده بودند برای آب‌رسانی به این آوارگان از منابع محلی آب استفاده می‌کردند و این باعث بروز کمبود آب برای ساکنان مناطقی از اردن شد. واضح بود که آب نیاز حیاتی شهروندان است. اردنی‌ها دست به تظاهرات زدند و تظاهرات آب با سرکوب مسلحانه دولت، با دستور شخص شاه، مواجه شد. اما نیاز به آب، به‌وضوح، چنان مبرم بود که یکی از رهبران تظاهر‌کنندگان گفت «ما چیزی برای باختن نداریم. اگر آب نداشته باشیم بخوریم، می‌میریم».

همان‌طور که یکی از امدادگران لبنانی یونیسف می‌گفت لبنانی‌ها نیز «در پس ذهن خود متوجه تقصیرات دولتشان بودند. آنها سوری‌ها را ملامت می‌کردند اما متوجه بودند که سیاستمداران نیز در پی این هستند که از ملامت‌کردن‌ آوارگان به‌ نفع خود بهره ببرند.»

بیلونی می‌گوید استفاده از بلاگردان‌ها در طول تاریخ به این قصد بوده که خشم مردم را از دولت برگردانند. در مورد آوارگان سوری در اردن و لبنان، این تدبیر شکست خورد. تفاوت این موارد این بود که مشکلاتی که پیش آمدند مربوط به منابع اساسی حیاتی بودند. در این موارد طلب راه حل چنان مبرم و قوی بود که توجه به بلاگردان را منتفی کرد.

بلاگردان‌ها به‌ندرت در موقعیتی هستند که بتوانند آب و برق و مسکن تهیه کنند، و نظام جمع‌آوری زباله‌ی مملکت را هم نمی‌توانند درست کنند. لبنانی‌ها و اردنی‌ها در این موارد نیازهای اساسی خود را بر سود روان‌شناختی‌ای که با ملامت گروه گناهکار بلاگردان می‌بردند تقدم دادند.

حکومت‌های هر دو کشور از مهاجران چون بلاگردان استفاده کردند تا از کنکاش شهروندان در مشکلات ساختاری مصون شوند. شهروندان این دو کشور گرچه باور داشتند که آوارگان سوری مسئول بدتر‌شدن مشکلاتشان هستند، اما مقصر اصلی این مشکلات را دولت می‌دانستند.

مردم محلی فکر می‌کردند آوارگان علّت بدتر‌شدن وضع جمع‌آوری زباله، وضع آب و برق، جاده‌ها، آموزش، اجاره‌بها، تورم و بیکاری هستند. مردم می‌گفتند ما خودمان کلّی مشکل داشتیم؛ سوری‌ها که آمدند بدترش کردند.

علاوه‌بر‌این، سوری‌ها عامل طیفی از مشکلات شمرده می‌شدند که مختص خودشان بود. مثلاً لبنانی‌ها و اردنی‌ها می‌گفتند: سوری‌ها موتور‌سیکلت‌های پر‌سر‌و‌صدا سوار می‌شوند و همسایگان را می‌آزارند؛ زنان سوری رفتار نامناسبی دارند و عفت را رعایت نمی‌کنند؛ مردان سوری به زن‌های ما نظر دارند؛ سوری‌ها شغل‌های محلی را می‌گیرند و مردم ما را بی‌کار می‌کنند چون با کمک‌های نقدی که از سازمان‌های بین‌المللی که می‌گیرند می‌توانند با دستمزدهای کم‌تری کار کنند؛ این طوری آنها پولدار می‌شوند ولی کشور ما فقیر می‌شود و ما زیر بار قرض می‌رویم؛ سوری‌ها جرم و جنایت را زیاد کرده‌ا‌ند و…

بیلونی می‌گوید این مسئله که چه کسی به‌ دلیل مشکلات ملامت شود، مسئله‌ای اساساً سیاسی است و بر ادامه‌ی حیات سیاسی بازیگران مختلف صحنه مؤثر است. قدرتمندان و رسانه‌ها و جنبش‌های اجتماعی بر سر اینکه چه کسی هدف این ملامت قرار بگیرد با هم نزاع دارند. ملامت‌کردن و بلاگردان‌ساختن، دشمن یا شروری می‌آفریند تا هدف اعتراض قرارش دهد و اینکه چه کسی دشمن و شرور معرفی شود، در اینکه از اعتراض چه نتیجه‌ای حاصل شود تعیین‌کننده است.

اگر اعتراض به دلیل نوع هدفی یا اهدافی که پیدا می‌کند غیرمتمرکز و پراکنده شود، زود افول می‌کند و شکست می‌خورد. همچنین اینکه ملامت متوجه چه کسانی می‌شود نه فقط دشمن را تعیین می‌کند بلکه بازتاب‌دهنده‌ی تلقی‌های تاریخی از دشمنی و عاملیت نیز هست.

اختلاف عقاید، اختلاف بر سر تفسیرها از علّت مشکلات، روایت‌ها از ماجراهای سیاسی، عواطف، خاطرات و سوگیری‌های شخصی همه در تعیین اینکه چه داستانی به دل عامه‌ی مردم بنشیند و چه کسی به‌ عنوان مسئول مشکلات هدف ملامت قرار گیرد، مؤثرند.

خیلی از اوقات، دریافت‌های دور از واقعیت در تعیین هدف ملامت نقش بازی می‌کنند. سردرگمی، عدم قطعیت یا عدم توافق در تعیین هدف مشترک برای ملامت می‌تواند مانع از تعیین بلاگردانی مورد قبول عام شود.

اما از همه‌ی اینها گذشته، حرف بیلونی این است که گاه واقعیت‌های عملی چنان عیان هستند و چنان پر‌زور، که بر جهت‌دهی‌های روان‌شناختی در تعیین بلاگردان فایق می‌آیند: این همان چیزی است که در لبنان و اردن شاهد بودیم.

تفاوت واکنش حاکمان لبنان و اردن

نکته‌ی دیگری که بیلونی در کتابش به شرح آن می‌پردازد این است که گرچه در هر دو کشور لبنان و اردن در مقطعی قدرتمندان سعی کردند از آوارگان سوری بلاگردان بسازند اما پس از شروع اعتراضات مردمی، رویکرد حاکمان دو کشور متفاوت بود. 

در هر دو کشور، مردم دولت را مسئول فراهم‌کردن نیازهای اولیه می‌دانستند. در اردن به‌ طور سنتی دولت عامل قدرتمند تأمین نیازهای روزمره‌ ی شهروندان بوده است و بدیل‌های قابل مقایسه‌ای در تأمین نیازهای اساسی و منابع زیر‌ساختی نداشته.

اما در لبنان ناکارآمدی دولت در برابر جامعه‌ی مدنی همواره آشکار بوده است و مدت‌هاست که مردم برای تأمین نیازهای اساسی به نهادهای جامعه‌ی مدنی تکیه دارند. پیامدهای جنگ داخلی لبنان باعث شد که این کشور به شماری از دولت‌های کوچک غیررسمی مبتنی بر قومیت و مذهب تقسیم شود که هر کدام تأمین بخش عمده‌ای از نیازهای پیوستگان خود را بر عهده گرفتند؛ مانند وضعیتی که در دهه‌های اخیر در نسبت میان حزب‌الله لبنان و شیعیان این کشور شاهد بودیم.

دولت لبنان هم کمک‌ها و خدمات خود به مردم را از راه‌های فرقه‌ای به انجام می‌رساند. برق و آب را دولت در سطح ملی فراهم می‌آورد. گردآوری زباله در بیروت غیرمتمرکز است، اما هزینه‌هایش را عمدتاً دولت ملّی تأمین می‌کند و این کارها کلاً وظیفه‌ی دولت ملی شناخته می‌شود.

وقتی اعتراضات شروع شد، پادشاهی اردن اهمیت مسئله را دریافت و کوشید مقررات دست‌وپاگیر دولتی را کنار بگذارد و کمک‌های ملّی و بین‌المللی را به نواحی بحران‌زده برساند و برای رفع مشکلات جدی مانند مشکل آب نهادهای جدیدی درست کرد که مؤثر‌تر عمل کنند.

در لبنان اما دولت اعتراض را جدی نگرفت؛ مشکلات باقی ماند و تظاهرات هم تا مدت‌ها ادامه یافت. نخبگان سیاسی لبنانی جداً فاقد توانایی برای حل مشکلات اساسی اجتماع بودند؛ از سال ۲۰۱۸ به بعد نیز که عملاً دولت «موقت» بر سر کار بوده است چون احزاب بر سر انتخاب دولت به توافق نرسیده‌اند.

آنه‌ماری بیلونی استاد امنیت ملّی در مدرسه‌ی عالی نیروی دریایی ایالات متحده‌ی آمریکا است. آنچه می‌خوانید گزارش مختصری است از این کتاب او:

Baylouny, Anne Marie. When Blame Backfires: Syrian Refugees and Citizen Grievances in Jordan and Lebanon, Cornell University Press, 2020

از همین پرونده

دولت‌های اردن و لبنان کوشیدند آوارگان سوری را علّت همه‌ی مشکلاتی معرفی کنند که کشورهایشان به آنها مبتلا بود؛ مستقل از اینکه این مشکلات چه سابقه‌ای پیش از ورود آوارگان سوری داشتند و چقدر هم خود این دولت‌ها مقصر و مسبب این مشکلات بودند
سازمان‌های خیریه و بین‌المللی به کمک آوارگان سوری آمدند، اما آشکارا به وضع بد شهروندان لبنانی و اردنی در همان مناطقی که آوارگان سوری ساکن شده بودند، بی‌اعتنا بودند. همین که این سازمان‌ها مستقیماً یا به‌ واسطه‌ی دولت به آوارگان سوری کمک می‌کردند اما فقرای محلی در مشکلات مشابه که با آمدن سوری‌ها تشدید شده بود دست‌و‌پا می‌زدند مایه‌ی خشم جوامع محلی به آوارگان شد