دانـ‌شـ‌کـ‌ده

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یاسمن رستم کلایی:

اولین دختران مدرسه‌‌های ایران

دختران مدرسه‌ای در خیابان ۳۰ تیر (قوام السلطنه) تهران، حدودا سال ۱۲۹۲ شمسی / ۱۹۱۳ میلادی (Women's Worlds in Qajar Iran / Harvard Library)

یاسمن رستم کلایی:

اولین دختران مدرسه‌‌های ایران

یاسمن رستم کلایی، پژوهشگر و استاد تاریخ در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Rostam-Kolayi, Jasamin. “Origins of Iran’s Modern Girls’ Schools: From Private/National to Public/State.” Journal of Middle East Women’s Studies 4.3 (2008): 58-88.

دختران مدرسه‌ای در خیابان ۳۰ تیر (قوام السلطنه) تهران، حدودا سال ۱۲۹۲ شمسی / ۱۹۱۳ میلادی (Women's Worlds in Qajar Iran / Harvard Library)

در بررسی تاریخ آموزش عمومی زنان در ایران، اغلب بر دوران رضاشاه انگشت گذاشته می‌شود که آموزش ابتدایی دختران و پسران را اجرا کرد. اما یاسمن رستم کلایی، پژوهشگر و استاد تاریخ در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا می‌خواهد نشان دهد که پا‌گرفتن و دوام‌یافتن آموزش زنان به روش‌های جدید پیشینه‌ای قدیمی‌تر در عهد قاجار و مشروطه دارد: پیشینه‌ای که نشان می‌دهد زنان چگونه در غیاب حمایت دولتی و با وجود مقاومت‌ها و حملات سهمگین، خودشان بنیادهای آموزش جدید را برای دختران پی‌ریختند و گسترش دادند، و از آن محافظت کردند.

از دوران قاجار است که شواهد جدی برای آموزش زنان در دست داریم. حرم شکوه السلطنه، مادر مطفرالدین شاه، ملاباجی‌ای به نام خدیجه را استخدام کرده بود تا زنان حرم را آموزش دهد؛ دختر این خدیجه همان بی‌بی خانم استرآبادی است که از آموزگاران بزرگ دوران قاجار به‌ شمار می‌رود. بی‌بی‌ خانم در خاطرات خود آورده است که تاج السلطنه، از دختران ناصرالدین شاه، برای خود آموزگاری خصوصی استخدام کرده بود که مرد ملایی با دانش جامع الاطراف بود.

محتوای آموزش خانگی زنان طبقه‌ی اشراف در دوران قاجار که در حرمسرای سلطنتی برگزار می‌شد با آنچه در مکاتب قدیم به بچه‌ها می‌آموختند تفاوت نداشت و شامل محتوای زنانه‌ی خاصی نمی‌شد. به‌این‌ترتیب، زنان و دختران خاندان‌های قاجار و دیگر سرآمدان این دوره، قرآن و داستان‌های پیامبران و امامان را می‌آموختند و نیز خواندن و نوشتن فارسی و عربی، ادبیات فارسی، تا حدی تاریخ و جغرافیای اروپا، و برخی اوقات زبان‌های اروپایی (مشخصاً فرانسوی) در برنامه‌ی درسی‌شان بود. 

برخی از دختران طبقات اشراف راجع به خانه‌داری، بهداشت و پرورش کودک هم آموزش می‌دیدند که در آن دوران پدیده‌ی جدیدی به‌ شمار می‌رفت. حتی پس از اینکه مدارس خصوصی دخترانه‌ی «جدید» هم در ایران گشوده شدند، باز برخی از اشراف ترجیح می‌دادند که دخترانشان در خانه آموزش ببینند؛ مبادا فاسد شوند.

مدارس دخترانه‌ی اقلیت‌ها

از ابتدای قرن بیستم، نقش مدارس جدید در مقایسه با آموزش خصوصی و خانگی پررنگ‌تر شد. جوامع اقلیت‌های مذهبی که با عرصه‌ی بین‌المللی و همسایگان ایران ارتباطات بیش‌تری داشتند، نخستین جوامع ایرانی بودند که به آموزش‌های جدیدی دسترسی پیدا کردند که از طریق مبلغان مذهبی وارد کشور شد. دختران و پسران در این جوامع از میانه‌ی قرن نوزدهم به مدارس این مبلغان می‌رفتند.

بنا به گزارشی که مبلغان پرسبیتری آمریکایی در دهه‌ی ۱۸۷۰ از تهران داده‌اند، ارمنیان مدرسه‌ی خود را در نزدیکی دروازه قزوین داشتند؛ سه کنیسه از ده کنیسه‌ی یهودیان در تهران مدرسه داشتند و دانش‌آموزان در آن الفبای عبری و خواندن متون دینی‌شان را می‌آموختند؛ و زرتشتیان که کوچکترین اقلیت ساکن تهران بودند با کمک پارسیان هند مدارس منظمی به راه انداخته بودند.

به فاصله‌ی کوتاهی پس از انقلاب مشروطه، ۴۹ مدرسه‌ی ارمنی، ۷ مدرسه‌ی زرتشتی، و ۳۰ مدرسه‌ی یهودی از حکومت جدید مجوز گرفتند.

از بین اقلیت‌های دینی، ارمنیان نخستین گروهی بودند که مدارس دخترانه باز کردند: نخست در سال  ۱۲۳۶شمسی (۱۸۵۸م) در اصفهان، و بعد به ترتیب در تهران، تبریز، و سلطان‌آباد. تا پیش از گشایش این مدارس، ارمنیان متمول نیز مانند مسلمانان ثروتمند برای دخترانشان آموزش خانگی فراهم می‌کردند که محتوایش ظاهراً شامل خواندن و نوشتن به زبان ارمنی، سوزن‌دوزی، خیاطی، موسیقی، و آموزش زبان‌های روسی یا فرانسوی بود.

مبلغان پروتستان آمریکایی در دهه‌ی ۱۸۷۰ مدارسی برای کودکان ارمنی، آشوری، و یهودی به درخواست خود این جماعت‌ها ساختند که به‌تدریج اداره‌ی برخی از این مدارس هم به خود آنها منتقل شد. با این حال، ارمنیانی که عرق مذهبی و ملی‌ داشتند و نمی‌خواستند فرزندانشان تحت تعالیم مسیحی پروتستان یا کاتولیک قرار بگیرند، به فکر تأسیس مدارس مستقل خود بودند. 

به این ترتیب بود که خاندان تومانیان بانی نخستین مدرسه‌ی دخترانه در تبریز شد که در آن ارمنی، فارسی، تعلیمات دینی، حساب، تاریخ ارامنه، جغرافیا، علوم طبیعی، سوزن‌دوزی، و بعدها فرانسوی و روسی درس می‌دادند. سازمان‌ها و خیره‌های زنان ارمنی پشتیبان قابل توجهی برای مدارس دخترانه‌شان بود.

کودکان یهودی در دوران قاجار در کنیسه‌ها آموزش‌هایی می‌دیدند که شبیه آموزش مکتب‌خانه‌ای مسلمانان بود. در اواخر قرن نوزدهم، یهودیان اروپایی و خیریه‌های آنان به حمایت از مدارس نوین برای یهودیان ایران پرداختند و، از جمله، خیره‌ی یهودی فرانسوی «اتحاد جهانی اسرائیل» مدرسه‌ی دخترانه‌ی اتحاد (۱۸۹۸ میلادی) را در تهران ساخت. این خیریه هرجا مدرسه‌ی پسرانه‌ای می‌ساخت، مدرسه‌ی دخترانه را هم در کنارش می‌ساخت.

این خیریه‌ پس از مدرسه‌ی اتحاد تهران، مدارس اتحاد دیگری در اصفهان و همدان نیز ساخت که به دانش‌آموزانش بر حسب وضع مالی‌شان کمک‌هزینه‌ی تحصیلی یا هزینه‌ی کامل تحصیل نیز  پرداخت می‌کرد.

ایرانیان بهائی نیز از پیشروان آموزش جدید بودند. در اوایل قرن بیستم میلادی جامعه بهائی مجموعاً دوازده مدرسه‌ برای دختران در تهران ساخته بود. مدرسه‌ی «تربیت بنات» که در سال ۱۹۱۱ میلادی در تهران تأسیس شد، یکی از بهترین مدارس دخترانه‌ی بهائی بود. با توجه به اینکه برنامه‌ی تحصیلی مدرسه‌ی تربیت عمدتاً غیر‌دینی بود، فرزندان خانواده‌های غیر‌بهائی نیز در آن ثبت‌ِ نام می‌کردند؛ از جمله، عبدالحسین میرزا فرمانفرما که از شاهزادگان قاجار بود و دیگر خویشاوندان او، دخترانشان را به این مدرسه می‌فرستادند.

در سال ۱۹۲۲میلادی (۱۳۰۰ شمسی) حدود یک‌چهارم از ۲۵۵ دانش‌آموز دختر این مدرسه غیر‌بهائی بودند. مدرسه ۹ پایه داشت، و کسانی که قادر به پرداخت هزینه‌های تحصیلی نبودند کمک‌هزینه دریافت می‌کردند. این کمک‌هزینه‌ها را بهائیان ایران و آمریکا تأمین می‌کردند.

برنامه‌ی درسی مدرسه‌ی تربیت شامل آموزش خانه‌داری و آشپزی، به‌علاوه‌، آموزش زبان انگلیسی و علوم بود: یعنی جغرافیا، آناتومی، فیزیولوژی، کمک‌های اولیه. جامعه‌ی بهائی علاوه بر مدرسه‌ی غیردینی تربیت، برای پسران و دختران مدارس دینی هم در تهران داشت و تا سال ۱۹۱۴م/۱۳۳۲ه‍.ق/۱۲۹۲ش مجموعاً دوازده مدرسه‌ برای دختران در این شهر ساخته بود. 

دانش‌آموزان مدرسه دخترانه«تربیت بنات»، اوایل قرن ۱۳۰۰شمسی (Women’s Worlds in Qajar Iran / Harvard Library)

جامعه‌ی زرتشتیان نیز مانند باقی اقلیت‌ها و مانند جامعه‌ی مسلمانان ایران، مکتب‌خانه‌های خود را برای کودکان داشت که در آنها علاوه بر خواندن و نوشتن، اوستا نیز می‌آموختند. در میانه‌ی قرن نوزدهم اما خیرین پارسی هند برای کمک به هم‌کیشان ایرانی خود انجمنی تأسیس کردند با نام «انجمن بهبود وضعیت زرتشتیان ایران» (انجمن بهبود). این انجمن در سال ۱۸۵۷میلادی (۱۲۳۵شمسی) در کرمان و یزد و تهران مدارس ابتدایی پسرانه و دخترانه بنا کرد. خانواده‌های طبقات بالای ایرانی نیز فرزندان خود را در مدرسه‌ی دخترانه‌ی زرتشتیان در تهران نام‌نویسی می‌کردند. این مدرسه برای زرتشتیان مجانی بود ولی مسلمانان باید هزینه‌ی تحصیلشان را می‌پرداختند.

با آغاز قرن بیستم میلادی، فعالیت مدرسه‌سازی زرتشتیان گسترش یافت و ارباب کیخسرو، نماینده‌ی متنفذ زرتشتیان، در میان کمک‌هایی که هم‌کیشان پارسی او به ایران کرده بودند، از ساخت سه مدرسه‌ی دخترانه در کرمان نام می‌برد که فارسی، حساب، تعلیمات دینی، جغرافیا و علوم طبیعی آموزش می‌دادند. فعالیت خیریه و مدرسه‌سازی خیرین پارسی و انجمن زرتشتیان تهران در قرن بیستم هم ادامه یافت و، از جمله، مدرسه‌ی دخترانه‌ی ایرج را در سال ۱۹۱۸ میلادی در تهران ساختند.

در دوران رضا شاه، مدرسه‌سازی زرتشتیان در مقاطع مختلف تحصیلی و برای دختران و پسران ادامه یافت و این مدارس با استقبال عمومی مواجه شدند تا جایی که در این دوره سه‌چهارم دانش‌آموزان مدارس زرتشتی را مسلمانان تشکیل می‌دادند. در سال ۱۳۱۵ش شمار دختران و پسرانی که در چهار مدرسه‌ی زرتشتی در تهران ثبت‌ِ نام کرده بودند به ۱۴۷۰ نفر می‌رسید.

بنا بر مدارک به‌ جا مانده می‌توان دریافت که برنامه‌ی درسی مدارس دینی اقلیت‌ها شبیه برنامه‌ای بود که در مدارس مبلغان دینی خارجی دنبال می‌شد؛ جز اینکه، در مدارس هر اقلیتی تأکید بر برنامه‌ی دینی خودشان بود. این برنامه شامل آموزش زبان‌های خارجی، علوم، و خانه‌داری بود؛ یعنی مطالبی که در نظام مکتب‌خانه‌ای ارائه نمی‌شدند.

حامیان مالی مدارس اقلیت‌ها اغلب تشکل‌های مدنی هم‌کیش خارج از ایران بودند. جز در مورد ارمنیان که کمک‌ها نه از ناحیه‌ی تشکل‌ها بلکه از سوی افراد ارمنی خارج از ایران می‌رسید؛ چون جامعه‌ی ارمنیان خارج از ایران تشکل سازمانی نداشت که در این راستا فعالیت کند. انگیزه‌ی حامیان مالی مدارس اقلیت‌ها در ایران معمولاً شبیه هم بود: جبران «عقب‌افتادگی»، کمک به هم‌کیشان و خصوصاً تهیدستانشان، و حرکت در جهت زدودن جهل و فقر.

مدارس اقلیت‌ها نزد عموم اعتبار یکسانی نداشتند. مدارس دخترانه‌ی بهائیان و زرتشتیان از بقیه خوشنام‌تر و مقبول‌تر بودند. برنامه‌ی درسی مدارس دخترانه‌ی ارمنی چندان برای غیر‌ارمنیان مناسب نبود. مدرسه‌ی دخترانه‌ی یهودیان هم ظاهراً از نظر عموم چندان خوب اداره نمی‌شد و، به‌علاوه، بیش‌تر بر نیازهای آموزشی خاص یهودیان تمرکز داشت. برنامه‌ی درسی مدرسه‌ی بهائی تربیت، برخلاف مدرسه‌ی ارمنیان که به زبان فرانسوی اولویت داده بود، به زبان فارسی اولویت می‌داد و آموزش تاریخ ایران را هم در بر داشت.

نخستین نسل از دانش‌آموزان مسلمان ایرانی که به مدرسه رفتند اغلب یا به مدارس مبلغان مذهبی رفتند، یا به مدارس اقلیت‌های دینی. هواداران تحصیل دختران در جامعه‌ی مسلمان به مدارس اقلیت‌های دینی بومی به‌ منزله‌ی الگو می‌نگریستند و آنها را در انجام کارشان موفق می‌دانستند.

مدارس دخترانه‌ی خصوصی «ملی»

زنان و مردان جامعه‌ی مسلمان ایرانی در نخستین سال‌های قرن بیستم مدارس دخترانه‌ی خصوصی تأسیس کردند که هم دختران خانواده‌های ثروتمند و هم دختران خانواده‌های متوسط به پایین در آنها نام‌ نوشتند. برای روشن‌کردن تمایز این مدارس با مکاتب و مدارس قدیم به آنها مدارس «جدید» یا «ملی» می‌گفتند. اما اینجا «ملی» به معنای مؤسسه‌ای است که هزینه‌اش را مردم می‌دهند و نه دولت.

در سال‌های پیش از انقلاب مشروطه، بسیاری از تجدد‌خواهان ایرانی مدتی را در کشورهای مجاور مانند عثمانی و روسیه و هند گذرانده بودند، که از نظر آموزش نوین به زنان از ایران جلوتر بودند.

در دهه‌ی ۱۸۸۰ میلادی میرزا حسن خان رشدیه ابتدا به بیروت رفت و درس تعلیم‌و‌تربیت خواند و سپس به استانبول رفت و به مطالعه‌ی مدارس ابتدایی آنجا پرداخت که «رشدیه» خوانده می‌شدند؛ همان عنوانی که تبدیل به کنیه‌ی او شد.

مدارس اولیه‌ی پسران و دختران از جنبه‌های مختلف به هم شبیه بودند. این مدارس برنامه‌های درسی یکسانی داشتند، از کتاب‌های درسی مشابهی استفاده می‌کردند، و از فضای کلاس درس استفاده می‌کردند که با فضای مکتب‌خانه متفاوت بود. البته مدارس دخترانه از این لحاظ متفاوت بودند که در برنامه‌ی درسی‌شان خانه‌داری نیز گنجانده شده بود. به‌علاوه، مدارس پسرانه از حمایت دولت برخوردار شدند، در حالی که دولت‌ها در ابتدا تمایلی به حمایت از مدارس دخترانه نداشتند.

نخستین مدارس دخترانه‌ای که ایجاد شدند اغلب در خانه‌ی بنیان‌گذارانشان برقرار می‌شدند. اولین مدرسه‌ی دخترانه را با نام «دوشیزگان» بی‌بی خانم استرآبادی در نخستین سال قرن بیستم میلادی (۱۲۷۸ شمسی) تأسیس کرد که خیلی زود زیر فشار مذهبیون بسته شد.

پس از آن، چند مدرسه‌ی دخترانه‌ی دیگر تأسیس شد. نخستین مدرسه‌ی دخترانه‌ی بعدی سه سال پس از تعطیلی مدرسه‌ی مدرسه‌ی «دوشیزگان» با نام مدرسه‌ی «پرورش» در منزل میرزا حسن رشدیه برپا شد، و همسر برادر او، طوبی رشدیه، نیز مدیر آن بود. دو سال بعد انقلاب مشروطه آغاز شد. با پا‌گرفتن مشروطیت در ایران، مدارس دخترانه‌ی دیگری هم تأسیس شدند: مدارس «مخدرات»، «حرمتیه‌ی سادات»، و «دوشیزگان» در همان دو سال نخست انقلاب تأسیس شدند.

در سال ۱۹۰۶م/۱۳۲۳ ه‍.ق، یوسف خان ریشار که پدرش معلم زبان فرانسوی مدرسه‌ی دارالفنون بود، «مدرسه‌ی ایران و فرانسه» (École Franco-Persane) را در منزل خودش تأسیس کرد. یوسف خان ریشار در این مدرسه آزمایشگاه علوم درست کرد و برایش وسایل آزمایشگاهی فراهم آورد.

سه سال بعد، دو مدرسه‌ی دخترانه‌ی دیگر نیز در تهران تأسیس شدند: علویه خانم، همسر میرزا حسن رشدیه، مدرسه‌ی عفاف را تأسیس کرد، و طوبی رشدیه هم مدرسه‌ی دیگری با نام «تربیت» تأسیس کرد (با مدرسه‌ی تربیت بهائیان اشتباه نشود). یک سال بعد، زنان خانواده‌ی رشدیه باز هم مدارس دخترانه‌ی دیگری در تهران بر پا کردند: مدرسه‌ی «حجاب» و مدرسه‌ی «خیرات الحسان».

طوبی آزموده در سال ۱۹۰۸ میلادی با حمایت میرزا حسن رشدیه مدرسه‌ی دخترانه‌ی «ناموس» را در تهران تأسیس کرد. این مدرسه به پنج شعبه گسترش یافت و وقتی شش سال از بنایش می‌گذشت ۳۴۷۳ دانش‌آموز داشت. آزموده ناموس را ابتدا در خانه‌ی خود برقرار کرد و در آن به حدود بیست دختر از خویشاوندانش درس می‌داد. پس از چندی، از وزارت معارف خواستار برگزاری امتحان و صدور مدرک رسمی برای شاگردانش شد. با وجود مخالفت‌هایی که بود، یکی از کارمندان وزارتخانه، در پشت پرده، ترتیب این کار را داد و دختران او آزمون رسمی دادند و گواهی تحصیلی گرفتند. همین پیشرفت زمینه‌ی رسمیت‌یافتن دیگر مدارس دخترانه را نیز فراهم کرد.

در دهه‌ی ۱۳۱۰ شمسی، ناموس از معدود مدارسی بود که آموزش متوسطه به دختران ارائه می‌داد. شعبه‌ای از ناموس که آموزش متوسطه هم ارائه می‌کرد در یازده پایه مجموعاً  ۴۰۰ دانش‌آموز داشت. همچنین بیست آموزگار در آن تدریس می‌کردند که فقط دو تن از آنها مرد بودند. در دوران رضاشاه، این مدرسه از مشهورترین مدارس خصوصی به‌ شمار می‌رفت.

از آن به بعد هم زنان ایرانی همچنان به برپا‌کردن مدارس دخترانه ادامه دادند. در سال ۱۹۰۹میلادی، دره‌المعالی مدرسه‌ی دره‌المدارس را تأسیس کرد، و پس از مرگ او نیز دخترش اداره‌ی این مدرسه را به عهده گرفت.

صفیه یزدی سال بعد مدرسه‌ی «عفتیه» را در تهران بنا کرد. ماهرخ گوهرشناس، پنهان از شوهرش، مدرسه‌ی ترقی را همزمان با عفتیه تأسیس کرد. می‌گویند او هنجارهای جنسیتی آن دوره را شکست: هم دانش‌آموزان پسر را در کنار دختران پذیرفت و هم معلمان مرد را به خدمت گرفت.

برآورد می‌شود که در سال ۱۲۸۹ شمسی (۱۹۱۰ میلادی) در تهران ۱۰ هزار و ۵۰۰ دانش‌آموز به مدرسه‌ی ابتدایی می‌رفتند، که حدود هشتاد درصد آنها پسر و بیست درصد دختر بودند. دو سال بعد (۱۲۹۱ شمسی)، نشریه‌ی شکوفه که یکی از نخستین نشریه‌های زنان در ایران بود، گزارشی از ۶۳ مدرسه‌ی دخترانه‌ی خصوصی در تهران نوشت که شامل مدارس خارجی و مدارس اقلیت‌های دینی هم می‌شدند و تخمین زد که ۲۴۷۴ دختر در تهران به مدرسه می‌روند. با توجه به اینکه در این گزارش همه‌ی مدارس خارجی و اقلیت‌ها گنجانده نشده بودند، می‌توان گفت که شمار دخترانی که به مدرسه می‌رفتند بیش از این بود.

در دو دهه‌ی اول قرن بیستم میلادی، در شهرهای شیراز، مشهد و اصفهان نیز مدارس دخترانه باز شدند. نسل اول مدارس دخترانه را زنانی باز کردند که خود در خانه و توسط معلمان خصوصی یا پدران و شوهرانشان آموزش دیده بودند.

این نخستین مدارس، در سال‌های پر آشوب انقلاب مشروطیت گشایش یافتند؛ یعنی سال‌هایی که خواست برقراری مشروطه با ملی‌گرایی و دفاع از مدرن‌سازی پیوند خورده بود. مجلس اول مشروطه در «قانون اساسی معارف» تعلیمات ابتدایی را برای پسران و دختران بین ۷ تا ۱۳ سال جباری و رایگان اعلام کرد.

با وجود این، دولت‌های مشروطه‌ی قاجار نه بودجه‌ی کافی برای تحقق پوشش آموزش رایگان داشتند، نه در جایگاهی بودند که این مدارس را تأسیس کنند، و نه می‌توانست از آنها محافظت کنند. اما بنا بر همان قانون اساسی معارف، وزارت معارف مدارس خصوصی را تحت نظارت خود درآورد؛ برنامه‌های این مدارس باید مطابق معیارهای هماهنگ دولت تنظیم می‌شد، و مؤسسان هم باید از دولت مجوز می‌گرفتند.

یکی از مشکلات مدارس دخترانه‌ در سال‌های آغازین کمبود معلمان با‌صلاحیت بود. کمبود معلم چنان جدی بود که گاه به صرف توانایی خواندن و نوشتن کسی را به عنوان آموزگار به کار می‌گرفتند. در سال‌های اولیه‌ی قرن بیستم میلادی، تدریس در مدارس خصوصی دولتی از معدود کارهایی بود که زنان طبقات بالا و متوسط بالا اجازه‌ی اشتغال به آن را می‌یافتند.

معلمی کار درآمدزایی نبود، و بسیاری از معلمان و مدیران از پول خود در مدارس خرج می‌کردند تا آنها را سرپا نگه‌دارند. انگیزه‌ی این مدیران و معلمان برای کار در مدرسه آرمان‌خواهانه و در جهت از‌میان‌برداشتن تبعیض‌های جنسیتی بود که مذهبیون تحمیل می‌کردند.

به دلیل کمبود معلم، برخی از مدارس دخترانه مانند مدرسه‌ی ناموس به ناچار از آموزگاران مرد نیز استفاده می‌کردند. با وجود این، اینکه همه‌ی دست‌اندرکاران مدارس دخترانه زن باشند برایشان مزیتی به شمار می‌رفت چون خانواده‌ها خیالشان راحت بود که دیگر دخترانشان را به جایی نمی‌فرستند که به قول ملایان «لانه‌ی فساد» است.

مدارس دخترانه‌، خصوصاً آنها که مدیرانی ذی‌نفوذ داشتند، می‌کوشیدند جشن‌های پایان سال تحصیلی خود را با دعوت از افراد متنفذ برگزار کنند تا به این ترتیب برای مدرسه حمایت اجتماعی و احیاناً مالی جمع کنند؛ مطبوعات مترقی هم گزارش این جشن‌ها را پوشش می‌دادند. برای مثال، در نخستین جشن فارغ‌التحصیلی مدرسه‌ی «مزینیات» که مریم عمید مزین السلطنه، مدیر نشریه‌ی شکوفه، مدیرش بود بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ نفر شرکت کردند که در بینشان نماینده‌ی وزارت معارف هم حضور داشت.

گرچه بانیان این مدارس از طبقات ثروتمند و قدرتمند اجتماعی بودند، اما خیلی زود دامنه‌ی دانش‌آموزانی که در این مدرسه‌ها نام می‌نوشتند گسترش پیدا کرد و شامل کودکانی از طبقات دیگر نیز شد.

مخالفت با مدارس دخترانه

مذهبیون می‌گفتند زنان اگر با سواد باشند از این سواد استفاده‌های نامشروع می‌کنند و مثلاً برای عشاق خود نامه می‌نویسند. ملایان در مخالفت با سوادآموزی زنان، این کار را مستقیماً به از‌کف‌دادن عفت و تهدید شرافت مردان وابسته به این زنان ربط می‌دادند. شیخ فضل‌الله نوری که در مخالفت با مشروطه نقش رهبری داشت و پس از سقوط استبداد صغیر دارش زدند، مدارس دخترانه را با فاحشه‌خانه مقایسه می‌کرد.

به‌این‌ترتیب، مدارس دخترانه‌ی جدید با تهدید و آزار مداوم ملایان و پیروانشان طرف بودند و، بر خلاف مدارس پسرانه، گزارشی هم در دست نیست که دولت از آنها در برابر حملات محافظت کرده باشد. صاحبان املاک اغلب راضی نمی‌شدند که خانه‌ی خود را در اختیار مدرسه‌ی دخترانه بگذارند چون فکر می‌کردند خانه‌شان تبدیل به لانه‌ی فساد می‌شود، و بعد از اینکه با دردسر بالاخره ملکی برای مدرسه پیدا می‌شد، اهالی محل آزار را شروع می‌کردند؛ اوباش دانش‌آموزان را می‌ترساندند، مربیان مدرسه را آزار می‌دادند، و به ساختمان مدرسه آسیب می‌زدند.

در غیاب حمایت دولت و پلیس، مدارس دخترانه باید خود به فکر تأمین امنیتشان می‌بودند. طوبی رشدیه برای اینکه صدای مخالفان مدرسه‌ی تربیت را بخواباند، ساعت‌های زیادی از برنامه‌ی درسی را به تعلیمات دینی اختصاص داد. وقتی مخالفت‌ها با مدرسه‌ای بالا می‌گرفت یا صرفاً عیان می‌شد، برخی از اولیا دختران خود را از مدرسه می‌بردند و البته برخی دیگر هم به حمایت از مدرسه ادامه می‌دادند.

اسامی‌ای که برای مدارس دخترانه انتخاب می‌کردند اکثراً به‌ گونه‌ای بود که تأییدی بر پایبندی آنها به اسلام و محافظت آنها از عفت دانش‌آموزان باشد، و مدیران مدارس سعی می‌کردند به روش‌های مختلف اعتماد اولیای دانش‌آموزان را از این جهت حفظ کنند.

برخی زنان مستقیماً به مواجهه‌ی قلمی با این حملات می‌پرداختند. مثلاً در نامه‌ای به روزنامه‌ی حبل‌المتین، زن نویسنده‌ای به فتوای منع آموزش زنان از سوی شیخ فضل‌الله نوری پرداخت و به سیاق دیگر مسلمانان هوادار آموزش زنان استدلال کرد که خداوند به علم آموزی زنان و مردان همزمان فرمان داده است. نویسنده‌ی نامه می‌گفت اگر مخالفان آموزش زنان مدعی‌اند که مخالفتشان به دلیل آسیب‌دیدن عفت زنان است، چرا راجع به وضعیت کنونی آزار زنان و تعرضاتی که از سوی گردانندگان مکتب‌خانه‌ها به دختران می‌شود چیزی نمی‌گویند.

زنان قلم‌به‌دست دیگر نیز در نوشته‌هایشان می‌کوشیدند مدارس جدید را در امتداد مکتب‌خانه و تدریس ملاباجی‌ها نشان دهند و به این ترتیب از ضرب مخالفت ملایان با مدارس دخترانه بکاهند. البته محتوای آموزش جدید به هر حال با آموزش قدیم متفاوت بود. و خوب، همه‌ی ملایان نیز مخالف آموزش زنان نبودند و معدودی از آنان، مانند حاج میرزا هادی دولت‌آبادی (پدر صدیقه دولت‌آبادی)، حتی حامی آن بودند.

مخالفت با مدارس دخترانه به ملایان محدود نمی‌شد. حتی شخص مطفرالدین شاه به مدرسه‌ی مبلغان پرسبیتری ایراد گرفته بود که لباس‌هایشان نامناسب است. به‌این‌ترتیب، فشار مذهبی و اجتماعی بر مدارس دخترانه از جهات مختلف و زیاد بود. شاید بتوان گفت که ویژگی پایدار دفاعیات زنان در این دوران از موضوع تحصیل زنان این بود که در کنار کوشش طاقت‌فرسا برای نگه‌داشتن و گسترش‌دادن مدارس، دست از نوشتن و درخواست حمایت قانونی برای مدارسشان برنداشتند و پیوسته کوشیدند حق تحصیل زنان را به‌ عنوان حقی موجه و قانونی بخواهند، جا بیندازند، و محافظت از آن را وظیفه‌ی حکومت بدانند.

گواهینامه پایان تحصیلات ابتدایی قمرخانم، دختر فخیم الملک، از مدرسه نمره ۳۸ نسوان که در تاریخ نهم آبان ۱۳۰۴ صادر شده است
یاسمن رستم کلایی، پژوهشگر و استاد تاریخ در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Rostam-Kolayi, Jasamin. “Origins of Iran’s Modern Girls’ Schools: From Private/National to Public/State.” Journal of Middle East Women’s Studies 4.3 (2008): 58-88.

تلخیص و گزارش از شهرزاد نوع‌دوست
زنان ایرانی در غیاب حمایت دولتی و با وجود مقاومت‌ها و حملات سهمگین، خودشان بنیادهای آموزش جدید را برای دختران پی‌ریختند و گسترش دادند، و از آن محافظت کردند. در کنار کوشش طاقت‌فرسا برای نگه‌داشتن و گسترش‌دادن مدارس زنان پیوسته تلاش کردند تا دولت را مجبور کنند حق تحصیل زنان و وظیفه محافظت از مدارس دخترانه را بپذیرد
مذهبیون می‌گفتند زنان اگر با سواد باشند از این سواد استفاده‌های نامشروع می‌کنند و مثلاً برای عشاق خود نامه می‌نویسند. ملایان در مخالفت با سوادآموزی زنان، این کار را مستقیماً به از‌کف‌دادن عفت و تهدید شرافت مردان وابسته به این زنان ربط می‌دادند. شیخ فضل‌الله نوری که در مخالفت با مشروطه نقش رهبری داشت و پس از سقوط استبداد صغیر دارش زدند، مدارس دخترانه را با فاحشه‌خانه مقایسه می‌کرد