اصلاحات دستوری و از بالا به پایینِ زبان از مهمترین اقداماتی بود که سیاستمداران ترکیه پس از سقوط امپراتوری عثمانی و تولد جمهوری مدرن انجام دادند تا بدین ترتیب هویت ملی کشور را بازتعریف کنند. هدف اصلی از این اصلاحات حذف دستور زبانِ عربی و فارسی و کنارگذاشتن هزاران وامواژهای بود که از مدتها پیش به مکتوبات و گفتار مردم کوچهوخیابان گره خورده بود. مهندسی زبان در مرحلهی بعد حتی تا تغییرِ خط و کنارگذاشتن دبیرهی فارسی و جایگزینی آن با حروف لاتین پیش رفت.
جفری لوییس، تاریخدان و استاد فقید زبان ترکی در دانشگاه آکسفورد، معتقد است که این اصلاحات در عمل یک انقلاب بود، انقلابی که آن را «موفقیت فاجعهآمیز» مینامد. دلیل فاجعهآمیزبودنش را نه نوستالژی و اندوه و دلتنگی برای ازبینرفتن ترکیِ عثمانی، بلکه مشکلاتی میداند که هر یک از این تغییرات مرحلهبهمرحله، بهویژه برای عامهی مردم ترکیه به وجود آورد. لوییس مینویسد این ابتکارات و واژهسازیها، فهم زبان جدید را برای مردم دشوار و زمان پذیرش تغییرات را طولانیتر کرد.
اصلاح یا انقلاب؟
ابعاد انقلاب خط و زبان ترکی را جفری لوییس با ذکر یک مثال روشن میکند. او به سخنرانی مصطفی کمال اشاره میکند که در سال ۱۹۲۷ طی شش روز در پارلمان ترکیه برای جوانان انجام داد. این سخنرانی سیوششساعتهی بنیانگذار جمهوری ترکیه بعدها به یک مانیفست بدل شد. اما بعد از دههی ۱۹۳۰، متن این مانیفست برای جوانان و نسلهای جدید قابل فهم نبود؛ تا آنجا که در دههی ۱۹۶۰ برای فهم عمومی و نصب این بیانیه در کلاسهای درس، باید آن را به «زبان امروزی ترکیه» ترجمه میکردند. بررسی تنها یک پاراگراف از این سخنرانی حجم این تغییرات در زبان ترکی را عیان میکند.
جفری لوییس معتقد است بار واژهسازی در فرهنگ انگلیسی را روزگاری شکسپیر و بعدها جیمز جویس و لوییس کرول به دوش میکشیدند، اما این امر در ترکیه طی یک کارزار حاکمیتی موفق صورت گرفت و به تغییراتی بسیار گسترده در گفتار روزمره و نوشتار رسمی ختم شد.
مهندسی زبان و کارزارهای هدایتشدهی دولتی به تحولی عظیم در دستور زبان و خط ترکی ختم شد. به باور جفری لوییس، چنین کارزارهایی تقریباً در هیچجای دیگری از جهان به اندازهی ترکیه مؤثر نبودهاند.
گرچه تلاشهای پراکنده و انفرادی برای جداکردن راه زبان ترکی از فارسی و عربی از اواسط قرن نوزدهم در جریان بود، اما کارزار اصلاح زبان که با هدایت «جنبش ترکهای جوان» یا کمالیستها از سال ۱۹۳۰ در ترکیه کلید خورد تمام قدرت دستگاه دولت و نظام سیاسی را در خدمت اصلاح زبان گرفت. جفری لوییس معتقد است این کارزار دولتی، را نباید یک «اصلاح»، بلکه بهدرستی باید «انقلاب» نامید، چرا که اصلاح بیشتر به معنای بهبود است. اما آنچه رخ داد بهراستی همان «انقلاب زبان» (Dil Devrimi) مد نظر مصطفی کمال است، گرچه دیگر پژوهشگران زبان و تاریخ ترجیح میدهند «اصلاح زبان» بنامندش.
ریشههای نفوذ زبانهای خارجی
در آغاز قرن یازدهم، اغلب نیاکان ساکنان ترکیهی کنونی به اسلام روی آوردند. ترکها اسلام را از ایرانیان فارسیزبان گرفتند و طبیعتاً اصطلاحات دینی همچون نماز، روزه، و پیغمبر نه از عربی که از فارسی وام گرفته شد.
جفری لوییس مینویسد، ترکها پس از استقرار در تمدن اسلامی و آگاهی نسبت به اینکه بخشی از «امت اسلامی» هستند، واژگان فارسی و عربی را وارد زبانشان کردند. اشتیاق به استفاده از فارسی و عربی حتی باعث شد برخی واژههای خود را کنار بگذارند؛ مثلاً آنها کلمهی قشنگی مثل «بالیک» برای شهر (balık) داشتند، اما در قرن چهاردهم، آن را به نفع کلمهی «شهر» (şehir) کنار گذاشتند. در حالی که، «بالیک» چنان قدمتی داشت که مارکوپولو در سفرنامهاش این کلمه را از عثمانیها وام گرفت و از پایتخت امپراطوری چین با این پسوند (Cambaluc) یاد کرد.
آنها همچنین «کِند» ( Kend) را که پسوند سغدی نامهای تاشکند، یارکند و سمرقند است، برای تقسیمات جغرافیایی به کار بردند. ترکها حتی دو واژهی «چریک» (çerig) و «سو» (su) برای «ارتش» داشتند که هر دو را با جایگزینی «عسکر» عربی از کاربرد عمومی حذف کردند. هرچند çerig در «ینی چری» (Yeniçeri) به معنای «سربازان جدید» حفظ شد.
سایهی سنگین وامواژهها
لوییس معتقد است جذابیت و نفوذ شعر فارسی یکی از دلایل ورود بسیاری از واژههای فارسی به زبان ترکی بود. در دورهی سلجوقیان، شعر کلاسیک فارسی الگوی بسیاری از شاعران درباری بود، به این دلیل که ترکی در مقایسه با عربی و فارسی محدود، خام و ناتوان قلمداد میشد. آنها حتی گاهی تلویحاً عذر میآوردند که ناچارند برای مردم عادی که فارسی و عربی نمیدانستند به ترکی بنویسند.
به نوشتهی لوییس، هرچند واژههای فارسی در ترکی زیاد بودند، اما «تهاجم بزرگتر» از جبههی زبان عربی میآمد. این تهاجم وسیع نه تنها به این دلیل بود که زبان قرآن عربی بود، بلکه به این خاطر بود که وقتی یک واژهی عربی وام گرفته میشد، انبوهی از واژههای همخانواده را همراه خود میآورد. واژههای عربی ریشههای سه حرفی صامت دارند (مثل ع. ل. م. – علم) و آشنایی با یک ریشه باعث میشد هر بار حدود ده واژه مانند تعلیم، معلم و … برای مصارف مختلف وارد زبان ترکی شود.
لوییس مینویسد زبان ترکی برخلاف عربی از آن «بیماری» موسوم به «جنس دستوری» که زبان را دچار میکند آزاد بود و مذکر و مؤنث نداشت. از طرف دیگر، در عربی و فارسی صفت پس از اسم میآید و در ترکی پیش از اسم. با این حال، بدون توجه به مسئلهی سازگاری یا ناسازگاریِ دستوری، وقتی از فارسی و عربی واژهای میآمد، قواعد دستوری هم در پی آن به عثمانی تحمیل میشد.
با تشکیل امپراتوری عثمانی، جریان وامگیری واژهها از فارسی و عربی بدون توقف ادامه یافت. گرچه ترکهای عثمانی در تحقیر زبان مادری به اندازهی سلجوقیان پیش نرفتند، اما قرن پانزدهم دورهی اوجگیری تأثیر فارسی بر نویسندگان نظم و نثر ترک بود و پادشاهان عثمانی به فارسی شعر میسرودند. در سرتاسر پنج قرن و نیم (چهاردهم تا اواسط قرن نوزدهم)، هر کلمهی فارسی یا عربی یک کلمهی ممکن عثمانی بود. بنابراین، نویسنده در وامگرفتن از متون کلاسیک این دو زبان، جز سلیقهی خود و محدودیت دانشش، کاملاً نامحدود عمل میکرد. نویسندهی عثمانی تنها لازم بود، در صورت نیاز، به کلمات خارجی شکل دستوری ترکی بدهد.
شعر نیز کاملاً در سلطهی وامواژههای فارسی و عربی بود. حتی مدتها پس از آنکه وقایعنگاران عثمانی آثار خود را به جای فارسی به عثمانی نوشتند، همچنان سرفصلها به فارسی سره مکتوب میشد.
تنظیمات و اولین جرقههای ناسیونالیسم
اولین تلاشها برای استفادهی بیشتر از واژگان ترکی در قالب فرمان تنظیمات خیریه (Tanzimat) سال ۱۸۳۹ و بعدتر سال ۱۸۵۶وضع شد. تنظیمات از سر ضرورت و قابلفهمکردن زبان اداری برای عامهی مردم صورت گرفت؛ با این امید که بتواند به بخشی از نارضایتیهای رعایای سلطان پاسخ بدهد و البته تا حدی موفق بود. اما نهضت تنظیمات، جرقهای در جامعهی ترکیه ایجاد کرد و مسئلهی اصلاح زبان را از ضرورت فهم عامه به حساسیت ملی و شکوفایی روزنامهنگاری تبدیل و زمینه را برای رشد تدریجی ناسیونالیسم ترک فراهم کرد.
روزنامهنگاران بیش از هر گروه دیگری ضرورت قابلفهمکردن زبان برای عامهی مردم را میفهمیدند و از همین رو، پرچمدار جنبش اصلاح زبان شدند. لوییس مینویسد آنها منتقد ادبیات تولیدشده در استانبول بودند. برای مثال میگفتند فهم شعر نرگیسی، شاعر مشهور ترک، به دلیل واژههای بیگانهی زیادی که به کار میبرد از گلستان سعدی هم دشوارتر است که به زبانی خارجی نوشته شده. آنها همچنین انتقاداتی جدی به زبان اداری مرسوم داشتند، چرا که تودهی مردم در مواجهه با احکام مالیاتی و متنهای اداری، آن زبان را نمیفهمیدند که عین بیعدالتی بود.
بنابراین روزنامهنگارها خود اصلاح زبان را آغاز کردند و نوشتن به ترکی ساده را کلید زدند. در این راستا، کوشیدند واژههای خارجی را کمتر به کار برند و برخی قواعد دستوری مانند مذکر/مؤنث و حروف اضافهی فارسی را هم حذف کردند. همچنین زبان خود را «ترکی» نامیدند؛ چرا که «عثمانی» به آن زبان ترکیبی اشاره داشت که دیگر نمیخواستندش. این اقدامات موجب شد تا سلیمان پاشا، دستور زبان ترکی را بنویسد. در تدوین قانون اساسی سال ۱۸۷۶، زبان ترکی زبان ملی اعلام شد و نه عثمانی.
بخشی از این واکنشها به سیاستهای دستوری خود را به شکل تقلید از آثار ادبی غربی نشان میداد. حلقهی نویسندگان جوان شیفتهی غرب و بهویژه فرانسه، مجلهی مشهور «ثروت فنون» را منتشر میکردند. با وجود ادعاهای مدرنیستی، این مجله مسیری کور و حتی یک جور عقبگرد در راه فهم عمومی را پیش گرفته بود. حلیت ضیا اوشاکلیگیل، یکی از نویسندگان این مجله، چهار دههی بعد در خاطراتش نوشت از زبان پرطمطراق و پیچیده و غیرقابل فهمی که در این مجله سرمشق قرار داده بودند، خجل است.
این مجله در فاصلهی سالهای ۱۸۹۵ تا ۱۹۰۱، یعنی تا زمانی که حکومت توقیفش کرد، مرکز گردهمآمدن نویسندگان جوان فرانسهگرا بود که شکل جدیدی از نوشتار با عنوان «ادبیات جدید» (Edebiyat-ı Cedideciler) را ترویج میکرد. سبکی پرزرقوبرق که باز هم خوانندهی عام را پس میزد. نویسندگان مجله متقاعد شده بودند ترکی بیکمک فارسی و عربی نمیتواند رسانایی ادبی داشته باشد. آنها حتی در یک گام به پیش به ترکیبهای جدیدی دست یافتند، ترکیبهایی همچون «مَلالِ مساء» (به معنی دلتنگی غروب) که نیم عربی و نیم فارسی بود. درعینحال، آنها برای نشاندادن اینکه تا چه حد غربی شدهاند از ترجمههای تحتالفظی فرانسه هم بهوفور استفاده میکردند.
آزمون و خطا برای تغییر دبیره
جنگ یونان و ترکیه در سال ۱۸۹۷ یک بار دیگر بازی را به نفع زبان ترکی کرد. همانروزها مهمت امین، شاعر و سیاستمدار که از نظریهپردازان پانترکیسم هم بود، شعری به ترکی ساده در ستایش نیروهای خودی سرود و در این شعر قواعد عربی و فارسی را به کلی کنار گذاشت. منتقدان ادبی ادعا کردند این سروده اصلاً شعر و امین اصلاً شاعر نیست، اما واقعیت این بود که عامهی مردم این قطعه را دوست داشتند.
در پایان قرن نوزدهم و سپس در جنگ جهانی اول، نویسندگان ترک آگاهانه تلاش کردند از ساختوسازهای فارسی، به جز آن عبارات جاافتاده، اجتناب کنند. در اوایل قرن بیستم، انور پاشا یکی از افسران جوان، سعی کرد الفبای فارسی/ عربی را با افزودن صداهای جدید برای ترکی، سازگار کند. اما این الفبا هم دچار همان مشکلی شد که سایر اصلاحات زبان با آن مواجه بودند. بسیاری از مردم با حروف جدید ابداعی انور آشنا نبودند. بااینحال، تلاش انور پاشا زمینه را برای اصلاحات بعدی و استفاده از الفبای لاتین فراهم کرد. سال ۱۹۲۰ و در میانهی جنگ استقلال و در حالی که دولت سلطان هنوز در استانبول حکومت میکرد، وزارت آموزشوپرورشِ دولت آنکارا به معلمان مدارس دستور داد تا آن دسته از کلمات ترکی را که در محاوره رایج هستند و تاکنون از نظر فرهنگنویسان دور ماندهاند، جمعآوری کنند.
به زعم لوئیس، مسئله این بود که گروههایی از مردم که با نوشتن سروکار نداشتند، در فهم کلمات جدید ترکی دچار مشکل بودند. این بحث که کدام کلمات را بگیریم و کدام را دور بیندازیم، پیوسته مطرح بود. برخی با حذف کلمات خارجی موجود در زبان ترکی -که حالا دیگر خودی محسوب میشدند- مخالف بودند. مثلاً شاعر مشهور دیگری به نام مهمت عاکف در نقد کارهای مهمت امین چنین استدلال کرد: «ما نمیتوانیم واژههای عربی و فارسی، که آنها را واژههای آشنا مینامیم و پنج قرن است که به کار بردهایم، به یکباره کنار بگذاریم. مطمئناً هیچ شاعری از عروض کلاسیک دست برنمیدارد و متر و معیارهای مهمت امین را نمیپذیرد. ترکی استانبولی، زبانی که ما صحبت میکنیم، زبانی بسیار طبیعی است. از ترکیبات کلیشهی «اضافه» که بگذریم، جزئیات غیرضروری هرگز نباید وارد گفتار ما شوند. پس اگر زبان نوشتار و گفتار را یکی کنیم، ادبیات خود را احیاء یا ادبیات جدیدی تولید کردهایم. بر زبان ما، تنها باید قوانین ترکی حاکم باشد.»
برخی دیگر هم معتقد بودند برای مدرنشدن و نیل به پیشرفتهای علمی و فنآوری باید از زبانهای فارسی و عربی وام گرفت. مثلا ضیاء گوکآلپ، روشنفکر و سیاستمدار ترک که به عنوان پدر ایدئولوژیها پانترکیسم و تورانیسم شناخته میشود، معتقد بود که اگر ترکها بخواهند خود را به واژگان لازم برای ابتکارات و اختراعات علمی مجهز کنند، باید همان راه غربیها را بروند که در این مواقع به یونانی و لاتین، یعنی زبانهای کلاسیک فرهنگی خود، متوسل میشوند. بنابراین ترکها هم باید از عربی و فارسی کمک بگیرند.
ژانویهی ۱۹۰۸ انجمن ترک (Türk Derneği) به عنوان اولین سازمان فرهنگی ناسیونالیستی تشکیل شد که یکی از اهدافش اصلاح زبان بود. اعضای این انجمن دیدگاه مشترکی در مورد آیندهی زبان نداشتند. برخی از آنها طرفدار سادهسازی زبان و حذف عناصر غیرترکی و جایگزینی آنها با کلمات بومی رایج در گفتار بودند. برخی طرفدار ترکیسازی زبان فعلی بودند و میگفتند باید با پسوندهای منظم ترکی کلمات جدید ساخت و کلمات عربی و فارسی رایج در گفتار عامیانه را هم ترکی به شمار آورد. برخی از تصفیهی زبان حمایت میکردند، اما ضمناً با وامواژهها و گرفتن پسوندهایی از زبانهای دیگر موافق بودند. همهی این گروهها در «از آنِ خود کردن زبان» اشتراک نظر داشتند؛ اما در مورد چگونگی آن اختلاف نظرهای فراوانی وجود داشت و همین هم در سال ۱۹۱۳ به پایان کار انجمن ختم شد.
دبیرهی جدید
جنبش یا انقلاب زبان در ابتدا هرگز به مبحث تغییر الفبا یا دبیرهی زبان نپرداخت. تغییر دبیره بهتدریج و پس از یک دوره تلاش برای اصلاح زبان مطرح شد، هرچند این اصلاحات به هم مرتبطند و از چهارچوب ذهنی مشترکی ناشی میشوند. هدف از تغییر الفبا، گسستن روابط ترکیه با شرق اسلامی، تسهیل روابط داخلی و همچنین مراوده با جهان غرب بود؛ هدفی که در واقع ناسیونالیسم ترک دنبال میکرد.
از دیدگاه لوییس، غیر از زیبایی دبیرهی فارسی-عربی، مسئلهی مهمی دربارهی آن وجود نداشت زیرا همهی حروف عربی/ فارسی صامتند و آن معدود حروف صدادار هم صداهایی را در بر میگیرند که در زبان ترکی وجود ندارد. بنابراین چنین تغییری میتوانست توجیهپذیر باشد.
اصلاح الفبای عربی-فارسی، نخستین بار در سال ۱۸۵۱ از سوی احمد جودت مطرح شده بود و پس از او، افراد متعددی شانس خود را برای حل این مشکل آزموده بودند و تا آنجا پیش رفتند که بیسوادی را ناشی از کمبود حروف الفبا عنوان کردند. برای اصلاح الفبا، پیشنهادهایی مانند افزودن اِعراب در جهت انتقال بهتر صداها مطرح شد. اما سرانجام تعدادی از روزنامهنگاران و شخصیتهای ادبی، ایدهی پذیرش حروف لاتین را مطرح کردند. این ایده سابقهای طولانی داشت و به زمانی بر میگشت که فتحعلی آخوندزاده، روشنفکر ایرانی اهل آذربایجان، برای مشورت در مورد اصلاح زبان به ترکیه دعوت شده بود. در آن زمان پیشنهادهای آخوندزاده در مورد اصلاح نوشتار به سرانجام نرسید و او در نهایت بحث تغییر الفبا را مطرح کرد.
اما در قرن بیستم این ایده از مرحلهی نظریه عبور کرده بود و حامیانش تنها منتظر فرصتی مناسب بودند. مصطفی کمال در سپتامبر ۱۹۲۳ در پاسخ به یکی از روزنامهنگاران که در مورد زمان تغییر دبیره به لاتین پرسیده بود چنین پاسخ داد: «هنوز وقتش نرسیده است.» به نظر لوییس، پاسخ او قابلدرک است زیرا حدود ۵۰ نفر از اعضای مجلس ملی کبیر ترکیه را متولیان مذهبی تشکیل میدادند، به اضافهی ۸ شیخ درویش و ۵ عضو دیگر که خود را «رئیس طایفهها» معرفی کرده بودند و میتوان آنها را متولیان مذهبی دانست که موافق تغییر دبیره نبودند.
از نگاه آنها، در تغییر دبیره بحث زبان خارجی مطرح نبود، بلکه پای «اسلام» در میان بود. استدلال مخالفان تغییر دبیره این بود که نباید سلاحی در دستان اروپا بگذاریم تا به جهان اسلام اعلام کند ترکها نوشتههای خارجی را پذیرفتهاند و مسیحی شدهاند. موافقان در عوض استدلال میکردند که دبیرهی عربی مانند قرآن، مقدس نیست و جبرئیل حروف عربی را وحی نکرده است. بااینحال، یکی از نگرانیهای موجه مدافعان دبیرهی عربی-فارسی این بود که در صورت تغییر دبیره به لاتین، تعداد ترکهایی که میتوانند قرآن را بخوانند یا بفهمند، کاهش مییابد.
در روز ۲۰ می ۱۹۲۸، مجلس ملی کبیر به پذیرش اعداد بینالمللی یعنی نوشتن اعداد به زبان لاتین رأی داد. کمیتهی دبیره (Alphabet Commission) مأمور کار بر روی دبیرهی لاتین بود تا آن را برای نگارش ترکی سازگار کند. کمیته نهایتاً طرحهای پنجساله یا پانزدهساله را برای تغییر نظام نگارش پیشنهاد کرد. بر مبنای این طرحها، روزنامهها باید بهتدریج بخشی از مطالب خود را با دبیرهی جدید منتشر میکردند. اما نظر مصطفی کمال بر تغییر سه ماههی دبیره بود. او در پاسخ به اعضای کمیسیون که سه ماه را برای چنین تغییری خیلی کوتاه میدانستند، گفت: «حتی اگر روزنامهها فقط یک نیمستون را با دبیرهی قدیمی بنویسند، همهی مردم همان نیمستون را خواهند خواند. ضمناً اگر این وسط مشکلی پیش بیاید، مثل جنگ یا بحرانی داخلی، دبیرهی جدید هم به سرنوشت دبیرهی انور پاشا دچار میشود و بلافاصله از بین میرود.»
به محض اینکه کمیسیون به مصطفی کمال اطلاع داد کار روی دبیرهی لاتین تمام شده است، او روز ۹ اوت ۱۹۲۸ طی سخنرانی در جشن افتتاح پارک گلخانه دبیرهی جدید را به عنوان خط رسمی کشور معرفی کرد. دو روز بعد، تدریس خط جدید در کاخ دولمه باغچه، ابتدا برای مقامات ستاد ریاستجمهوری و معاونان و سپس برای معلمان دانشگاه و اهل ادب آغاز شد.
در روز اول نوامبر، مجلس قانون کاربرد حروف ترکی جدید را تصویب کرد و دو روز بعد نیز این قانون لازم الاجرا شد. بر این اساس، استفاده از کتابهای چاپشده با حروف قدیمی را برای آموزش در مدارس ممنوع کردند. همچنین مقرر شد تا پایان سال ۱۹۲۳، مکاتبات اداری و مکاتبات شهروندان با ادارات دولتی با استفاده از حروف جدید صورت بگیرد.
نمایندگانی که از الفبای لاتین بیاطلاع بودند، ناگهان متوجه شدند که نیاموختن حروف جدید چه مخاطراتی برایشان دارد؛ چرا که به موجب قانون، کسانی که خواندن و نوشتن را به زبان ترکی با حروف جدید نمیدانستند از عضویت مجلس حذف میشدند. بنابراین بهسرعت به آموختن الفبای جدید روی آوردند. چند ماهی حروف دبیرهی جدید و قدیم در کنار هم استفاده میشد، اما سرعت گسترش استفاده از آن به حدی بود که خیال مصطفی کمال را آسوده کرد.
روزنامهی تایمز لندن سرمقالهاش را در روز ۳۱ اوت ۱۹۲۸ به این الفبای جدید زبان ترکی اختصاص داد. در آن مقالهی همدلانه از این اصلاح بزرگ به دست مردی که ترکها سرنوشتشان را به او سپرده بودند تمجید شده بود. نویسنده تأکید کرده بود برای قرنهای متمادی ترکها برای همسایگان اروپاییشان مردمانی عجیب و تکافتاده بودند و حالا با این تغییر الفبا بیش از هر زمان دیگری به غرب نزدیک شدهاند.
انحراف از مسیر و بازگشت دوباره
سال ۱۹۳۲ با رهنمودهای آتاتورک در اولین کنگرهی ملی زبان، کمیتهای مأمور استخراج و انتشار لغات ترکی، از متنهای جدید تا گنجینههای قدیم، شد. به نوشتهی لوییس در مرحلهی بعد کمیته وظیفه داشت کار ساخت واژههای جدید برای جایگزینی با وامواژههای عربی و فارسی را آغاز کند؛ در این مرحله بیشترین تمرکز بر کاربرد نوواژهها در نوشتار بود. در فاصلهی ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۴ مطبوعات موظف بودند هر روز لیستی از این نوواژههای ناب ترکی منتشر کنند.
لوییس در مرور روند انقلاب زبانی ترکیه به یک «انحراف آسیبزا» نیز میپردازد. در فاصلهی ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۷، مسئلهی اصلاح زبان و جایگزینی واژهها با مطرحشدن یک «تئوری مضحک» به نوعی از اولویت خارج شد: طرفداران «نظریهی زبان خورشید» موفق شده بودند نظر آتاتورک را جلب کنند. این نظریه که از سوی جریانهای افراطی پانترکیست حمایت میشد مدعی بود که زبان ترکی ریشهی همهی زبانهای دیگر جهان است.
لوییس معتقد است که حمایت اولیهی آتاتورک، نه به خاطر واجد ارزش علمی دانستن این نظریه، بلکه از آنرو بود که این تئوری نیز همچون جهانبینی او در پی اثبات عظمت و قدرت زبان ترکی بود و با هدف آتاتورک همخوانی داشت. اما کمی بعد بنیانهای ضعیف و در عینحال بهسخرهگرفتن این تئوری از سوی مطبوعات غربی سبب شد آتاتورک دست از این حمایت بردارد. علی فوات باشگیل، سیاستمدار نامدار و استاد دانشگاه آنکارا، نظریهی زبان خورشید را «بیماری فریب» نامید.
بعد از فروکشکردن تب «زبان خورشید»، آتاتورک از اواخر سال ۱۹۳۶ دوباره با جدیت پیگیر سیاستگذاری پروژهی اصلاح زبان شد. لوییس به رویکرد عملگرایانهی آتاتورک اشاره میکند، بهویژه وقتی که پای جایگزینی برابرواژههای ترکی برای اصطلاحات علمی و فنی به میان آمد. بنیانگذار جمهوری ترکیه خود کتابی در زمینهی «هندسه» نیز تألیف کرد که بسیاری از نوواژههای فنی ترکی که در آن به کار برده بود، هنوز هم به کار میرود.
در سال ۱۹۴۸، کمیتهی زبان چندین واژهنامه برای اصطلاحات فنی و علمی در زمینههایی همچون ریاضیات، پزشکی، موسیقی، و حتی ورزش منتشر کرد. به باور لوییس، این واژهنامهها کاربردی نشدند و به واقع شکست هم خوردند؛ چرا که ترکهایی با تحصیلات عالیه یا تحصیلکرده در غرب ترجیح میدادند از همان اصطلاحات تخصصی غربی استفاده کنند.
ایدههای متضاد و متفاوت یاران آتاتورک
همراهان آتاتورک در این انقلاب زبانی همه با او همنظر نبودند؛ لوییس از سه چهرهی معتمد و نزدیک به آتاتورک در این مسیر نام میبرد که هر یک دیدگاههای متفاوتی داشتند و البته در جریان انقلاب زبانی اثرگذار بودند. نورالله آتاش، فیلح ریفکی آتای و آیدین سایلی از جملهی این چهرهها هستند.
آتای، روزنامهنگار و سیاستمدار و آتاش تئوریسین سیاسی و استاد دانشگاه، هر دو معتقد بودند هدف از اصلاح زبان تولید نوواژه نیست، بلکه جاانداختن این واژهها از طریق مطبوعات پرخواننده اولویت دارد. آتای همچون آتاتورک عملگرا بود و اعتقاد داشت که کلمات عربی جاافتاده در زبان ترکی را باید حفظ کنند و به عنوان واژههای ترکی بپذیرندش.
اما آتاش بهجد معتقد بود باید تمام کلمات دارای منشاء خارجی را کنار بگذارند، او حتی موافق صبرکردن برای تدوین نهایی فرهنگ لغت نبود؛ آتاش اصرار داشت هر واژهای به محض استخراج بلافاصله و مکرر در مطبوعات استفاده شود. او واژههای بسیاری را نیز ابداع کرد، گرچه بیشتر نوواژههای عجیبوغریبش از بین رفتند، اما برخیشان هنوز هم استفاده میشوند.
لوییس معتقد است از میان این سه نفر از آیدین سایلی کمتر از دیگران یاد میشود. این تاریخنگار برجستهی علم کمتر از بقیهی سیاستگذاران به حذف واژههای عربی و فارسی معتقد بود. همین ایده هم سبب شد در میان طرفداران اصلاح زبان چندان محبوب نباشد.
آتاتورک در مجموع حامی جایگزینی برای کلماتی بود که مترادف ترکیشان در دسترس بود اما با حفظ کلماتی که در بافتار ترکی جاافتاده بودند، مشکلی نداشت.
پارادوکس موفقیت و فاجعه
لوییس مینویسد یک قرن طول کشید تا ترکیه اصلاح زبان را با موفقیت به سرانجام برساند. به باور او، این موفقیت فقط جنبهی فنی هم نداشت. آنها توانستند زبان را به اصطلاح ترکیسازی کنند، دبیره را تغییر بدهند و مشکلات ناشی از آن را پشت سر بگذرانند. در مرحلهی بعد به زبان ترکی هویتی مستقل از عربی و فارسی اعطاء کردند. بهاینترتیب، زبان ترکی به پایهای مهم برای ناسیونالیسم ترکی تبدیل شد؛ ناسیونالیسمی که در پی تعریف هویتی جدید برای کشور ترکیه بود.
بااینهمه، لوییس این وضعیت را فاجعهبار هم میخواند! او دو واژهی متضاد «فاجعهبار» و «موفقیتآمیز» را برای تشریح پارادوکسی که ترکزبانها در این مسیر تجربه کردند به کار مییرد. به باور لوییس، این وضعیت از آنرو فاجعهبار است که راه را برای عملیشدن خواستههای افراطیونِ طرفدارِ خالصسازی زبان هموار کرد. دیدگاهی که منجر به نحیف و عقیمشدن زبان شد و در نهایت نیز به ظهور نظریههایی بیاساس و ردشدهای همچون «زبان خورشید» رسید.
به باور او، این پاکسازی و فقدان در وضعیت هر ترک زبانی که میخواهد از دقیقترین واژهها برای بیان منظورش استفاده کند، تأثیر گذاشته است. چرا که او کلمات لازم را پیدا نمیکند، چون زبان عثمانی هم مانند زبان اِتروسکی مرده است، کلماتش منسوخ شدهاند و جایگزینی هم برای این کلمات مرده پیدا نشده است. بسیاری از این نوواژهها هم مکانیکی ساخته شدهاند و حتی قواعد زبان ترکی در ساختشان رعایت نشده است. در نتیجه، هر ترکی که قدری حساسیتزبانی داشته باشد متوجه این ناهنجاری میشود و استفاده از این واژهها یا حتی شنیدنشان برای او تحملناپذیر است.
لوییس به دوستان ترکزبانش ارجاع میدهد که برای مثال نمیتوانند کلمهی «iletişim» را به جای «ارتباطات» تحمل کنند و خیلیهای دیگر هم نمیتوانند کلمهی «neden» را که به معنی «از چه شد؟» است به جای «cause» به کار ببرند.
او از تجربهی شرکت در یک سخنرانی برای روشنشدن وضعیت فاجعهباری که ترکهای دارای حساسیت زبانی با آن مواجه میشوند، مثال میزند و مینویسد: «سال ۱۹۸۴ در سخنرانی یک مردمشناس اجتماعی در آنکارا حاضر شدم، سخنرانی خوبی بود و باید اعتراف کنم چیزی که بیشتر توجهم را جلب کرد نحوهی بیان سخنران بود تا محتوای حرفهایش. سخنران میخواست تمایز میان فرهنگهای محلی و فرهنگ جهانی را نشان بدهد. برای کلمهی جهانی اول از کلمهی عثمانی «کُلی» (‘küllî’) استفاده کرد و وقتی از واکنش مخاطبان فهمید که این کلمه برای همه قابل فهم نیست، از نوواژهی «تومل» (tümel) استفاده کرد که یک اصطلاح فلسفی است و باز همان واکنش قبلی را مشاهده کرد و سپس دست به دامانِ کلمهی «یونیورسال» شد و بعد هم«جنرال». بعد از مدتی او برای هر کدام از اصطلاحاتی که میخواست استفاده کند همزمان سه کلمه به کار میبرد: کلمهی عثمانی وامگرفته از فارسی یا عربی، نوواژهی ساخته شده، و وامواژه یا معادلی اروپایی.
لوییس در نهایت میخواهد به این دو سؤال پاسخ بدهد: آیا انقلاب زبانی شکاف میان زبان روشنفکران و مردم را از بین بُرد و آیا این انقلاب زبانی به فقیرترشدن زبان ترکی منجر شد؟
او معتقد است اصلاح زبان به موفقیتی چشمگیرتر از انتظارات اولیه رسید؛ تقریباً بیشتر کلمات عربی و فارسی رایج در زبان ترکی از بین رفتهاند، و اکنون معدودند محققانی که توانایی خوانش یا درک متنهای ترکی عثمانی را داشته باشند.
اما او به این نتیجه رسیده که جایگزینی گستردهی نوواژههایی که جای کلمات عربی و فارسی را گرفتند در بسیاری از موارد بدون توجه به دستور زبان و قوانین متعارف زبان ترکی صورت گرفته و همین هم به فقیرشدن زبان ترکی منجر شده است . همچنین شکاف زبانی میان مردم کوچهوبازار و روشنفکران را نه تنها ترمیم نشده یافته، بلکه به باور لوییس، این شکاف عمیقتر نیز شده است. بااینهمه، لوییس مینویسد آنچه زبان ترکی را از مرگ حتمی و بنبست نجات داد رویکرد آتاتورک در رهاکردن نظریهی زبان خورشید و دستبرداشتن از نظریهی تطهیر و خالصسازی زبان از تمام وامواژهها بود.