گرچه از نظر فمینیستها همهی دولتهای مدرن گرایشهای پدرسالارانه دارند اما در کشورهای که محافظهکاری مذهبی در آنها حاکم است پدرسالاری چهرهی عریانی دارد. از این گذشته در کشورهای اقتدارگرای اسلامی که شریعت حکم میراند (ایران، عربستان، و…) زنان شهروند درجه دوم بهحساب میآیند. مسئلهی فعالان زن در چنین کشورهایی این است که وقتی در بسیاری از عرصهها حقوق شهروندی ندارند، مبارزه برای برابریهای مورد نظرشان را چگونه باید پیش ببرند؟ در کشورهای دموکراتیک راهبرد اساسی برای نیل به برابری شکلدهی به جنبشهای قوی متشکل از زنان فعال بوده است که بهطور جمعی برای رسیدن به حقوقشان برابر مبارزه میکنند. اما در کشورهای اقتدارگرای مذهبی این کار برای زنان شدنی نیست.
آصف بیات، جامعهشناس و استاد دانشگاه ایلینوی در امریکا با پرداختن به فعالیتهای زنان ایرانی بعد از انقلاب در پی نشان دادن منطق فعالیتهایی است که زنان در کشورهای اقتدارگرای اسلامی برمیگزینند. زنان ایران از فردای انقلابی که انبوهی از ایشان در آن شرکت کرده بودند با حکومتی اسلامی مواجه شدند که حجاب را اجباری کرد، تحت تعقیبشان قرار داد، حقوقشان را سلب کرد و قوانین مطلوبی را که در دوره قبل در حمایت از ایشان تصویب شده بود لغو کرد. بیات میخواهد نشان دهد که کنش غالب زنان ایرانی در دوران پس از انقلاب اسلامی متکی بر «قدرت حضور» آنان بوده است و بر انجام کارهای روزمره، مانند کار کردن، درس خواندن، پوشیدن و… از این طریق گشودن ساحتهایی متفاوت برای آزادی. از نظر بیات قدرت مؤثر این کنشها دقیقاً در همین معمولی بودنشان است. جنبشهای اجتماعی متعارف در کشوری چون ایران بیشتر در معرض سرکوب قرار میگیرند، اما اعمال زندگی روزمره بهزعم بیات به دلیل ماهیتشان میتوانند هم از سرکوب بگریزند و هم تغییر پدید آورند.
زنان و انقلاب ایران
فردای انقلاب ۱۳۵۷، شاید هیچ گروهی به وضوح زنان بازنده نبود. تنها چند ماه گذشت که زنانی که علیه پهلوی به خیابان آمده بودند خود را در معرض سیاستهای زنستیز حکومت جدید دیدند. قانون حمایت از خانواده (۱۳۴۶ / ۱۳۵۳) که تا حدی به نفع زنان بود لغو شد، زنان یکشبه حق قضاوت، طلاق حضانت فرزند و مسافرت بدون اجازه شوهر را از دست دادند. مردان مجاز به چند همسری شدند و همهی زنان مستقل از دین و اعتقادشان وادار به سر کردن حجاب گشتند. در سالهای اولیهی پس از انقلاب بسیاری از زنان به دلیل همین شرایط شغلشان را از دست دادند، منزوی شدند یا به مشاغل خانگی رو آوردند.
زنان سکولار تقریباً بلافاصله واکنش نشان دادند چنان که تظاهرات هزاران نفری ۸ مارس (۱۷ اسفند) ۱۳۵۷ علیه فرمان حجاب اجباری خمینی باعث شد او موقتاً عقب بنشیند. زنان سکولار همچنین به تشکیل گروههای مختلفی پرداختند که معمولاً به گروههای چپگرا ائتلاف میکردند یا درون آنها بودند اما چپگرایان مبارزه طبقاتی را در اولویت میدیدند. گرچه آغاز جنگ عراق علیه ایران فرصت مغتنمی برای حکومت خمینی شد تا همه گروههای مخالف را از دم سرکوب کند. تا یک دهه بعد که جنگ تمام شد نیز کسی سر برنیاورد و پس از آن زنان مخالف راه خود را به عرصههای عموماً غیر سیاسیتر گشودند.
در این میان اما زیر لوای حکومت اسلامی، زنانی که از خانوادههای ملایان یا دیگر عوامل حاکم میآمدند جمعیتهایی تشکیل دادند و به فعالیتهایی هم پرداختند. آنها عموماً در پی این بودند که جایگاه زن در اسلام را چنان که میپنداشتند از منابع اسلامی تبیین کنند و اصرار میورزیدند که اسلام برای زنان منزلتی بالاتر از هر «مکتبی» در نظر گرفته و در پی تحقق «الگوی اسلامی برای زنان» بودند. این زنان مسلمان بهرغم همهی تضییقاتی که در عمل متوجه زنان بود تأکید داشتند که اسلام برای زنان بهترین است. با این حال همهی این زنان هم نمیتوانستند تا همیشه بر واقعیتها چشم بپوشند چنان که اعظم طالقانی در دیماه ۱۳۸۱ به مجلهی آفتاب گفت: فقر و چند همسری تنها دستاورد زنان فقیر از انقلاب بوده است.
با وجود سرکوب مداوم حکومت اسلامی و فشاری که به واسطه جنگ مضاعف میشد، زنان ایرانی از تلاش برای برابری و رسیدن به زندگی بهتر کوتاه نیامدند؛ طی سالهای انقلاب و ظرف تنها بیست سال نرخ باسوادی زنان از حدود ۳۷ درصد در سال ۱۳۵۵ به ۷۴ درصد، یعنی دو برابر، در سال ۱۳۷۵ رسید. در سال ۱۳۷۶ شمار زنانی که به دانشگاه وارد میشدند از شمار مردان بیشتر شد و همین امر مقامات جمهوری اسلامی را ترساند. انقلاب موجب افت شدید اشتغال زنان شده بود با وجود این زنان شهری توانستند از ۸/۸ درصد در ابتدای انقلاب تا سال ۱۳۷۴ اشتغال خود را به ۱۱/۳ درصد برسانند. در میانهی دههی ۱۳۷۰ نیمی از مشاغل دولتی و حدود ۴۰ درصد مشاغل آموزشی را زنان میگرداندند. زنان متخصص نیز رفته رفته سر برمیآوردند چنان که در نمایشگاه کتاب ناشران زن در سال ۱۳۷۶، چهل و شش ناشر با هفت هزار عنوان کتاب که پدید آوردندهاش زنان بودند شرکت کردند. به تدریج ساعات حضور اجتماعی زنان نیز قدری افزایش مییافت و زنان بهرغم همهی محدودیتها میکوشیدند به فعالیت بپردازند.
با این حال در تمام این سالها کمیتهها، بسیج محلات، گشت ثارالله، گشت امر به معروف، گشت ارشاد، ادارهی اماکن، و انواع و اقسام نهادهای رسمی و غیررسمی به اعمال قهرآمیز مقررات سرکوبگرانهی حجاب اجباری و به اصطلاح خودشان «مبارزه با بد حجابی» میپرداختند. با وضع مجازات ده روز تا دو ماه حبس برای بیرون ماندن چند تار مو از روسری، خیابانها در طول سالیان سال عرصهی هجوم به زنان و دستگیری میلیونها زن به دلیل نقض مقررات حجاب شد.
فمینیسم پسااسلامی؟
بیات معتقد است که در سالهای اخیر در کشورهای اسلامی گرایشهای «پسااسلامی» برآمدهاند، اصطلاحی که خود او وارد علوم سیاسی و اجتماعی کرده است، و «فمینیسم پسااسلامی» را نیز از جمله این گرایشها برمیشمرد:
«فمینیستهای پسااسلامی پیش و بیش از هر چیز فمینیست هستند، فمینیستهایی هستند که از گفتار اسلامی برای پیشبردن برابری جنسیتی در چارچوب محدودیتهای جمهوری اسلامی بهره میگیرند. آنها منابع فکری خود را محدود به منابع اسلامی نمیکنند بلکه از فمینیسم سکولار هم استفاده میکنند.»
دشواری اصلی پیش روی فمینیستهای پسا اسلامی این بود که نشان دهند حقوق زنان با فرهنگ ایرانی و اسلامی ناسازگار نیست. اما پرسشی که فمینیستهای سکولار در برابر آنها قرار میدادند این بود که چطور میشود درو چارچوب گفتار اسلامی برای برابری جنسیتی فعالیت کرد وقتی همهی طیف معتقدان به اسلام از اصلاحگرا تا قشری فکر میکنند که قرآن حقایق تغییرناپذیر الهی را بیان میکند؟ فمینیستهای پسااسلامی اما سودای این را در سر داشتند که قرائتی سازگار با حقوق زنان از قرآن به دست دهند. این تلاشها که مصادیقش را میتوان در نوشتههای سالیان پیش مجلهی زنان دید، متکی بر گرایشهایی در هرمنوتیک و لغتشناسی و تحقیقات تاریخی بود و مثلاً سعی میکردند آیاتی چون «الرجال قوامون علی النساء» (سوره نساء، آیه ۳۴) را بازتفسیر کنند که مرجع اصلی در فقه اسلامی برای تبیین سلطهی مردان بر زنان است.
گرچه این تلاشها منجر به هیچ تأثیر عملی نمیشد، اما واکنش محافظهکاران را برانگیخت و برخی آیتاللهها به این قبیل نویسندگان هشدار دادند که با تفسیرهای روشنفکرانه اصول دین را زیر سؤال نبرند و زنان محافطهکار در مجلس ایران نیز خواستار جلوگیری از نشر مباحث فمینیستی شدند، چون میگفتند این حرفها به اختلاف میان زنان و مردان دامن میزند. در پی این حملات مجوز انتشار ماهنامه زنان در بهمنماه ۱۳۸۶ باطل اعلام شد.
از نظر بیات اما با وجود همهی اینها، «ناجنبش» زنان به پیش میرفت. او بحث بر سر قوانینی راجع به جلوگیری از خشونت علیه زنان در مجلس را در سال ۱۳۷۶ و نیز اینکه زنان در مقام دستیار و مشاور قاضی در برخی سطوح قضایی توانستند به قوه قضاییه راه یابند، مصداقی از این پیشرفت میشمارد.
آیا با یک «ناجنبش» طرف هستیم؟
بیات معتقد است بهرغم باقی ماندن همهی نابرابریهای قانونی و حقوقی، مبارزه روزمره زنان ایرانی در ساحت عمومی زندگیشان را بهبود بخشیده است. از نظر بیات فعالیت زنان ایرانی مطابق الگویی است که جیمز اسکات، مردمشناس برجسته، از آن بهعنوان «شکلهای مقاومت هر روزه» نام میبرد و در کتاب سلاحهای ضعیفان از این مفهوم برای توصیف فعالیتهای خُردی استفاده میکند که دهقانان فقیر جاوهای در برابر طبقهی حاکم زورمند انجام میدهند: به آنها طعنه میزنند، دهن کجی میکنند، کارهایشان را معطل یا خراب میکنند، و با استمرار این کارها وادارشان میکنند برخی اوقات تغییر رویه دهند یا از برخی تجاوزات چشمبپوشند. از نظر بیات در اعمال روزمرهی زنان ایرانی نیز عنصر «مقاومت» بارزی دیده میشود و آنها هم در زندگی روزمرهشان با سیاستهای دولت همین کار را میکنند. بیات میگوید که مقاومت زنان ایرانی فقط دفاعی و پنهانی و فردی نبوده است بلکه عنصری جمعگرایانه و مترقی هم در خود دارد و آنها در مقام کنشگر توانستهاند در حرکتهای جمعی، و هر چند بطئی، خود خاکریزهایی را از نظام پدرسالار در عرصههای عمومی و خانواده و دولت پس بگیرند و به پیش بروند. زنان با حضور در سازمانهای مردم نهاد متعدد از اواخر دههی ۱۳۷۰ توانستند شبکههای همبستگی و سازماندهی ایجاد کنند. همچنین فعالان زن با حضور در مجامع مختلف داخلی و خارجی و مذاکره با مقامات دولتی و غیر دولتی سعی کردند در تغییر نگرشهای به مسائل زنان بکوشند، تأثیر بر نگرش عمومی جامعه را نیز از طریق شماری از مجلات که زمانی در اختیار داشتند و وبسایتها پیش بردند.
حال مسئله این است که آیا این نوع از فعالیت غیر سازمانی غیر منسجم را میتوان با عنوان «جنبش نوین اجتماعی» مشخص کرد؟ بیات فکر میکند که این جنبش نوین یا به عبارت دیگر ناجنبش در ایران در جریان است: گرچه با سرکوب و محدود کردن مؤسسات و نهادهای مردمی مستقل امکان شکلگیری هویتهای جمعی وجود ندارد ولی بهزعم بیات این هویتها در تجمیع فعالیتهای پراکنده، در مکانهای عمومی مانند ایستگاههای اتوبوس و واگنهای مترو و از این قبیل شکل میگیرند. گرچه شبکههای فعال مجال تشکیل ندارند، اما بهطور ناخودآگاه «شبکههای منفعل» شکل گرفتهاند که سهم قابل توجهی در انتقال افکار و اخبار بازی میکنند.