دانـ‌شـ‌کـ‌ده

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حوراء الحسن:

زنان نویسنده و دستگاه تبلیغات بعث

مدرسه القدس در بغداد، سال ۲۰۰۲. شاگردها به درس استاد گوش می‌کنند (Source: Alamy/Reuters/Faleh Kheiber)

حوراء الحسن:

زنان نویسنده و دستگاه تبلیغات بعث

– مقاله ۱۱
دکتر حوراء الحسن دانش‌آموخته‌ی مطالعات خاورمیانه از دانشگاه کمبریج و هم‌اکنون پژوهشگر مدعو در مرکز مطالعات اسلامی این دانشگاه است. این گزارش مختصری است از بخشی از منبع زیر:

Al-Hassan, Hawraa. Women, Writing and the Iraqi Ba’thist State: Contending Discourses of Resistance and Collaboration, 1968-2003. Edinburgh University Press, 2020.

مدرسه القدس در بغداد، سال ۲۰۰۲. شاگردها به درس استاد گوش می‌کنند (Source: Alamy/Reuters/Faleh Kheiber)

مشارکت زنان در پیشبرد سیاست‌ها و تبلیغات بعث در دوره‌ی جنگ با ایران چگونه بود؟ حوراء الحسن، دبیر مجموعه‌ی حاضر در کتابش زنان، نوشتار و حکومت بعث عراق، به‌تفصیل به همین موضع پرداخته است. از جمله در فصل اول کتاب مشخصاً به «جایگاه زنان در روایت جنگ ایران و عراق» پرداخته است. در نوشته‌ی حاضر به گزارش بخش‌های اولیه‌ی این فصل می‌پردازیم که مختصات کلی پاسخ به این پرسش را ترسیم می‌کند. حوراء الحسن در دنباله‌ی فصل به نقد و بررسی برخی از آثار ادبی تولیدشده در این دوره می‌پردازد و از خلال این نقد وجوه تفصیلی‌تر این پاسخ را روشن می‌کند که مانند باقی کتابش خواندنی است.[۱]

سیطره بر فرهنگ و اسباب آن

وقتی حزب بعث حاکم بر عراق در ابتدای دهه‌ی ۱۹۸۰ جنگ را با ایران آغاز کرد، شرایط را برای پیشبرد برنامه‌های تبلیغاتی‌اش در فضای فرهنگی عراق مهیا کرده بود: هم ابزارهای تولید فرهنگی فراهم بودند و هم مخاطبان رسانه‌ها آموزش دیده بودند. حزب بعث از سال ۱۹۷۸ کارزار بزرگی برای امحاء بی‌سوادی به راه انداخت که شخص صدام حسین، که آن زمان معاون اول رئیس‌جمهور بود، هدایتش می‌کرد و به همین سبب نیز مورد تقدیر سازمان ملل قرار گرفت. این برنامه در دوران ریاست‌جمهوری صدام حسین ادامه یافت و توفیق چشمگیری داشت؛ چنان که بنا بر برآورها، در حالی که در ابتدای قرن بیستم فقط ۲درصد مردم عراق با‌سواد بودند، در دهه‌ی ۱۹۸۰ حدود ۵۰درصد جمعیت باسواد شده بودند.

زنان به‌ طور خاص از کارزار سوادآموزی و ایجاد اشتغال حزب بعث سود بردند: طی این کارزار نرخ زنان باسواد ۳۰۰ درصد افزایش یافت. دولت آموزش ابتدایی را اجباری کرد و تحصیل در تمام مقاطع برای عراقی‌ها رایگان بود. به‌این‌ترتیب، به‌سرعت جمعیتی از باسوادان ساخته شدند که مخاطب روزنامه‌ها و بنگاه‌های انتشاراتی قرار گرفتند. به تشویق دولت ده‌ها نشریه منتشر شدند و مؤسسات انتشاراتی بزرگ بر پا گشتند. گرچه تا پایان جنگ بسیاری از این نشریات که سوگیری‌شان مناسب تبلیغات جنگی نبود تعطیل شدند و نشریات تبلیغاتی دولتی جایشان را پر کردند؛ نشریاتی که مخاطبان اصلی‌شان زنان بودند نیز از جمله نشریاتی بودند که به همین سرنوشت دچار شدند.

فعالیت‌های زنانه، تبلیغات مردانه

رمان‌خوانی در ابتدای دهه‌ی ۱۹۸۰ فعالیتی «زنانه» به ‌شمار می‌رفت و بخش قابل توجهی از رمان‌هایی که منتشر می‌شدند ترجمه‌ی آثار خارجی بودند. با تداوم جنگ، دولت با سرمایه‌گذاری برای نوشتن رمان‌های جنگی و تبلیغاتی این حیطه را نیز از آن خود کرد و با حمایت دولت ادبیاتی مردانه و ملی‌گرا تولید شد. الحسن یادآور می‌شود که:

«تولید ادبی طی جنگ عراق با ایران بخشی از برنامه‌ی وسیع‌تر حزب بعث برای بازنویسی تاریخ بود؛ تاریخ‌نویسی‌ای که حزب به‌عنوان پایه‌ی اصلی ایدئولوژی ملت‌سازی‌ش در نظر داشت، و در عین حال می‌خواست از آن در جهت برآوردن نیازهای تبلیغاتی‌اش که برای پیشبرد جنگی تمام‌عیار لازم بود، بهره‌برداری کند.»

چیزی که الحسن می‌خواهد نشان دهد این است که زنان گرچه در تبلیغات حزب بعث در طی جنگ با ایران چونان نماد «تجسم ملت» نقش پررنگی داشتند، اما به ‌عنوان تولید‌کننده‌ی فرهنگی نقش چندانی نیافتند؛ و این با محتوا و شیوه‌ی بازنمایی آن نقش نمادین بی‌ارتباط نبود. با این همه، سازمان‌های زنان وابسته به حکومت، خواندن ادبیات تولیدشده با حمایت دولتی را میان اعضایشان بسیار تبلیغ می‌کردند و زنان وابسته به این سازمان‌ها از مهم‌ترین مصرف‌کنندگان این تولیدات بودند. در عین حال، با خالی‌شدن صنعت نشر از مردانی که به جنگ اعزام شده بودند، زنان در گرداندن زیرساخت تولیدات فرهنگی نیز نقش عمده داشتند. حرف حوراء الحسن این است که جمیع این شرایط در طول جنگ با ایران باعث به حاشیه رفتن صدای زنان در داستان رسمی جنگ شد.

حرف دستگاه تبلیغاتی حکومت در ابتدای جنگ این بود که زنان و مردان به‌تساوی مسئول دفاع از کشور هستند و کار مهم زنان این است که جای خالی مردانی را که به جبهه می‌روند پر کنند. با این حال، در میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۸۰ زنان تشویق شدند که به خاطر حفظ میهن به خانه برگردند و بچه بیاورند. بسیاری از نویسندگان بر این نکته تأکید کرده‌اند که جنگ عراق با ایران عامل مؤثری در عقب‌گرد از سیاست‌های پیشرو برای بهبود وضع زنان در حوزه‌های اقتصادی و حقوقی بود که از دهه‌ی ۱۹۷۰ آغاز شد. در عوض از ۱۹۸۴ (میانه‌ی جنگ) به بعد، گفتاری محافظه‌کار در قبال زنان از سوی حزب بعث دنبال شد که آزادی زنان را محدود می‌کرد و جلوی پیشرفت‌های حقوقی و قانون‌گذارانه در بهبود وضعشان را می‌گرفت و به مردان سرپرست خانواده قدرت بیش‌تری می‌داد. الحسن یادآور می‌شود که گفتار رسمی تبلیغاتی البته بازنمای خوبی برای وضع زنان طی جنگ نیست: تبلیغات دولتی بر کارزار «اهدای طلا» توسط زنان به جبهه‌ها خیلی تمرکز کردند، در حالی که مشکلات بیوه‌های کشتگان جنگ و دشواری‌های خصوصاً زنانه‌ای که برایشان ایجاد می‌شد جایی در گفتارهای دولتی نداشت. به همین ترتیب، نوشته‌های زنان در ابتدای جنگ در حمایت از آن توجه چندانی از سوی حکومت نگرفت؛ خصوصاً که اساساً حکومت صدام حسین با به‌رسمیت‌شناختن فردیت نویسندگان هم مشکل داشت. در کل تبلیغات نظامی‌شده به سویی رفت که مردان را «شهروندان فعال» و زنان را «شهروندان منفعل» تصویر کرد.

الحسن می‌گوید جهت‌گیری نقد ادبی دولتی در قبال آثار تبلیغاتی جنگ به‌گونه‌ای بود که آثار واقع‌گرا و کمابیش روزنامه‌نگارانه، راجع به جنگ را تشویق می‌کرد و به ضرورت کسانی که تجربه‌ی مستقیمی از جنگ نداشتند، مشخصاً زنان، حذف می‌شدند. کار ادبیات، از نظر حزب بعث، مستندکردن پیروزی‌های عراق برای آیندگان بود و نه داستان‌سرایی، و در عین حال ادبیات باید با روایت جانفشانی‌های استثنایی در جبهه‌ها به سربازان و شهروندان روحیه می‌داد تا بتوانند جنگ را ببرند. به‌این‌ترتیب، روایت‌کردن تجربه‌ی غیرنظامی زنانه از جنگ از این دیدگاه عملگرایانه بی‌‌ثمر بود. اهمیت زنان همچنین در این بود که در مقام نماد آبروی ملی از آنها محافظت شود. الحسن می‌گوید جالب است که حتی وقتی در انتهای جنگ جهت‌گیری تبلیغاتی حکومت عوض شد و بر بازنمایی خشونت‌ها و خسارات‌های جنگ متمرکز شد تا اذهان عمومی را برای پایان‌دادن به آن آماده کند، باز هم روایت‌های زنان از مصائب جنگ عمدتاً در حاشیه ماند. برخی از نویسندگان زن حتی راوی تجربیات مردانه‌ی جنگ شدند و در آثارشان شخصیت‌های مرد را به‌ عنوان قهرمان پروردند. شاید چون فعالیت «تاریخ‌نویسی» که دنباله‌ی «تاریخ‌سازی» به ‌شمار می‌رفت، برای برجسته‌کردن قوت‌های نظامی مردانه و پیروزی‌هایشان طراحی شده بود و نه بازنمایی «ضعف»‌های زنانه.

این نشان می‌دهد که چرا با وجود اینکه تا سال ۱۹۸۲ حدود ۴۰ هزار زن در جیش الشعبی (ارتش مردمی) عضو شده بودند، باز هیچ خاطره‌نویسی یا رمان‌نویسی زنانه‌ای از این سربازان به‌ عنوان متنی عامه‌پسند رواج نیافت، در حالی که خاطره‌نویسی سربازان مرد بسیار تشویق و ترویج می‌شد و چنان که الحسن اشاره می‌کند بسیاری از رمان‌نویسان حتی رمان‌هایی به شکل همین خاطره‌نویسی‌ها نگاشتند. ظاهراً این قول صدام حسین که گفته بود کلمه و گلوله از لوله‌‌ی یک تفنگ بیرون می‌آیند برای به‌حاشیه‌راندن نویسندگان و سربازان زن کافی بود. ظاهراً با وجود اینکه سربازان زن جیش الشعبی تعلیم‌دیده هم بودند، اما در هیچ نبردی شرکت داده نشدند. حکومت با وجود اینکه به طور مزمن از کمبود نیروی رزمی رنج می‌برد، ولی ترجیح می‌داد از وجه‌ نمادین زنان رزمنده به ‌عنوان نشانه‌ی آمادگی ملی استفاده کند تا از رزم واقعی‌شان. زنان نماد ملیت بودند که مردان رزمنده باید از آنان محافظت می‌کردند تا از «تجاوز» دشمن در امان بمانند. الحسن می‌گوید پذیرش زنان در نقش رزمنده در واقع زنان را در موقعیتی قرار می‌داد که گویی آنها هم از مردان محافظت می‌کنند و این شاید با ضرورت‌های واقعی می‌خواند، اما با ایدئولوژی‌ای که حکومت برای رتق‌و‌فتق کلی امور جنگ اتخاذ کرده بود در تضاد می‌افتاد.

حزب بعث با توجه به کارزار محو بی‌سوادی و ایجاد اشتغال، نقش خود را در زندگی زنان نقشی آرمانی می‌انگاشت. در عین حال، زنان نماد بی‌چون‌و‌چرای ملی‌گرایی باستان‌نگر عراقی به ‌شمار می‌رفتند که پیوندهای خانوادگی و خویشاوندی و استمرار ملت از طریق زایایی را بازنمایی می‌کردند؛ و زایایی در طول جنگ هم امری ضروری بود و هم به لحاظ نمادین مهم. اما از یک طرف پرداختن به زنان برای بعثی‌ها مهم بود، چون بهبود وضع زنان بخشی از نبرد آنها علیه عقب‌ماندگی بود، و از سوی دیگر نمایش بیش از حد زنان در تبلیغات مطلوب نبود، چون به‌ طور سنتی زنان نماد عزاداری بر مصیبت‌های جنگ شمرده می‌شدند. بنابراین چنین نمایشی می‌توانست ضدتبلیغ به حساب آید. ترجیح آن بود که تبلیغات بر مردان و پیروزی‌هایشان متمرکز باشند. 

تاریخ‌سازی و تاریخ‌نویسی

از طرف دیگر، فرایند «تاریخ‌سازی» و ثبت تاریخ جنگ برای آیندگان بخشی از فعالیت تبلیغی‌ای شمرده می‌شد که مورخان بعثی آن را «عربی‌سازی» تاریخ می‌خواندند. عربی‌سازی تاریخ یعنی اعمال دیدگاهی عربی بر همه‌ی تفسیرهای تاریخی و سیاست معاصر. به این منظور، ارزان‌ترین و کارآمدترین ابزاری که عراقیان باسواد و بی‌سواد را به یکسان متأثر می‌کرد، عکاسی مطبوعاتی بود که با به‌تصویرکشیدن قدرت مردانه در صحنه‌های نبرد ارزش‌های «عربی» و برتری رهبری عراق را به نمایش می‌گذاشت. پس از پایان جنگ که کشور با مصیبت‌های باقیمانده از جنگ و بیکاری گسترده‌ی سربازان روحیه‌باخته‌ی بازگشته از جبهه‌ها درگیر بود، استفاده از عکاسی مطبوعاتی به ‌عنوان رسانه‌ی اصلی تبلیغاتی کارکرد مشابهی داشت: ارائه‌ی گزینشی تصاویر قهرمانی و تصاویر ساختگی، حاکی از پیروزی عراق در جنگی خیالی بود که نسبتی با فجایع واقعی در جریان نداشت و البته باز هم زندگی واقعی زنان در این تصاویر مفقود بود، چون بار تبلیغاتی مثبتی برای حکومت نداشت. حکومت بعث که نمی‌توانست به فاجعه‌باربودن جنگ اعتراف کند، چون این پذیرش به منزله‌ی خودکشی سیاسی بود، شروع به نصب بناهای یادبود پیروزی در مکان‌های مختلف عراق کرد. در سال ۱۹۹۰ که یکسال از جنگ می‌گذشت و بیست سال از حکومت بعث، بیش‌ترین آمار انتشار کتاب در عراق ثبت شد و به‌علاوه، تبلیغات پر حجم حزب حاکی از این بود که وضع عراق نه فقط بدتر نشده، بلکه از قبل جنگ بسیار هم بهتر شده است و این موفقیت به مدد حمایت بی‌چون و چرای ملت عراق و خلق عرب به دست آمده است.

ادوار جنگ و اطوار تبلیغات

تبلیغات جنگی در آغاز جنگ بر فکر وحدت عربی متمرکز بود: عراق برای حفاظت از ملت‌های عرب در برابر ایران به این کشور حمله کرده بود. وقتی در ۱۹۸۲ ورق برگشت و ایران وارد خاک عراق شد، تبلیغات جنگ بر گفتار ملی‌گرا تمرکز کرد. وقتی در ۱۹۸۴ عراق جنگ شهرها را آغاز کرد و در حمله به مناطق مسکونی هم حتی از سلاح شیمیایی استفاده کرد، ایران دست به حملات متقابل به مناطق شهری عراق زد. در این مقطع، تبلیغات بعث بر وحدت ملی داخلی قرار گرفت و این همان دوره‌ای بود که به نویسندگان زن مجال بیش‌تری برای مشارکت در تولید تبلیغات حکومتی داده شد؛ گرچه این مجال به معنای آن نبود که مردان دیگر در این حوزه غلبه نداشتند.

شتاب در تولید کالاهای مصرفی تبلیغاتی منجر به ضعف کیفی آنها می‌شد و البته این توهم حزب بعث هم قابل توجه است که فکر می‌کرد می‌تواند به هر کسی بگوید چه بنویسد و مردم هم هر چیزی را که نوشته می‌شد حتماً می‌خواندند. حزب بعث چنان در رساندن پیغام خود از طریق رسانه‌هایش به مردم شتاب داشت که بسیاری از داستان کوتاه‌های با موضوع جنگ فوراً در روزنامه‌ها چاپ می‌شدند. حتی رمان‌های جنگی متعددی به‌ طور پاورقی دنباله‌دار ابتدا در روزنامه‌ها منتشر شدند. الحسن یادآور می‌شود که این نوع ادبی خود را در قالب شکلی از «دموکراتیک‌کردن ادبیات» تعریف می‌کرد. قرار بود همگان این ادبیات را بخوانند و بنابراین باید خالی از ابهام و نماد‌پردازی‌های غامض می‌بود.

الحسن به سه نکته‌ی مهم در ارتباط با این شیوه‌ی تولید ادبی اشاره می‌کند: اول اینکه این آثار نظر به حال داشتند و همزمان با جنگ نوشته می‌شدند و اصلاً آثاری پس‌نگر و بازاندیشانه نبودند؛ نوشتن و انتشار آنها حتی یکسال بعد از جنگ هم ادامه نیافت. به همین دلیل، زنان که اغلب از صحنه‌های نبرد دور بودند، نوشتن بازاندیشانه در خصوص جنگ را سال‌ها بعد و به صورت پراکنده آغاز کردند؛ آن هم در دوره‌ای که دیگر نوشتن راجع به جنگ با ایران برای دولت نه اهمیت ایدئولوژیک داشت و نه تأمین مالی می‌شد. دوم اینکه، این ادبیات در حجم بالایی تولید می‌شد و آثارش ارزش زیبایی‌شناسانه اندکی داشتند. نویسندگان زن انگشت‌شماری هم در این میان بودند که آثارشان مورد توجه قرار گرفت؛ اما در کل جریان ادبیات جنگی موجب شد نویسندگان زنبه حاشیه بروند؛ تا جایی که نویسندگان زن باتجربه به قیمت به‌صحنه‌آمدن مردان جوانی که «رئالیسم» مورد نظر حکومت را در آثارشان رعایت می‌کردند، از میدان به در شدند. سوم اینکه در طول جنگ، آثاری که بویی از ضدیت با جنگ و خشونت داشتند اجازه‌ی انتشار نمی‌یافتند؛ مگر در سال آخر جنگ که معلوم شده بود منازعه با ایران راه حل نظامی ندارد و حکومت عراق کوشید افکار عمومی را برای پایان‌دادن به جنگ و صلح با ایران آماده کند. تنها در این زمان و باز هم به خواست و نظارت حکومت بود که آثاری در خصوص شناعت جنگ و در ستایش صلح منتشر شد و زنان هم در مهلتی کم‌تر از یکسال در پایان جنگ، مجال بازگویی روایت‌هایشان در خصوص فجایع جنگ را یافتند. اگر چنین آثاری در بحبوحه‌ی جنگ منتشر می‌شدند، می‌توانستند ظرفیت مقاومت‌طلبانه‌ی روایت‌های زنان در برابر دستگاه تبلیغاتی جنگ‌طلب را نشان دهند. اما این روایت‌ها وقتی اجازه‌ی انتشار پیدا کردند که حکومت آن‌ را در راستای برنامه‌های خود می‌دانست و بدین ‌ترتیب، دیگر آن‌ها را خطری براندازانه بر نمی‌شمرد. 

نقد ادبی و مدیریت تبلیغات

حزب بعث عراق برای جهت‌دهی و سانسور آثار ادبی و نوشتاری در درجه‌ی اول بر دستگاه اداری خود متکی نبود؛ بلکه بر وحشتی متکی بود که به جان همگان می‌انداخت. نویسندگان از ترس خشونتی که بی‌تردید دامنگیرشان می‌شد، خودشان اولین سانسور‌کننده‌ی آثارشان بودند. به‌این‌ترتیب، آنچه در وهله‌ی نخست در ادبیات عراق حاکم بود خودسانسوری ناشی از ترس بود و نه سانسور مستقیم. نقد ادبی دولتی ناظر بر تضمین انجام این خودسانسوری در جهت مورد رضایت حکومت بود. نقد ادبی که منتقدان بعثی می‌نوشتند روشن می‌کرد که آثار منتشرشده در چه مواضعی رضایت حکومت را بیش‌تر جلب کرده‌اند و در چه مواضعی کم‌تر و همین داوری‌ها معیاری برای تولید نوشته‌های بعدی می‌شد. نکته‌ی دیگری که باید در نظر داشت و در ضمن این نکته نشان می‌دهد که چرا نویسندگان با تجربه‌ی زن به حاشیه رانده شدند، جوایز نقدی و معافیت‌های از خدمت بود که به عنوان پاداش نوشتن ادبیات جنگی و در جشنواره‌ها و مسابقات متعدد به نویسندگان تعلق می‌گرفت. میل به دستیابی به چنین امتیازاتی انبوهی از مردان جوان را به نویسندگی کشاند که آماده بودند با کمال میل در چارچوب‌های مورد قبول حکومت بنویسند. حضور این عده‌ی زیاد هم جا را برای نویسندگان معدود زن تنگ کرد و هم زنان مجرب‌ را که برای رفتن در قالب‌های حکومتی ملاحظاتی داشتند به حاشیه راند؛ حاصل این روند نوشتهشدن انبوهی متن تبلیغاتی خالی از ارزش ادبی و نیز منزوی‌شدن نویسندگان زن بود. میل حکومت به تولید ادبیات واقع‌گرا، سبک روزنامه‌نگارانه را بر ادبیات تبلیغی حاکم کرد؛ این باز هم باعث می‌شد که مردان جوان نویسنده که می‌توانستند تجربه‌ی دست اولی از جبهه داشته باشند بر زنان تفوق پیدا کنند. ظهور نوع ادبی خاطرات جنگ نیز پدیده‌ی دیگری بود که با حمایت جدی حکومت رو‌به‌رو بود و در عین حال زنان به کل از عرصه‌ی آن غایب بودند. 

کیفیت پایین این آثار ادبی و خطاهای متعدد لغوی و دستوری و انشائی نویسندگانشان و کیفیت پایین کار ناشران شتاب‌زده‌ی آنها که می‌خواستند در عرصه‌ی رقابت برای جلب رضایت حکومت عقب نمانند، چیزی نبود که از چشم عموم و حتی منتقدان حکومتی پوشیده بماند. اتفاقاً منتقدان حکومتی به این عیوب در آثار مورد ستایش خود اشاره می‌کردند و می‌گفتند وقوع آنها به دلیل آن است که نویسندگان مورد نظر، غیرت و حمیّت ملی را بر وجوه دیگر چنین آثاری ترجیح می‌دهند و با هر بضاعتی که دارند برای میهنشان می‌نویسند! به‌رغم همه‌ی این پرنویسی‌ها و عذرآوری‌ها، باید گفت که هیچ رمان مهمی در این میان نوشته نشد و هیچ نقد ادبی‌ای که ارزش نظری داشته باشد نیز پدید نیامد.

منتقدان ادبی از نویسندگان می‌خواستند که مقاصد خود را بسیار شفاف بیان کنند. پیچیده‌گویی و توسل به نمادپردازی شماتت می‌شد و حتی خطرناک بود. علاوه بر این، منتقدان ادبی حکومتی شیوه‌هایی را که نویسندگان در کار می‌آوردند با این ملاک می‌سنجیدند که آیا به درد بازنمایی جنگ می‌خورد یا نه؛ به‌این‌ترتیب، نوآوری و ابتکار ادبی لزماً پسندیده نبود. منتقدان در آثار ادبی به دنبال کوچک‌ترین نشانه‌ای از ابراز نارضایتی به حکومت می‌گشتند و با آن با شدیدترین لحن برخورد می‌کردند. وضع به گونه‌ای بود که حتی زیاده‌روی در حمایت از حکومت هم ممکن بود برایشان تردیدبرانگیز باشد و از آن تلقی تمسخر کنند و به این سبب نویسنده‌اش را آماج حمله قرار دهند. به‌این‌ترتیب، دور باطلی پیش می‌آمد که نویسندگان دقیقاً نمی‌دانستند در چه نقطه‌ای باید بایستند تا رضایت منتقدان بعثی را جلب کنند؛ و این هم البته جزئی از سیاست کلی هراس‌افکنی و ترویج خودسانسوری بود.

الحسن با تمرکز بر آثار برخی از مهم‌ترین منتقدان ادبی حکومتی، مانند علی عبدالحسین مخیف، می‌کوشد تناقضی را نشان دهد که این منتقدان نویسندگان را با آن روبه‌رو می‌کردند:

«بررسی مخیف تضادی را نشان می‌دهد که ادبیات عراق در دوران جنگ با آن روبه‌رو بود، و نشان می‌دهد که نویسندگان چگونه به دلیل روبه‌روبودن با خواست‌های متناقض حکومت عاجز شده بودند: لازم بود نویسندگان متعهد باشند، اما نباید خیلی بی‌پرده از حکومت ستایش می‌کردند؛ لازم بود واقع‌گرا باشند، اما نباید بدبین می‌نمودند. لازم بود شخصیت‌های اصلی‌شان قهرمان و آرمانی باشند، اما نباید شکست‌ناپذیر و غیرواقعی به نظر می‌آمدند؛ و این نویسندگان باید در کارشان باید نمادپردازی می‌کردند، اما نمادهایشان نباید مبهم می‌بود.»

الحسن می‌گوید این تضادها و سوگیری‌های عمومی‌تر تبلیغات جنگی در غالب تولید ادبیات، هم تضمین کرد که هیچ اثر ادبی ماندگار و مهمی در این نوع ادبی به وجود نیاید، و هم نویسندگان زن را از مشارکت در جریان اصلی تبلیغات بیرون راند. به‌این‌ترتیب، جنگ با ایران نه فقط باعث شد حزب بعث در سیاست‌های مترقی اجتماعی خود در قبال زنان عقب‌گرد کند، بلکه زنان را حتی به ‌عنوان تولیدکننده‌ی درجه‌اول تبلیغات هم نپذیرفت. به‌این‌ترتیب، می‌توان گفت که جنگ با ایران برای همه‌ی زنان عراقی، حتی یاران دستگاه تبلیغاتی این حکومت نیز، پیامدهای واپسگرایانه داشت.


[۱] برای آشنایی بیش‌تر با کتاب حوراء الحسن رجوع کنید به:
سیفی، فرناز. «پروپاگاندای عاشقانه: صنعت نگارش رمان در سال‌های صدام حسینانتشارات آسو، اسفند ۱۴۰۰
تلخیص و گزارش از شهرزاد نوع‌دوست

از همین مبحث

تنها در سال آخر جنگ، وقتی که صدام قصد داشت افکار عمومی را برای صلح با ایران آماده کند بود که زنان مجال بازگویی روایت‌هایشان درباره‌ی فجایع جنگ را یافتند. این روایت‌ها وقتی اجازه‌ی انتشار پیدا کردند که حکومت آن‌ را در راستای برنامه‌های خود می‌دانست
از نویسندگان می‌خواستند که مقاصد خود را بسیار شفاف بیان کنند. پیچیده‌گویی و توسل به نمادپردازی خطرناک بود. در آثار ادبی به دنبال کوچک‌ترین نشانه‌ای از ابراز نارضایتی می‌گشتند و با آن با شدیدترین لحن برخورد می‌کردند. حتی زیاده‌روی در حمایت از حکومت هم ممکن بود تردید برانگیز شود، از آن تلقی تمسخر کنند و به این سبب نویسنده‌اش را آماج حمله قرار دهند