جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یاگیل لِوی:

نظامی‌گری: وقتی وسیله‌ هدف را توجیه می‌کند

یک افسر ارتش آمریکا در حال تست پهباد (Alamy)

یاگیل لِوی:

نظامی‌گری: وقتی وسیله‌ هدف را توجیه می‌کند

یاگیل لِوی استاد علوم سیاسی در «الجامعة المفتوحه»‌ی اسرائیل است. آنچه می‌خوانید گزارش مختصری است از منبع زیر:

Levy, Yagil. “‘The Skills… Had to Be Used Simply Because They Were There’: Instrumental Rationality in the Military Domain.” Millennium 51.3 (2023): 814-838.

یک افسر ارتش آمریکا در حال تست پهباد (Alamy)

این یک اصل کلی و جا افتاده است که هدف وسیله را توجیه نمی‌کند. ولی در بسیاری از کشورهایی که به قدرت نظامی خود بیش‌از‌اندازه اتکاء می‌کنند، این وسیله‌ها هستند که هدف‌ها را توجیه می‌کنند. چنین کشورهایی عادت می‌کنند تا سیاست خارجی خود را از دریچه‌ی نظامی‌گری تعریف کنند. به‌ قول معروف، وقتی تنها وسیله‌ای که در اختیار داری چکش باشد، آن‌وقت همه‌چیز را میخ فرض می‌کنی.

یاگیل لِوی، استاد علوم‌ سیاسی در «الجامعه المفتوحه»‌ی اسرائیل، در پژوهش خود نشان می‌دهد که مجهز بودن به  سلاح‌های پیشرفته اغلب باعث می‌شود که هدف به سوی گزینه‌های نظامی و جنگی برود و گزینه‌های سیاسی و دیپلماتیک کمرنگ‌تر شوند. این فرایند اغلب تحت تأثیر رویکردهای مبتنی بر عقلانیت ابزاری رخ می‌دهد.

عقلانیت ابزاری

عقلانیت ابزاری (instrumental rationality) را، در معنایی کلی، «به‌ کارگیری وسایل مناسب برای دستیابی به هدف‌های مشخص» تعریف کرده‌اند. عقلانیت ابزاری معمولاً در تقابل با عقلانیت ارزشی قرار می‌گیرد که مطابق آن، اعمال بر اساس باورهای آگاهانه به ارزش‌های اخلاقی، هنری، مذهبی و… انجام می‌شوند، فارغ از آنکه هدف یا احتمال موفقیت‌شان چه باشد. مثلاً پزشکی که حقیقت را به بیمارش بگوید (حتی اگر بداند آگاهی از حقیقت موجب وخیم‌تر‌شدن حال او خواهد شد) مطابق با عقلانیت ارزشی عمل کرده است و پزشکی که برای حفظ سلامتیِ بیمارش او را فریب دهد، بر اساس عقلانیت ابزاری.

فیلسوفان مکتب فرانکفورت به عقلانیت ابزاری انتقاد می‌کنند که به‌اشتباه بر وسیله‌ها (Means) متمرکز می‌شود و نه بر هدف‌ها (Ends). یاگیل لِوی نیز در همین چهارچوب نظری نمونه‌هایی از کاربرد نادرست عقلانیت ابزاری و رویکرد وسیله‌محور را در عرصه‌های نظامی نشان می‌دهد و آنها را در شش دسته‌ی اصلی طبقه‌بندی می‌کند.

تعجبی ندارد که اندیشه‌ی نظامی با عقلانیت ابزاری درآمیخته باشد. لِوی به گفته‌ی زیگمونت باومان، جامعه‌شناس و فیلسوف لهستانی‌تبار دانشگاه لیدز انگلیس، استناد می‌کند که می‌گوید: «اِعمال خشونت زمانی بیش‌ترین کارایی و صرفه را دارد که وسیله‌ها صرفاً در چهارچوب عقل ابزاری به خدمت گرفته شوند و از ارزیابیِ اخلاقیِ هدف‌ها فاصله بگیرند». ولی پژوهش‌هایی که به بررسی عقلانیت ابزاری در حوزه‌های نظامی پرداخته باشند بسیار کم‌شمارند و مقاله‌ی لِوی کوششی است برای پر‌کردن همین خلاء. 

رویکرد عقلانیت ابزاری در حوزه‌های نظامی، از دید لِوی، در شش رده‌ی مختلف نمود پیدا می‌کند که عبارتند از:

یک، وسیله‌ها هدف‌ها را توجیه می‌کنند

به گفته‌ی باومان، روشِ اِعمالِ زور را وسیله‌های در دسترس مشخص می‌کنند و نه هدف‌ها. این را به‌روشنی می‌شود در قتل‌های هدفمند شخصیت‌های فلسطینی به دست نظامیان اسرائیلی دید که سیاستی است برآمده از عقلانیت ابزاری. در قتل‌های هدفمند به این دلیل از سلاح استفاده می‌شد که، به قول باومان، وسیله‌ای «دم دست بود». در طول سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵، اسرائیل گذشته از کشتن ۳۰۰ هدف فلسطینی، ۱۵۰ غیرنظامی را هم که در فاصله‌ی نزدیکی از این اهداف بودند به قتل رساند. 

استدلال سیاست‌گذاران اسرائیلی این است که قتل‌های هدفمند برای امنیت اسرائیل ضروری است. اما اگر وسایل و سلاح‌های لازم برای این کار نداشتند چنین هدفی را هم تعریف نمی‌کردند. به عبارت دیگر، وسیله به این دلیل که در دسترس است هدف را توجیه می‌کند و نمونه‌ای از عقلانیت ابزاری را به نمایش می‌گذارد. در این شرایط، منطق سیاسی و حتی ملاحظات استراتژیک نادیده گرفته می‌شوند و هدف واقعی، یا آن چیزی که باید هدف غایی باشد، نیز از میان می‌رود. تعجبی نداشت که این سیاست حتی به نتایج نظامی کوتاه‌مدتی هم نرسید، زیرا بدون در‌نظر‌گرفتن نتایج سیاسیِ قتل‌ها شکل گرفته و به اجرا درآمده بود. به نظر لِوی، هدف اصلی باید از‌سر‌گیری مذاکرات سیاسی میان اسرائیل و تشکیلات خودگردان فلسطین برای دستیابی به صلح یا دست‌ کم آتش‌بس پایدار باشد.

در همان حال، چون در اینجا وسیله هدف را توجیه می‌کند، گفتمان سیاسی نیز صرفاً به وسیله می‌پردازد. بحث‌های مربوط به قتل‌های هدفمند صرفاً به مشروعیت و وجوه قانونیِ این روش کشتار می‌پرداختند و نه به اینکه آیا این روش اصولاً دارای منطق و مصلحت سیاسی هست یا نه. بحث وسیله‌محور به تقویت عقلانیت ابزاری کمک می‌کند و هدف غایی (در اینجا، صلح پایدار) را پیوسته از دیدرس دورتر می‌برد. در عمل نیز مخالفانِ این سیاست هم صرفاً با مشروعیت و قانونی‌بودن آن مشکل داشتند؛ آنها دادخواستی به دیوان عالی عدالت در اسرائیل تسلیم کردند که در نهایت شکست خورد، و منجر به آن شد که این دیوان نیز، با همین رویکرد عقلانیت ابزاری و سیاست وسیله‌محور، به عملیات قتل هدفمند مشروعیت قانونی دهد. خلاصه آنکه، وقتی وسیله بر هدف غلبه کند، گفتمان نیز وسیله‌محور می‌شود و مصلحت و منطق نظامی را تقویت می‌کند. 

دو، وسیله‌ها هدف‌ها را بسط می‌دهند

هنگامی که وسیله‌های در دسترس هدف‌ها را مشخص می‌کنند (معمولاً هدف‌های معیوب)، ممکن است به دو شکل این اهداف را بسط هم بدهند: بسط دایره‌ی دشمنان و بسط محدوده‌ی جغرافیایی برای اِعمال قدرت. 

برای بسط دایره‌ی دشمنان می‌توان استفاده‌ی آمریکا از پهپادهای نظامی در پاکستان و افغانستان و دیگر کشورها از سال ۲۰۰۲ به بعد را مثال زد: آمریکا پیوسته ستیزه‌جویانی را هدف پهپاد قرار می‌دهد که در سلسله‌مراتب تروریستی در رده‌های بسیار پایین قرار داشته‌اند. از آنجا که استفاده از پهپاد مخاطره‌ای برای نیروهای آمریکایی به همراه ندارد، تصمیم‌گیرندگان با رغبت بیش‌تری به استفاده از این سلاح مرگبار روی می‌آورند.

از لحاظ بسط جغرافیایی نیز باز می‌توان اسرائیل را مثال زد. اسرائیل از اواسط دهه‌ی ۲۰۱۰، برای بازداشتن ایران از تحکیم موقعیتش در سوریه و تجهیز حزب‌الله با سلاح‌های ایرانی، با استفاده از وسیله‌های هدایت‌شونده به اهدافی در سوریه و لبنان حمله می‌کند. در اوت ۲۰۱۹ نیز اسرائیل با استفاده از پهپاد به انبارهای سلاحی در عراق حمله کرد که متعلق به شبه‌نظامیان شیعه‌ی تحت حمایت ایران بودند، با این هدف که مانع قاچاق سلاح به سوریه و لبنان شود. 

اینها نمونه‌هایی است از عقل ابزاری که ممکن است، چه با بسط دایره‌‌ی دشمنان و افزایش نفرت‌پراکنی و چه با بالا‌گرفتن مناقشات و درگیری‌ها، به نابودی هدف‌های مطلوب بینجامد.

به اعتقاد لِوی، تمرکز بر سلاح موجب روی‌آوردن به زور می‌شود، در حالی که اِعمال محدودیت بر استفاده از تجهیزات نظامی یا از‌دسترس‌خارج‌کردنشان می‌تواند سیاست‌گذاران را وادارد تا برای مقابله با تهدیدهای امنیتی به روش‌هایی دیپلماتیک‌تر یا روش‌هایی متوسل شوند که کم‌تر مرگبار باشند (در این مثال خاص، تشویق آمریکا برای بازگشت به برجام و نه ممانعت از آن).

سه، رویکرد ابزاری به رویکرد سیبل‌محور تبدیل می‌شود

رویکرد ابزاری ممکن است پس از تحت‌الشعاع قرار‌دادن اهداف اصلی بر آنچه متمرکز شود که قرار است به آنها حمله شود. یعنی آماج حمله نیز با توجه به ابزارها مشخص می‌شوند و این رویکرد سیبل‌محور نیز باز ممکن است بر تعیین هدف‌های اصلی و مهم تأثیر منفی بگذارد.

مفهوم کلیدی در این رویکرد چیزی است به نام فهرست سیبل‌ها. لوی عملیات نظامی اسرائیل در غزه و لبنان را مثال می‌زند که طی آنها گروهی از نظامیان اسرائیلی مرتباً فهرستی از سیبل‌هایی تهیه می‌کنند که هنگام بالا‌گرفتن درگیری‌ها باید مورد حمله قرار گیرند. طبیعتاً این سیبل‌ها با توجه به ظرفیت وسیله‌ها و سلاح‌ها انتخاب می‌شوند.

لوی معتقد است این روش نیز خطاهای متعددی به همراه دارد. با چنین فهرستی، تمرکز و توجه اصلیِ طراحانِ عملیات نظامی به سوی استفاده‌ی دست‌و‌دلبازانه از سلاح‌ها و فناوری‌ها و وسیله‌های پیچیده معطوف می‌شود و بسیاری از اوقات، هدف اصلی که ایجاد بازدارندگیِ مؤثر بود از نظر دور می‌ماند. 

از سوی دیگر، تنظیم چنین فهرستی با خطاهای شاخص رویکرد سیبل‌محور همراه است. لِوی به تحقیقی در روزنامه‌ی هاآرِتص اشاره می‌کند که طبق آن، همواره هم به نیروها برای معرفی سیبل‌های جدید فشار وارد می‌شود و هم به کسانی که چنین سیبل‌هایی را معرفی کنند پاداش داده می‌شود. غفلت از روند ارزیابیِ مجدد سیبل‌های قدیمی نیز دردسر دیگری است و به‌ویژه در زمانی که نیروها باید واکنش سریع نشان دهند یا به سلاح‌های خودکار (پهپادها، ربات‌ها، هوش مصنوعی) متوسل شوند بیش‌تر به چشم می‌آید. 

سرانجام اینکه، صِرفِ وجودِ چنین فهرستی موجب گرایش به جنگ و نظامی‌گری می‌شود. لوی جنگ دوم لبنان در ژوئیه‌ی ۲۰۰۶ را مثال می‌زند: پس از آنکه اسرائیل به ربوده‌شدن دو سربازش به دست حزب‌الله پاسخ داد، وزارت امور خارجه‌ی اسرائیل در روز دوم جنگ طرحی را برای خروج نیروها از خاک لبنان به ایهود اولمرت، نخست‌وزیر، ارائه کرد و گفت که ارتش اسرائیل به هدف‌هایی که بابت آنها به جنگ رفته دست یافته است. پاسخ نخست‌وزیر این بود که ارتش هنوز سیبل‌هایی دارد که دست‌ کم به مدت ده روز باید به آنها حمله کند. سرانجام اسرائیل بدون دستیابی به هدف‌های متأخرش که در نتیجه‌ی رویکرد سیبل‌محور پدید آمده بودند به جنگی پایان داد که بیهوده به درازا کشیده بود.

چهار، وسیله‌ها به استفاده از زور مشروعیت می‌دهند: «مدیریت‌گرایی جنگی»

عقلانیت ابزاری می‌تواند عامل مشروعیت‌بخشی باشد. وقتی تمرکز رویکردِ وسیله‌محور از وسیله‌ها به رابطه‌ی میان وسیله‌ها و سیبل‌ها می‌رسد، چیزی که اهمیت پیدا می‌کند نتیجه‌ی مستقیم عملیاتی است که در آن از وسیله‌ها علیه سیبل‌ها استفاده شده است؛ یعنی نتایجی مبتنی بر تعداد اجساد و تلفات دیگر. توجه از سیبل‌ها به نتایج معطوف می‌شود. نتیجه‌ی عملیات به‌خودیِ‌خود به یک هدف تبدیل می‌شود و می‌تواند موجب مشروعیت‌بخشی شود. 

مفهوم کلیدی در اینجا «مدیریت‌گرایی جنگی» (war managerialism) است. لِوی از تعریفی استفاده می‌کند که لئو مک‌کان، استاد مدیریت دانشگاه یورک، برای این مفهوم ارائه کرده است: مدیریت‌گرایی در جنگ یعنی «به‌کار‌بردن فناوری‌ها و گفتمان‌های مدیریت “عقلانی” برای تشویق، کنترل، و عادی جلوه‌دادن جنگ و پوشاندن طبیعت خشن، غیرعقلانی، و کنترل‌ناپذیر آن». 

سنجش کمّی پیشرفت‌های نظامی با استفاده از تحلیل‌های آماری (از قبیل شمارش تلفات دشمن) یکی از نمودهای اصلی مدیریت‌گرایی جنگی است. بر خلاف رویکرد سیبل‌محور، تمرکز در اینجا روی نتایج حمله است و نه سیبل‌های حمله. مدیریت‌گرایی جنگی کشتارها را به صورت یک پدیده‌ی علمی عاری از تعصب و جانبداری در می‌آورد، چیزی شبیه به مهندسی، حسابداری یا آمار، و به‌این‌ترتیب به ابزاری عقیدتی تبدیل می‌شود که به عادی‌سازی جنگ کمک می‌کند و این کمبودِ همیشگی عقلانیت ابزاری (یعنی نبود معیار مشروع غیرابزاری) را تا حدی برطرف می‌سازد.

مثال نقض چنین رویکردی را در عملکرد سرلشکر استنلی مک‌کریستال، فرمانده‌ی نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان (۲۰۰۹ تا ۲۰۱۰) می‌بینیم که کوشید معیار جدیدی برای موفقیت‌های عملیات نیروهایش ارائه دهد: موفقیت در «تعداد کسانی نیست که می‌کُشید، بلکه در تعداد کسانی است که متقاعد‌شان می‌کنید». بدین‌ترتیب، او حتی خواستار محدود‌شدن کشتار ستیزه‌جویان (و نه فقط غیرنظامیان) بود. دیدگاه مک‌کریستال در تضاد با عقلانیت ابزاری است: وسیله‌های موجود مورد استفاده قرار نگرفتند و هدف‌ها مستقل از آنها و حتی با نادیده‌گرفتن آنها تعریف شدند، حتی به‌رغم آنکه سنجش کمّیِ میزان موفقیت آنها نسبت به شمارش تلفات دشمن بسیار دشوارتر بود.

پنج، وسیله‌ها به استفاده از زور مشروعیت می‌دهند: فرایند اخلاقی

عقلانیت ابزاری استفاده از زور را، غیر از مدیریت‌گرایی جنگی، از یک طریق دیگر نیز مشروع جلوه می‌دهد: فرایند تأیید اخلاقیِ قتل. این فرایند هنگامی اتفاق می‌افتد که محاسبات نظامی (مثلاً با نرم‌افزار آمریکایی Bugsplat)  نشان می‌دهد با استفاده از وسیله‌ای خاص احتمال تلفات غیرنظامی به حداقل می‌رسد. آنگاه استفاده از این وسیله‌ی خاص همچون عملی اخلاقی جلوه‌گر می‌شود و مشروعیت می‌یابد. لِوی این مشروعیت اخلاقی را با اختراع گیوتین در جریان انقلاب کبیر فرانسه مقایسه و گفته‌ای از اِنزو تراوِرسو، تاریخدان ایتالیایی، را نقل می‌کند: «گیوتین جایزه‌ای بود که فلاسفه در مبارزه‌شان علیه عمل غیرانسانیِ شکنجه کسب کرده بودند». مشروعیت اخلاقیِ استفاده از سلاح‌هایی مانند پهپاد (که تلفات جانبی را به حداقل می‌رساند)، از دید لِوی، همان مشروعیت استفاده از گیوتین (برای تخفیف رنج قربانی) در اعدام‌های جمعی است.

شش، وسیله‌ها راه‌ حل سیاسی را از میدان به در می‌کنند

رویکرد وسیله‌محور، به ترتیبی که گفته شد، به اطمینان مفرط به قدرت مطلق وسیله‌ها می‌انجامد، ولی این نگرش با اصل پایه‌ای «وسیله‌ها هدف‌ها را توجیه می‌کنند» فرق دارد. انتخاب هدف و حتی بسط آن با در‌نظر‌گرفتن وسیله‌های موجود (که می‌توانند مشکلی را، که موقتاً راه‌ حل سیاسی ندارد، فیصله دهند) یک چیز است و اینکه هدف را از همان آغاز بر حل یک مسئله‌ی سیاسی از طریق وسیله‌های نظامی بگذاریم یک چیز دیگر. اعتماد بیش‌از‌حد به قدرت وسیله ممکن است به این باور منجر شود که سلاح همواره می‌تواند جایگزین راه‌ حل‌های سیاسی شود. هانا آرِنت، در انتقادش به سیاست‌های پنتاگون در جنگ ویتنام، نسل جدید کارشناسان امنیتی دولت آمریکا را «مشکل‌گشایانی» می‌نامد که «خیال می‌کنند با مجهز‌بودن به نظریه‌ی بازی و تحلیل سیستم قرار است تمام “مشکلات” سیاست خارجی را حل کنند».

***

به اعتقاد لِوی، رویکردهای آمریکا و اسرائیل نشان می‌دهد که عقلانیت ابزاری موجب شده است که هدف‌های اولیه و مطلوب از میان برداشته شوند و استفاده‌ی بیش‌ازحد از زور (صرفاً به سبب مهیا‌بودن وسیله‌ها) به نادیده‌گرفته‌شدن راه‌ حل‌های سیاسی و غیرنظامی انجامیده است.

در مجموع، لِوی در مقاله‌اش نشان می‌دهد چگونه مهیا‌بودن وسیله‌ها بر هدف‌ها تأثیری معمولاً مخرب می‌گذارد و شاید حتی مهم‌تر از آن، به استفاده از وسیله‌ها مشروعیت می‌بخشد و با تکیه بر نتایج ظاهراً مطلوب برای این وسیله‌ها توجیه اخلاقی و قانونی می‌تراشد. 

یاگیل لِوی استاد علوم سیاسی در «الجامعة المفتوحه»‌ی اسرائیل است. آنچه می‌خوانید گزارش مختصری است از منبع زیر:

Levy, Yagil. “‘The Skills… Had to Be Used Simply Because They Were There’: Instrumental Rationality in the Military Domain.” Millennium 51.3 (2023): 814-838.

در بسیاری از کشورهایی که به قدرت نظامی خود بیش‌از‌اندازه اتکاء می‌کنند، این وسیله‌ها هستند که هدف‌ها را توجیه می‌کنند. چنین کشورهایی عادت می‌کنند تا سیاست خارجی خود را از دریچه‌ی نظامی‌گری تعریف کنند و به گزینه‌های سیاسی و دیپلماتیک کمتر اعتنا کنند. به‌ قول معروف، وقتی تنها وسیله‌ای که در اختیار داری چکش باشد، آن‌وقت همه‌چیز را میخ فرض می‌کنی
تمرکز بر سلاح موجب روی‌آوردن به زور می‌شود و استفاده از زور راه حل همه مشکلات تلقی می‌شود. در این وضعیت هم ممکن است دایره دشمنان بسط داده شود و هم محدوده جغرافیایی برای اعمال قدرت گسترش یابد