جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

الکساندر جباری:

زبان مادری؛ زبان ملی؛ زبان رسمی: تحلیل میراث کهن با مفاهیم مدرن؟

دانشجویان دانشکده‌ی ادبیات فارسی، دهه‌ی ۱۳۵۰ شمسی

الکساندر جباری:

زبان مادری؛ زبان ملی؛ زبان رسمی: تحلیل میراث کهن با مفاهیم مدرن؟

دکتر الکساندر جباری، دانش‌آموخته‌ی ادبیات تطبیقی از دانشگاه کالیفرنیا در اِرواین و هم‌اکنون استاد دانشکده‌ی مطالعات آسیایی و خاورمیانه‌ی دانشگاه مینه‌سوتاست. کتاب‌ او با عنوان «شکل‌گیری تجدد فارسی‌زبان: تاریخ زبان و ادبیات میان ایران و هند» توسط انتشارات دانشگاه کمبریج در سال ۲۰۲۳ منتشر شده است.
دانشجویان دانشکده‌ی ادبیات فارسی، دهه‌ی ۱۳۵۰ شمسی

رابطه‌ی میان زبان، سیاست و ملی‌گرایی همیشه در ایران موضوعاتی بحث‌برانگیز بوده‌اند. بخش عمده‌ا‌ی از این بحث‌ها تناقضی اساسی را برمی‌انگیزد: ایران کشوری است چند‌زبانه و همیشه نیز چنین بوده است، اما فقط یک زبان رسمی دارد: زبان فارسی. در این وضعیت، نقش فارسی و سایر زبان‌های موجود در ایران چگونه باید باشد؟ آیا استفاده از زبان فارسی لزوماً به نفع یک گروه قومی خاص تمام می‌شود؟ آیا روش دیگری برای سیاست‌گذاری این چند‌زبانگی  وجود دارد؟

من در این مجموعه به دنبال یافتن پاسخی مستقیم برای چنین سؤالاتی نبودم؛ بلکه مقالاتی را گردآوری کرده‌ام که عمیق و همراه با باریک‌بینی به پیچیدگی‌های زبان و ملی‌گرایی، چه در ایران و چه در جاهای دیگر، پرداخته‌اند. این آثار شامل مقالاتی در حوزه‌ی  تاریخ، زبان‌شناسی، و نظریه‌پردازی/فلسفه‌ی زبان است. بسیاری از این مباحث از درس سمینار تحصیلاتِ تکمیلی گرفته شده که با محوریت «زبان و سیاست» برگزار کرده‌ام. در این سمینار از موضعی خاص دفاع نکرده‌ام، بلکه سعی‌ام بر این بوده که به دانشجویانم کمک کنم تا درباره‌ی رابطه‌ی میان زبان و سیاست به شکلی عمیق‌تر و با تکیه بر تاریخ بیندیشند.

تاریخ‌ فارسی، به عنوان یک زبان میانجی (lingua franca)، نه فقط در ایران بلکه در بخش‌های بزرگی از اروپا و آسیا رابطه‌ی پیچیده‌‌ی میان زبان و سیاست را نمایان می‌کند. در کتاب خودم (که بخش‌هایی از آن در این مجموعه گنجانده شده است)  به این موضوع پرداخته‌ام که بسیاری از جنبه‌های اندیشیدن ما درباره‌ی فارسی امروز، مانند فارسی به مثابه‌ی «زبان مادری»، مفاهیمی کاملاً مدرن هستند. در واقع، بخش اعظمی از ایده‌های ایرانیان درباره‌ی زبان تحت‌تأثیر شرق‌شناسان اروپایی قرن نوزدهم و بیستم شکل گرفته است. پیش از این، همان‌طور که نایل گرین نشان می‌دهد، فارسی از بالکان تا بنگال و آن‌سو‌تر فراگیر بود، نه به این دلیل که این سرزمین‌ها بخشی از یک «امپراتوری فارسی» بودند، بلکه به این‌ خاطر که فارسی زبان سواد بود و برای افرادی با پیشینه‌های قومی و زبانی و مذهبی گوناگون قابل دسترس.

با وجود اینکه فارسی زبانی حائز اهمیت در حکمرانی، بوروکراسی، تجارت، آموزش، مذهب، ادبیات و سایر حوزه‌ها محسوب می‌شد، به‌ندرت تنها زبان مورد استفاده‌ در این جوامع بود. فارسی همیشه جایگاه معتبرش را با زبان‌هایی همچون عربی، ترکی و … به اشتراک می‌گذاشت. این مسئله فقط مختص خارج از مرزهای ایران نبود، بلکه نباید فراموش کرد که در داخل مرزهای ایران هم در دوره‌ی صفویان در کنار زبان فارسی از زبان ترکی نیز حمایت می‌شد؛ یا برای مثال حتی زبان اول شاعرانی همچون سعدی و حافظ نیز فارسی نبود؛ بلکه این دو به زبان شیرازی باستان نیز شعر می‌سرودند.

چنین مسئله‌ای حاکی از این است که استفاده از فارسی در جغرافیا‌هایی همچون امپراتوری عثمانی، هندِ تحت حاکمیت گورکانیان یا حتی چین، به ایران مرتبط نبود. علاوه‌بر‌این، فارسی حتی در ایران هم زبانی بود که آموخته می‌شد و مسئله‌ی آموزش زبان فارسی تنها به مدارس شهرهای تبریز و سنندج ختم نمی‌شد، بلکه در شهرهایی همچون شیراز و همدان و … نیز آموزش داده می‌شد. با این وصف، تاریخ زبان فارسی و دلایل گستردگی آن در داخل و خارج از ایران، ماهیتی بسیار پیچیده‌تر از دیدگاه ساده‌انگارانه‌ای دارد که در آن پان‌ایرانیست‌ها یکسره تمجیدش می‌کنند و فارسی‌ستیزان تقبیح.

مقالات منتشرشده در این مجموعه همگی مربوط به ایران نیستند. مطالعات موردی درباره‌‌ی کشورهای همسایه و همچنین کشورهای دورتر را هم اینجا گنجانده‌ام. به عنوان مثال، مقاله‌ی سنزیل نوید به نقش‌های بحث‌برانگیز زبان فارسی و پشتو در افغانستان می‌پردازد و ادعای هر یک از این زبان‌ها به عنوان زبان ملی را بررسی می‌کند. مقاله‌ی جفری لوئیس نشان می‌دهد چگونه ترکیه‌ی تحت حاکمیت آتاتورک در اصلاح زبان ترکی بسیار از فرهنگستان زبان ایران فراتر رفت و این کشور به‌تمامی از گذشته و تاریخ خود جدا افتاد.

مقاله‌ی راس کینگ درباره‌ی زبان کره‌ای نیز فرصت جالبی است برای مقایسه با آنچه در ایران حاکم است. در کره نیز مانند ایران برخی روشنفکران ملی‌گرا جنبه‌هایی از زبانشان را سبب غرور ملی می‌دانند و برخی دیگر از همان جنبه‌ها به عنوان معضل زبان نام می‌برند و در صدد اصلاحش هستند. مقالات یاسر سلیمان و کریستین بروستاد نشان می‌دهد فاصله‌ی میان عربی رسمی و عربی گفتاری حتی از فاصله‌ی میان فارسی نوشتاری (کتابی) و گفتاری (محاوره) بیش‌تر است و رابطه‌ی پیچیده‌ی میان انواع یک زبان مدام در حال تغییر است. در‌عین‌حال، این مقالات به این نکته می‌پردازند که چطور عربی در عین اینکه هویت ملی را در سراسر جهان عرب می‌سازد، برای عرب‌های مسیحی نیز نقش کلیدی دارد.

مقالات دیگر، روش‌های متفاوتی را برای درک زبان‌های خاص ارائه می‌دهند که ممکن است برای اندیشیدن به وضعیت زبان فارسی مفید باشد. زاکرمن برای فهم تاریخ زبان عبری مدرن دیدگاهی غیرمتعارف ارائه می‌کند؛ زبانی که به واسطه‌ی ظهور جنبش صهیونیستی از اواخر قرن نوزدهم احیاء شد و سرانجام در سال ۱۹۴۸ به عنوان زبان رسمی کشور جدید اسرائیل معرفی‌اش کردند. مقاله‌ی کریستوفر کینگ نشان می‌دهد که دو زبان «هندی» و «اردو»، دو زبان اصلی هند و پاکستان، در اصل یک زبان هستند که به واسطه‌ی داشتن دو نوشتار مختلف از هم جدا شدند. در قرن نوزدهم و بیستم، جنبش‌های ملی‌گرای مذهبی این زبان مشترک را دو پاره کردند، به‌طوری که هندی با «هندوها» و اردو به «مسلمانان» مربوط باشد.

همچنین نظریه‌پردازان مارکسیست روش‌های مفیدی برای فهم رابطه‌ی زبان و جامعه ارائه داده‌اند. آنتونیو گرامشی،  متفکر ایتالیایی کمونیست که در زندان می‌نوشت، دستور زبان هنجاری را با مفهوم هژمونی مرتبط کرد و آن را شیوه‌ای می‌دانست که طبقه‌ی حاکم از این ایده برای کنترل جامعه بدون استفاده از زور بهره می‌گرفت. زبان‌شناس اهل شوروی، والوشینوف، نظریات زبان‌شناسی فردیناند دوسوسور را با اندیشه‌های مارکسیستی می‌آمیخت تا رابطه‌‌ی میان زبان و طبقه را فهم کند.

در نهایت، همان‌طور که بندیکت اندرسون در کتاب تأثیرگذارش استدلال می‌کند، ملت یک «جماعت تصور‌شده» است. در حالی که ملی‌گرایان ادعا می‌کنند ملت‌ها از روزگار باستان وجود داشته‌اند، اندرسون نشان می‌دهد مفهوم ملت در اروپا به عنوان یک واحد سیاسی با توسعه‌ی سرمایه‌داری چاپ در عصر مدرن ظهور کرد. پذیرش این موضوع به معنای کنار‌گذاشتن مفهوم ملت، ملی‌گرایی یا هویت ملی نیست، بلکه آزادی‌بخش نیز هست تا ببینیم سؤالات و مشکلاتی که لاینحل و جاودانه به‌ نظر می‌رسند تا چه حد وابسته به تاریخ و مربوط به روزگار مدرن هستند.

امیدوارم مقالات این مجموعه به بحث‌ها و مباحثات پیرامون زبان فارسی در ایران شکل بهتری از آگاهی ببخشد. به عنوان یک ایرانی ساکن خارج کشور، امیدوارم که مسئله‌ی زبان و ملی‌گرایی به شکلی حل شود که زبان‌های زیبا و ارزشمند دیگر ایران سرکوب نشوند، چنانکه در دوران حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی سرکوب شده‌اند. در‌عین‌حال، نقش زبان‌فارسی به عنوان یک زبان میانجی و وحدت‌بخش نیز فراموش نشود. در نهایت، اینکه چنین مسئله‌ای در عمل چه معنایی داشته باشد، به تصمیم مردم ایران بستگی دارد.

از همین مبحث

ایران کشوری است چند‌زبانه و همیشه نیز چنین بوده است، اما فقط یک زبان رسمی دارد: زبان فارسی. در این وضعیت، نقش فارسی و سایر زبان‌های موجود در ایران چگونه باید باشد؟ آیا استفاده از زبان فارسی لزوماً به نفع یک گروه قومی خاص تمام می‌شود؟ آیا روش دیگری برای سیاست‌گذاری این چند‌زبانگی  وجود دارد؟
بسیاری از جنبه‌های اندیشیدن ما درباره‌ی فارسی امروز، مانند فارسی به مثابه‌ی «زبان مادری»، مفاهیمی کاملاً مدرن هستند. در واقع، بخش اعظمی از ایده‌های ایرانیان درباره‌ی زبان تحت‌تأثیر شرق‌شناسان اروپایی قرن نوزدهم و بیستم شکل گرفته است
مقدمه
دکتر الکساندر جباری، دانش‌آموخته‌ی ادبیات تطبیقی از دانشگاه کالیفرنیا در اِرواین و هم‌اکنون استاد دانشکده‌ی مطالعات آسیایی و خاورمیانه‌ی دانشگاه مینه‌سوتاست. کتاب‌ او با عنوان «شکل‌گیری تجدد فارسی‌زبان: تاریخ زبان و ادبیات میان ایران و هند» توسط انتشارات دانشگاه کمبریج در سال ۲۰۲۳ منتشر شده است.