دانـ‌شـ‌کـ‌ده

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ریشارد کاپوشنسکی:

خشکاندن دریا: بلندپروازی‌های شوروی و مرده‌ریگش

شترها در بستر خشک دریای آرال چرت می‌زنند

ریشارد کاپوشنسکی:

خشکاندن دریا: بلندپروازی‌های شوروی و مرده‌ریگش

ریشارد کاپوشنسکی (۱۹۳۲-۲۰۰۷) روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی فقید لهستانی است. این گزارش مختصری است از بخشی از منبع زیر:

Kapuscinski, Ryszard. Imperium.  Knopf Doubleday Publishing Group, 1995.

شترها در بستر خشک دریای آرال چرت می‌زنند

یکی از فرض‌های بنیادین مارکسیستی این بود که تخریب محیط زیست در نظام‌های کاپیتالیستی اتفاق می‌افتد. استثمار کارگران و طبیعت نتیجه‌ی منطقی حرص‌و‌آز سرمایه‌داری برای انباشت ثروت و کسب سود بیش‌تر تلقی می‌شد. در عمل اما هم نظام‌های کمونیستی و هم نظام‌های کاپیتالیستی به طرق مختلف آسیب‌های جبران‌ناپذیری به محیط زیست وارد کردند. فارغ از ایدئولوژی، این سودای توسعه بود که در بسیاری از موارد فاجعه‌های زیست‌محیطی را رقم زد. زمامداران مرکز‌نشین برنامه‌های بلندپروازانه‌‌ای برای توسعه‌ی کشور ریختند؛ اما این برنامه‌های بلند‌پروازانه بدون توجه به جامعه‌ها و باهمستان‌های محلیِ در معرض مداخلات و نیازها و شرایط آنها تدوین می‌شد.

یکی از بزرگ‌ترین فجایع زیست‌محیطی کره‌ی زمین در اثر همین برنامه‌های بلندپروازانه‌‌ی توسعه و «نیل به خودکفایی» در اتحاد جماهیر شوروی سابق اتفاق افتاد. زمامداران شوروی طرح‌های عظیمی برای دست‌کاری منابع آبی اجرا کردند. بعد که عواقب ناگوار این طرح‌ها نمایان شد، باز طرح‌های عظیم دیگری ریختند برای دست‌کاری دوباره‌ی منابع آبی تا بلکه آسیب‌های دست‌کاری قبلی جبران شود.

ریشارد کاپوشنسکی روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی لهستانی زاده‌ی بلاروس که خوانندگان فارسی‌زبان با آثار مختلف او، از جمله کتاب شاهنشاه راجع به انقلاب ۱۳۵۷ ایران آشنایند، کتابی دارد با نام ایمپریوم (امپراطوری) که گزارشی است از ابعاد مختلف زندگی و حکومت در آستانه‌ی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی. فصلی از این کتاب با نام «خشک‌کردن دریا» به همین موضوع اختصاص یافته است. در اینجا شمه‌ای از روایت او را می‌آوریم.

برنامه‌ی آبیاری زمین‌های قابل کشت ماوراءالنهر، یعنی سیردریا (سیحون)، و آمودریا (جیحون)، از طریق حفر نهرهای طولانی عمود بر این رودها طرحی بود که در زمان خروشچف شروع شد و در زمان برژنف هم ادامه یافت. این برنامه‌ با هدف کشت پنبه در بخش بزرگی از زمین‌های جمهوری‌های ازبکستان و قرقیزستان ترتیب داده شد تا پاسخگوی نیاز صنایع نساجی شوروی باشد؛ صنایعی که قرار بود خودکفا شوند و کل نیاز تولید منسوجات اتحاد شوروی را تأمین کنند.

سیردریا به درازای ۲۲۱۲ کیلومتر و آمودریا به طول ۱۴۵۰ کیلومتر در طول بیابان آسیای میانه کشیده شده‌اند. بیابان آسیای میانه مانند باقی صحراها داغ و غیر‌قابل کشت است، اما حوضه‌ی این دو رود داستان دیگری داشت. در طول تاریخ جلگه‌ی تمدن‌ساز این دو رود را مناطق سرسبزی پوشانده بودند مملو از باغ‌های سیب و بادام و انجیر و انار که در میانشان سکونتگاه‌هایی با هوای مطبوع و چشم‌انداز دلپذیر قرار داشت.

در برنامه‌ی بلندپروازانه‌ی کشت پنبه اما در این زمین‌ها دیگر جایی برای این باغ‌ها و چشم‌اندازها باقی نمی‌ماند؛ نه فقط بیابان‌ها و زمین‌های غیر‌قابل کشت باید سیراب و از پنبه بارآور می‌شدند، بلکه زمین‌های قابل کشت سابق نیز باید به همین محصول اختصاص می‌یافتند.

با حفر نهرها و آغاز برنامه‌ی کشت پنبه خیلی زود چهره‌ی مناطق درگیر این برنامه که وسعتی به ابعاد چند کشور دارند، عوض شد: مردمانی که به کارهای باغ‌داری و فرآوری محصولات باغی و کشاورزی متنوع و مشاغل پیوسته به آنها مشغول بودند زمین‌ها و کار خود را از دست دادند و از دهه‌ی ۱۹۶۰ همگی تبدیل به کارگر مزارع پنبه شدند.

چرخه‌ی حیاتی که در همه‌ی فصول سال وقت این مردم را به شیوه‌های متنوع حول کار بر روی زمین‌هایشان پر می‌کرد، از هم گسست. تنوع‌ کارها و حرفه‌هایشان از بین رفت و دیگر نه استقلالی داشتند و نه در اکثر اوقات سال کاری برای انجام دادن؛ جز در فصل‌های کاشت و برداشت پنبه که مجبور به انجام کارهای طاقت‌فرسا بودند.

برای داشتن محصول فراوان، آب‌رسانی به زمین به‌تنهایی کافی نبود. برای آفت‌کشی و بارآوری در مقیاس وسیع، زمین‌ها را سم‌پاشی می‌کردند و به آنها کود شیمیایی می‌دادند. با انجام بی‌پروای این اقدامات، مردمی که کار و روال زندگی‌شان را از دست داده بودند بی‌محابا در معرض آسیب مواد شیمیایی قرار گرفتند و سلامتشان به‌شدت در خطر قرار گرفت.

این مصیبت اما تازه اول ماجرا بود. بخش بزرگی از آب دو رودخانه به بیابان‌ها هدایت شده بود، و خوب زیر خاک بیابان چه چیزی قرار دارد؟ همه می‌دانند: نمک. نمک محلول در آب به‌تدریج به سطح خاک آمد و خاکی را که برای کشاورزی آماده کرده بودند، شوره‌زار کرد. به‌این‌ترتیب، همان آبی که قرار بود زمین را حاصلخیز کند، سبب شد غیر‌قابل کشت شود.

نمک‌زار اما دیگر فقط یک بیابان لم‌یزرع نیست؛ باد نمک را با خود به این‌سو و آن‌سو می‌برد و زمین‌های دیگر را نیز شور می‌کند. از این گذشته، نمکی که با باد جابه‌جا می‌شود سلامت مردم را به‌شدت به خطر می‌اندازد.

نمک‌زار‌شدن زمین‌های نهرکشی‌شده از همان دهه‌ی ۱۹۶۰، یعنی اوایل کار این برنامه، شروع شد. طبیعت منطق خود را داشت و از رهبر هیچ کشوری اطاعت نمی‌کرد، و باد هم هر جا که می‌خواست می‌وزید و اگر ماسه و نمکی سر راهش قرار می‌گرفت جابه‌جا می‌کرد.

مدتی که گذشت، بادِ بیابان‌پیما زمینی برای وزیدن یافت که تا پیش از آن لمسش نکرده بود: آبی که با حفر‌کردن نهرهای آبیاری مزارع پنبه به دل بیابان فرو می‌رفت و نمک می‌زایید، تا پیش از آن از مسیر سیحون و جیحون به دریای خوارزم یا به اسم امروزی‌ترش، دریای آرال می‌ریخت.

دریای خوارزم یا آرال زمانی چهارمین دریاچه‌ی وسیع جهان بود و مرکز یکی از مناطق تمدن‌ساز مشرق زمین. سطح آرال در سال ۱۹۶۰حدود ۶۸ هزار کیلومتر مربع وسعت داشت؛ در سال ۲۰۰۸ سطح آن به ۳۳۰۰ کیلومتر مربع کاهش یافته بود! چنین بود که آدمی توانست با کبر و بی‌خردی دریا را خشک کند.

کاپوشنسکی از مردمان شهر مویناق روایت می‌کند: شهری در جمهوری خودمختار قره‌قالپاقستان از توابع جمهوری ازبکستان که پیش از خشک‌شدن دریای خوارزم بندرگاه بود و مردمانش با ماهیگیری روزگار می‌گذراندند؛ حال دریا تا هشتاد کیلومتر عقب نشسته و از دسترس این مردم دور شده است.

کاپوشنسکی از گرد یأسی می‌گوید که به همراه نمک بادآورده چهره‌ی مردم شهر را تیره کرده است؛ مردمی که البته بخش بزرگی از آنها مانند بسیاری دیگر از مردمانی که پیش از این در اطراف دریاچه‌ی آرال مسکن داشتند، مهاجرت کرده‌اند.

ابعاد این بحران، چنان که گفتیم، بسیار وسیع است: پنج کشور آسیای میانه، یعنی جمهوری‌های قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان، دچار فجایع زیست‌محیطی لاینحل شده‌اند. دریاچه‌ی آرال که منبع آب بزرگ منطقه بود و تا پیش از مداخله‌ی شوروی محور تأمین زندگی ۷۵ درصد از مردمان آسیای میانه به شمار می‌رفت، در حال خشک‌شدن کامل است.

تبخیر آب، سطحی‌شدن نمک بیابان و جابه‌جایی آن با باد، فرسایش زمین را در کل منطقه سرعت بخشیده و با لم‌یزرع‌شدن زمین‌ها، موجب تشدید بحران اقتصادی و گسترش فقر در سرتاسر منطقه شده است. فقر و بیکاری و نامساعد‌شدن شرایط سلامت و زندگی مناطقی چون قره‌قالپاقستان در غرب ازبکستان و قره‌اوردا در جنوب‌غربی قزاقستان را با بحران‌های انسانی مواجه کرده.

تاکنون نمایندگان پنج کشور آسیای میانه که از این بحران زیست‌محیطی آسیب دیده‌اند بارها دور هم جمع شده‌اند و برای حل مشکل و برگرداندن وضع دریاچه به شرایط قبل از ۱۹۶۰ گفتگو کرده‌اند، طرح داده‌اند، و بیانیه صادر کرده‌اند: از جمله، در نشست نوکاث در سال ۱۹۹۵، پنج کشور متعهد شدند که روش‌های تولید اقتصادی و محافظت از محیط‌زیست خود را به نحو بنیادین تغییر دهند تا بتوانند شرایط را بهبود بخشند. همچنین پس از فروپاشی شوروی، این کشورها به دنبال جذب کمک‌های خارجی برای حل مشکل بوده‌اند. اما عملاً کار چندانی از پیش نرفته است.

واقعیت این است که برگرداندن شرایط به وضع قبلی چندان ممکن نیست؛ دست کم با شیوه‌های اندیشیدنی که تاکنون رایج بوده و هنوز هم هست، ممکن نیست. کاپوشنسکی نقل می‌کند که در سفرش به آسیای میانه به تاشکند، پایتخت ازبکستان رفته است:

«در آنجا، ویکتور دوهاوی مدیرکل مجموعه‌ی «سانیرا» میزبانم بود. سانیرا یکی از شاخه‌های متعدد وزارت امور آب اتحاد شوروی سابق بود، که مسئولیت محافظت از دریای آرال، و نیز آمودریا و سیردریا را بر عهده داشت. حال می‌توانیم ببینیم که چطور از آنها مراقبت کرده است. همین‌جا مناسب است نگاهی کنیم و ببینیم که معنای وزارتخانه در امپراطوری شوروی چه بود: وزارت امور آب دو‌میلیون کارمند شاغل داشت. هر روز صبح دو‌میلیون نفر از تخت بلند می‌شدند، سرِ کار می‌رفتند، پشت میزشان می‌نشستند، کاغذ و قلمشان را در می‌آوردند و کاری می‌کردند. بختیارترینشان آنهایی بودند که کار میدانی داشتند. اینها انواع و اقسام ابزارهای اندازه‌گیری، اعم از ذره‌بین‌ و نقاله و گونیا و از این قبیل را برمی‌داشتند و به‌دقت همه چیز را اندازه می‌گرفتند. اما حتی اگر فکر کنیم این همه‌ چیز در دنیا هست که می‌توان اندازه‌شان گرفت، باز هم سخت است که بتوانیم برای دو‌میلیون نفر از این راه شغل درست کنیم. به همین دلیل است که در چنین جایی انبوهی از متخصصان و مقامات خود را به هر فکری که بگویید – حتی غریب‌ترین افکار – مشغول می‌کردند.»

با این مقدمه کاپوشنسکی می‌خواهد نشان دهد که این «فکرها» به چه جایی ممکن است راه ببرند:

«دوهاوی، آقای مدیرکل، به سمت نقشه‌ی بزرگی رفت که روی دیوار دفترش آویزان بود. نقشه‌ای از شوروی سابق و قاره‌ی اوراسیا. دوهاوی، که مردی محترم، قوی‌بنیه، و دوست‌داشتنی‌ بود و رفتار دلپذیری داشت، گفت: “یک راه حلی هست. بیا نگاه کن” و دستش را روی نقشه از بالا به پایین آورد و در توضیح این حرکت گفت که باید جهت رودخانه‌های بزرگ سیبری را از شمال به جنوب عوض کنیم. در این صورت آب به سمت ما می‌آید.

بعداً فاصله‌ی این رودها را تا دریای آرال نگاه کردم: برای رساندن آب از نزدیک‌ترینشان باید نهری به طول ۲۵۰۰ کیلومتر حفر می‌شد.

وقتی این را می‌نوشتم به انور، که مهندسی در اداره‌ی تحت نظر دوهاوی بود، تلفن زدم و پرسیدم “چه خبر؟” گفت “خبر خاصی نیست. داریم روش کار می‌کنیم.” پرسیدم “روی چی؟” گفت “روی اینکه چطور جهت رودهای سیبری را عوض کنیم.”»

ریشارد کاپوشنسکی (۱۹۳۲-۲۰۰۷) روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی فقید لهستانی است. این گزارش مختصری است از بخشی از منبع زیر:

Kapuscinski, Ryszard. Imperium.  Knopf Doubleday Publishing Group, 1995.

زمامداران شوروی طرح‌های عظیمی برای دست‌کاری منابع آبی اجرا کردند. بعد که عواقب ناگوار این طرح‌ها نمایان شد، باز طرح‌های عظیم دیگری ریختند برای دست‌کاری دوباره‌ی منابع آبی تا بلکه آسیب‌های دست‌کاری قبلی جبران شود
«وزارت امور آب شوروی دو‌میلیون کارمند شاغل داشت. هر روز صبح دو‌میلیون نفر از تخت بلند می‌شدند، سرِ کار می‌رفتند، پشت میزه‌ایشان می‌نشستند، کاغذ و قلمشان را در می‌آوردند و کاری می‌کردند!»