لیزا وِدین:

تکنیک عدم قطعیت: رژیم سوریه چطور با ترویج سردرگمی مردم را از مبارزه دلسرد می‌کرد؟

نمایی از مستند «قندیل بحر» به کارگردانی خالد عبدالوحید از اعضای ژانر أبونضارة (سینمای فوری) در سوریه

لیزا وِدین:

تکنیک عدم قطعیت: رژیم سوریه چطور با ترویج سردرگمی مردم را از مبارزه دلسرد می‌کرد؟

لیزا ودین استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Wedeen, Lisa. Authoritarian Apprehensions: Ideology, Judgment, and Mourning in Syria. University of Chicago Press, 2019.

نمایی از مستند «قندیل بحر» به کارگردانی خالد عبدالوحید از اعضای ژانر أبونضارة (سینمای فوری) در سوریه

عکس‌های دستکاری‌شده، اطلاعات راستی‌آزمایی‌نشده، و اخبار جدیدی که با سرعت برق‌آسا جایگزین خبر داغ قبلی می‌شدند، از ویژگی‌های قیام سال ۲۰۱۱ در سوریه بودند. از میان انبوه خبرها کدام راست و کدام دروغ بود؟ کدام گروه مخالف رژیم پروتکل‌های خبررسانی را رعایت نمی‌کرد و برای جلب مشتری یا تحریک مردم اخبار را دستکاری می‌کرد؟ سیل اخبار ضدونقیض و سلب اعتماد به روایت‌های مردمی به نفع چه کسی تمام شد؟

لیزا ودین، استاد علوم‌سیاسی دانشگاه شیکاگو، کوشیده است با بررسی شبکه‌های اجتماعی و اخبار، پاسخی برای این پرسش‌ها در مسئله‌ی سوریه بیابد. برخلاف باور رایج که می‌گوید استبداد سلطه‌اش را با مخفی‌کاری و عدم ارائه‌ی اطلاعات گسترش می‌دهد، سوریه نمونه‌ی نقضی شد که در آن، انتشار بیش‌از‌حد داده‌های متناقض به استبداد حکومتی دوام بخشید. 

زمستان ۲۰۱۴، حساب‌های کاربری مخالفان بشار اسد در فیس‌بوک یک‌به‌یک تعلیق می‌شدند. فیس‌بوک یکی از شاهراه‌های پخش خبرها و گزارش‌های شهروندان سوری بود. فعالان سوری به فیس‌بوک اعتراض کردند و ادعا کردند ارتش سایبری رژیم در اقدامی هماهنگ این صفحه‌ها را به بهانه‌ی «نقض قوانین فیس‌بوک» گزارش می‌کند. آنها می‌گفتند فیس‌بوک، از همه‌جا بی‌خبر، بدون آنکه راهی برای راستی‌آزمایی محتوای صفحه یا ادعای گزارش تخلف آن داشته باشد، صفحه‌ی مخالفان رژیم را مسدود می‌کند. سه سال از جنگ داخلی سوریه گذشته بود و فعالان سوری معتقد بودند سپاهیان آنلاین اسد در حذف صداهای مخالف استاد شده‌اند. 

فیس‌بوک در پاسخ به ادعای فعالان سوری گفت، صفحاتی که مسدود شده‌اند، سال‌هاست که مشغول نقض قوانین این شبکه هستند و حالا بالاخره درگیر قوانین فیسبوک شده‌اند. اما توضیح نداد که این صفحات دقیقاً به خاطر تولید چه نوع محتوایی قوانین شبکه را نقض کرده‌اند. آیا مشکل خشونت موجود در محتوای مطالب بود؟ آیا این صفحات در زمره‌ی فعالیت گروه‌های شبه‌نظامی و مسلح قرار می‌گرفتند؟ آیا در میان محتوایشان اخبار دروغین وجود داشت؟ سؤال اصلی که بدون پاسخ بر جا ماند این بود که در میانه‌ی یک قیام خونین و موج پرشتاب خبرهای متناقض، چطور می‌توان هر خبر را راستی‌آزمایی کرد و کدام صفحه قابل اعتماد است؟

استراتژی عدم‌ قطعیت و تردید‌افکنی

در مسئله‌ی سوریه، زمین بازی بسیار پیچیده بود: هم رژیم و هم مخالفان با انتشار اخبار جعلی و روایت‌های متناقض فضایی مبهم و گمراه‌کننده ایجاد می‌‌کردند. وضعیت چنان بود که حتی کمیته‌های حقیقت‌یاب و ناظران بین‌المللی هم برای تائید یا رد‌شان دچار مشکل می‌شدند. 

ودین می‌گوید با اینکه استراتژی ایجاد فضای تردید و عدم‌ اطمینان همواره از شگردهای حکومت‌‌های سلطه‌جو بوده، این وضعیت در بحران سوریه جنبه‌های استثنایی یافت. او به اهمیت آنچه روزنامه‌نگاران به‌ طور مکرر از آن با عنوان «عصر سیاسی پسا‌حقیقت»  (post-truth politics) یاد می‌کنند، اشاره می‌کند و توجه به آن را ضرورتی برای درک بحران سوریه می‌داند. ودین می‌گوید شاید از دید برخی از مخالفان رژیم، پخش اخبار تائید‌نشده مبارزه با یک نیروی استبدادگر محسوب می‌شد، اما در عمل، تصاویر متناقض، شایعات، نظریه‌های توطئه و شهادت‌های متناقض «شاهدان عینی» درباره‌ی رویدادهای واقعی یا ساختگی، همگی موجب ایجاد همدستی ناآگاهانه و مؤثر شبکه‌های اجتماعی با رژیم‌های سیاسی شدند. 

در سوریه‌ی پس از جنگ‌ و تحت‌ سیطره‌ی بشار اسد، این همدستی پررنگ‌تر شد: شبکه‌های اجتماعی برای بالارفتن کلیک، محتواهای تکان‌دهنده و جذاب لازم داشتند و شهروند‌خبرنگاران و گاهی حتی روزنامه‌نگاران با دستکاری شواهد و تولید اخبار جعلی به این چرخه کمک می‌کردند. اما بیش‌ترین سود از این وضعیت را رژیم سوریه می‌برد؛ نه به این دلیل که توانسته بود نسخه‌ی خود از حقیقت را باورپذیر جلوه دهد، بلکه به‌ این‌ خاطر که با تردید‌افکنی درباره‌ی تمامی گزارش‌ها، محیطی اشباع‌شده از خبر هولناک ایجاد کرده بود که در آن هر خبر تکان‌دهنده‌ای خیلی سریع با خبر بعدی جایگزین می‌شد و عملاً هیچ موضوعی آن‌طور که باید مورد توجه قرار نمی‌گرفت. 

ودین تأکید می‌کند که اثرات روان‌شناختی انفجار اطلاعات بسیار وسیع است، چرا که هجوم مداوم روایت‌های متناقض می‌تواند مخاطب را دچار فلج سیاسی (Political Paralysis) کند. مردم در شرایط عدم قطعیت مداوم و شدید به انفعال پناه می‌برند. در سوریه، سیل اخبار هولناک علیه حکومت که در آن راست و دروغ درهم بود، باعث برتری استراتژیک حکومت شد. 

وقتی رژیم متوجه شد نمی‌تواند نسخه‌ای ملایم از یک حکومت خودکامه را به نمایش بگذارد، تصمیم گرفت تلاش‌های فعالان حقوق بشر و روزنامه‌نگاران برای ثبت حقیقت را با ایجاد ابهام، ترس و ناامنی خنثی کند. رژیم با انتشار مداوم روایت‌های متناقض مانند گزارش‌های ضدونقیض درباره‌ی حملات، جنایات و تحولات سیاسی توانست مانع شکل‌گیری یک حقیقت مشترک و اجماع روشن به نسبت حوادث در جریان شود. 

ودین از این وضعیت با نام «انفجار اطلاعات» یاد می‌کند و می‌گوید فوران خبر و رویداد نقش مهمی در تضعیف اثرگذاری روزنامه‌نگاران و شهروند‌خبرنگاران در سوریه داشته است. فعالانی که تلاش می‌کردند حقیقت را ثبت و مستند کنند، به‌ طور نظام‌مند به دست گروه‌هایی که دنبال گزارش‌های جعلی، تصاویر دستکاری‌شده و ضدروایت‌های رسمی بودند، تضعیف می‌شدند. آنها برای دوام‌آوردن ناچار بودند یا وارد همین بازی بشوند، یا کلاً کار دشوار پخش خبر راستی‌آزمایی‌شده را کنار بگذارند و به کار دیگری روی آورند. 

عدم‌ قطعیت توجیهی برای عقب‌نشینی و بی‌عملی سیاسی

ودین در ادامه سه نتیجه‌گیری از رابطه‌ی بحران حقیقت در سوریه ارائه می‌دهد. اول اینکه فعالان مدنی و خبرنگاران به قیمت گزافی آموختند که انتشار بیش‌ از حد اطلاعات، به ابهام، تفرقه و عدم‌ قطعیتی دامن می‌زند که قرار بود برطرفش کنند. 

دوم اینکه ودین، با تکیه بر یافته‌های پژوهشگران علوم سیاسی می‌گوید، وقتی افکار عمومی در معرض بار اطلاعاتی بیش‌ازحد و به دنبالش عدم‌ قطعیت قرار می‌گیرند، برای گریز از فشار به جست‌وجوی اخباری می‌پردازند که عقایدشان را تائید کند و همین امر منجر به چند‌قطبی‌شدن افکار عمومی می‌شود. 

ودین برای توضیح این وضعیت به مثال رایج محصور‌شدن در اتاق‌های پژواک اشاره می‌کند: محدود‌کردن بحث‌ها در چهارچوب‌های بسته، به مخاطبان این امکان را می‌دهد که فقط با دیدگاه‌هایی مواجه شوند که با دیدگاه‌های خودشان همسو است و از این طریق احساس آرامش کنند. 

ودین خوانندگان مقاله‌اش را برای درک بهتر این وضعیت به کتاب باور‌کردن یعنی دیدن (انتشارات پنگوئن، ۲۰۱۴) اثر ارول موریسِ فیلم‌ساز ارجاع می‌دهد. موریس به تصاویر سرنوشت‌ساز اما دستکاری‌شده‌ای اشاره می‌کند که به بینندگان این امکان را می‌دهد که آنچه را که مایل‌اند مشاهده کنند و نشان می‌دهد مردم با آنچه به طرز تفکرشان نزدیک است یا آنچه از قبل می‌دانند احساس راحتی می‌کنند و می‌توانند در این «کنج عافیت» (comfort zone) بدون حضور صدای مخالف و چالش‌برانگیز آسوده باشند.

سوم اینکه بحران سوریه رابطه‌ی فضای خبری اشباع‌شده و قدرت قضاوت را عیان کرد: وقتی اطمینانی از صحت اخبار وجود نداشته باشد، می‌توان از قضاوت و موضع‌گیری هم شانه خالی کرد. عدم‌ قطعیت بهانه‌ی مناسبی برای بی‌طرفی و بی‌عملی می‌شود، آن‌ هم نسبت به مسائلی که واکنش و موضع‌گیری در برابرشان یک وظیفه‌ی اخلاقی است. 

به باور ودین، ژست عدم‌ قضاوت به بهانه‌ی روشن‌نبودن حقیقت باعث شد «قشر خاکستری» و بی‌طرف در برابر فعالان مدنی قرار بگیرند و در مرحله‌ی بعد سدی در برابر پروژه‌ی تحول سیاسی شوند. ودین می‌گوید جو ابهام و عدم قطعیت قسمی از خودرضایت‌مندی را پرورش داد که عقب‌نشینی و مقاومت در برابر کنش دیگران را توجیه می‌کرد؛ این رویکرد به‌ویژه در میان نخبگان و اهل فرهنگ فراگیر بود. 

هنگام بروز اعتراضات علنی، سکوت نخبگان جامعه به رژیم کمک کرد تا از پس وضعیت بحرانی برآید و در نهایت پیروز شود. بر اساس استدلال  ودین، در محیطی که از اطلاعات اشباع شده است، هیچ مقدار شواهدی به اندازه‌ی کافی معتبر نیست که بتواند مخاطبان را متقاعد کند که روایت دیگری جز روایت خودشان هم ممکن است درست باشد. 

رابطه‌ی شکننده‌ی حقیقت و سیاست

وجود روایت‌های متعدد و غیر قابل راستی‌آزمایی، از نظر ودین، باعث انفعال سیاسی و تحکیم رژیم اسد شد. او می‌گوید مورد سوریه می‌تواند دعوتی باشد برای کاوش مجدد رابطه‌ی همیشه شکننده‌ی حقیقت و سیاست. در چنین شرایطی نه کمبود اطلاعات، بلکه ازدحام آن و آمیختن اخبار راست و دروغ خود به ابزار سرکوب تبدیل می‌شود. 

ودین دو نمونه‌ی مشخص برای توضیح این موضوع آورده است:

اولین نمونه مربوط به ماجرایی است که به قتل خواننده‌ی انقلابی، ابراهیم قاشوش، معروف به «بلبل انقلاب» در شهر حما مشهور شد. سروده‌ی مشهور «آهای بشار برو گورت را گم کن» را به قاشوش نسبت داده‌اند، اما تقریباً هیچ منبع تائیدشده‌ای وجود ندارد که این موضوع را تائید کند. برخی از فعالان مدنی برای نشان‌دادن همبستگی شروع کردند به ارائه‌ی روایت‌های اغراق‌آمیز و عجولانه در باب شهامت او. برخی می‌گفتند قتل قاشوش برای زهر‌‌چشم‌گرفتن از فعالان سیاسی بود، اما برخی دیگر او را نفوذی رژیم اسد می‌دانستند.

خیلی زود گزارشی خبری در نشریه‌ی جی. کیو منتشر شد و ترجمه‌ی آن سر از شبکه‌های اجتماعی عربی درآورد. این گزارش ادعا می‌کرد که قاشوش اصلاً خواننده‌ی این سرود انقلابی نبوده، بلکه او یک نگهبان آتش‌نشانی بوده که به دست رژیم کشته شده. کمی بعد، حساب‌های کاربری در فیس‌بوک با انتشار عکس‌هایی ادعا کردند قاشوش زنده است و به اسپانیا رفته. سپس رسانه‌های رژیم با دعوت از «کارشناسان» ارتباط قاشوش با این ترانه‌ی اعتراضی را رد کردند و گفتند او شهروندی عادی است که به دست شورشی‌ها به قتل رسیده. اما دست آخر قضیه مبهم ماند و حتی تلاش‌های روزنامه‌نگارانی مانند «آنتونی شدید» و مصاحبه‌هایش با مردم حما هم به روشن‌کردن داستان کمک نکرد.

دومین نمونه خبر حمله‌ی شیمیایی به غوطه بود. این حمله بحث‌های بین‌المللی بسیاری را مطرح کرد. برخی رژیم اسد را متهم به جنایت کردند و برخی می‌گفتند مخالفانش دست داشته‌اند. اخبار ضدونقیض آن‌قدر زیاد شد که حتی در صحت وقوع خود حادثه هم تردیدهایی به وجود آمد. با ورود سازمان ملل، آمریکا و کمیته‌های حقیقت‌یاب نیز مسئله روشن نشد و تردید و عدم‌ قطعیت تشدید یافت. 

از نظر ودین، این دو نمونه نشان می‌دهند که وقتی اطلاعات زیاد و متناقض در دسترس باشد، وضعیت سیاسی پیچیده و پر از تردید می‌شود و در نهایت لانه‌ی امنی برای استبداد می‌سازد.

گام‌های کوچک برای اقدامات بزرگ

در ابتدا، فعالان سوری از شبکه‌های اجتماعی و وبلاگ‌ها برای مستندسازی خشونت رژیم استفاده می‌کردند. آنها می‌خواستند در فضایی که بشار اسد درها را به روی ناظران بین‌المللی بسته صدای مستقل مردم باشند. 

با ادامه‌ی جنگ و افزایش توجه رسانه‌های بین‌المللی شرایط پیچیده‌تر شد. به‌زودی شهروند‌خبرنگاران برای دریافت حمایت مالی و فروش خبر یا صرف جلب توجه، شروع کردند به دستکاری اخبار. این وضعیت برای فعالان یک دوراهی اخلاقی ایجاد کرده بود؛ آنها مجبور به انتخاب بین ثبت حقیقت و پاسخ‌گویی به تقاضای رسانه‌ها برای روایت‌های مهیج بودند.

ودین در این مقطع به ظهور و اهمیت گروه‌های آلترناتیو در پاسداری از واقعیت می‌پردازد. به نوشته‌ی او گروه‌های فیلم‌سازی جوان، گمنام و کوچکی در این میان دست‌به‌کار شدند. آنها از سر ضرورت و با وجود امکانات محدود، سراغ تولید محتوایی رفتند که شاید بتوان «سینمای فوری» (emergency cinema) نامیدش. این فیلم‌سازان در فضاهای فرهنگی زیرزمینی به «أبونضاره» (Abounaddara) مشهور بودند. آنها تلاش می‌کردند روایتی سنجیده‌تر و واقعی‌تر از بحران سوریه ارائه دهند. 

فیلم‌های أبونضاره، برخلاف رویکرد هیجان‌سازی رسانه‌های دیگر، بر تجارب زیسته‌ی سوری‌ها تمرکز داشتند و از نمایش صرف خشونت و رنج برای جلب توجه خودداری می‌کردند. یکی از این فیلم‌ها با نام «عروس دریایی» (قندیل بحر) را خالد عبدالوحید ساخته است. او تجربه‌ی پیچیده‌ی جنگ را از منظر چهار شهروند‌خبرنگار به تصویر می‌کشد. آنها می‌گویند که چگونه برای جلب توجه رسانه‌ها و کمک‌های مالی، به تحریف یا ساخت صحنه‌های فاجعه و پیروزی روی آوردند. 

رسانه‌های بین‌المللی مانند الجزیره و سی‌ان‌ان تنها تصاویر دراماتیک از رنج و خونریزی را پخش می‌کردند، در حالی که اخبار روزمره‌ی مخالفان سیاسی یا تغییرات اجتماعی در سوریه نادیده گرفته می‌شد. این فیلم نشان می‌دهد که چگونه جنگ و فشارهای رسانه‌ای، روزنامه‌نگاران را وادار به انجام اقداماتی می‌کند که با اصول اولیه‌ی حقیقت‌گویی در تضاد است. در چنین فضایی، قضاوت اخلاقی بسیار پیچیده می‌شود. فیلم نشان می‌دهد که شهروند‌خبرنگارانی که ابتدا خود را مسئول روایت حقیقت می‌دانستند، اکنون در وضعیت سردرگمی قرار دارند و در برابر فشارهای رسانه‌ای به‌ دنبال حفظ ارزش‌های انسانی و اخلاقی هستند. این تناقض در تلاش برای روایت حقیقت و هم‌زمان پاسخگویی به تقاضای رسانه‌ها باعث شده تا بسیاری از آنها دیگر نتوانند خود واقعی‌شان را در این روایت پیدا کنند. این سردرگمی و عدم قطعیت در نهایت به نوعی «غبار جنگ» (fog of war) تبدیل می‌شود که تمامی روایت‌ها و حقیقت‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

ودین می‌گوید چالش‌های روزنامه‌نگاری شهروندی در شرایط جنگی و فشارهای رسانه‌ای نشان می‌دهد که حقیقت، به‌ویژه در فضاهای جنگی و دگرگون‌شده، به‌سادگی قابل دستیابی نیست. در این شرایط پیچیده، پرسشگری و درگیر‌شدن انتقادی با اطلاعات و روایت‌ها امری ضروری است. حتی اگر نتوان به حقیقت قطعی دست یافت، باز هم باید فضاهایی برای گفت‌وگو و بازتاب انتقادی فراهم کرد.

هنر، فیلم و روزنامه‌نگاری شهروندی ابزارهایی هستند که به ما کمک می‌کنند در مواجهه با عدم قطعیت، تأمل کنیم و از این طریق، توانایی سیاسی خود را بازپس بگیریم. این فرایند به ما امکان می‌دهد تا جهانی عادلانه‌تر و تأمل‌گرایانه‌تر بسازیم و از سردرگمی‌های ناشی از سرعت بالای رویدادها و دستکاری‌های رسانه‌ای در امان بمانیم. در این راستا، کارهای جمعیت فیلم‌سازی أبونضاره همچون نشانه‌هایی از نور امید در فضای تاریک جنگ و بحران سوریه جلوه پیدا می‌کند.

لیزا ودین استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Wedeen, Lisa. Authoritarian Apprehensions: Ideology, Judgment, and Mourning in Syria. University of Chicago Press, 2019.

تلخیص و گزارش از نیلوفر خاکزاد
برخلاف باور رایج که می‌گوید استبداد سلطه‌اش را با مخفی‌کاری و عدم ارائه‌ی اطلاعات گسترش می‌دهد، سوریه نمونه‌ی نقضی شد که در آن، انتشار بیش از حد داده‌های متناقض به استبداد حکومتی دوام بخشید
چالش‌های روزنامه‌نگاری شهروندی در شرایط جنگی و فشارهای رسانه‌ای نشان می‌دهد که حقیقت، به‌ویژه در فضاهای جنگی و دگرگون‌شده، به‌سادگی قابل دستیابی نیست. در این شرایط پیچیده، پرسشگری و درگیرشدن انتقادی با اطلاعات و روایت‌ها امری ضروری است. حتی اگر نتوان به حقیقت قطعی دست یافت، باز هم باید فضاهایی برای گفت‌وگو و بازتاب انتقادی فراهم کرد