جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کریستوفر رونالد کینگ:

چگونه اردو و هندی به دو زبان رقیب تبدیل شدند؟

خرده‌فروش روستایی در هند در حال خواندن روزنامه به الفبای هندی (Dinodia Photos)

کریستوفر رونالد کینگ:

چگونه اردو و هندی به دو زبان رقیب تبدیل شدند؟

کریستوفر رونالد کینگ (۲۰۲۴ – ۱۹۴۶) استاد فقید تاریخ و مطالعات ارتباطات در دانشگاه ویندزور کانادا است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Christopher R. King: One language, Two Scripts: The Hindi Movement in Nineteenth Century North India. Bombay: Oxford University Press, 1994

خرده‌فروش روستایی در هند در حال خواندن روزنامه به الفبای هندی (Dinodia Photos)

چگونه دو گویش و نگارش رایج از یک زبان هر یک به راه خود می‌روند تا آنجا که در نهایت دو زبان مستقل از هم متولد می‌شوند؟ این درست همان مسیری است که اردو و هندی در هندوستان طی کرده‌اند و در گذر از جدل‌های تاریخی و تحت‌ تأثیر سیاست‌گذاری‌های استعماری راهشان از هم جدا شده است. این جدایی تا آنجا پیش رفت که هر دو زبان به عنوان عنصر مهم شکل‌دهی هویت ناسیونالیستی در تقابل با دیگری انتخاب شدند. پس از جدایی، در کشور هند، زبان هندی انتخاب شد و اردو به حاشیه رانده شد. برعکس، در پاکستان، اردو زبان ملی شد و هندی کنار گذاشته شد.

کریستوفر رولاند کینگ، استاد فقید تاریخ در دانشگاه ویندزور کانادا، در مسیر بررسی مجادله‌ی شکل‌گرفته میان اردو و هندی سه عامل را دخیل می‌داند. اول فتح هند به دست مسلمانان که سبب پیدایش زبانی از ترکیب هندی و ایرانی شد و «اردو» نامیدندش. دوم فارسی‌شدن بیش‌از‌حد زبان هندی مشهور به «هندوی» (Hindavi) که تا قرن هجدهم زبان میانجی و ادبی مسلمانان و هندوها بود و بعدتر خود سبب ایجاد شکافی عمیق شد. عامل سوم از نظر کینگ حضور بریتانیایی‌ها و تأسیس «کالج  فورت ویلیام» بود، در واقع شکل‌گیری دو سبک نثری، دو دبیره‌ی مستقل در این نهاد پایه‌ریزی شد و برای نخستین‌بار در ابتدای قرن هجدهم مسیر این دو زبان را از هم جدا کرد. 

رولاند کینگ، در‌عین‌حال، گسترش صنعت نشر و روزنامه‌نگاری را نیز سبب عمیق‌تر‌شدن تمایز میان اردو و هندی می‌داند؛ نقطه‌ای که احتمال هر نزدیک‌شدن یا ادغام دوباره‌ای میان این دو را برای همیشه ناممکن کرد.

دو دبیره‌ی متفاوت و یک جدایی تدریجی 

یعنی اردو و هندی با اینکه شاخه‌هایی از یک زبان بودند، از همان آغاز هر یک به راه خود رفته‌اند. جدا‌شدن مسیر این دو زبان چنان پررنگ است که کریستوفر کینگ تأکید می‌کند هندو و اردو را باید دو زبان «خیلی متفاوت» دانست. هندوهای این کشور به زبان هندی صحبت می‌کنند، مسلمانان و آن دسته از هندوها که فارسی آموخته‌اند هم به زبان اردو صحبت می‌کنند. هرچند که در زبان هندی واژگان سانسکریت فراوانند، اما واژه‌های فارسی و عربی نیز در گفتار روزمره‌‌ی زبان هندی وجود دارد. 

در مسیر این جدایی تدریجی، وقتی پای مکتوبات، نثر و نظم به میان آمد، هر یک از این زبان‌ها دبیره‌ی متفاوتی را در پیش گرفتند. زبان هندی برای نوشتار از دبیره‌ی ناگاری (Nagari) بهره برد و عمده‌ی واژگانش را از سانسکریت وام گرفت. در مقابل، اردو به سمت دبیره‌ی متفاوتی الهام‌گرفته از زبان فارسی رفت و واژگانش را نیز عمدتاً از فارسی و عربی وام گرفت. جدایی مسیر این دو گویش تا میانه‌ی قرن نوزدهم مسئله‌ی چندان مهمی نبود، چرا که تا پیش از این تاریخ نه اردو و نه هندی سنت نظم و نثر قدرتمندی نداشتند و از همین‌ رو رقابتی نیز میانشان شکل نگرفته بود. 

اما در قرن نوزدهم وقتی نثر و نوشتار در هر دو گویش تقویت شد، بحث بر سر تمایزها و هویت این دو زبان شکل تازه‌ای به خود گرفت.

زبان اردو به دلیل وام‌واژه‌های فارسی و عربی پرشمارش به هویت جهان اسلام نزدیک شد و هندی با تکیه بر دبیره‌ی ناگاری و وام‌واژه‌های سانسکریت هویت هندو به خود گرفت. هم‌زمانی این رقابت هویتی با جنبش ناسیونالیسم هندی در نهایت به تسلط گویش هندی منجر شد.

سابقه‌ی نثر و نظم در اردو و هندی

به نوشته‌ی کینگ، آبشخور دو گویش اردو و هندی زبان کوری بولی (Khari Boli) است، زبانی که در ایالت‌های اوتار پرادش، دهلی و برخی نقاط دیگر با هر دو گویش استاندارد اردو و هندی رواج داشت. 

کینگ به محققان تاریخ ادبیات هند ارجاع می‌دهد که معتقدند اولین نشانه‌های میراث ادبی اردو به قرن چهاردهم میلادی بر می‌گردد. این درست همان زمانی است که زبان دکنی با وام‌گرفتن از قواعد پنجابی و کورُی بولی در منطقه‌ی دکن شکوفا شد. 

اولین بروزهای نثر به زبان اردو در رساله‌ها و احکام صوفیان بود. در این دوره، نثرهای اردو هنوز به واژه‌های سانسکریت اتکاء داشت تا فارسی یا حتی عربی. کینگ می‌نویسد از قرن هجدهم بود که نثر اردو رفته‌رفته تحت‌ تأثیر فارسی توسعه یافت. شعر در دهه‌های پایانی قرن شانزدهم نیز با تقلید از قالب‌های فارسی و وام‌گرفتن توأمان واژه‌های عربی و فارسی فراگیر شد. در‌عین‌حال، استفاده‌ی آزادانه از معیارهای بومی نیز در این تلفیق به مدد شاعران هندی آمده بود.

به نوشته‌ی کینگ با تسلط گورکانیان بر هند در قرن هفدهم، نه‌ تنها عمر امیرنشین‌گلکنده در دکن پایان یافت، بلکه آن اردوی فارسی‌شده‌ی رایج در جنوب هند به شمال این سرزمین نیز سرایت کرد.

کمی بعد به‌ همت شاعری دکنی، به نام والی، با زبانی نزدیک به گویش اردوی رایج در دهلی، سنت شعری تازه‌ای از ترکیب سبک شعر شمال هند با زبان اردو پدید آمد و به‌زودی، نسلی از شاعران اردو از آن دنباله‌روی کردند و این جریان شعری تا تا قرن نوزدهم ادامه پیدا کرد. بنابراین، به‌تدریج با محبوبیت و رواج اردوی فارسی‌شده، سنت‌ قدیمی مسلمانان در شعر‌گویی به زبان براج باشا و سایر زبان‌های هندی از بین رفت، چرا که بسیاری از هندوهای شمال هند هم از این زبان ادبی جدید استفاده می‌کردند. 

برخی از تاریخ‌نگاران ادبیات هندی مدعی‌اند سنت نثر در گویش هندی کورُی بولی به قرن شانزده باز می‌گردد؛ گرچه به باور کینگ، شاهدی بر این ادعا نیاورده‌اند. کینگ می‌نویسد تا ربع آخر قرن نوزدهم شعر هندی هنوز به منصه‌ی ظهور نرسیده بود. اما مورخان هندی با وجود غیاب سنت باستانی شعر در زبان هندی، علاقمندند سنت‌های شعری موجود در هند همچون «براج پاشا» را در سابقه‌ی شعر هندی بگنجانند؛ اما اولین بارقه‌های ظهور هندی منظوم از اواخر قرن نوزدهم پدیدار شد.

شکل‌‌گیری دو سنت نظم و نثر مستقل

تأسیس کالج فورت ویلیام در ژوئیه‌ی ۱۸۰۰، از سوی لرد ریچارد ولزلی را نقطه‌ی آغاز جدایی مسیر زبان اردو و هندی از یکدیگر می‌دانند. کینگ تأکید دارد که آغاز شکل‌گیری دو سنت نثری مستقل برای این دو زبان در همین کالج کلید خورد.

هدف این کالج، آموزش کارمندان کمپانی هند شرقی بود. کارمندان کالج جدای از اینکه دوره‌های آموزش زبان انگلیسی و جغرافیا را می‌گذراندند، با شریعت اسلامی، قوانین هند، علوم طبیعی، تاریخ و زبان‌های رایج از جمله اردو، که انگلیسی‌ها زبان هندوستانی می‌نامیدندش، آشنا می‌شدند. تا این برهه، متن‌های آموزشی اندکی به زبان‌های هندی تدوین شده بود، از‌همین‌رو، گردانندگان کالج شروع به تهیه و تدوین مواد درسی کردند. 

متن‌های آموزشی کالج اغلب کتاب‌های درسی آموزش زبان، متن‌های مذهبی مبلغان مسیحی، و ترجمه‌ی کتاب‌های مقدس بود. اما تهیه و تدوین چنین آثاری، سنت جدیدی از نثر را در هر دو گویش هندی و اردو شکل داد و، در‌عین‌حال، الگویی برای نویسندگان آتی ایجاد کرد. فعالیت‌های معلمان، محققان و زبان‌شناسان اروپایی و هندی در کالج فورت ویلیام و در کنارش حضور دانمارکی‌ها در قالب گروه انتشارات و چاپ هیات مبلغان سِرَمپور که به انتشار مجلات و کتاب مشغول بودند، این سنت نثری جدید را در هر دو زبان شکوفا کرد.

کالج فورت ویلیام زبان‌های کلاسیک عربی، فارسی، و سانسکریت را هم درس می‌داد و به زبان‌های محلی همچون تامیل، تلوگو، مراتی و بنگالی هم توجه می‌کرد. مسئله‌ی یادگیری زبان‌های محلی و کلاسیک چنان برای کالج اهمیت داشت که ولزلی یک سال پس از تأسیس کالج اعلام کرد شرط استخدام و انتصاب در بخش‌های دولتی قبولی در آزمون‌های زبان است.

کینگ به حضور زبان‌شناسان خارجی در توسعه‌ی زبان‌های هندی و اردو می‌پردازد و از زبان‌شناس پرانرژی و جوان اسکاتلندی به نام دکتر جان گیل‌کریست یاد می‌کند. گیل‌کریستِ بیست‌وسه‌ساله به محض رسیدن به هند، در سال ۱۷۸۲، دست‌ به‌ کارِ تألیف و انتشار فرهنگ لغت هندوستانی- انگلیسی شد؛ بخش اول این فرهنگ را سال ۱۷۸۶ و در سال ۱۷۹۰ نسخه‌ی کامل‌ترش را منتشر کرد. در سال ۱۷۹۹، ولزلی او را به عنوان معلم زبان‌های هندوستانی و فارسی برای کارمندان جوان کمپانی هند شرقی استخدام کرد و یک سال بعد به عنوان استاد زبان هندوستانی در کالج منصوب شد. این ارتباط تنگاتنگ سه سال ادامه داشت و متن‌های آموزشی بسیاری در این فاصله به کمک گیل‌کریست تولید شد.

به نوشته‌ی کینگ، تولیدات مکتوب اروپاییان به دلیل اینکه بیش‌تر بر محور مواد درسی تمرکز داشت، دایره‌ی نفوذ چندانی نمی‌یافت و با اقبال عمومی روبه‌رو نبود. اما گاهی این موارد درسی به عنوان آثار ادبی محبوبیت قابل توجهی پیدا می‌کردند؛ از جمله‌ی این آثار می‌توان به یکی از ترجمه‌های نویسنده و مترجم هندی، لالو لال  با عنوان اقیانوس عشق (Prem Sagar) اشاره کرد.  لال این اثر را از زبان براج باشا به نثر کوری بولی هندی برگرداند و در این ترجمه به شکل عامدانه و اغراق‌شده‌ای از کاربرد لغات فارسی حذر کرد. کتاب اقیانوس عشق همان زمان بیش از پانزده‌بار تجدید چاپ شد. چندین اثر دیگر نیز در بیرون از جامعه‌ی دانشجویان کالج سر زبان‌ها افتادند. برای مثال، باغ و بهار با ترجمه‌ی میر امن یکی از همین کتاب‌ها بود. باغ‌وبهار برگردانی از داستان مشهور فارسی «چهار درویش» به قلم امیرخسرو دهلوی بود که میرامن به زبان هندوستانی برگرداند و بیش از سی‌بار تجدید چاپ شد.

کینگ از یادداشت‌های به‌جای‌مانده از گیل‌کریست به این نتیجه می‌رسد که از همان آغاز پیدایش سنت نثری جدید، عناصری مبنی بر دو‌شاخه‌شدن «کوری بولی» وجود داشت. کینگ براساس یادداشت‌های گیل‌کرست به این نتیجه می‌رسد که در آن برهه، استادان زبان‌های سانسکریت و عربی و فارسی کالج احساس می‌کردند مجبورند زبان‌های بومی را با استفاده از واژگان کلاسیک غنی کنند. 

در‌عین‌حال، کینگ خود از بررسی تاریخ نظم و نثر کوری بولی در اوایل قرن ۱۹ به این نتیجه می‌رسد که در این زمان، نویسندگان هندی و اردو از هر دو سنت و واژگان هندی و اسلامی (فارسی-عربی) توأمان استفاده می‌کردند. برای مثال، لولا لال که خود از بَرَهمن‌های اهل گجرات و معلمان فعال کالج بود، بیش از دوازده اثر منتشر کرد که در تألیف و ترجمه‌شان از زبان‌های براج‌باشا، هندی، و اردو استفاده کرده است. در‌عین‌حال، نویسنده‌ی مسلمان اهل مرشدآباد، انشالله خان، نویسنده‌ی مستقلی بود که به زبان و دبیره‌ی اردو می‌نوشت و از سر تعمد واژگان فارسی و عربی را به کار نمی‌برد.

به نوشته‌ی کینگ، نویسندگان زبان کوری‌بولی هندی با اینکه تلاش زیادی برای استفاده از واژگانی با ریشه‌ی سانسکریت داشتند، اما در مورد استفاده از واژگان فارسی و عربی هم ابتدا چندان سخت‌گیر نبودند. علاوه‌‌بر‌این، دبیره‌ی ناگاری برای هر دو زبان، هندی و اردو، استفاده می‌شد. با اینکه در موارد تمایز وجود داشت، اما جداسازی و تمایز هویتی این دو گویش از یکدیگر در اوایل قرن ۱۹ هنوز رخ نداده بود.

دوره‌ی شکوفایی نظم و نثر هندی و اردو

از نیمه‌ی دوم قرن ۱۹، ادبیات منثور هندی و اردو وارد دوران شکوفایی شد. برخلاف کوری بولی هندی، اردو سنت شعری جاافتاده‌ای داشت که می‌توانست به‌ عنوان الگو برای نثر هم استفاده شود. هرچند هنوز این بحث وجود داشت که فارسی‌سازی یا استفاده از فارسی تا چه حد مجاز است. نثر کوری بولی هندی تا ربع آخر قرن نوزدهم هنوز شکوفا نشده بود، اما انتشار رساله‌ها یا کتاب‌های مقدس توسط مبلغان مذهبی از اوایل قرن آغاز شده بود و در کتاب‌های درسی هم بروز داشت. در این آثار واژگان پایه همگی براساس زبان سانسکریت بودند، گرچه که عربی و فارسی هم استفاده می‌شد. همچنین جریان پیوسته‌ی نشر و انتشار به هر دو گویش، به رونق تدریجی آنها کمک کرد.

 به نوشته‌ی کینگ، در اواخر قرن ۱۹ دو سبک نثری متمایز در هر دو گویش کوری بولی ایجاد شده بود. شهر لکهنو، مشهور به شیراز هند، مرکزی مهم برای سبک فارسی‌شده‌ی اردو محسوب می‌شد که ساختار زبان و واژگان به‌کار‌رفته در آنجا کاملاً فارسی بود و بنارس، کانون سَبکِ بسیار سانسکریت‌شده‌ی گویش هندی بود. سبک نثری این دو شهر، دو سر یک طیف را تشکیل می‌دادند و در میانه‌ی این طیف، دو سبک معتدل‌تر و در نتیجه نزدیک‌تر به‌ هم وجود داشت: اردو‌نویسان و هندی‌نویسان شهر دهلی.

 در واقع، اردو‌نویسان دهلی سعی داشتند کم‌تر از  واژگان فارسی استفاده کنند و  هندی‌نویسان هم واژگان خارجی یعنی فارسی را می‌پذیرفتند. بنابراین، هر چقدر بنارسی‌ها و اهالی لکهنو علاقه داشتند تا  زبان خود را از دیگری متمایز سازند، این دو سبک معتدل رایج در دهلی تمایل به هم‌نوایی داشت. به‌این‌ترتیب، نویسندگان کوری بولی هندی و اردو می‌توانستند از میان این سبک‌ها انتخاب کنند. اما، به‌هر‌حال، به موازات پیشرفت نثر در هر دو گویش، بحث‌ها بر سر حد تمایز میان دو گویش کوری بولی هم بالا می‌گرفت. 

کینگ با نقل‌قولی از کالیداسه، نمایشنامه‌نویس نامدار هندی‌زبان، رویکرد رایج را روشن می‌کند. کالیداسه در مقدمه‌ی نسخه‌ی هندی شعرهایش نوشته است: «از نظر من هندی و اردو دو زبان متفاوت‌ هستند. هندوهای این کشور به هندی صحبت می‌کنند و مسلمانان و آن هندوهایی که فارسی را آموخته‌اند به اردو. در هندی واژگان سانسکریت فراوان است و در اردو، فارسی و عربی. نیازی به استفاده از عربی و فارسی در صحبت‌کردن به هندی نیست و من هم آن زبانی را که پر از لغات و واژگان فارسی و عربی است، هندی نمی‌نامم.»

در این برهه‌ی‌ زمانی، تقریباً یک دهه بود که هویت اردو با مسلمانان و هویت هندی با هندوها تعریف می‌شد. با‌این‌حال، هنوز برخی از نویسندگان در هر دو زبان، نسبت به آن زبان دیگر تعصبی به خرج نمی‌دادند. در‌ عین‌ حال نیز استفاده از هندی‌فارسی‌شده ترجیح داشت، شاید از آن‌رو که  واژگانی آشنا و جاافتاده در اختیار نویسندگان می‌گذاشت. 

یکی از این نویسندگان ناندن ختری اهل بنارس بود که با استفاده از دبیره‌ی ناگاری و لغات مشترک فارسی و عربی به کورُی بولی هندیِ ساده‌ای می‌نوشت. همچنین اولین نویسنده‌ی کورُی‌بولی هندی با شهرت جهانی، باراتندا هریش چاندارا به هر دو سبک کوری بولی و به شیوه‌ای ساده می‌نوشت و از استفاده از واژه‌های فارسی هم ابایی نداشت. جهان ادبی اردو هم نویسندگانی مانند نذیر احمد دهلوی ، راتان نات سرشار داشت که از استفاده‌ی بی‌رویه‌ی فارسی پرهیز داشتند و سبکشان نیز مورد‌ پسند مردم بود.

 کینگ می‌نویسد، در کنار مباحث هویتی دو زبان اردو و هندی، بحث دیگری نیز بر سر زبان شعر در گرفته بود که سرانجام به تقویت جایگاه زبان هندی منتهی شد. مسئله این بود که زبان هندی برخلاف اردو، سنت شعری نداشت و کوری بولی هندی فقط برای نثر به کار می‌رفت. در نتیجه، برای شعر از براج باشا، یکی دیگر از زبان‌های هندی، استفاده می‌شد. 

مجادلات بر سر اینکه آیا هندی قابلیت کاربست برای شعر را دارد یا همچنان باید از براج باشا استفاده کرد، بالا گرفت. برخی این‌ دو را از هم جدا نمی‌دانستند و برخی می‌گفتند فقط براج باشا قابلیت به‌کاررفتن در شعر را دارد. با‌این‌حال، بیم آن داشتند که زبان دیگری برای جبران نقصان کوری بولی هندی معرفی شود، به همین دلیل از اینکه براج‌باشا زبان شعر باقی بماند، دفاع می‌کردند. در‌عین‌حال، به‌ باور برخی صاحب‌نظران، کوری بولی هندی هم می‌توانست ظرفیت‌های شعری پیدا کند و هم‌زمان با این مجادلات، شاعران تلاش می‌کردند به زبان هندی شعر بسرایند. 

این تلاش‌ها در نهایت نتیجه داد و به‌تدریج دریافتند که کوری بولی نسبت به براج‌باشا، زبان منعطف‌تری برای بیان احساسات درباره‌ی جنبش‌های اجتماعی و سیاسی زمان است. ادبیات براج‌باشا در مورد عشق و زندگی کریشنا بود، اما کوری بولی چه هندی و چه اردو، فاقد سنت مضامین مذهبی بود و بنابراین بهتر می‌توانست در خدمت بیان مضامین سکولار و مخصوصاً ناسیونالیستی، بحث جذاب قرن بیستم، باشد.

سبقت هندی از اردو

کینگ می‌نویسد، در ۱۵ سال اول قرن بیستم، جریان انتشار آثاری به زبان هندی افزایش یافت و هم‌زمان نشر و انتشار به زبان اردو کاهش پیدا کرد. اگر در نیمه‌‌ی دوم قرن ۱۹میزان انتشار به هندی و اردو برابر بود، به‌تدریج این نسبت تغییر کرد و انتشار متن‌هایی به زبان هندی در سراسر کشور به دو برابر و سه‌ برابر نسبت به زبان اردو افزایش یافت. 

به‌ باور کینگ، افزایش سرعت نشر به زبان هندی باعث شد تا زبان‌های میراث اسلامی نتوانند با زبان‌های میراث هندی ادغام شوند و در نتیجه، هندی تسلط بی‌چون‌‌و‌چرایی یافت. درعین‌حال، هندی‌نویسان در تحولات زبانی این دوره نقش مهمی داشتند و این فرآیند را انتشار تعداد زیادی مجله و روزنامه به زبان هندی سرعت بخشید. در حالی که مخاطبان زبان هندی جمعیت بیش‌تری را تشکیل می‌دادند، مخاطبان اردو به‌تدریج کم‌تر و کم‌تر شدند؛ به‌ویژه آنکه دو زبان هم‌خانواده حالا دیگر کاملاً رنگ‌وبوی هویت مذهبی هم به خود گرفته بودند. بنابراین، نویسندگان دوزبانه که هر دو سنت اردو و هندی را به‌ کار می‌بردند، به‌ دلیل رقابت مذهبی تقلیل پیدا کردند و هند‌ی‌نویسان ‌کوشیدند به جای متون اردو- هندی بر تولید متون سانسکریت- هندی متمرکز شوند.

کینگ در پایان چنین نتیجه می‌گیرد که در قرن ۱۹ که با وجود تمایز و اختلاف، نویسندگان هر دو سنت کوری بولی با یکدیگر همکاری و به هر دو زبان اثر ادبی تولید می‌کردند، یا از آن زبان دیگر کمک می‌گرفتند؛ اما در قرن بیستم این همکاری قطع شد. با افزایش جمعیت هندو نسبت به مسلمانان، توجه و اقبال به هندی، انگیزه‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هم پیدا کرد. از سوی دیگر، جامعه‌ی «هندو» گذر از یک گروه قومی به سوی یک ملت را آغاز کرد و به‌این‌ترتیب، زبان هندی به عنصر مهم آگاهی‌بخش این هویت تبدیل شد.

تلخیص و گزارش از نیلوفر خاکزاد

از همین مبحث

اردو و هندی دو گویش و نگارش رایج از یک زبان هستند که در گذر از جدل‌های تاریخی و تحت‌ تأثیر سیاست‌گذاری‌های استعماری راهشان از هم جدا شده است. این جدایی تا آنجا پیش رفت که هر دو زبان به عنوان عنصر مهم شکل‌دهی هویت ناسیونالیستی در تقابل با دیگری انتخاب شدند
افزایش سرعت نشر به زبان هندی باعث شد تا زبان‌های میراث اسلامی نتوانند با زبان‌های میراث هندی ادغام شوند و در نتیجه، هندی تسلط بی‌چون‌‌و‌چرایی یافت. در حالی که مخاطبان زبان هندی جمعیت بیش‌تری را تشکیل می‌دادند، مخاطبان اردو به‌تدریج کم‌تر و کم‌تر شدند؛ به‌ویژه آنکه دو زبان هم‌خانواده حالا دیگر کاملاً رنگ‌وبوی هویت مذهبی هم به خود گرفته بودند
مقاله ۷
کریستوفر رونالد کینگ (۲۰۲۴ – ۱۹۴۶) استاد فقید تاریخ و مطالعات ارتباطات در دانشگاه ویندزور کانادا است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Christopher R. King: One language, Two Scripts: The Hindi Movement in Nineteenth Century North India. Bombay: Oxford University Press, 1994