در زمانههای ظلمت
آوازی خواهند خواند؟
آری، آواز خواهند خواند،
دربارهی ظلمت.
برتولت برشت
دو مرد ژندهپوش در کلبهای تاریک نشستهاند. یکی دستها و دیگری پاهایش را در سطل آب گرم گذاشته و هر دو به شکل خندهداری آهوناله میکنند. اولی از شدت تشویق در یک مراسم دولتی دستهایش تاول زده و دومی را به خاطر سرپیچی از تشویق شلاق زدهاند. این قسمت از سریال «امید! هیچ امیدی در کار نیست» همچون نامش لابهلای قهقههی خنده آب پاکی را روی دست سوریها میریزد و در حالوهوای پوچانگارانهای شبیه در انتظار گودو یادآوری میکند که هر انتخابی بکنی درد و رنج گریزناپذیر است.
کمدیهای سوری تحت رژیم اسد جز خنداندن چه ابعادی دارند؟ این پرسشی است که لیزا ودین، استاد علومسیاسی دانشگاه شیکاگو، کوشیده است با بررسی سریالهای طنز سوریهای به آن پاسخ بدهد.
ودین با بررسی سریالهای کمدی ساخت تلویزیون بشار اسد و البته کمدیهای طنزآمیزی که پس از قیام ۲۰۱۱ در فضای اینترنت و تلویزیونهای برونمرزی پخش شدند، به این نتیجه رسیده که این سریالها کارکردهای متفاوت و گاه متناقضی در شکلگیری و حتی کنترل اعتراضها داشتهاند. او با تکیه بر نظریهی آنری برگسون شوخی را فعالیتی عمیقاً اجتماعی میداند. جامعه در پس خندیدن به شوخی، محملی برای همبستگی مییابد و برهمیناساس این سریالها تهدیدی برای اقتدارگرایی میشوند.
به عقیدهی ودین، کمدی البته شعر نیست و «زمانهی ظلمتِ» مورد نظر برتولت برشت آن تاریکیای نیست که بر سوریه سایه افکنده است. بااینحال، آنجا که شاعر آلمانی میگوید «آری آواز خواهند خواند» با واکنش سوریها در دههی اول خودمکاگی نئولیبرالی بشار اسد و سرکوبهای پس از قیام سال ۲۰۱۱ همخوانی دارد. در سوریه، شعر «زمانهی ظلمت» برشت در قالب طنز سربرآورد. این طنز، به نظر ودین، بار دیگر نشان داد که خلاقیت نه تنها در روزگار ظلمت متوقف نمیشود، بلکه از همان ظلمت تغذیه میکند.
ظهور کمدی در بهار بسیار کوتاه دمشق
سال ۲۰۰۰، وقتی بشار اسد در اولین سخنرانیاش وعدهی دوران جدیدی از آزادیها را داد، بسیاری از هنرمندان به امید فرارسیدن «بهار دمشق» دستبهکار تولید انواع آثار فرهنگی و هنری شدند. از جمله لیث حجو، کارگردان سینما و تلویزیون، که از این وعدهها به عنوان سپری در برابر سانسور بهره جست و سریالهای طنزی برای نقد وضعیت اجتماعی و سیاسی ساخت.
اما یک سال بعد از آن سخنرانی، رژیم اسد بهسرعت سرکوب اعتراضات سیاسی و گروههای نوپای اصلاحطلب را شروع کرد. بسیاری از اهالی فرهنگ که مشغول به کار بودند، بازداشتهای گسترده را شگردی موقتی میدیدند و امیدوار بودند وعدههای بشار اسد برای آزادی اندیشه و بیان عملی شود. اما بهزودی روشن شد آن وعدهها هرگز عملی نخواهند شد.
رژیم با توسل به پروپاگاندای دولتی گسترده موفق شده بود اسد را مستبدی دلسوز و نه دیکتاتوری خشن معرفی کند. مستبدی که چارهای جز سختگیری نداشت، چون مردم هنوز درکی از مدرنیسم، آزادی و مدنیت نداشتند. او در این مسیر از همین سریالهای طنز که اجازهی پخششان را صادر کرده بود، بهره میجست.
ودین میگوید این سریالها برای حاکمان اقتدارگرا مفید بودند، چرا که خشونت را برای مردم قابل تحمل جلوه میدادند. درعینحال، این سریالها بر اهمیت تبعیت از اسد و حفظ وضعیت حاکم تأکید میکردند و به مردم میباوراندند در بهوجودآمدن فساد و ناکارآمدی خودشان هم مقصرند.
ودین واضحترین مثالها از این نقش دوگانهی کمدی در سوریه را در سریال «روستای فراموششده» مییابد. لیث حجو در این سریال روستایی را به تصویر کشیده که مردمش هیچ درکی از زندگی شهری ندارند و تمایلی هم ندارند از این عقبماندگی خلاص شوند. شخصیتها در موقعیتی مضحک و طنزآلود چنین القاء میکنند که هنوز قیم و آقابالاسر لازم دارند. همزمان فساد و ترس از مقامات هم در هر قسمت در وضعیتهای خندهدار منعکس میشود. اما حجو در لایههای زیرین پیام دیگری هم مدنظر دارد و مینویسد: «این کمدی به طور ضمنی نشان میدهد رژیم نتوانسته نهادهای دولتیای بسازد که قادر به آموزش شهروندان باشند و این درست همان دوگانگی نهفته در سریالهای کمدی سوری است.»
لیث حجو پس از بالاگرفتن سرکوبها و ناامیدی از وعدهی بهار دمشق، «امید، هیچ امیدی نیست» را ساخت. لیزا ودین این سریال را با تکیه بر تئوری «وضعیت گرفتاربودن» لورن برلانت بررسی میکند. تمام قسمتها در یک کلبهی فرسوده با نوری کم و با محوریت دیالوگهای طنزآمیز دو شخصیت رخ میدهند. آنها گاه با دستها و پاهای ورمکرده ناشی از خوشرقصی یکیشان و سرپیچی دیگری به انکار وضعیتی که در آن گرفتارند، میپردازند؛ گاه مثلاً در قسمت «علیبابا و چهارصد دزد» از همهگیری فسادی میگویند که آنقدر طبیعی شده که دیگر امر سیاسی نیست؛ و گاه کل ایدهی «ضرورت دموکراسی» را مسخره میکنند. در همهی این قسمتها میتوان نشانههایی از آن کارکرد دوگانه را جست: انگشتگذاشتن بر ناتوانی حکومت و درعینحال تثبیت وضعیت حاکم با مقصرجلوهدادن خود مردم.
صداگذاری و بازسازی کمدیهای پیشین در عصر قیام
سوریهی پس از سال ۲۰۱۱ طنز واقعی و بیسانسور را در بستر اینترنت به نمایش گذاشت. برای مخالفان رژیم در فیسبوک و شبکههای اجتماعی کلیپهای نقیضه (parody) تولید میشد که برعکس طنز حکومتی، نه تنها مردم را شریک وضعیت نمیدانست، بلکه حکومت را عامل اصلی مشکلات میدانست و خواستهی عیانش رفتن بشار اسد بود.
اما حلقهی مخاطبان طنز اینترنتی هرگز به گستردگی طنز تلویزیونی نشد. وقتی سریالهای حجو در ماه رمضان پخش میشدند، خیابانهای دمشق و شهرهای بزرگ خالی از جمعیت میشد و از طرفداران بشار اسد تا مخالفانش همه پای تلویزیون بودند. در حالی که کمدیهای پیشین مانند روستای فراموششده جذابیت ملی گستردهای داشتند، طنز انقلابی اغلب گروههای خاصی را هدف قرار میداد و توانایی ایجاد همبستگی محدودی هم داشت.
ودین به یکی از اولین کمدیهای اینترنتی میپردازد که صراحتش مخاطبان سوری را شوکه کرد. اوایل اوت ۲۰۱۱، سه مرد نقابدار با چوبدستی، ریسمانهایی از بامیههای سبز که مثل قطار فشنگ به خود بستهاند و بادمجانهایی که همچون نارنجک در دست دارند در یک ویدئو ظاهر میشوند. سازندگان ویدئو به این طریق ادعای رژیم مبنی بر اینکه معترضان گروههای مسلح خشونتطلب هستند را مسخره میکنند. مردی در نقش مجری تلویزیون رو به آنها میگوید: «قراره سوریه رو با بامیه آزاد کنید؟» ودین میگوید ظهور این نوع طنز هم باعث قوتقلب و تسکین اضطراب میشد و هم اضطراب را تشدید میکرد.
بعضی از کلیپهای طنز آنلاین بازی با صحنههای معروف سریالهای تلویزیونی بودند. مارس ۲۰۱۱ و به فاصلهی یک روز پس از سخنرانی بشار اسد در میان تشویق نمایندگان پارلمان، گروهی از معترضان جوان با نام «شام رِوُلوشن» اپیزود مشهور سریال «امید، هیچ امیدی نیست» را صداگذاری کردند. اینبار یکی از همان دو مرد به دوستش میگوید محض تمرین برای روزهای خوب آنقدر کف مرتب زده که دستهایش تاول زدهاند. آن یکی میگوید دستزدن دیگر از مد افتاده، اما جواب میشنود که «این را الان میگویی. وقتش که برسد همهمان دست میزنیم.» مرد شروع میکند به دستزدن و موسیقی مارش نظامی «مارش رادتسکی» در پسزمینه با تشویق او همضرب میشود و اوج میگیرد. ودین میگوید این نسخهی بازسازیشده دیگر نشانهی تسلیم و ناامیدی نیست، بلکه به تحریکی برای اقدام انقلابی تبدیل میشود.
ودین از کمدی دیگری نام میبرد که گروه ناشناسی به نام «با تو» (With You) تحتتأثیر سریال «امید هیچ، امیدی نیست» ساخته. این برنامهی کمدی با نام «آزادی و دیگر هیچ» از شبکهی اورینت مدیا، مستقر در دبی، پخش شد. عنوان برنامه بازیای با شعار معروف رژیم، «الله، سوریه، بشار و فقط بس» بود که باز هم مخاطبان را به سریال حجو ارجاع میداد و با یادآوری آن خاطرهی جمعی مشترک میگفت اینبار آزادی و فقط آزادی میخواهند.
با بالاگرفتن اعتراضها، معیارهای طنز باز هم بهوضوح تغییر کرد، شبکههای اجتماعی سوریها پر شد از پارودیهای صداگذاریشدهای از بشار اسد و حلقهی نزدیکانش. یکی از معروفترین این آثار، سریال عروسکی به نام چماقدار: خاطرات دیکتاتور کوچولو (Top Goon: Diaries of a Little Dictator) بود که در نوامبر ۲۰۱۱ از سوی گروه ماساسیت ماتی (Masisit Mati) منتشر شد. شخصیت عروسکی به نام «بیشو» که کاریکاتوری از بشار اسد است در این نمایش عروسکی به صورت رهبری کودکوار، خودشیفته و ناتوان نشان داده میشود که کاملاً به چماقدارانش برای حفظ قدرت وابسته است. بیشو از اینکه قدرتش کم شده و ترسیده گریه میکند و محافظی برایش یک لالایی میخواند با مضمون بیشترکردن کشتارها و به این ترتیب او آرام میگیرد.
ودین مینویسد با بالاگرفتن خشونتها و کشتارها در سوریه، طنز و شوخی کلیپهای اینترنتی کم شد و پیامهای انقلابی و تشویق برای ایستادگی جای شوخی را گرفت، پس خشونت حاکم بر ظرافت کمدی سایه انداخت. او در اینجا به مسیر پرچالش حفظ ظرفیتهای زیرکانهی طنز در مواجهه با فوریتهای سیاسی میپردازد و درعینحال از سردرگمی مخاطبان مینویسد.
یکی از این سردرگمیها که خود پارودی دوبارهای ایجاد کرد، ویدئوکلیپی بود با عنوان قهرمانان قوی مسکو که هدفش مسخرهکردن پروپاگاندای حامیان رژیم بود. در این ویدئو وفاداران سوری و داخلی اسد در یک مردانگی اغراقآمیز و فاشیستی به تصویر کشیده شده بودند و ترانهی طنزآمیز پسزمینه آنها را مضحکتر جلوه میداد. اما برخی از مخاطبین متوجهی طنزآمیزبودن این کلیپ نشدند و آن را قطعهای در ستایش مردانگی نظامی حامیان اسد قلمداد کردند؛ تا آنجا که برخی از حامیان بشار اسد ترانهی این کلیپ را به عنوان زنگ آهنگ تلفنهای همراهشان انتخاب کردند. ودین مینویسد این سوءبرداشت نشان میدهد که طنز اغراقآمیز و طعنه همیشه نتایج مورد نظر را به دست نمیدهند. این نقطهای است که سوژهی شوخی ممکن است تشخیص ندهد که شوخی راجع به اوست.
پیچیدگیهای تفسیر، شکنندگی خنده
طبق نتیجهگیری ودین، کمدی میتواند سوپاپ اطمینانی باشند برای کاهش ناامیدی جمعی و فشار سیاسی. درعینحال، کمدی منتقدانه و سیاسی آگاهی جمعی از تناقضها و بیعدالتیها را بیدار میکنند و بستری برای همبستگی و همروایتی از وضعیت موجود به مخاطبان ارائه میکنند.
ودین میگوید کمدی زمانی مؤثر است که مسیر مخاطب را از جهتی که انتظارش را دارد، منحرف کند و در عوض، با غافلگیری او را شگفتزده کند. به بیان ساده، کمدی بر پایهی عنصر غافلگیری ساخته میشود، که یکی از اساسیترین بخشهای یک شوخی است. با بستهشدن فضا، طنزهای تولیدشده در چهارچوب سانسور محدودیتهایی برای معرفی ابزارهای تغییر سیاسی پیدا میکنند و ممکن است مخاطب را دچار کجفهمی کنند، چنانکه هم در سریالهای حجو و هم در مورد ویدئو کلیپ قهرمانان قوی مسکو شاهدش هستیم. در مرحلهی بعد، طنزهای انقلابی نیز با خطر ازدسترفتن جنبههای طنزآمیز به نفع پیامهای تبلیغاتی آشکار مواجهه میشوند و حتی ممکن است مخاطبان قشر خاکستری و دودل را جذب نکنند، چون به اندازهی کافی خندهدار نیستند.
ودین در پیشآمدن این شرایط مسئلهی افزایش خشونت و سرکوب را دخیل میداند، چرا که اثرگذاری طنز در مقیاس وسیع رنج عملاً کاهش پیدا میکند. بااینحال، در فرصتهای پیشآمده طنز همچنان محملی برای همبستگی به مخالفان رژیم میداد که حتی در غیاب یک برنامهی سیاسی منسجم هم کارکرد دارد.
ودین در نهایت ظرفیتهای طنز را ذاتاً شکننده میدانند و میگوید کارکرد طنز همواره به واکنش و تعبیر مخاطب وابسته است. همچنین ماهیت اثرگذاری کوتاهمدت طنز در همبستگیهای سیاسی و اجتماعی را در نظر میگیرد و مینویسد در سوریه، طنز به عنوان فضایی برای شناخت جمعی، یک تسکین موقت از سرکوبهای زندگی روزمره و بستری برای تصور آیندههای جایگزین ارائه کرده است.