آنتونیو گرامشی، فیلسوف مشهور و تأثیرگذار ایتالیایی، زمانی که در زندان بود از جمله به مطالعهی آثار زبانشناسان ایتالیایی معاصر خود پرداخت و یادداشتهایی در خصوص برخی از جنبههای کار آنها یا به بهانهی کار آنها در دفترهای زندان خود نوشت.
بعد از خواندن راهنمای دستور زبان ایتالیایی نوشتهی آلفردو پانزینی، پرسشی که گرامشی را به خود مشغول کرده و در دفترهای زندانش راجع به آن بحث کرده این است که، در هر زبانی، «چند جور دستور زبان داریم؟» و جواب بلافلص او این است که «متعدد.»
اما گرامشی که خود زبانشناس یا دستوردان نیست، واقعاً چه حرفی میتواند راجع به دستور زبان داشته باشد؟ در این گزارش از چند صفحه یادداشت او راجع به زبان میبینیم که اتفاقاً نگاهکردن از منظر گرامشی میتواند بینش جالب توجهی در بر داشته باشد.
کاری که دستورزبان میکند این است که در سطحی برای درستبودن یا نبودن گفتار «هنجار» (norm) وضع میکند. از دیدگاه گرامشی، وضعکردن هنجار با مفهوم «هژمونی» یعنی فرادستی ارتباط دارد؛ هنجار را کسانی وضع میکنند که بر وضعیت فرهنگی جامعه فرادستی دارند، یعنی به نوعی از طبقهی حاکم به شمار میروند.
دیدگاه گرامشی اما وقتی جالبتر میشود که میبینیم او با تمرکز بر وضعیت ایتالیا، آموزش همین دستور زبان هنجاری را، که لاجرم تولید طبقهی حاکم است، برای دستیابی به زبان مشترک ایتالیایی یا همان زبان ملی لازم میداند.
دستور زبانها
گرامشی معتقد است در هر زبانی و در زمان واحد انواع مختلفی از دستور زبان یا همان گرامر وجود دارد. یکی از آنها دستور زبان« درونی» یا «ذاتی» (immanent) است. این همان دستوری است که فرد بدون آنکه بداند و با آموختن زبان از کودکی مطابق با آن صحبت میکند.
اما دستور زبانی که مورد توجه اوست دستور درونی نیست؛ گرامشی میگوید در واقعیت، یک یا حتی بیش از یک دستور زبان «هنجاری» (normative) وجود دارد. اگر بخواهیم تصور ملموسی از هنجارهای زبانی پیدا کنیم، میتوانیم به اتفاقات زبانی معمولی رجوع کنیم که حین گفتگوها رخ میدهد: اتفاقاتی مانند نظارت دوطرفه، گفتوگوی دوطرفه، آموزش و «سانسور» دوطرفه.
وقتی در موقع صحبت از همدیگر میپرسیم: «منظورت چه بود؟»، «صریح حرف بزن» و به این ترتیب میخواهیم به طرف صحبتمان القاء کنیم که به شیوهی نادرستی حرف میزند یا حرف نادرستی میزند؛ یا وقتی از در تقلید و تمسخر او برمیآییم، میخواهیم هنجارهای حرفزدنش را زیر سؤال ببریم یا هنجارهایی به او تحمیل کنیم. گرامشی میگوید در سطح کلان گفتاری هم این اتفاق با شدت تمام در جریان است و قضاوتها راجع به «درستی» یا «نادرستی» نوع حرفزدن آدمها مدام به آنها القاء میشود. بهاینترتیب، دستور زبان هنجاری ماهیتاً سیاسی است.
گرامشی میگوید دستور زبان «هنجاری» در هر جامعه به طور خودانگیخته (spontaneously) عمل میکند و پخش و منتشر میشود، زیرا جامعه تمایل دارد هم از نظر سرزمینی و هم از نظر فرهنگی یکپارچه شود. مثلاً طبقهی حاکمی دارد که کارکردش به رسمیت شناخته شده و جامعه از آن پیروی میکند و در نتیجه از هنجارهای زبانی آن طبقه هم تبعیت میکند.
گرامشی اما تأکید میکند که این بیان «خودانگیخته»ی بایدها و نبایدها چه در سطح خُرد بینفردی و چه در سطح کلان اجتماعی لزوماً همیشه به برقراری هنجار و همشکلی یا انطباق دستوری نمیانجامد، و حتی اگر بینجامد، این همشکلی یا انطباقی به فراخور زمان میتواند تغییر کند.
از طرف دیگر، گرامشی مشاهده میکند که هر گروه اجتماعی، یا شهر و کلاً مکانی میتواند هنجارهای زبانی خودش را داشته باشد. به این معنا که هنجارهای زبانی به زمان و مکان و حتی گروههای اجتماعی محدود میشوند. مثلاً دهقانی که به شهر میرود در نهایت با فشار محیط خود را با سبک گفتار شهری سازگار میکند. هر چند به طور کلی مردم همواره سعی میکنند از گفتار شهری تقلید کنند و طبقات فرودست سعی میکنند مانند طبقات بالا و روشنفکران صحبت کنند.
در قلمروی سرزمینی، دستور زبانهای هنجاری، به یکپارچهساختن اعمال و رفتارهای زبانی میانجامند. دستور زبانهای «هنجاری» مکتوب در کل قلمروی یک ملت و کل «حجم زبانی» منتشر میشوند و همنوایی زبانی واحد و ملی به وجود میآورند.
این تمایل به یکپارچگی و وحدت زبانی، منافاتی با «فردگرایی» بیانی در دستور زبان درونی ندارد، بلکه برعکس به آن جایگاه بالایی میدهد زیرا دستور زبان شخصی، اسکلت قویتر و همگنتری برای بدنهی زبانی ملی میسازد و هر فرد بازتاب و مفسر آن زبان واحد ملی میشود.
سومین نوع گرامری که گرامشی بعد از دستور «درونی» و «هنجاری» بر میشمرد، دستور زبان تاریخی است که همان دستور زبان ملی است که طی دههها یا قرنهاست شکل گرفته.
گرامشی میگوید دستور زبان تاریخی «مقایسهای» است، یعنی همیشه نظر به حوزههای زبانی مختلف و دورههای زبانی مختلف دارد، و نشانگر این آگاهی عمیق است که واقعیت زبانی، مانند هر واقعیت تاریخی دیگر، نمیتواند مرزهای ملی کاملاً مشخصی داشته باشد و تاریخش، همیشه بخشی از «تاریخ جهان» است. به عبارت دیگر، تاریخ آن زبان فقط در چهارچوب تاریخ جهانی وجود دارد.
از همین رو، در نظر گرامشی، کسی که دستور زبان هنجاری مینویسد نمیتواند تاریخ همان زبانی را نادیده بگیرد که ممکن است علاقمند باشد آن را «نمونهی عالی» از «تنها» زبانی بداند که در رقابت با سایر زبانها، شایستگی دارد تا به زبان مشترک یک ملت تبدیل شود.
در وهلهی نخست میبینیم که دستور زبان هنجاری اهداف متفاوتی از دستور زبان تاریخی دارد. وقتی میخواهیم یکی از دستورهای هنجاری زبانی را در موقعیت تاریخی مشخص بشناسیم، در واقع به دنبال فهم این موضوع هستیم که در آن موقعیت رابطهی میان هنجارهایی که برای زبان وضع میشود، با اعمال و کنشهای سیاسیای که در فرهنگ فرادست «درست» شمرده میشوند چیست.
درعینحال، وقتی از زاویهی دستور زبان هنجاری به زبان ملی نگاه میکنیم، میبینیم که وضع هنجار به شیوههای مختلف و مهارناپذیری در چهارچوب زبان ملی صورت میگیرد و کسی هم نمیتواند جلوی ابتکارات زبانی مختلف برای وضع هنجارهای متفاوت را بگیرد: چه کسی میخواهد جلوی ابتکارات مهاجران بازگشته به وطن، مسافران و خوانندگان روزنامههای خارجی و زبانهای خارجی و مترجمها را بگیرد؟
بهاینترتیب، هر وقت که با رویکرد دستور هنجاری به مطالعهی موقعیتی زبانی میپردازیم، در واقع با نوعی «انتخاب فرهنگی»(cultural choice) یا «گرایش فرهنگی»(cultural tendency) سروکار داریم. گرایش یا انتخابی که در چهارچوب آن، دستور هنجاری مورد نظر در پی تحقق کنشهای سیاسی در چهارچوب ملی یا چهارچوبهای خردتر است.
زبان ملی و ملّیت
اینجاست که گرامشی به بحث راجع به زبان ملی و اهمیت سیاسی آن میپردازد. شاید در وهلهی نخست انتظار داشته باشیم که گرامشیِ مارکسیست با داشتن دیدگاه طبقاتی، زبان ملی را هم صرفاً برساختهی طبقهی حاکم ملی بداند و از همین زاویه هم راجع به آن داوری کند. اما در واقع گرامشی که همواره سعی کرده بود واقعنگری سیاسی خود را حفظ کند، پدیدهی زبان ملی را در چهارچوب وضع روز ایتالیا میسنجید.
او میدید که نبود زبان ملی باعث ایجاد شکاف و برخورد بهویژه در میان تودههای مردمی میشود که در میان آنها محلیگرایی و تعلقات بومی سرسختتر از آن چیزی است که تصور میشود. به عبارت دیگر، مسئلهی مهم در ابعاد ملی برای گرامشی که بیش از همه هم به منافع طبقات کارگر مربوط میشد، ایجاد نوعی «همکاری عملی» (practical collaboration) در سطح ملی در جهت مبارزه با بیسوادی بود.
از نظر گرامشی، باید از طریق آموزش مقاومت تودهها برای نگهداشتن عادات و شیوههای تفکر خاصگرایانهشان را در هم شکست، مقاومتی احمقانه و بیجا که طرفداران متعصب زبانهای بینالمللی هم به آن دامن میزدند.
از نظر گرامشی، حفظ و تقویت زبان ملی ابزار سیاسی توسعهی سوادآموزی است، و بهاینترتیب، لزوم سوادآموزی از نظر او با گرامر هنجاری که زبان ملی را تقویت میکند پیوند میخورد.
مبارزه با بیسوادی در عمل محتاج صبر و اتخاذ ترتیبات زیادی است. از جمله، اقدامات وسیعی مانند استخدام صدها معلم از خاستگاههای متفاوت با آمادگیهای متفاوت که قادر به اقدام منظم و متحد در آموزش همهی درسهای عملی و نظری باشند: و این بدون داشتن و تقویت زبانی ملی که کلّیت طبقات فرودست را به هم پیوند بزند ممکن نیست.
باید بتوانیم رابطهی گرامر هنجاری را با دستور زبان تاریخی ثابت کنیم یا نشان دهیم. ناکامی در اثبات این رابطه از مشکلات و ناپایداریهای دستور زبانهای هنجاری است. در واقع ما با دو امر متمایز و تا حدی متفاوت مثل تاریخ و سیاست سروکار داریم که ضمناً نمیتوان آنها را مثل تاریخ و سیاست، مستقل از هم بررسی کرد.
منابع نوآوریهای پراکنده و همشکلی زبانی در سطح ملی
همانطور که اشاره کردیم، گرامشی میدید که زبان پدیدهای بسیار سیال و مستعد مداخلهی انواع و اقسام گروههاست؛ یعنی بهرغم تسلط طبقهی حاکم یا بگوییم تلاش این طبقه برای تسلط بر زبان، همواره گروهها و افرادی هستند که به طور مهارناپذیری نوآوریهای خاص خود را وارد زبان میکنند و این نوآوریها امکان سرایت مییابند.
گرامشی سعی میکند عناصری و پدیدههایی را که باعث نوآوری در زبان میشوند و بر اثر سرایت به مثابهی ابزار همشکلی زبان هم کار میکنند، برشمرد:
۱) نظام آموزشی؛ ۲) روزنامهها؛ ۳) نویسندگان آثار هنری و نویسندگان محبوب و مردمی؛ ۴) تئاتر و فیلمهای غیرصامت؛ ۵) رادیو؛ ۶) جلسات عمومی از هر نوع، از جمله جلسات مذهبی؛ ۷) روابط «گفتاری» بین گروههای تحصیلکردهتر و کمتر تحصیلکردهی جمعیت؛ ۸) گویشهای محلی که به طرق مختلف درک میشوند (از گویشهای محلیتر مثل ناپلی برای جنوب ایتالیا گرفته تا گویشهایی که منطقهای کموبیش گستردهتر را در بر میگیرند: مثل گویشهای پالرمو و کاتانیا برای سیسیل).
گرامشی میگوید که فرایند شکلگیری، گسترش، و توسعهی یک زبان ملی واحد از طریق مجموعهی کاملی از فرایندهای مولکولی رخ میدهد. تدریجیبودن این فرایندها امکان میدهد که گویندگان زبان راجع به آنها آگاهی کسب کنند و به آنها فرصت میدهد تا برای بهدستآوردن نتیجهی دلخواه در شکلدهی به زبان، فعالانه به تعامل با این نوآوریها بپردازند.
از نظر گرامشی، اگر از نقطهنظر کنشگری نگاه کنیم که در پی ایجاد نوآوری در زبان و تأثیرگذاری بر دستور هنجاری است، نیازی نیست فکر کنیم که مداخلهی ما باید «قاطع و جامع» باشد. همچنین نباید انتظار داشته باشیم که همهی اهداف مورد نظرمان به دست آیند و دیدگاههایمان زبان را یکپارچه و خالص کنند.
در واقع، زبان در ابعاد ملی همواره نوعی یکپارچگی خواهد داشت و ممکن است مداخلهی سازماندهیشده نیز روند شکلگیری زبان یکپارچه را سرعت بخشد. اما اینکه این زبان چگونه خواهد بود، قابل پیشبینی نیست. اما اگر مداخله «عقلانی» باشد، فرایند تأثیرگذاری آن به طور طبیعی به سنت زبانی وارد میشود و این در اقتصاد فرهنگ اهمیت زیادی دارد.