«رواداری» چیست؟ در چه شرایطی باید با دینداران روادار باشیم؟ چه معنایی دارد که بگوییم فلانی «حق ندارد» ناروادار باشد؟ آلن جی لِوینوویتز، استاد ادیان در دانشگاه جیمز مدیسون، در رسالهای که گزارش آن را میخوانید به محدودیتهای رواداری دینی و البته به ارزشهای نارواداری دینی در شرایطی مشخص پرداخته است.
محور بحث لووینویتز در این نوشته هنجاری است و نه قانونی و بنابراین با وجود اینکه کانون بحثش رواداری و نارواداری دینی در دانشگاههای کشورهای لیبرال دموکراتیک است، نوع استدلالهایش قابل استفاده و تعمیم در شرایط دیگر نیز هست.
مورد بحث برانگیز دانیل هارپر
در اوایل سال ۲۰۱۴ دانیل هارپر، دانشجوی دانشگاه کامرون در اوکلاهاما که از پیروان مسیحیت انجیلی بود، اعلامیهای علیه فعالیتهای یک نهضت دینی نوپا به نام «جمعیت تبلیغ جهانی» پخش کرد و آنها را فرقهای خطرناک خواند که در پی «تسلط بر اذهان» دانشجویان هستند و تفسیری منحرف از انجیل ارائه میدهند.
دانشگاه کامرون که با بودجهی دولتی اداره میشود بیانیهای داد و اعلامیهی هارپر را «توهینآمیز» و «تبعیضآمیز» خواند. دانشجویانی که فکر میکردند با اعلامیهی هارپر به آنها توهین شده نیز به مقامات دانشگاه شکایت بردند. دانشگاه به هارپر هشدار داد که به عقاید دیگران «احترام» بگذارد و گفته شد که با پخش اعلامیهاش ناروادار بوده است و ارزش بنیادی آزادی دینی را که هر شهروند آمریکایی باید از آن برخور باشد، تهدید کرده.
لوینوویتز میگوید برای اینکه درستی و نادرستی اعمال طرفین را بسنجیم اول باید ببینیم رواداری دینی دقیقاً چیست و کجا درست است و کجا نادرست.
نکتهی مهمی که لوینوویتز میخواهد روشن کند این است که رواداری اغلب با احترام یا مهربانی اشتباه گرفته میشود و به این ترتیب به اشتباه تصور میشود که اگر ناروادار باشیم حتماً نامهربان و نامحترم هم هستیم. لوینوویتز میخواهد استدلال کند که میتوان ناروادار بود و در عین حال برخورد محترمانه و مهربانانه هم داشت، و در واقع احترام گذاشتن به دیگری در مقام کسی که او را سزاوار داشتنِ عقاید معقول میدانیم، گاه مستلزم نارواداری با اوست.
رواداری و احترام
لوینوویتز اشاره میکند که بسیاری از اسنادی که راجع به نارواداری دینی نوشته شدهاند، رفتار ناروادار را رفتاری «ناخوشایند» یا «تبعیضآمیز» میخوانند؛ از نظر لوینوویتز اینها مفاهیمی مبهماند که میتوانند به اقتضای شرایط معانی متفاوتی داشته باشند و مشکل اینجاست که با اتکا به چنین مفاهیمی میتوان نقدها و اظهار نظرهای خونسردانهای را هم که صرفاً قصد بیان واقعیت راجع به ادیان دارند، محکوم کرد و آنها را گفتههایی توهینآمیز و بهقصد نفرتپراکنی نامید.
لوینوویتز میگوید اینکه برخی نویسندگان رواداری را اصلاً وظیفهی محترم داشتن همهی اشخاص و محترمداشتن حق آنها برای تصمیمگیری برای خود و عقایدشان تعریف میکنند نیز خالی از ایراد نیست: تعریف کردن رواداری بر اساس احترام، رواداری را از محتوا تهی میکند. وقتی ما برای کسی صرفاً در مقام شخص احترام قائل باشیم، و خود را موظف به وظیفهی مشخصی در قبال او ندانیم، همانطور که اصول اخلاقیمان حکم میکند با او محترمانه رفتار خواهیم کرد. با این تعریف البته دانیل هارپر میتوانست بگوید ناروادار نبوده چون مطابق اصول خودش به کسی بیاحترامی نکرده است.
اما از نظر لوینوویتز باید میان احترام و رواداری فرق گذاشت: بسیاری از مورخان علم بیتردید برای ظرافتهای طب جالینوسی احترام قائلند، اما روا نمیدارند که بهعنوان دانش پزشکی برای درمان مردم در دانشگاه تدریس شود.
تمایز گذاشتن میان رواداری و احترام از خطای محتمل دیگری نیز جلوگیری میکند، یعنی خلطکردن نارواداری با توهین یا بیادبی. حتی وقتی فکر میکنیم عقاید دینی دیگران برخطا یا شرورانه است، مدنیت اقتضا میکند که افکارمان را مؤدبانه و در چارچوبهای خاصی بیان کنیم یا در مواقعی اصلاً از خیر گفتنشان بگذریم. اما نقد مؤدبانهی باورهای دینی هم بالاخره ممکن است خاطر باورمندان را آزرده کند، آنها را برنجاند و احساس کنند به آنها بیاحترامی شده است.
رفتار مؤدبانه، برخلاف ملاحظهکاری احساسی، اخلاقی و معرفتی، موضعی فکری نیست. مؤدب بودن نوعی رفتار است. شما ممکن است هیچ احترامی برای باور مشخصی – مثلاً باور به نوعی توطئهاندیشی خام – قائل نباشید اما این باعث نمیشود که وقتی در کوچه به کسی که به چنین نظریهای باور دارد برمیخورید سرش داد بزنید. اگر انواع مختلف احترام را با رواداری قاطی کنیم ممکن است بهنظر بیاید که هر نوع نارواداری نیز مستلزم بیاحترامی به اشخاص است.
یکی از مشکلات مهم چنین خلطی این است که باعث میشود هر نوع نقد باورهای دینی در ساحت عمومی را کلاً منع کنند، و این بهنوبهی خود برای آزادی بیانی که لازمهی حیات جوامع دموکراتیک و نهادهای آموزش عالی است خفقانآور است.
لوینوویتز میگوید اینجاست که مشکلات پیش روی تعریف رواداری، احترام، و ادب روشنتر میشود. رواداری همان احترام نیست. احترام مستلزم این است که شهروندان نه فقط باورهای مختلف دینی را مجاز بدانند، بلکه از آنها استقبال کنند؛ با وجود این احترام به ما اجازه میدهد که به جدّ دربارهی همین عقاید بحث کنیم چون باور داریم برخی از آنها غلطند، و امیدواریم بحث در نهایت به رد این عقاید غلط منتهی شود.
امید به اینکه از طریق بحث جدی بتوان عقاید نادرست دینی را از میان برد خودش از نارواداری در برابر نادرستیها انگیزه میگیرد. به این ترتیب به ناگاه با تناقض دیگری روبهرو میشویم: احترام، اجازه میدهد که نارواداری را مؤدبانه بهکار گیریم، در عین حال از ما میخواهد که روادار باشیم، یا در حقیقت از باورهای متفاوت حتی آنها که قبولشان نداریم، استقبال کنیم!
بالاخره بعضی از باورهای دینی غلط هستند!
اسناد حقوقی دموکراسیهای لیبرال به رواداری دینی ارزش میدهند. دموکراسیهای لیبرال از دولت میخواهند که آزادی دینی شهروندان را به رسمیت بشناسد، له یا علیه یک باور خاص موضع نگیرند، و از تعقیب و آزار یا اعمال هرگونه تبعیض علیه افراد به خاطر باورهایشان خودداری کنند. به همین دلیل است که نظامهای سیاسیای که میخواهند در برابر شهروندانشان بهیکسان روادار باشند، بهلحاظ دینی ندانمگو (لا ادری) میشوند.
اما تصوری که از رواداری رواج یافته، نقد باورها و کردارهای دینی را بین خود شهروندان هم مشکل میکند، اینطور قلمداد میشود که اگر به کسی بگوییم هویتش با عقایدی رقم خورده که غلط یا مضر هستند، کاری ناروادارانه انجام دادهایم.
ارزش بیش از حد قائلشدن برای رواداری دینی، و برای فضیلت ادب که به آن پیوسته است، میتواند مردم را وسوسه کند که مواضع فکری غیرمسؤولانهای بگیرند: یعنی، چنان که بعد از این هم اشاره میکنیم، در برابر عقاید و کردارهایی که میدانند غلط و حتی مضر است سکوت کنند؛ یا رویارو نشدن خودشان با چنین عقاید و کردارهایی را توجیه کنند؛ یا خود آن عقاید را بدون اینکه وارد بحث شوند با داوریهای نسبیگرایانه توجیه کنند.
برای بسیاری از ما مشکل است که از نقد عقاید دینی کسانی که فکر میکنیم عمیقاً برخطا هستند، پرهیز کنیم؛ با وجود این به خودمان ضرورت تاریخی دیرپای رواداری دینی را یادآور میشویم و نقدشان نمیکنیم.
برخی از نویسندگان عامهپسند و نویسندگان دانشگاهی نیز برای اینکه رواداری را آسان کنند به تبلیغ این نظر پرداختهاند که نقد دینی اصلا غیرضروری است چون همهی ادیان در اساس یکی هستند و در بنیاد سازگارند؛ همهی ادیان ارزشهای محوری مشترکی دارند و تفاوتهایشان سطحی است.
مصداق چنین نظری را میتوان در گفتههای باراک اوباما در ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۴ یافت که گفت «داعش اسلامی نیست، هیچ دینی به کشتن بیگناهان دستور نمیدهد.» معنای حرف اوباما این است که همهی ادیان به ارزش مشترکی قائلند که میگوید بیگناهان را نباید کشت؛ اما همهی ادیان واقعاً چنین چیزی نمیگویند. اگر نخواهیم راجع به ادیان زنده مناقشه کنیم میتوانیم به یاد آوریم که ادیان باستانیای بودند که آیین قربانی کردن انسان داشتند.
برای همین لوینوویتز معتقد است که حرف اوباما از نظر فکری غیرمسؤولانه است: داعش اسلامی است، همانقدر که تصوف هم در چهرهی صلحجویش اسلامی است.
نسبیگرایی هم نوع دیگری از بیمسؤولیتی فکری است که بهجای آشتیدادن ادیان از طریق تغییر تعریف دین، به تغییر تعریف حقیقت دست میزند. نسبیگرایان میگویند اگر عدهای عقیدهای را حقیقی میدانند، خوب پس لابد برای آنها حقیقت است. نسبیگرایی از این راه در پی یافتن مبنایی برای رواداری و گریز از تعصب است.
اما در عمل نمیتوان همواره از روبهرو شدن با اظهارنظرهای صریح دینی که نشان میدهند نسبیگرایی غلط است گریخت: سیاستمداران نمیتوانند همیشه از محکومکردن مصادیق خشونت دینی و غیر انسانی خواندن آن شانه خالی کنند.
رواداران دینیای که نسبیگرا نیستند، یا نمیخواهند به نسبیگرایی وانمود کنند، گزینهی دیگری هم دارند: سکوت. در زندگی روزمره توسل به این گزینه خیلی رایج است. وقتی بخواهیم از نزاع پرهیز کنیم اغلب بهترین گزینه سکوت است. و خوب قرار هم نیست زبانمان همیشه کار کند.
از سوی دیگر میتوان گفت که حامیان رواداری دینی نیز قبول دارند که حدی از نارواداری، چه در سیاستهای دولتی و چه در رفتار فردی، اجتنابناپذیر، و در حقیقت مطلوب است. از ترکیب اصل آزار (اصل کاهش رنج)، و لزوم احترام به حقوق بشر (یعنی احترام گذاشتن به عزت نفس و خودآئینی افراد) میتوان نتیجه گرفت که دموکراسیهای لیبرال باید علیه اجرای برخی از کردارهای دینی قانون وضع کنند: کردارهایی که موجب آزار رساندن دینداران به کسانی میشود که بابت چنین آزارهایی رضایتشان را جلب نکردهاند.
سوای قانونگذاری، باورهایی هم هستند که در خور نقد عمومی بهشمار رفتهاند. برای مثال مارتا نوسبام میگوید «همهی ما باید بیانهای نفرتپراکنانه (Hate Speech) را محکوم کنیم.»
عقاید نامعقول ممکن است بیآزار باشند، اما اندیشیدن غیرعقلانی میتواند مضر باشد و به آزار هم منجر شود. مثلاً کسی که مدعی استفرزند نجاتیافته از مرگش در حالی که روی تخت بیمارستان بوده به بهشت سفر کرده و مسیح را دیده و برگشته، شاید خودش آدم بیآزاری باشد، اما بحث کردن راجع به این عقیدهاش لازم است، چون داشتن چنین عقیدهای میتواند مضر باشد.
حرف لوینوویتز در اینجا این است که باورهای نادرست فرد، نشانی از این هستند که قوهی باورسازی (belief-forming faculty) او خطاکار است؛ قوهی باورسازی خطاکار خطرناکست و توان مردم برای رشد را تهدید میکند و از همین روست که باید با عقاید غلط بحث کرد؛ نه فقط به این دلیل که بالقوه خطرناکند، بلکه همچنین به این دلیل که قوهای که آنها را تولید کرده میتواند خطرناک باشد.
کسانی که با مروجان خرافات به بحث میپردازند در برابر تفکر غیرانتقادی آنها ناروادارند؛ چنین شیوهی تفکری هر قدر هم افکار بیآزار تولید کرده باشد باز بالقوه خطرناکست. البته این بحث هم مثل هر بحث دیگری میتواند مؤدبانه یا بیادبانه دنبال شود؛ اما بحث مؤدبانه نیز در نهایت ناروادارانه است.
بسیاری از مؤمنان از اینکه به هر زبانی به آنها بگوییم عقاید مهم و عمیقشان غلط است، میرنجند و احساس اهانت میکنند، خصوصاً وقتی در موقعیتی باشند که فکر کنند صدایشان کمتر به جایی میرسد و تحت نظر و سختگیری هم هستند. مؤمنان فکر میکنند هویتشان با عقاید دینیشان رقم خورده است، و احساس میکنند حرمتی که باید به شخصیت انسانیشان گذاشته شود، با این نقدها شکسته میشود.
لوینوویتز یادآور میشود که البته خیلی از گروهها ممکن است فکر کنند صدایشان آن قدر که درخور است بلند نیست و به جایی نمیرسد.
با همهی این اوصاف باز هم ممکن است رواداران دینی به این نتیجه برسند که باید از هر نوع نقد باورهای دینی در ساحت عمومی پرهیز کرد چون اهانتآمیز است و ممکن است نفرتانگیز و ناروادارانه شمرده شود.
این دقیقاً همان اتفاقی بود که در اواخر سال ۲۰۱۵ افتاد، زمانی که اتحادیهی دانشجویان دانشگاه وارویک تصمیم گرفت جلو سخنرانی مریم نمازی، فعال حقوق بشر سکولار، در دانشگاه را بگیرد. نمازی که ایرانی و مسلمانی از دینبرگشته است مرتباً عقاید اسلامی و وجوه مختلف اسلام را به نقد میکشد.
اتحادیهی دانشجویان وارویک گفت سخنرانی نمازی خلاف سیاستهایشان است که سخنرانان مدعو را از نفرتپراکنی و نارواداری در جامعه منع میکند. از نظر رئیس اتحادیه دانشجویان، سخنرانی نمازی «حق دانشجویان مسلمان را برای اینکه در دانشگاه خود احساس تهدید و تبعیض نکنند نقض میکرد.»
اما لوینوویتز فکر میکند که به همان دلایلی که در بالا آوردیم، باید راجع به صدق باورهای دینی، خاستگاه سنتهای دینی، هدف و فایدهی کردارهای دینی و همهی این قبیل مسائل بحث عمومی کرد؛ حتی اگر موضوع بحث باعث شود مردم همدیگر را در پرده یا آشکار نادان و بیاخلاق و بیعقل بخوانند؛ چون اگر بحث نکنیم یا سکوت میکنیم یا به استدلالهای نسبیگرایانه متوسل میشویم یا حرفهای ریاکارانه راجع به عقاید طرف مقابل میزنیم، و هیچکدام اینها مسؤولانه و قابل قبول نیست.
حرف لوینوویتز این است که این نقد دین باید دستکم در محیط دانشگاه و در سر کلاس درس جا داشته باشد؛ چون پایاندادن به این نوع بحث، بهمثابه پایاندادن به لیبرال دموکراسی است.
ارزش نارواداری
لوینوویتز میگوید با وجود همهی اهمیتی که رواداری در سه قرن گذشته برای همزیستی مسالمتآمیز مردم با ایدئولوژیهای مختلف در لیبرالیسم و در ایجاد «بازار آزاد عقاید» (free marketplace of ideas) داشته، تعریف و حدود آن هنوز بهشدت مورد مناقشه است.
از نظر لوینوویتز مشکل تعیین حد و مرز مناسب برآمده از همان چیزی است که فیسلوف معاصر آلمانی راینر فارست «پارادوکس ترسیم مرز» (paradox of drawing the limits) میخواند. این پارادوکس میگوید «همواره همین که در پی این برمیآییم که مرز میان آنچه را درخور رواداری است وآنچه در خور رواداری نیست رسم کنیم، رواداری به ضد خود، یعنی نارواداری، تبدیل میشود.»
این پارادوکس از تلاش برای حل دو پارادوکس دیگر ناشی میشود: پارادوکس خودویرانگری (paradox of self-destruction) که میگوید «اگر رواداری شامل دشمنان رواداری هم بشود، به خودویرانگریش میانجامد»، و پارادوکس رواداری اخلاقی (paradox of moral toleration) که میگوید «حاصل اصل رواداری این است که رواداری در برابر امری که اخلاقاً نادرست است، خودش کار درستی بهحساب بیاید.»
برای حل این پارادوکسها تلاشهای متعددی شده تا رواداری را بر هنجارهای فراگیر دیگری مبتنی کنند. اما همهی این تلاشها دچار همان نقصی هستند که استنلی فیش راجع به لیبرالیسم گفته (و اینجا منظور از لیبرالیسم همان رواداریست): «همهی تلاشهای لیبرالیسم برای پذیرش یا رامکردن نیروهای غیرلیبرال شکست میخورد؛ یا با دستکم گرفتن و ناچیزانگاشتن انگیزههای غیرلیبرال یا با بازتابدادن همانها.» حرف فیش این است که اگر رواداران طرف مقابل را دستکم نگیرند یا مانند خودش عمل نکنند، لاجرم به خودویرانگری رو میآورند؛ ولی اگر چنین کنند نارواداری کردهاند؛ و نارواداری با هر اسمی نارواداریست.
اگر همانند استنلی فیش بپذیریم که نارواداری در برخی مواقع درست و اخلاقی است، دیگر لازم نیست این پارادوکسها را به هر قیمتی حل کنیم. و این همان رهیافتی است که لوینوویتز برمیگزیند.
لوینوویتز سپس با اتکا به تعاریف موجود در پی تعریف کردن مفهوم رواداری بر میآید و سه مشخصه برایش برمیشمرد: اول اینکه روادار باید باور یا عملی را که میخواهد تحمل کند در خور اعتراض بداند؛ دوم روادار باید قدرت مداخله برای تغییر آن عقیده یا جلوگیری از انجام آن عمل را داشته باشد که بتوان گفت در برابرش رواداری کرده است؛ سوم روادار باید از دخالتی که قدرتش را داشته، پرهیز کند که بتوان گفت روادار بوده.
چنان که قبلاً گفته شد، بنابر اصل آزار نتیجه میگیریم که نمیتوانیم راجع به اعتبار و ارزش باورهای دینی بیتفاوت باشیم. اما حرفزدن راجع به اعتبار باورهای دینی میتواند به رنجش کسانی که با ما مخالفند منجر شود. وقتی اتحادیه دانشجویان جلو سخنرانی مریم نمازی را گرفت میخواست دانشجویان مسلمان نرنجند، و در مقابل برای نارواداری دینی ارزش قائل نبود: ولی گشودنِ در بحث در دانشگاه و کلاس درس مستلزم اعتبار دادن به انواعی از نارواداری دینی است.
لوینووتیز متذکر میشود که وقتی از نارواداری دینی حرف میزنیم و میپذیریم که بالاخره میتواند موجب رنجش کسانی شود، باید این را هم در نظر داشته باشیم که استدلال فعلی راجع به استادان و دانشجویان در محیط دانشگاه و کلاس درس است که با موقعیت همسایگان نسبت به هم یا رئیس جمهور در برابر شهروندان، فرق میکند. نهادهای آموزش عالی وظیفه دارند در پی فهم و نشر دانش، پرورش اندیشه و فضائل فکری برای رسیدن به حقایق باشند.
حاصل بحثهای دانشگاهی در خصوص دین برای کلیت جامعه و افراد مفید است و به آنها امکان میدهد به ارزیابی نقادانهی باورهای مربوط به حیات اخروی و باقی ادعاهای دینی بپردازند و به این طریق راجع به مسائل مهمی همچون معنای زندگی و پرسشهای مهمی همچون حق افراد بر بدنشان، و مبانی قانونگذاری عمومی، دیدگاههای سنجیدهتری داشته باشند.
در حالی که سکوت و نسبیگرایی مانع رسیدن به چنین بینشهایی میشوند، نارواداری دینی در جهت حصول چنین خیرهایی عمل میکند.
نارواداری دینی و غایت آموزش عالی
در ماه مارس سال ۲۰۱۳ دیآندره پول، استاد دانشگاه آتلانتیک فلوریدا از دانشجویانش خواست که روی کاغذی بنویسند «مسیح» و روی آن پا بگذارند. یکی از دانشجویان به ایستگاه تلویزیون محلی رفت و گفت استاد او را بهدلیل اعتراض به این تکلیف از درس معلق کرده است، و چیزی نگذشت که کل کشور از ماجرای نارواداری این استاد خبردار شدند.
چه چیزِ تکلیفی که پول به دانشجویانش داده بود واقعاً نادرست بود؟ استنلی فیش در این خصوص گفت که رواداری دینی در دانشگاه مستلزم این است که به دانشجویان فرصت دهیم مسائل را «بهلحاظ فکری»، و بدون درگیری هویتی، بررسی کنند. فیش نوشت که مدرس نباید دانشجویانش را «مجبور به کاری» کند که به برخی از عمیقترین باورها یا تعهداتشان بربخورد؛ و خوب پول چنین کرده بود.
اما لوینوویتز میگوید تمایزی که فیش میان فکر کردن و کاری کردن در کلاس قائل میشود تمایز کارآمدی نیست: در واقعیت فکر کردن خصوصاً در چارچوب آموزش عالی مستلزم انواعی از کار کردن است: استاد از دانشجویان میخواهد دست بلند کنند، حرف بزنند، مطلب بنویسند، در کلاس بنشینند و امتحان بدهند…
بله دیآندره پول میتوانست تکلیفش را به صورت آزمونی فکری درآورد، اما موضوع این است که نمیتوان با محدود ماندن به «فکر کردن» از برانگیخته شدن ماجراهایی که پس از تکلیف پول رخ داد جلوگیری کرد: بحث فکری راجع به دروغ بودن ادعاهای ادیان همواره مستعد برانگیختن آشوب است و تنها راه جلوگیری از این آشوب سکوت است.
صرف بحثهای معرفتشناسانه از قبیل اعتبار کتاب مقدس و صلاحیت تفسیر آن نیز بسیاری را میآزارد و عمیقاً نگران میکند، و میتوان گفت که محبوبیت سانسور در طول تاریخ هم از همین آزردگیها میآید.
جستجوی بیطرفانهی حقیقت که ایدهی بنیادین یک دانشگاه سکولار است، مستلزم حذف برنامههای درسی مؤمنانه و مدافع دین بوده است. اما این ادعا که هیچ دینی حقیقت را در انحصار خود ندارد با این ادعا یکی نیست که میگوید هیچ دینی غلط نیست.
جستجوی بیطرفانهی حقیقت همچنین به این معنی است که نمیتوان عقاید خاصی را از دایرهی نقد بیرون گذاشت؛ خصوصاً وقتی آن عقاید با آموزههای دیگر نیز همپوشانی داشته باشند. این چیزی است که لوینوویتز آن را پارادوکس رواداری معرفتی (paradox of epistemological toleration) میخواند: جستجوی حقیقت در مقام خیر اخلاقی با رواداری در برابر باورهای غلط ناسازگارست، مستقل از اینکه این عقاید غلط چقدر برای بعضی مهم باشند.
لوینوویتز میگوید رسیدن به مقصد اساسی و هدف یگانهی آموزش عالی مستلزم این است که مجالی فراهم شود تا رویارویی ناروادارانه با عقاید دینی صورت گیرد، و این لاجرم عدهای را آزار خواهد داد.
لازم به گفتن نیست که این هدف آموزش عالی است و قرار نیست در پارک و پیادهرو به رویارویی با باورهای دینی مردم بپردازیم. دانشگاه جای متفاوتی است که هدفش حصول دانش و پرورش فضائل فکری است تا از طریق آنها بتوانیم در طول عمرمان با شیوههای متفاوت زندگی مواجههی سنجیدهای داشته باشیم.
جستجوی حقیقت مستلزم داشتن فضایی پذیرای گفتگوست و این با زورگویی سازگار نیست. کار مدرس این است که ارزش جستجوی بیطرفانهی دانشگاهی را به دانشجویان توضیح دهد؛ حال ممکن است این توضیح با فعالیت نمایشی پا گذاشتن روی کاغذی که رویش نوشتهاند «مسیح» همراه باشد، اما اگر چنین کاری بهدرستی انجام نشده باشد، ارزش نارواداری دینی را نفی نمیکند.
دانشجویان و استادان مانند هر جویندهی حقیقتی باید از خود بپرسند که چه چیزی دیگران را به گزیدن باورهای درست ترغیب میکند: برخی اوقات شاید سکوت، برخی اوقات معرفی مؤدبانهی اصول جستجوی بیطرفانهی حقیقت. از نظر لوینوویتز مشکل کار پول نارواداریش نیست؛ بیفایده بودنش است.
لوینووتز از لوئیس مناند، استاد ادبیات دانشگاه هاروارد، نقل میکند که «آزادی دانشگاهی صرفاً یک امتیاز شغلی مطبوع نیست، مبنای فلسفی کل آموزش عالی است که … تولید و نشر دانش، یعنی آموزش و تحقیق، را ممکن میکند.» کار تولید و نشر دانش «فعالیتی دموکراتیک» است و بنابراین آموزش عالی هم خیری عمومی است.
اینجاست که ملاحظهی تاریخ پیشرفت دانش میتواند آموزنده باشد: بارها و بارها دیدگاههای مناقشه برانگیزی که ابتدا در حوزهی خود ارتداد بهحساب میآمدند تبدیل به حقایق علمی و اخلاقی شدهاند؛ از نظریهی فرگشت داروین گرفته تا نظریهی برابری نژادها.
فشار بر دانشگاه برای اینکه بهلحاظ دینی روادار باشد مانع بیان آزاد دانشگاهی میشود؛ چون اظهار نظر صریح راجع به عقاید دینی افراد ناروادارانه، اهانتآمیز و غیرمحترمانه شمرده میشود. نتیجهی چنین فشاری بهوجود آمدن کلاسها و دانشگاههایی است که دانشجویان بدون سنجیدن عقاید و تعهدات دینی خود از آنها بیرون میآیند.
لوینوویتز میگوید اگر از تقدیس رواداری دست برداریم، سکوت و نسبیگرایی هم از بین خواهند رفت. در نتیجه، میتوانیم در دانشگاه فضاهایی داشته باشیم که اساتید و دانشجویان در آنها به بحث بپردازند و فضایل فکری فروتنی و خطاپذیری را بههمراه شجاعت فکری و عشق به حقیقت بپرورند.
لوینوویتز میگوید اینکه نتیجهی چنین بحثهایی چه خواهد بود، از پیش معلوم نیست؛ اما معتقد است که این سفر فکری بیشک سودمند است.