در سال ۱۸۴۳، درست چهار سال پس از صدور دستور تنظیمات (اصلاحات) در امپراطوری عثمانی موسوم به «فرمان گلخانه»، که آغاز یک قرن اصلاحات شتابناک بود، سرمقالهی بیامضایی در جریدهی حوادث، نخستین روزنامهی نیمهرسمی امپراطوری، منتشر شد که به توضیح عامل مشکلات کشور پرداخته بود.
نویسندهی ناشناس میگفت بهرغم آب و هوای مساعدتر و خاک بارورتر و جمعیت هوشمندتر از مناطق دیگر، عثمانی به لحاظ اقتصادی و نظامی از دیگر جاها عقب افتاده است، و علت چه بود؟ ضعف عثمانی ناشی از این بود که مردمش «سعی و غیرت» نداشتند، زندگی را به تنبلی و بطالت میگذراندند، و نه به نفع خود کار میکردند و نه به جامعه سود میرساندند.
ملیس حافظ، استاد تاریخ در دانشگاه کامنولث ویرجینیا، به این میپردازد که چگونه مفهوم «تنبلی» در این دوره نقشی اساسی در زایش فرهنگی جدید پیدا کرد و سعی میکند نشان دهد که اتکای همین مفهوم میتوان به درک فرهنگ شهروندی در حال ظهور در امپراطوری عثمانی در قرن نوزدهم رسید.
در آن زمان نه تنبلی ابداع جدیدی بود و نه ملامتکردنش کار تازهای به شمار میرفت. با این حال، تلقی تنبلی به عنوان مصیبتی که گریبان ملت (یا نژادی) را گرفته باشد، تلقی متأخری است. تلقی معضل تنبلی به عنوان عامل «عقب ماندگی ملی» فقط شامل حال امپراطوری عثمانی نبود و در ایران و دیگر ملتهایی نیز که با قدرتهای اروپایی خود را مقایسه میکردند میتوان رد چنین گفتمانی را حتی تا امروز دنبال کرد.
این فکر، یا بگوییم این ایدئولوژی، که تنبلی را به عنوان «مرضی اجتماعی» میتوان از طریق نهادهای اجتماعی و اصلاحات اجتماعی و دولتی از میان برد فکر جدیدی بود؛ فکری که لازمهی تحققش وجود راهبرانی بود که پیشبرد این اصلاحات را به عهده بگیرند. حافظ میگوید با شایعشدن ملیگرایی در دنیا بود که فکر وجود «امراض اجتماعی» هم شایع شد.
حافظ با پرداختن به شکلگیری دوگانهی تنبلی و سختکوشی در آخرین قرن حیات امپراطوری عثمانی، ظهور فرهنگی را نشان میدهد که بر تولید تمرکز دارد و به اقتصاد جهان مدرن پیوسته است. به زعم حافظ، این فرهنگ رکنی از روند ملتسازی قرن نوزدهمی، هم در اروپا و هم در عثمانی، بود.
حافظ فرهنگ تولید را مجموعهای از دغدغهها، عملکردها، و گفتارهای برساختهی اجتماعی میداند که حول کار و تنبلی شکل گرفتهاند.
این فرهنگ قهرمانان و رهبران خود را پرورد و مفهوم «کارکردن» را از مرتبهی امری فردی و مربوط به امرار معاش به سطح امری ملی ارتقا داد. همچنان که تنبلی را عارضه و بیماریای تلقی کرد که هم مشکلی فردی است و هم مشکلی است که ملتی را مبتلا میکند.
این فرهنگ تولید در عثمانی از دههی ۱۸۳۰، که اصلاحات آغاز شد، تا فروپاشی امپراطوری پس از جنگ جهانی اول عمر کرد.
در ابتدای عصر مدرن، نصیحتنامههای سیاسی عثمانی پر بودند از نقد سیاستهای مشخص نخبگان و نهادهای حاکم و آنها را مسئول مشکلات امپراطوری میدانستند. مردم عامی، یعنی اهالی و رعایا، در این رسالهها در مقام کسانی تصویر میشدند که قربانی سیاستهای فاسد و نادرست هستند. مردم عامل مشکلات نبودند بلکه برای مملکت «موهبت الهی» به شمار میرفتند که از قضا به دست حاکمان ستمگر محلی گرفتار بودند.
این رسائل مردم را مقولهای منسجم و همگن نمیدیدند و آنها را منشأ مشکلات مملکت هم نمیشمردند؛ مگر در مواقع شورش و سرپیچی از دادن مالیات.
اما به اواخر قرن نوزدهم که میرسیم، نویسندگان اصلاحگرا دیگر کمتر به همان مشکلات سابق میپردازند؛ در عوض، جامعهی «عثمانی» را کلیتی انتزاعی در نظر میگرفتند، به نحوی ذاتگرایانه متهمش میکردند، و به کنکاش در خصایص اجتماعی و اخلاقی فاسد «عثمانیان» میپرداختند.
این کنکاش در روابط اجتماعی و اخلاقی عثمانیان فقط به قصد ملامت آنان بابت شکستهای نظامی امپراطوری نبود؛ بلکه باید آن را تلاشی در جهت برقرارکردن هنجارهای جدید و وضع قواعد اخلاقی نو به قصد پدیدآوردن روابط اجتماعی تازه و حکومتی اصلاحشده دانست.
شهروندی و سختکوشی
ساختن شهروندان آرمانی که به پیشرفت کمک کنند مستلزم جاانداختن خصایصی چون سختکوشی، انضباط، و مولدبودن در اجتماع بود. دولتمردان عثمانی وظیفهی تنظیم لوایح قانونی و قواعد اصلاحی برای حکومت را به دست گرفتند و روشنفکران حوزهی عمومی (از داستاننویسان تا واعظان و علمای دینی) وظیفهی ساختن فرهنگ سختکوشی و ازمیانبردن تنبلی و ساخت ملتی جدید را.
از دید بسیاری از طرفداران سختکوشی، تولید صرفاً ابزار پیشرفت و ترقی نبود: تولید خودِ پیشرفت بود. پیشفرضشان این بود که آنچه مبنای پیشرفت و رستگاری یا زوال ملت است، تلاش یا وادادگی تکتک افرادش است. بنابراین، تکتک افراد به لحاظ مادی و معنوی در قبال پیشرفت یا زوال ملک و ملت مسئول شمرده میشوند.
سازندگان فرهنگ عثمانی در این دوره، که ترکیبی از تحصیلکردگان علوم دینی و متصدیان دستگاههای اداری بودند، اغلب مولدبودن را تکلیفی اسلامی و تنبلی را گناهی دینی و جنایت در حق مملکت میشمردند. به زعم حافظ، این مبلغان به این ترتیب تحولی در گفتار مذهبی پدید آوردند.
حافظ با تکیه بر همین معنی میگوید که تاریخ فرهنگِ تولید و سختکوشی را نباید تاریخ انتقال از سنت به مدرنیسم و تحمیل افکار غربی به ملل «شرقی» شمرد؛ همچنین، با توجه به تکثر سازندگان این فرهنگ، نمیتوان آن را برنامهای حکومتی و ازبالابهپایین دانست. تبدیلشدن سختکوشی و تنبلی به مسئلهی اجتماعی محصول فعالیت و تعامل بازیگران متعدد در لایههای مختلف اجتماعی بود.
حافظ در کتابش با تمرکز بر تکثر سازندگان فرهنگ سختکوشی بر نقش دو روند درهمتنیده انگشت میگذارد که محمل ترویج مفاهیم سختکوشی و تنبلی بودند.
نخست، مجموعهای از اصلاحات دولتی و وضع قواعد اجتماعی که هنجارهایی عمومی را بر مبنای کار روزانهی افراد برای دستهبندی آنها به عنوان سختکوش یا تنبل وضع کرد.
دوم، گروههای متنوع تحصیلکردگان عثمانی که با بهرهگیری از افکار بومی و خارجی به ساختن فرهنگ ستایش سختکوشی و ملامت تنبلی پرداختند.
تنبلی و تاریخنگاری عصر دولتملتها
وقتی عثمانیان شروع به بحث راجع به کاستیها و خصایص ملت عثمانی کردند، در کنار گفتاری قرار گرفتند که در بخشی وسیعی از دنیا، از روسیهی تزاری گرفته تا فرانسهی اواخر قرن نوزدهم، رایج شده بود و «روندهای سیاسی را به مثابهی مسائل برآمده از خصایص شخصی» میدید.
باور به اینکه تنبلی مشکلی اساسی است، خصوصاً در نیمهی دوم قرن نوزدهم که امپراطوری در وضع شکنندهای از نظر داخلی و بینالمللی قرار گرفت، با تلاشهای حکومت عثمانی برای تمرکز نهادهای دولتی و تلاش برای اصلاح در هم تنیده شد.
ازدستدادن مداوم سرزمینها و تهدید بیامان اشغال از طرف دشمنان خارجی یکی از وجوه ازدسترفتن قدرت عثمانی بود. اقتصادهای صنعتیشدهی اروپا که به دنبال بازارهای آزاد بودند نیز بر اقتصاد عثمانی غالب شدند، بازارهای محلی را نابود و اصناف را تضعیف کردند.
وضعیت اقتصاد عثمانی خصوصاً پس از سال ۱۸۷۳ و سقوط بازار سهام وین بدتر شد: این سقوط مقدمهی اولین رکود جهانی بود که تا ۱۸۹۶ طول کشید. امپراطوری عثمانی که پیش از آن هم دچار مشکلات مزمن مالی بود و بعد از جنگ کریمه (بین روسیه و عثمانی) به یکی از بدهکاران بینالمللی تبدیل شد، دیگر از پس پرداختهای مالی خود برنمیآمد.
در ۱۸۷۶، امپراطوری عثمانی اعلام ورشکستگی کرد و طلبکاران بینالمللی با همکاری دولت عثمانی «دایرهی دیون عمومی عثمانی» را تأسیس کردند تا مطالباتشان را پس بگیرند، و بهاینترتیب، کشور عرصهی دستاندازیهای وامدهندگان و طلبکاران بینالمللی شد که از هر فرصتی برای دخالت در امور داخلی امپراطوری استفاده میکردند.
امپراطوری عثمانی در دههی ۱۸۷۰ دچار تنشی سیاسی و نظامی و آشوبی اجتماعی شد: سلطان عبدالحمید ثانی، که پس از کناررفتن دو سلطان در عرض یک سال به قدرت رسیده بود، در دسامبر ۱۸۷۶، همان سالی که به قدرت رسید، نخستین قانون اساسی کشور را امضاء کرد و دولت عثمانی تبدیل به سلطنت مشروطه شد.
بهاینترتیب، نخستین مجلس عثمانی تشکیل شد ولی سلطان عبدالحمید دو سال بعد آن را تعلیق کرد. عبدالحمید به قصد متمرکزکردن بیشتر قدرت دولتی، دستگاه اداری را گسترش داد، و نتیجهی این امر داشتن مستخدمین دولتی بیشتر و پرداخت حقوقهایی بسیار بیشازپیش بود.
تنش در بالکان، روسیه و عثمانی را بار دیگر به جنگ (۱۸۷۷ تا ۱۸۷۸) کشاند، جنگی که به شکست شدید عثمانی منتهی شد. در پایان ۱۸۷۸، عثمانی حاکمیت خود را بر صربستان، رومانی، و مونتهنگرو از دست داد، با تشکیل دولت بلغارستان موافقت کرد، ادارهی قبرس را به بریتانیا واگذارد، و شاهد بود که چگونه بریتانیا مصر را که غرق آشفتگیهای اقتصادی و شورشهای مردمی شده بود، از دستش بیرون میکشد.
وقتی روسیه بالکان را تصرف و قدرت خود را در قفقاز تثبیت کرد، میلیونها پناهنده از این مناطق به سوی باقیماندهی امپراطوری عثمانی روی آوردند.
این همه آشوبی بزرگ بود؛ ولی در تضاد با این آشوب، دولت عثمانی داشت در ادامهی اصلاحاتی که با فرمان گلخانه آغاز شده بود قدرت دستگاه اداریاش را متمرکزتر میکرد.
اصلاحات موجب شد تلقی جدیدی از شهروندی رواج یابد که با مفهوم مولدبودن گره خورده بود. حافظ میگوید نخستین صورتبندیهای رسمی مفهوم «مفیدبودن» را در همان فرمان گلخانه میتوان یافت.
فرمان گلخانه حفظ حیات، آبرو، و اموال اهالی را تضمین میکرد و وعدهی اصلاح نظام مالیاتی را میداد. درعینحال، «وفاداری» رعیتی را که قرار بود امنیتش مصون بماند بر اساس نقشی تعریف میکرد که آن رعیت در «رفاه مملکت و دیگر رعایا» داشت.
حافظ نشان میدهد که سازندگان فرهنگ آن عصر تنبلی را به طیفی از عوامل متنوع، از سنت و فساد اخلاق گرفته تا دین و اسرافگرایی و استبداد سلاطین و جهل رعایا نسبت میدادند. بهاینترتیب، طرفهای مختلف نزاع سیاسی در درون امپراطوری میتوانستند یکدیگر را متهم کنند که تنبل یا از عوامل تنبلی اجتماعی هستند. این در حالی بود که از دید مستشرقان غربی، در آن زمان تنبلی اصولاً خصیصهی «مشرقزمینیان» شمرده میشد!
تنبلی، پیشرفت، و شهروندی
حافظ میگوید فهم ما از فرهنگهای مبلغ سختکوشی و تولید کامل نخواهد بود مگر ببینیم که مرزهای مشروعیتبخشی خود را کجاها ترسیم میکردند.
مبلغان جناحهای مختلف گرچه در پیشفرضهای مقدماتی (مثل اینکه تولید مساوی است با پیشرفت) مشترک بودند، اما بر سر معنا و مصداق تنبلی نزاع داشتند؛ نزاعی که ماهیتاً سیاسی بود.
طرفهای مختلف از انگ تنبل یا سختکوش به انحاء مختلف استفاده میکردند؛ بخشی از کاری که کتاب حافظ میکند این است که نشان میدهد کسانی که انگ «تنبل» بر آنها مینشست، از فرنگرفتههای مرفه یا طبقات اداری امپراطوری گرفته تا طلبههای مدارس علمیهی مذهبی، چه واکنشی به این انگها داشتند و این انگها با آنان چه میکرد.
همانطور که گفتیم، مفهوم جدید سختکوشی در فرهنگ تازه تبدیل به مفهوم برسازندهی شهروند خوب شده بود و از همین رو بود که انتساب به آن محل نزاع جناحهای مختلف سیاسی و اجتماعی قرار میگرفت.
حافظ نشان میدهد که در ادوار بعدی دولت در کشور ترکیه و حتی دههها پس از پایان امپراطوری عثمانی، و تا روزگار حاضر، چطور با ازمیانرفتن آن فرهنگسازان و لاموضوعشدن نزاع سیاسیشان، باز هم انگ تنبلی و سختکوشی اهمیت سیاسی خود را از دست ندادهاند.