هانا پراکتور:

فرسودگی: تجربه‌ی عاطفی شکست سیاسی

هانا پراکتور (swidlife)

هانا پراکتور:

فرسودگی: تجربه‌ی عاطفی شکست سیاسی

هانا پراکتور پژوهشگر تاریخ در دانشگاه استراثکلاید گلاسکو است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Proctor, Hannah. Burnout: The Emotional Experience of Political Defeat. Verso, 2024.

هانا پراکتور (swidlife)

تغییر دشوار است. زندگی زیر سلطه‌ی سرمایه‌داری به‌ لحاظ جسمانی ویرانگر و به لحاظ روانی فرساینده است؛ صدمه‌هایی که این سلطه می‌زند، آدمی را از پا می‌اندازد. برانداختن شرایط غالب اجتماعی و سیاسی ضروری و مبرم است؛ اما، تغییر دشوار است.

اینها جملات آغازین کتاب فرسودگی (انتشارات ورسو، ۲۰۲۴) از هانا پراکتور پژوهشگر تاریخ در دانشگاه استراثکلاید گلاسکو است. کتابی که راجع به خستگی است، اما نه خستگی ناشی از مشغولیت‌های روزانه. آن فرسودگی‌ای که پراکتور در پی صورت‌بندی‌اش است حاصل کوفتگی ناشی از مبارزه‌ی سیاسی است. پراکتور به تلاقی میان روان‌شناسی، روان‌درمانی و سیاست چپ علاقمند است و در این کتاب نیز به تاریخ عاطفی جنبش‌های سیاسی پرداخته و می‌خواهد ببیند که افراد درگیر در جنبش‌های انقلاب چگونه با شکست و سرخوردگی کنار می‌آیند.

شاید در دهه‌های پس از فروپاشی اتحاد شوروی هیچ تجربه‌ای به اندازه‌ی تجربه‌ی شکست در میان انقلابیون برابری‌خواه که سودای برقراری جهانی دیگر در سر داشته‌اند، مشترک نبوده باشد. 

هدف پراکتور در مقام مورخ جنبش‌های چپ‌ این است که با پرداختن به نمونه‌های تجربه‌ی شکست جنبش‌های سیاسی چپ‌گرا از منظر تاریخی و تلاش‌هایی که برای فائق‌آمدن بر این شکست‌ها صورت گرفته است، منبعی فراهم کند که در دوره‌هایی که به‌ لحاظ عاطفی دشوارند، قابل رجوع باشد.

پراکتور می‌گوید وقتی جنبش‌ها در‌ هم‌ کوبیده می‌شوند، راهبردها شکست می‌خورند، همبستگی‌ها گسسته می‌شوند، توان مردمان از میان می‌رود، و آدم‌هایی که در یک صف بودند خشمگینانه به جان هم می‌افتند و جماعت‌هایی خواهان رهایی به‌ بازتولید همان نظم‌هایی می‌پردازند که در پی برانداختن‌اش بودند، حاصل این است که زخم‌هایی عمیق به روح مبارزان در‌هم‌شکسته وارد می‌شود.

مبارزه‌ی انقلابی که هیچ، گاه تلاش برای اصلاح نیز در هم می‌شکند و بر روان‌ها زخم‌های ناسور بر جا می‌گذارد. پراکتور در کتابش می‌خواهد به همین زخم‌ها بپردازد. 

اما مسئله این است که سازمان‌دهی انقلابی چپ، نه تنها تبیین تاریخی و اجتماعی بلکه قوت خود را نیز در نگاه اجتماعی و غیر‌فردگرا یافته است؛ و این با تمرکز و حتی دیدن آسیب‌های روان فردی در تضاد به نظر می‌رسد. 

خویشتن انقلابی

سنت‌های انقلابی چپ عموماً تأکید‌گذاشتن بر روان‌شناسی فردی را رویکردی متعلق به فردگرایی بورژوایی و امری ارتجاعی می‌دانند. تصویر آرمانی از انقلاب که بسیاری از انقلابیون از خود نشان داده‌اند و در گفتارهای انقلابی نیز تبلیغ و پراکنده‌ شده، تصویر اشخاصی است که زندگی فردی را وانهاده‌اند تا بتوانند خود را وقف فعالیت انقلابی کنند. 

این تأکید بر بی‌خویشتنی انقلابی را خصوصاً در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی که مبارزات مسلحانه‌ی آزادی‌بخش در دنیا گسترده بود، در جای‌جای این جنبش‌ها در چهار گوشه‌ی دنیا می‌شد دید. 

پراکتور به‌ عنوان نمونه به فیلم مستندی ارجاع می‌دهد که راجع به همکاری چریک‌های موسوم به «ارتش سرخ ژاپن» با چریک‌های «جبهه‌ی خلق برای آزادی فلسطین» ساخته شده است و در آن مصاحبه‌ای با لیلا خالد شخصیت اسطوره‌ای جبهه‌ی خلق را می‌بینیم. لیلا خالد چریکی بود که با اقدام به ربودن هواپیمای اسرائیلی در سال ۱۹۶۹ مشهور شد. خالد در این مصاحبه توضیح می‌دهد که چرا به‌رغم شهرتی که یافته، درست نمی‌داند که قهرمان خوانده شود:

ما از خودمان در مقام فرد حرف نمی‌زنیم… انقلاب همواره زاده‌ی مردم است، و برای مردم، و چون برای عموم انسان‌هاست. بودن در میان این کلّیت اهمیت فرد را ناچیز می‌کند… ما هیچ‌وقت قهرمان نیستیم… ما صرفاً وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم، و می‌خواهم تأکید کنم که ما خود را وقف انقلاب کرده‌ایم و برای انقلاب زندگی می‌کنیم.

پراکتور یادآور می‌شود که لیلا خالد پس از اینکه مشهور شد، برای اینکه بتواند فعالیت‌هایش را ادامه دهد، صورتش را جراحی پلاستیک کرد و تغییر قیافه داد؛ اقدامی که می‌تواند به‌خوبی فکر بی‌خویشتنی و وقف‌کردن خود برای انقلاب را برساند. خصوصاً که مجبور شده بود این فرایند دردناک را در شرایطی انجام دهد که امکان بی‌هوشی هم برایش مهیا نبود.

خالد در زندگی‌نامه‌ی خود نوشته است که به‌ عنوان زنی فلسطینی اغلب متهم می‌شود که بیش‌از‌حد احساسات بروز می‌دهد؛ احساس اندوه راجع به ازدست‌دادن خانه و سرزمین و مردمان خویش. اما خالد می‌گوید با وجود همه‌ی این عواطف، کار انقلاب با عاطفه پیش نمی‌رود و با عقل باید پیشش برد.

پراکتور مشابه این نگرش و روحیه‌ی بی‌خویشتنی و تقدم‌دادن جمع بر فرد را در زندگی‌نامه‌های انقلابیون مختلف نشان می‌دهد؛ و زندگی‌نامه یعنی جایی که انتظار می‌رود فردی‌ترین وجوه نویسنده در آن بروز یابد. 

ویکتور سرژ، انقلابی بلشویک، در زندگی‌نامه‌اش نوشته است: «موجودیت فردی هیچ اهمیتی برای من ندارد؛ خصوصاً فردیت خودم»، سرژ توضیح می‌دهد که «هیچ‌کدام از ما به‌ معنای بورژوایی کلمه وجود فردی نداشتیم؛ اسم‌هایمان را عوض کردیم، منصب ثابتی نداشتیم، و به اقتضای نیاز حزب هر کاری می‌کردیم…»

اما پراکتور می‌خواهد به تجربه‌ای بپردازد که این بی‌خویشتنی نظری را پشت سر می‌گذارد و روان فرد را عمیقاً متأثر می‌کند. پراکتور اشاره می‌کند که چطور همسر سرژ، لیوبا روساکوفسکا، در ایام تصفیه‌ی استالینی مبتلا به پارانویا شد؛ زمانی که حتی درمانگاه‌های روانی نیز زیر چشم و گوش جاسوسان استالین بودند که مبادا روان‌نژندان حرفی علیه او بزنند.

به‌رغم چنین مصائبی، سرژ که مجبور شد اول از تصفیه‌ی استالینی به اروپا بگریزد، بعد از هجوم نازی‌ها به مکزیک، باز همان روحیه‌ی مبارز جمع‌گرای خود را حفظ کرد. اما آیا زخم‌های روان اثری به‌ جا نمی‌گذارند؟

گذر از گزند فردی

پراکتور نشان می‌دهد که روحیه‌ی جمع‌گرای انقلابیون صرفاً ناشی از ندیدن فردیت خود و دیگران نیست؛ آنچه او در بازخوانی تجربیات انقلابیون دنبال می‌کند این است که آنها چگونه از همین روحیه و نگرش برای فائق‌آمدن بر مصائب کمک می‌گرفتند. 

یکی از مثال‌های او هوی نیوتن از پایه‌گذاران حزب پلنگ سیاه در ایالات متحده‌ است که بعد از تیراندازی مرگبار به پلیس به زندان افتاد (۱۹۷۳) و در سلول انفرادی از حق خواندن و نوشتن محروم بود تا اینکه کسی مجله‌ای منتشر‌شده در سال ۱۹۷۰ را از زیر در به داخل سلولش انداخت. نیوتن در این مجله مقاله‌ای ‌خواند که به اتکای تحقیقات تطبیقی جامعه‌شناختی نشان داده بود که نرخ خودکشی در میان سیاهپوستان آمریکایی در ده تا پانزده سال گذشته دو برابر شده و از میزان خودکشی سفیدپوستان بسیار فراتر رفته است.

این مقاله نیوتن را به یاد نظریه‌ی خودکشی امیل دورکیم انداخت. دورکیم استدلال می‌کرد که تمایلات خودکشی مردم به وضعیت اقتصادی‌شان مربوط است. با این پیش‌زمینه، نیوتن خودکشی‌های آن دوران سیاهان را «خودکشی منفعلانه» نامید؛ خودکشی مردمانی که زیر بار فقر و تبعیض «روح‌شان مرده بود.» 

نیوتن در مقابل به مردمان مستأصل توصیه می‌کند که به‌ جای اینکه از روی نومیدی خود را بکشند «خودکشی انقلابی» کنند؛ اگر این زندگی را درخور زیستن نمی‌دانند و مرگ را به جایش بر می‌گزینند، پس به انقلاب روی آورند و خود را تا سر حد مرگ وقف آن کنند.

نیوتن که خود به زندان افتاده از درک مفهوم شکست عاجز نیست و می‌داند که اقدام انقلابی چه سرانجامی می‌تواند داشته باشد، و علاوه بر آن می‌داند که در دوره‌هایی اصلاً امکان اقدام انقلابی نیز فراهم نیست. 

از نظر نیوتن، در دوره‌هایی که یأس حاکم می‌شود، جوامع تحت ستمی مانند جامعه‌ی سیاهان آمریکا باید به مراقبت از خود روی بیاورند: سیاهان به‌ عنوان شکلی از مقاومت و در‌عین‌حال مراقبت، نباید شرایط و راه حل‌های حاکمان سفید را بپذیرند. در مقابل باید همه‌ی امکاناتشان را برای مراقبت از اعضای آسیب‌دیده و ضعیف جامعه‌شان بسیج کنند.

نیوتن می‌گوید وقتی انقلاب در فاصله‌ای نزدیک و پیش چشم نیست، باید اولویت ما بنای ساختاری برای حمایت از جامعه باشد. به‌‌این‌‌ترتیب، عمل انقلابی دامنه‌ی گسترده‌تری می‌یابد و پست‌و‌بلند زندگی فرد را در بر می‌گیرد. و البته که چنین کاری گفتنش آسان‌تر از انجامش است.

اما مگر می‌شود زخم خود را فراموش کرد؟

پراکتور می‌گوید هم خالد و هم نیوتن، ارنستو چه‌گوارا، انقلابی آمریکای لاتین، را الگو می‌دانستند. با این اشاره، پراکتور به سراغ بخشی از زندگی چه‌گوارا می‌رود که او به یاری انقلابیون کنگو رفته بود، اما با روحیه‌ی فرسوده و نومید آنان مواجه شد.

چه‌گوارا در ابتدا به‌ دنبال جا‌انداختن ازخودگذشتگی و پروردن روحیه‌ای آهنین بود، اما پس از چندی که در این مسیر سرخورده شد، به انتقاد از خود پرداخت و به کاستی‌هایش اعتراف کرد؛ اذعان کرد اگرچه که می‌توانست غذای بد و کفش پاره را تحمل کند، اما اغلب برای اینکه چیزی بخواند از جمع دور می‌شد و ترجیح می‌داد تنها باشد. او اعتراف کرد که نتوانسته بود سربازان کنگویی را متقاعد کند که نگاهشان را از تیرگی‌های پیش رو فراتر برند و آینده‌ی روشن را تصور کنند. و خوب، اینها باعث شده بود که خودش هم طعم تلخ یأس را بچشد.

چه‌گوارا فکر می‌کرد که این کاستی‌ها ناشی از نقایصی در خود او هستند؛ زیرا رویکردهای کلی انقلابی که مشکلی نداشتند. پس اینکه او نتوانسته بود نقش در‌خوری در فائق‌آمدن بر مشکلات مبارزان کنگویی ایفاء کند، به این دلیل بود که هنوز نتوانسته بود ذهنیت فردگرا را از خود دور کند. به‌این‌ترتیب، ملاحظات روان‌شناختی فردی این بار از راهی کاملاً متفاوت باز به میان می‌آمد.

روانِ فرد مبارز

با چنین زمینه‌ای است که پراکتور می‌خواهد در کتابش نشان دهد که ملاحظات روان‌شناختی در مبارزه جای مهمی دارند و این‌طور نیست که همواره با ارجاع به هدف مبارزه بتوان مشکلات روانی فردی را کنار گذاشت. مسئله‌ی کتاب او نیز فقط به تاب‌آوری در برابر فرسودگی خلاصه نمی‌شود؛ روان آدم‌ها منقلب می‌شود، و آدم‌ها خصوصاً در اثنای فعالیت انقلابی دگرگون می‌شوند، و معنای تعهد به آرمان‌ها نیز برایشان تغییر می‌کند. 

از این گذشته، پای جاه‌طلبی، سلطه‌جویی و تناقض‌های شخصیتی هم در میان است. همه‌ی اینها می‌تواند در روند فعالیت مبارزاتی تأثیر بگذارد: می‌تواند رسیدن به هدف را به تأخیر بیندازند یا اصلاً آن را ناممکن کند. 

پراکتور می‌گوید اینکه تجربیات گذشته چگونه حال را شکل داده‌اند، هم مسئله‌ای محوری در زندگی شخصی انقلابیون بوده است و هم مسئله‌ای تعیین‌کننده در تاریخ انقلاب‌ها.

پراکتور اما برای اینکه بتواند به تحلیل این تأثیرات بپردازد، وضعیت‌های عاطفی‌ای را که تشخیص داده‌ است، در هشت دسته صورت‌بندی می‌کند و در فصول پیاپی کتاب به آنها می‌پردازد: مالیخولیا، حسرت (نوستالژی)، افسردگی، فرسودگی، خستگی، تلخکامی، تروما و عزاداری.

پراکتور در‌عین‌حال در پی روشن‌کردن خود این مفاهیم بر اساس سیر تاریخی‌ای که طی کرده‌اند نیز هست. به‌این‌ترتیب، او خود این عارضه‌های روان‌شناختی را نیز پدیدارهایی می‌بیند که در سیری تاریخی معنا می‌یابند، و معانی‌شان دگرگون می‌شود.

از این لحاظ، نکته‌ی قابل توجه در کار پراکتور در مقام مورخ جنبش‌های چپ این است که گرچه مثال‌های مختلفی از جنبش‌های انقلابی و انقلابیون را در درازای تاریخ و پهنه‌ی جهان نقل می‌کند، اما این‌ جنبش‌ها و تجربیات تاریخی برای او نمونه‌های تاریخی منفردی نیستند که صرفاً به کار روشن‌کردن مفاهیم روان‌شناختی مورد نظرش بیایند، بلکه پراکتور بین رخدادهای تاریخی‌ای که نقل کرده است، نوعی گفتگوی مفهومی برقرار می‌کند.

از نظر پراکتور، مواجهه‌ با زخم‌های فردی ضروری است. اما او به جای دنباله‌روی از مکتب‌های روان‌درمانی که منحصراً بر فرد تمرکز دارند، تلاش می‌کند راهی پیشنهاد کند که روحیه‌ی ‌جمعی و مبارزه‌ی سیاسی را همراه و در کنار سوگواری و پرداختن به‌ زخم‌های خویشتن ممکن کند. پراکتور می‌گوید نمی‌توان وضعیت‌های عاطفی را فقط با تکیه بر روابط اجتماعی توضیح داد و فرض کرد هر حس دردناکی به‌راحتی با طبقه‌ی فرد قابل توضیح است. در‌عین‌حال، نباید حسی که ماهیتاً اجتماعی است را به موضوعی فردی تقلیل بدهیم. او با بررسی تجربه‌ی فرسودگی در دل مبارزات سیاسی، امکانی می‌گشاید برای مواجهه با احساسات دردناک شخصی به شیوه‌ای که نه این احساسات زیر حس تعهد به جمع دفن شود، و نه فرد از مبارزه‌ی سیاسی غافل شود؛ مبارزه‌ای که هدفش دقیقا تغییر احساسات و تجربیات دردناک است. 

همان‌طور که از فرازی که در رابطه با نیوتن نقل کردیم نیز بر می‌آید، پراکتور در طول کتاب توضیح می‌دهد که برخورداری جوامع و افراد این جوامع از سلامت و سلامت روان به‌ نحوی لازمه‌ی تحول آنها در جهت رهایی است. به قول پراکتور «خویشتن‌های انقلابی باید از پیش در خود انقلابی به پا کنند.»

هانا پراکتور پژوهشگر تاریخ در دانشگاه استراثکلاید گلاسکو است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Proctor, Hannah. Burnout: The Emotional Experience of Political Defeat. Verso, 2024.

تلخیص و گزارش از شهرزاد نوع‌دوست
در مبارزه‌ی سیاسی و جمعی نمی‌شود از دردهای فردی غافل شد و ملاحظات روانشناختی را با برچسب فردگرایی بی‌اهمیت تلقی کرد. برخورداری جوامع از سلامت روان به‌ نحوی لازمه‌ی تحول آنها در جهت رهایی است. به قول پراکتور «خویشتن‌های انقلابی باید از پیش در خود انقلابی به پا کنند.»
چه‌گوارا فکر می‌کرد که حس سرخوردگی او از مبارزه سیاسی ناشی از نقایص شخصی‌اش هستند؛ زیرا رویکردهای کلی انقلابی که مشکلی نداشتند. پس اینکه او نتوانسته بود نقش در‌خوری در فائق‌آمدن بر مشکلات مبارزان ایفاء کند، به این دلیل بود که هنوز نتوانسته بود ذهنیت فردگرا را از خود دور کند. اما از نظر پراکتور اتفاقا توجه به مشکلات فردی می‌تواند به تداوم و گسترش مبارزه سیاسی کمک کند