جامعه و سلامت روان
بحث‌هایی پیرامون رویکردهای تشخیص و درمان در جامعه‌‌ دچار گسست و بحران
ارکیده بهروزان

آیا می‌شود اضطراب و افسردگی را بدون درک مسائلی چون فقر، سرکوب سیاسی، نژادپرستی یا زن‌ستیزی مداوا کرد؟ بیماری‌انگاری رنج‌ها و معضلات شایع روانی به سود جامعه است یا به سود نظام حاکم؟ تجربه‌ی مواجهه با بحران‌هایی نظیر استبداد، استعمار، جنگ و آوارگی، و فشار اقتصادی چه آثاری بر سلامت روان می‌گذارد؟ تروماهای فردی و اجتماعی ناشی از فعل و انفعالات بیولوژیک هستند یا حاصل سیاست‌های حکومت‌ها؟ آیا برای ارزیابی سلامت روانی فرمولی استاندارد وجود دارد؟ برای درمان باید به ریشه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی توجه کرد یا به عارضه‌های بالینی و زیست‌شناختی؟ نقطه‌ی تعادل کجاست؟ چگونه می‌توان رویکردی به سلامت روان داشت که هم به واقعیت زیسته‌ی رنج فرد بپردازد و هم به علایم زیست‌شناختی بدن؟ این مبحث به تحلیل‌ها و تجربه‌های مختلف درباره‌ی سلامت روان در جامعه‌‌ی گرفتار گسست و بحران می‌پردازد.

با چکیده‌ پژوهش‌هایی از: لورن برلانت ● ایان هَکینگ ● دیدیه فَسَن و ریشار رِشمَن ● بایرن گود و همکاران ● ویویِن ماتیاس‌بون و نائومی هید ● مارگارت لاک و وین-کیم نوئِن ● جانکو کیتاناکا ● عمر دواچی ● لارا و استفان شیهی ● وینا داس ● ابراهیم الکِبلی ● خلود صابر برکات ● مارکو راموس ● بریجید فیلیپ
جامعه و سلامت روان
بحث‌هایی پیرامون رویکردهای تشخیص و درمان در جامعه‌‌ دچار گسست و بحران

دبیر مجموعه:

ارکیده بهروزان
چکیده‌ پژوهش‌هایی از: لورن برلانت ● ایان هَکینگ ● دیدیه فَسَن و ریشار رِشمَن ● بایرن گود و همکاران ● ویویِن ماتیاس‌بون و نائومی هید ● مارگارت لاک و وین-کیم نوئِن ● جانکو کیتاناکا ● عمر دواچی ● لارا و استفان شیهی ● وینا داس ● ابراهیم الکِبلی ● خلود صابر برکات ● مارکو راموس ● بریجید فیلیپ

آیا می‌شود اضطراب و افسردگی را بدون درک مسائلی چون فقر، سرکوب سیاسی، نژادپرستی یا زن‌ستیزی مداوا کرد؟ بیماری‌انگاری رنج‌ها و معضلات شایع روانی به سود جامعه است یا به سود نظام حاکم؟ تجربه‌ی مواجهه با بحران‌هایی نظیر استبداد، استعمار، جنگ و آوارگی، و فشار اقتصادی چه آثاری بر سلامت روان می‌گذارد؟ تروماهای فردی و اجتماعی ناشی از فعل و انفعالات بیولوژیک هستند یا حاصل سیاست‌های حکومت‌ها؟ آیا برای ارزیابی سلامت روانی فرمولی استاندارد وجود دارد؟ برای درمان باید به ریشه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی توجه کرد یا به عارضه‌های بالینی و زیست‌شناختی؟ نقطه‌ی تعادل کجاست؟ چگونه می‌توان رویکردی به سلامت روان داشت که هم به واقعیت زیسته‌ی رنج فرد بپردازد و هم به علایم زیست‌شناختی بدن؟ این مبحث به تحلیل‌ها و تجربه‌های مختلف درباره‌ی سلامت روان در جامعه‌‌ی گرفتار گسست و بحران می‌پردازد.

با چکیده‌ پژوهش‌هایی از: لورن برلانت ● ایان هَکینگ ● دیدیه فَسَن و ریشار رِشمَن ● بایرن گود و همکاران ● ویویِن ماتیاس‌بون و نائومی هید ● مارگارت لاک و وین-کیم نوئِن ● جانکو کیتاناکا ● عمر دواچی ● لارا و استفان شیهی ● وینا داس ● ابراهیم الکِبلی ● خلود صابر برکات ● مارکو راموس ● بریجید فیلیپ

روان جامعه‌ بحران‌زده با دارو درمان می‌شود؟

روانپزشکی بدون درک فرهنگی و تاریخی از بستر خود نه تنها قادر به تشخیص علل مشکلات روانی نیست، بلکه می‌توانند مسکوت‌کننده‌ی علل سیاسی و اجتماعی رنج بیماران باشد. آیا واقعا می‌شود افسردگی را بدون درک مسائلی چون فقر، استبداد، نژادپرستی یا زن‌ستیزی مداوا کرد؟

جنون، جادو و شبحِ سرگردان استعمار در اندونزی

تاریخ استعمار در اندونزی باعث ایجاد نوعی رنج روانی شده است که ویژگی‌هایش ترس، اضطراب، کابوس و بروز رفتارهایی‌ست که از نظر روانپزشکی مدرن اغراق‌شده و غیرمعمول قلمداد می‌شوند. استعمار وحشتی نهادین بوجود آورده که جامعه‌ی پرآشوب امروزه نتوانسته از آن رها شود

مشروعیت‌یافتن مفاهیم تروما و پساتروما

عارضه‌ی ترومای روانی از قرن نوزدهم شناخته شده بود اما پس از حادثه‌ی ۱۱سپتامبر بود که هم حساسیت روان‌درمانی و هم پذیرش و مشروعیت عمومی پیدا کرد. آنچه که روزی بی‌اساس تصور می‌شد یک‌باره به یک حقیقتی تبدیل شد که سزاوار حمایت پزشکی، اجتماعی و قانونی ‌است

«دِپ‌زدن»: مدیکالیزه‌کردن مشکلات نسل دهه‌شصت

روند رایج مدیکالیزه‌کردن در روانپزشکی شمشیری دولبه است: از سویی به شرایطی مانند اعتیاد بدون انگ و قضاوت نگاه می‌کند و با نگاهی انسانی از آن‌ها جرم‌زدایی می‌کند، از سوی دیگر مسئله‌ی خاصی مانند ترومای جنگ را که ریشه‌ی اجتماعی دارد، صرفا به یک موضوع پزشکی و غیراجتماعی فرو می‌کاهد

خودکشی‌ در ژاپن: انتخاب فرهنگی یا عارضه‌ا‌ی روانی؟

سنت‌های فرهنگی ژاپن خودکشیِ آگاهانه و ناشی از اراده و انتخاب آزادانه را می‌ستاید، اما روانپزشکی به دنبال درمان خودکشی به عنوان یک عارضه‌ی روانی است. چگونه می‌شود مرزهای تشخیص خودکشی به عنوان «معضل وجودی» یا به عنوان «عارضه‌ی سلامت» را درنوردید؟

زخم‌ جنگ: سیال میان مرزها و معانی

زخم‌ جنگ اصیل است اما ارزش اقتصادی زخم در بازارهای مختلف نوسان دارد. یک زخم «مفید» برای پرونده‌ی پناهجویی زخمی است که هم مدرک قابل رویت‌ دارد، هم بار سیاسی و اجتماعی، و هم تداعی رنجی حادتر می‌کند

روانکاوی در «سرزمین‌های اشغالی»

روانکاوان فلسطینی با نوع دغدغه‌های بیماران فلسطینی آشنا هستند. نوعی ترس، احساس خفگی، و میل به مرگ در بین مراجعین مشترک است. مشکلات سلامت روان آن‌ها گرچه در خلال درگیری‌های خانوادگی و شخصی بروز می‌یابند اما با زندگی زیر سایه‌ی اشغال تشدید می‌شوند

فرزندان زندانیان سیاسی و ترومای بین‌نسلی در مراکش

زندانیان سیاسی و خانواده‌هایشان انواعی از رنج‌ها را در سکوت تجربه می‌کنند. تداوم رنج تحملش را دشوارتر می‌کند، شبیه زخمی که باز مانده است. ترومایی که به خانواده وارد شده به شیوه‌های غیرروایی به نسل‌هایی منتقل می‌شود که پس از واقعه به دنیا آمده‌اند

زنان سوری چگونه مصائب جنگ را تاب آوردند؟

تجربه‌ی جنگ بسیاری از فرض‌های جنسیتی در جامعه سوری را درهم‌شکست. زنان سوری از مصیبت جنگی فرصتی برای شکستن سدهای پدرسالاری ساختند، نقش‌های اجتماعی و شغلی بیش‌تری به عهده گرفتند و حس عاملیت قوی‌‌تری پیدا کردند

روان‌پزشکی در آرژانتین: دوست یا دشمن دیکتاتوری؟

جریان‌های سیاسی روانپزشکی در آرژانتین را دو شقه کردند: گروهی از روان‌پزشکان مترقی و رادیکال بیماری روانی را عمدتا حاصل شرایط سیاسی و سرکوب دولت می‌دیدند. گروهی دیگر روانپزشکان محافظه‌کاری بودند که مراکز روانکاوی را به بازداشتگاه تبدیل کردند و بر شکنجه و آزار روانی مخالفان نظارت داشتند

شاقول مردم‌‌سازی: سالم‌ها دست‌راست، بیمارها دست‌چپ

دسته‌بندی‌ آدم‌ها مطابق معیارهای علوم زیستی و انسانی چه تاثیری دارند و در عمل چه نقشی در ساختار قدرت و فهم و رابطه‌ی انسان‌ها با یکدیگر بازی می‌کنند؟ دسته‌بندی‌ها گاه می‌توانند هویت‌های جدید و نوعی از زیستن را خلق کنند که تابه‌‌حال وجود نداشته

سیاست کتاب‌های خودیاری: حالِ بد تقصیر حکومت نیست!

ژانر خودیاری ریشه‌های سیاسی معضلات روانی را نادیده می‌گیرد، معضلات رایج را عادی و خصوصی می‌کند و فرد را مسوول آشوب‌های «خودساخته‌» و «بی‌دلیل» درونی‌اش می‌داند. خود فرد باید به داد خودش برسد و حال بد او ربطی به اوضاع سیاسی و اجتماعی ندارد

مرگ تدریجی زیر سایه‌‌ مستدام نظام

حاکمیت سیاست‌هایی را پیاده می‌کند که از کیفیت زندگی و طول عمر مردم می‌کاهد، اما هرگز مسوولیت وضعیت پیش‌آمده را نمی‌پذیرد. نمی‌توانیم به اوضاع عمومی، شرایط نابسامان محیط کاری و اضطراب‌های روزمره توجه نکنیم و در عوض راجع به ضعف اراده، اشتها، غذا، سیگار، خرید و اعتیاد افراد حرف بزنیم

تروما به مثابه ابزار سیاسی دیکتاتوری

استبداد با برقرار کردن بی‌عدالتی ساختاری برای مردم «اضطراب تروماتیک مدام» پدید می‌آورد و مدام آنها را در معرض تهدید قرار می‌دهد تا از ترس توان هیچ حرکتی نداشته باشند. حس خیانت‌دیدگی در محیط مملو از فساد نظام‌مند بی‌حساب و کتاب افراد را دچار تروما می‌کند