سالیانِ سال، فارسی دَری زبانِ محبوبِ میانجی میان هفت قومیت اصلی افغانستان بوده است. اما سیاستهای حاکمانِ اغلب پشتون افغانستان در قرن بیستم بر این تمرکز داشته تا زبان پشتو را به جای دری، به جایگاه زبان میانجی ارتقاء دهند.
سنزیل نوید، استاد تاریخ و زبان فارسی در دانشگاه آریزونا، در مقالهاش به بررسی سیاستگذاریهای دستوری زبان میانجی در افغانستان قرن بیستم پرداخته است. هدف این سیاستهای زبانی پیشبرد اهداف سیاسی نظام حاکم برای ساخت یک هویت ملی بر پایهی هویت قومی پشتون و ایدئولوژیهای سیاسی وابسته به آن بوده است. اما به باور نوید، حمایت حاکمان از زبان پشتو برای آنکه به زبان میانجی تبدیل شود، در عمل منجر به این شده که مرزبندی میان قومیتها پررنگتر شود و تساهل و مدارا در کشوری با فرهنگهای متنوع کاهش یابد. سرزمین چندزبانهی افغانستان با قومیتهای پشتون، تاجیک، ازبک، هزاره، نورستانی، ایماق و بلوچ برای تعامل با یکدیگر به زبانی مشترک نیاز داشته که طی توافقی نانوشته در اغلب برههها این زبان دری بوده است.
پشتو زبان یکی از بزرگترین گروههای قومی افغانستان یعنی پَشتونهاست که حدود ۴۰درصد جمعیت کشور را شامل میشوند و اغلب نیز قدرت و دولت را در اختیار داشتهاند. زبان فارسی که در افغانستان «دری» خوانده میشود، زبان تاجیکها و هزارهها است و از نظر تعداد گویشوران زبان دوم است اما سایر اقوام افغانستان هم همواره آن را میآموختند و برای آموزش، معاملههای اقتصادی، و همچنین مراودهها و مکاتبههای اداری استفاده میکردند. سومین زبان مهم در افغانستان ازبکی است که کمتر از ۱۰درصد از مردم به آن صحبت میکنند.
زبان پشتو به عنوان زبان حاکمان افغانستان، همواره از جایگاه قدرتمندی برخوردار بوده است. با اینهمه از لحاظ اعتبار و پرستیژ، پس از دری و در مرتبهی دوم قرار داشته است. نوید مینویسد: «دری از قرن دهم و یازدهم در دورهی غزنویان، زبان دیوانسالاری و قضاوت در افغانستان بوده است. دری همچنین زبان میانجی عرصهی تجارت هم بوده است. وقتی در سال ۱۷۴۷ احمدشاه درانی دولت مدرن افغانستان را تأسیس کرد، بهرغم تسلط پشتونها بر تمامی سطوح حکومتداری، باز هم دری موقعیت قدرتمند خود را به عنوان زبان اداری حفظ کرد. تسلط به زبان دری شرط استخدام و پیشرفت در نظام اداریِ دولتی بود. از همین رو، پشتونها هم مانند ازبکها و سایر گروههای قومی دری را میآموختند، اما تعداد کمی از غیرپشتونها پشتو را یاد میگرفتند.» تنها در نیمهی دوم قرن نوزدهم بود که امیرشیرعلی، پادشاه وقت افغانستان، عناوین مقامات و سلسلهمراتب ارتش را به پشتو برگرداند. هنوز هم عناوین و بخشی از زبان نظامی در ارتش افغانستان پشتو است.
اولین تلاشها برای تغییر
از قرن بیستم است که حکومتها به صورت جدی برای تقویت موقعیت و جایگاه زبان پشتو سیاستگذاری دستوری میکنند. بحثها در مورد تقویت زبان پشتو در دورهی امیر حبیبالله آغاز شد. محمود طرزی، موسوم به پدر روزنامهنگاری افغانستان و نظریهپرداز جنبش ملیگرایی و تجددخواهی افغان، یادداشتهایی در باب اهمیت زبان و اینکه «زبان بدون ادبیات و ملت بدون زبان نخواهند ماند» در روزنامهی سراجالاخبار نوشت. طرزی از جایگاه سیاسی و بینالمللی فارسی یا همان دری آگاه بود و فارسی را زبان رسمی افغانستان میدانست، اما معتقد بود زبان ملی کشور، پشتو است. طرزی معتقد بود سه عنصر اسلام، تاریخ افغان و زبان پشتو میتواند در ترکیب با یکدیگر از کشور متکثری همچون افغانستان که دارای اقوام متعدد است، ملتی یکپارچه بسازد.
این مباحث در دورهی سلطنت امانالله، که دورهی آزادی مطبوعات نیز بود، به بار نشست. روزنامههای متعددی در افغانستان به زبان پشتو شروع به کار کردند. در سال ۱۹۲۷، انجمن پشتو با هدف تقویت زبان پشتو، به همت برخی از استادان دانشگاه در قندهار تأسیس شد. با اینکه همهی قوانین از جمله قانون اساسی افغانستان به پشتو ترجمه شد، هیچ زبانی به عنوان زبان رسمی یا ملی در افغانستان معرفی نشد. وضعیت در دورهی سلطنت محمد نادرشاه به همین منوال ادامه یافت و تغییرات اساسی در دورهی ظاهرشاه رخ داد.
انتخاب زبان رسمی
در دورهی سلطنت ظاهرشاه برای اولینبار پشتو به عنوان زبان رسمی افغانستان اعلام و پشتو زبان آموزشی دورهی ابتدایی مدارس انتخاب شد. هدف از اعلام پشتو به عنوان زبان رسمی و ملی، ایجاد یک هویت ملی افغانی از طریق ترویج زبان دولتی واحد بود. بنابراین، روشنفکران ناسیونالیست و پشتون که آرزو داشتند هویتی ملی بر پایهی قوم پشتون بسازند از این اقدام حمایت کردند.
نوید مینویسد این تلاش برای رسمیکردن زبان پشتو مشکلات زیادی ایجاد کرد؛ چرا که زبان دری قرنها میان اقوام به عنوان زبان اداری، آموزشی، و تجاری کارکرد داشت. اما پشتو چنین جایگاهی نداشت. برای مثال، ازبکها از فراگیری پشتو ناراضی بودند، چرا که ارتباط با این زبان برایشان دشوار بود.
پس از اعلام این تصمیم، دشواریهای دیگری هم از راه رسید. کمبود معلمان پشتوزبان در مناطق غیرپشتوزبان، نظام آموزشی را دچار بحران کرد. مشکلات اداری و آموزشیِ ناشی از اعمال این سیاست سبب شد در سال ۱۹۴۶ رویکرد سیاستگذاران تغییر کند و از این پس هر دوی زبانها، پشتو و دری، به عنوان زبان رسمی تعیین شوند. بهاینترتیب، در مناطق پشتوزبان، پشتو زبان آموزشی باقی ماند و در سایر مناطق دانشآموزان به زبان دری آموزش میدیدند، اما ملزم بودند پشتو را هم به عنوان زبان دوم بیاموزند.
سنزیل نوید مینویسد برای رواج و مردمیکردن زبان پشتو، دولت رسانهها را هم وارد میدان کرد. درعینحال، آکادمی پشتو برای زبان پشتو نظام املایی ساخت و واژهسازی را هم آغاز کرد. آکادمی مأمور شد «برابر نهاد» پشتو برای واژههای عربی/فارسی در ارتباطات رسمی دولت بسازد؛ برای مثال، معادلهای پشتو برای واژههایی همچون داروخانه، درمانگاه، بیمارستان و دانشگاه ساختند. رواج اصطلاح «پوهنتون» برای دانشگاه و «پوهنزای» برای دانشکده حاصل همین دوره است.
در همین اثناء، با بالاگرفتن تنش میان افغانستان و پاکستان بر سر خط مرزی دیورند، در سال ۱۹۴۷مناطق پشتوننشین از هم جدا شدند. بخش بزرگی از جمعیت پشتون حالا درون مرزهای پاکستان بود. این جدایی که هیچوقت برای حاکمان افغانستان پذیرفته نشده موجب شد تا آنان بیشتر و بیشتر به تقویت زبان پشتو بپردازند. این موضوع تقریباً با تولد جنبش ناسیونالیستی به رهبری روشنفکران پشتون در سال ۱۹۴۸همزمان شد و محمد داوودخان پسر عموی ظاهرشاه که ناسیونالیستی دوآتشه بود به نخستوزیری رسید. داوودخان موضع سرسختانهای در مورد خط مرزی دیورند گرفت و خواهان جدایی پشتونستان از پاکستان و الحاق آن به افغانستان شد.
با بالاگرفتن درگیری افغانستان و پاکستان، پشتو به زبان تبلیغات رادیویی علیه پاکستان تبدیل شد. در نتیجه، برنامههای رادیوکابل به زبان پشتو تغییر کرد و تعداد مطبوعات پشتوزبان افزایش یافت. با اینهمه و با وجود تلاشهای دولت، زبان فارسی همچنان زبان معاملات اقتصادی، زبان آموزشی، و زبان رسمی ادارات دولتی باقی ماند.
دوزبانگی رسمی در دولت مشروطه
پس از افزایش تنش میان افغانستان و پاکستان و خسارت اقتصادی که در پی بستهشدن مرزهای دو کشور بر افغانستان وارد شد، تغییراتی در سیاست افغانستان پدید آمد. محمد داوودخان از نخستوزیری استعفاء داد و به جای او محمد یوسفِ غیرپشتون نخستوزیر شد. با وساطت شاه ایران، روابط پاکستان و افغانستان به حالت عادی برگشت و ظاهرشاه گروهی را مأمور نوشتن قانون اساسی مشروطه کرد.
نوید مینویسد ناسیونالیستهای پشتون بیم آن داشتند که پس از عادیسازی روابط با پاکستان، دولت تعهد خود را در مورد تقویت زبان و فرهنگ پشتو کنار بگذارد.
در فرآیند نوشتن پیشنویس و تصویب قانون اساسی جدید در پارلمان، بحث داغی بر سر سیاست زبانی بالا گرفت. پشتونها استدلال میکردند که دولت افغانستان را پشتونها به عنوان بزرگترین قومیت تأسیس کردهاند، بنابراین زبان رسمی و ملی باید پشتو باشد. آنها میگفتند فارسی در کشورهای دیگر هم صحبت میشود، اما پشتو فقط زبان افغانستان است و میتواند هویت ملی افغانستان را مجزا و متفاوت از دیگران کند. در مقابل، طرفداران دری میگفتند از ابتدای قرن دهم، دری در افغانستان و شهرهای بلخ و هرات و غزنی، زبان آموزشی و گفتاری بوده است و، درعینحال، فارسی افغانستان با فارسی ایران و تاجیکستان متفاوت است.
سرانجام براساس مادهی ۳ قانون اساسی، فارسی و پشتو «زبانهای رسمی» و البته پشتو «زبان ملی» افغانستان اعلام شد. نام «فارسی» به «دری» تغییر یافت و مادهی ۳۵ قانون اساسی دولت را مکلف کرد تا برنامههایی برای تقویت زبان ملی وضع کند. از این رو، سیاستهای جدیدی برای تقویت جایگاه زبان پشتو وضع شد، از جمله اینکه کارمندان ادارات دولتی مکلف شدند پس از ساعت اداری در کلاس آموزش زبان پشتو شرکت کنند.
نوید مینویسد در سال ۱۹۶۸ کارزار سوادآموزی با همکاری یونسکو، آکادمی پشتو و وزارت معارف افغانستان به راه افتاد. این کارزارِ نه چندان موفق البته دستاوردهایی برای پشتونها به همراه داشت؛ برای مثال دانشکدهی زبان و ادبیات پشتو در دانشگاه کابل تأسیس شد. البته سایر زبانها هم مورد توجه قرار گرفتند و برای اولینبار پژوهشهایی در دانشگاه کابل روی سایر زبانهای رایج در افغانستان انجام شد.
مارکسیستها و سیاست چندزبانگی
محمد داوود سال ۱۹۷۳ در کودتایی محمد ظاهرشاه را برکنار کرد و قدرت را در دست گرفت. سپس داوود در سال ۱۹۷۷، در کودتایی خونین کشته شد و حزب دموکراتیک خلق افغانستان قدرت را از آن خود کرد و بهاینترتیب دورهی حکومت مارکسیستها در افغانستان آغاز شد.
شورای انقلابی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، احکامی را به عنوان اهداف و سیاستهای رژیم جدید اعلام کرد که از آن جمله، تعهد حزب به برابری همهی گروههای قومی- زبانی بود. این حکم تأکید داشت تمامی هفت زبانی که در افغانستان وجود دارند، زبان ملی هستند. اکثریت اعضای حزب از پشتونها بودند، اما گویا رویای پشتو به عنوان زبان ملی افغانستان را کنار گذاشته بودند. نوید مینویسد هرچند در ظاهر سیاست زبانی مارکسیستها، برتری و تسلط پشتو را تضعیف میکرد، اما در واقع این سیاست برای تضعیف دری طراحی شده بود تا پشتو جای دری را به عنوان زبان ارتباطات بین قومی بگیرد.
اختلافات درونی حزب حاکم و به دنبال آن بروز بیثباتی سیاسی باعث شد سیاست چندزبانی به نتایج مورد نظر منتهی نشود. در سال ۱۹۷۸، نیروهای شوروی برای حمایت از حکومت مارکسیستی وارد افغانستان شدند و جنگی طولانی را در کشور رقم زدند. در سال ۱۹۸۶، ببرک کارمل با اعمال فشار از سوی شوروی برکنار شد و جای او را داکتر نجیب، یک پشتون دیگر گرفت. نجیب طرح آشتی ملی را پیش کشید و قانون اساسی جدیدی نوشته شد. قانون اساسی جدید، افغانستان را کشوری چندملیتی معرفی و دری و پشتون را زبانهای رسمی کشور اعلام کرد. قانون اساسی همچنین تأکید داشت همهی زبانهایی که در افغانستان صحبت میشوند زبانهای ملی هستند. نوید مینویسد: «در درازمدت این سیاست زبانی که قوم-منطقهمحور بود، تقسیمات زبانی و قومی افغانستان را برجسته ساخت و به سکویی برای دستهبندی زبانی و قومی مجاهدین تبدیل شد و نهایتاً به ظهور جنگسالاران منطقهای و محلی انجامید.»
سیاست یکزبانه
رقابتهای قومی و زبانی، پس از سقوط مارکسیستها ادامه یافت و تلاشهای نجیبالله برای آشتی ملی، فایدهای نداشت. با اینکه شوروی از افغانستان خارج شد، مقاومت در برابر دولت دستنشاندهی مارکسیست ادامه داشت و در نهایت سبب سقوط دولت در سال ۱۹۹۲ شد.
در سال ۱۹۹۲، برهانالدین ربانی رهبر حزب جماعت اسلامی، مأمور تشکیل دولت جمهوری اسلامی افغانستان شد. نوید مینویسد دولت ربانی ظرفیت لازم را برای اجرای سیاست زبانی نداشت. حزب جماعت اسلامی بیشترین حمایت را از مناطق دریزبان و ترکزبان در شمال افغانستان میکرد، بنابراین اقداماتی برای محدودکردن نفوذ زبان پشتو انجام داد. حدود نیمی از برنامههای رادیو و تلویزیون در دورهی نجیبالله به زبان پشتو بود که در دولت جدید بهشدت کاهش پیدا کرد. همچنین مطبوعات چاپی هم فضای کمتری به زبان پشتو دادند و مهمترین تغییر وقتی بود که سرود ملی افغانستان از زبان پشتو به زبان دری تغییر یافت.
رویکارآمدن طالبان در سال ۱۹۹۶، وضعیت را به نفع زبان پشتو تغییر داد. نوید مینویسد طالبان سیاست زبانی خاصی را در پیش نگرفتند، اما عملاً پشتو زبان رسمی دولت بود. طی پنج سال حکومت طالبان، برای اولینبار در تاریخ افغانستان، زبان مکاتبات اداری فقط پشتو بود. بنابراین بسیاری از افغانستانیهای غیرپشتون احساس تبعیض میکردند. در واقع، مسئلهی اصلی این بود که برخلاف پشتونهای تحصیلکرده و شهری، اعضای طالبان در مدارس محلیِ مناطق قومی درس خوانده بودند و زبان دری نمیدانستند یا کم میدانستند.
بازگشت به دوزبانگی
سال ۲۰۰۱ و به دنبال سقوط طالبان در افغانستان، تغییرات بنیادینی از راه رسید، از جمله اینکه قانون اساسی جدیدی در سال ۲۰۰۴ نوشته شد. قانون اساسی جدید دوباره پشتو و دری را «زبانهای رسمی» کشور معرفی کرد، اما اینبار «زبان ملی» برای افغانستان تعیین نکرد. این قانون اساسی جدید حتی اجازه داد که در مناطقی که اکثریت مردم به زبان دیگری نظیر ازبک، بلوچی، پشهای، نورستانی و پامیری صحبت میکنند، آن زبان نیز در کنار دری و پشتو زبان رسمی منطقه باشد. درعینحال، سرود ملی افغانستان به پشتو خوانده شد.
سنزیل نوید با بررسی تاریخ پر فرازونشیب دری و پشتو نتیجه میگیرد که با وجود سیاستهای زبانی قرن بیستم مبنی بر حمایت از زبان پشتو در سطح زبان ملی و ارتقای آن به عنوان زبان میانجی به جای دری، نتایج مورد نظر پشتونهای ناسیونالیست که قدرت را در اختیار داشتند حاصل نشد. این سیاستها به جای ایجاد وحدت و شکلگیری هویت ملیای تازه بر پایهی هویت پشتون، به شکافهای قومی در افغانستان دامن زد و باعث ظهور جنگسالاران قومی-محلی شد. همین شکافها در دورهی مقاومت، زمینهای شدند برای رشد مبارزه با نیروهای نظامی شوروی.
با وجود اینکه هر دو رئیسجمهور افعانستان در دوران پس از حملهی آمریکا (۲۰۰۱) تا قدرتگیری مجدد طالبان (۲۰۲۱) پشتو بودند، اما نوید با استناد به گزارش رسانهها مینویسد که در بیشتر مدارس و ادارات دولتی، زبان دری غالب است و پشتونها احساس خسران و تبعیض میکنند، چرا که در دادگاهها، برنامههای رادیو و تلویزیون و دفاتر دولتی مردم به اختیار خودشان ترجیح میدهند به دری صحبت کنند.
به باور سنزیل نوید، اکنون نیز دری همچنان فراگیر است و گروههای بسیاری ترجیح میدهند لهجهی کابلی دری را به عنوان زبان میانجی به کار ببرند، لهجهای که برنامههای رادیو کابل به فراگیریاش کمک کرد.
مقالهی سنزیل نوید چندین سال پیش از سقوط کابل و تسلط مجدد طالبان بر قدرت منتشر شده و برای همین به سیاستهای زبانی چند سال اخیر زیر سلطهی طالبان نمیپردازد که قانون اساسی پیشین را ملغی اعلام کرده. اما تنشها و تلاشها برای ارتقای جایگاه زبان پشتو همچنان ادامه دارد.