جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کِرِگ برَندیست:

لِسان پرولتاریا؟ زبان‌شناسی در سال‌های آغازین شوروی

نیکلای مار (نشسته در وسط)، زبان‌شناس مشهور مارکسیست در حین سفری پژوهشی به شهر باستانی ارمنیِ آنی (ترکیه‌ی امروزی)، سال ۱۹۱۲ (A. Vruyr)

کِرِگ برَندیست:

لِسان پرولتاریا؟ زبان‌شناسی در سال‌های آغازین شوروی

– مقاله ۱۶
کِرِگ برَندیست استاد نظریه‌ی فرهنگی و تاریخ اندیشه در دانشگاه شفیلد است. گزارش زیر خلاصه‌ای است از این مقاله:

Brandist, Craig. “Marxism and the Philosophy of Language in Russia in the 1920s and 1930s”. Historical Materialism 13:1 (2005): 63-84.

نیکلای مار (نشسته در وسط)، زبان‌شناس مشهور مارکسیست در حین سفری پژوهشی به شهر باستانی ارمنیِ آنی (ترکیه‌ی امروزی)، سال ۱۹۱۲ (A. Vruyr)

معمولاً چنین تصور می‌شود که اندیشه‌ورزان مارکسیست در حوزه‌ی فلسفه‌ی زبان کار چندانی انجام نداده‌اند و چهره‌های برجسته‌ی این حوزه، مانند آنتونیو گرامشی و والنتین والوشینوف، نیز استثناهایی بر قاعده بودند. در دهه‌ی ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، در روسیه‌ی پس از انقلاب، تلاش‌های زیادی برای ابداع «زبان‌شناسی مارکسیستی» صورت گرفت که البته به سرانجامی نرسیدند، ولی بسیاری از اوقات اندیشه‌های فلسفی درباره‌ی زبان را در الگوهای مارکسیستی به کار می‌گرفتند. 

کِرِگ برندیست، استاد نظریه‌ی فرهنگی و تاریخ اندیشه در دانشگاه شفیلد، اما در پژوهش خود نشان می‌دهد که بحث‌های جالبی در میان زبان‌شناسان مارکسیست درباره‌ی فلسفه‌ی زبان، اهمیت زبان‌های محلی، و نقش زبان رسمی در خلال دو دهه‌ی آغازین شوروی وجود داشت که پس از تحکیم سلطه‌ی استالین به حاشیه رفت.

زبان‌شناسان شوروی در آغاز قرن بیستم با نظریات نوین و پیشرفت‌های این دانش در غرب به‌خوبی آشنا بودند و این زمینه‌ی مناسبی را برای کار آنان فراهم می‌کرد. سیاست‌های زبانیِ اوایل حکومت شوروی، که مبتنی بود بر بها‌دادن به زبان‌های ملی و محلی اقوام مختلفی که زیر پرچم شوروی گرد آمده بودند، موجب شد زبان‌های مختلف جایگاهی رسمی و تقریباً همپای زبان روسی پیدا کنند و زبان‌هایی که نوشتار یا گویش معیار نداشتند مکتوب شوند و الگوها و معیارهای زبانیِ لازم را به دست آورند. خود زبان روسی معیار نیز از زیر سلطه‌ی زبان رسمی و تشریفاتی فاخر بیرون آمد و زبان گروه‌های حاشیه‌ای جامعه و گونه‌های محاوره‌ای را هم در خود پذیرفت. البته از اواخر دهه‌ی ۱۹۲۰، سیاست‌ها تغییر کرد و روند «روسی‌سازی» اقوام غیر روس آغاز شد. 

در‌عین‌حال، چهارچوب‌های ایدئولوژی مارکسیسم بر تحقیقات زبان‌شناسان حاکم بود و حتی وقتی هدف ابداع زبان‌شناسی مارکسیستی هم نداشتند، باز برنامه‌های پژوهشی و روش تحقیقاتشان از آن تأثیر می‌پذیرفت. برای مثال، هم در «پژوهشگاه زبان و ادبیات» در مسکو و هم در «پژوهشگاه مطالعات تطبیقی زبان و ادبیات غرب و شرق» در لنینگراد، که از مهم‌ترین مراکز پژوهش‌های زبان‌شناسی وقت در شوروی بودند، توجه فراوانی به جنبه‌ی اجتماعی زبان و نقش شرایط و تحولات اجتماعی بر زبان معطوف شده بود. برندیست خاطرنشان می‌کند که مارکسیسم در محیط‌های آکادمیک بیش‌تر از حوزه‌های دیگر در برابر تحریف‌های بی‌دروپیکر مقاومت کرد و در دهه‌ی ۱۹۲۰، کم‌وبیش، امکان بحث‌های واقعی درباره‌ی مسائل زبان‌شناسی وجود داشت و هنوز چیزی به نام «خط مشی حزبی» در فلسفه‌ی زبان مطرح نبود.

مکتب مار

نیکلای مار (۱۹۳۴ – ۱۸۶۵)، زبان‌شناس مشهوری بود که احتمالاً پرآوازه‌ترین نماینده‌ی اندیشه‌های مارکسیستی در زبان‌شناسی شوروی قلمداد می‌شود. پس از طرح نظریات مار با عنوان «آموزه‌ی جدید درباره‌ی زبان»، مکتب مار تبدیل به یگانه خط مشی صحیح در مسائل زبان‌شناسی شد و تا دهه‌ی ۱۹۵۰ که استالین آن را باطل اعلام کرد بر این حوزه سیطره داشت و انتقاد علنی از آن در اتحاد شوروی کاری مخاطره‌آمیز بود. بسیاری از زبان‌شناسان، برای در‌امان‌ماندن از آزار و سرکوب‌های دولتی که دامان دانشمندان را می‌گرفت، می‌کوشیدند خود را به مار نزدیک کنند. برندیست از جمله از «پژوهشگاه مطالعات تطبیقی تاریخ زبان و ادبیات غرب و شرق» در لنینگراد همچون یکی از پایگاه‌های مار نام می‌برد که همه‌ی فارغ‌التحصیلانش موظف به مطالعه‌ی نظریه‌ی مار (در کنار نظریات دیگر) بودند. 

به باور مار، زبان بخشی از روبنای عقیدتیِ جامعه است و در نتیجه، همگام با تحولات اقتصادیِ زیربنای جامعه دستخوش تغییر می‌شود. به‌این‌ترتیب، همه‌ی جوامع و همه‌ی زبان‌ها در سیر تکاملی‌شان از مراحل مشخص و یکسانی عبور می‌کنند، و لو با سرعت و حدت متفاوت. پس پیدایش زبان‌های مختلف نتیجه‌ی قرار‌داشتن جوامع مختلف در مراحل مختلفی از سیر تکاملی‌شان است و نه حاصل تعلق به خانواده‌های زبانیِ مختلف. به عبارت دیگر، مار وجود خانواده‌های زبانی را یکسره نفی می‌کرد. 

مار همچنین معتقد بود که «چیزی به نام زبان ملی، به معنای زبان همه‌ی ملت، وجود ندارد، بلکه چیزی داریم به نام زبان طبقاتی. یک طبقه‌ی واحد در کشورهای مختلف (با ساختار اجتماعی مشابه) شباهت‌های گونه‌شناختی بیش‌تری با هم دارند تا زبان طبقات مختلف در یک کشور واحد و یک ملت واحد». این فرض با نظریه‌ی تکامل مرحله‌ای مار نیز هم‌خوان بود. به گمان مار، همه‌ی زبان‌ها، از یک اندیشه‌ی اسطوره‌باور ابتدایی برمی‌خیزند، ولی سپس، همگام با تکامل حرفه‌ها و حوزه‌های دانش، شاخه‌شاخه و به طبقات مختلف تقسیم می‌شوند. در نهایت، با فرا‌رسیدن کمونیسم جهانی، همه‌ی زبان‌ها در یک اَبَرزبان گرد می‌آیند که ماهیتی متفاوت با همه‌ی زبان‌های دیگر دارد. هواداران مار، با قرائتی شوونیستی، این نظریه را نیز پیش کشیدند که زبان‌های اتحاد شوروی هم در یک زبان مترقی و مسلط، یعنی روسی، حل خواهند شد.

مسلم است که بخش زیادی از محتوای نظریات مار را نمی‌شد جدی گرفت، تا آنجا که نیکلای تروبتسکوی، از اعضای سرشناس محفل زبان‌شناسی پراگ، مار را «مجنون» خواند. پیروزی مکتب مار به تعامل سازنده‌ی مارکسیسم و فلسفه‌ی زبان لطمه‌ای جدی وارد کرد، ولی آن را به‌تمامی از بین نبرد و هنوز فرصت برای پژوهش‌های جالب‌تری فراهم بود. به‌رغم آنکه بسیاری از ایده‌های خودِ مار، همانند ایده‌های لیسِنکو در زیست‌شناسی، غریب و ناهنجار بود، اما برخی نظریاتش نیز الهام‌بخش تحلیل‌های زبان‌شناختی تازه شد. مثلاً ویکتور ژیرمونسکی، زبان‌شناس و ادب‌پژوه مشهور، «مبارزه‌ی مار با چهارچوب‌های فکریِ اروپامحور زبان‌شناسی سنتی، رویکرد مرحله‌ای و گونه‌شناختیِ او به مسئله‌ی پیشرفت و تکامل زبان‌ها، تحقیقاتش درباره‌ی رابطه‌ی زبان و اندیشه و رویکرد معناگرایانه به پدیده‌های گرامری» را برای زبان‌شناسان دیگر الهام‌بخش می‌دانست. 

زبان‌شناسان لنینگراد در آموزه‌های مار چیزهای بسیاری یافتند که با ایده‌های اساسی یکی از بزرگ‌ترین استادان متقدمشان، ایوان بُدوئِن دُکورتِنِه، زبان‌شناسی لهستانی، هم‌خوانی داشت. مثلاً بُدوئِن نیز، مانند مار، تحت تأثیر مطالعات روان‌شناسیِ جمعی بود و تغییرات زبان‌شناختی را به تحولات خِرَدِ جمعی ربط می‌داد، اما او، بر خلاف مار، بین زبان‌شناسی محض و زبان‌شناسی کاربردی (که از یافته‌های زبان‌شناسی محض برای پرسش‌های دانش‌های دیگر استفاده می‌کند) تمایز قائل می‌شد. بُدوئِن در ادامه تمایز دیگری مطرح کرد میان مفهومی به نام «تاریخ درونی» (internal history) به معنای «تغییراتی که در درون زبان رخ می‌دهد» و مفهوم «تاریخ بیرونی» (external history) که «رویکرد قوم‌شناختی به زبان دارد و زبان را از زاویه‌ی سرنوشت گویشورانش مطالعه می‌کند و از این رو، شاخه‌ای از زبان‌شناسی کاربردی است». او معتقد بود رابطه و تعامل این دو مفهوم باید بررسی شود، ولی از تمایز میان آنها به‌ هیچ‌ وجه نباید غفلت کرد.

زبان ملی و گویش‌ها

یکی از موضوعاتی که بسیار مورد توجه زبان‌شناسان شوروی بود رابطه‌ی میان زبان ملی و گویش‌ها و تأثیر مناسبات اقتصادی سرمایه‌داری و شهرنشینی بر این رابطه بود. البته مطالعات مشابه در زمینه‌ی گویش‌شناسی، به‌ویژه در خانواده‌ی زبان‌های اسلاو، پیش‌تر نیز در آثار بُدوئِن دُکورتِنِه و در مکتب زبان‌شناسی مسکو انجام شده بود که با تحقیقات حوزه‌ی «جغرافیای زبانی» در فرانسه و آلمان و ایتالیا هم‌راستا بود و رابطه‌ی نزدیک داشت. زبان‌شناسان لنینگراد می‌کوشیدند جنبه‌ی اجتماعیِ ایده‌های بُدوئِن و یافته‌های گویش‌شناختی خود را از طریق مارکسیسم تقویت کنند و در مسکو همین تلاش را با نگریستن به فلسفه‌ی زبان از دریچه‌ی جامعه‌شناسی دورکیم انجام می‌دادند.

برندیست میان این تحقیقات و آنچه گرامشی در ایتالیا انجام می‌داد شباهت فراوانی می‌بیند. گرامشی هم می‌کوشید جغرافیای زبانیِ ایتالیا را بر پایه‌ی اصول مارکسیسم تعریف کند و او نیز تحت تأثیر زبان‌شناسی به نام ماتئو بارتُلی بود که به گفته‌ی گرامشی، زبان‌شناسی را همچون رشته‌ای تاریخی مطالعه می‌کرد. برندیست رابطه‌ی گرامشی و بارتُلی را همچون رابطه‌ی زبان‌شناسان لنینگراد و بُدوئِن می‌داند. زبان‌شناسان لنینگراد برای تحقیقات بُدوئِن در زمینه‌ی گویش‌شناسی زبان‌های اسلاوی و نگاه او به تغییرات زبانی در اثر کشمکش‌های اجتماعی ارزش قائل بودند، ولی نمی‌خواستند مانند او این تغییرات را به روان‌شناسی قومی ارتباط دهند. برای آنان، همانند گرامشی، مارکسیسم در حکم پایه و مبنایی روش‌شناختی بود تا مفاهیم اصلیِ زبان‌شناسی روز را بر اساس آن از نو تدوین کنند. با‌این‌حال، میراث بارتُلی و بُدوئِن و زبان‌شناسان و فیلسوفانی مانند بِنِدِتّو کروچه، و ویلهلم وونت در تحقیقات زبان‌شناسان مارکسیست مشهود است.

برندیست به مقاله‌ی مهمی از ژیرمونسکی (۱۹۳۲) اشاره می‌کند که در آن پیشنهاد شده بود به جای سنت قدیمیِ یافتن و بررسی‌کردن گویش‌های منزوی و جداا‌فتاده، باید با استفاده از روش‌های «جغرافیای اجتماعی» (social geography) به مطالعه بر روی تغییراتی پرداخت که از طریق تجارت و عوامل دیگر در زبان رخ می‌دهند و نواحی پیشرفته و «عقب‌مانده» را به وجود می‌آورند. به اعتقاد ژیرمونسکی، آمیختگی‌های زبانی (linguistic hybridisation) و دوزبانگی‌های برآمده از چنین تغییراتی نیز واجد ارزش فراوان برای تحقیق هستند. ژیرمونسکی با کاربست مارکسیستی چنین رویکردی به مطالعه‌ی گویش‌های آلمانی پرداخت و آن را با بررسی منابع فولکلوریک همراه کرد. 

برندیست به یکی از نتیجه‌گیری‌های ژیرمونسکی درباره‌ی دوزبانگی اشاره می‌کند. به اعتقاد ژیرمونسکی، گونه‌های دوزبانگی در جوامع فئودالی از یک منطق ساده‌ی زبان فاتح و زبان مغلوب تبعیت می‌کند. این در حالی است که در جوامع سرمایه‌داری تفاوت زبان ملی با گویش‌های مختلف جامعه کاملاً ناشی از «کارکرد اجتماعی» آنهاست: میان زبان ملی و گویش‌های مختلف جامعه تعامل پیچیده‌ای وجود دارد برآمده از سلسله‌مراتب قدرت و کشمکش‌های طبقاتی. ژیرمونسکی با استناد به کتاب ایدئولوژی آلمانی مارکس این نظر را بیان می‌کند که سلطه‌ی اقتصادی و اجتماعی به سلطه‌ی عقیدتی منجر می‌شود و سلطه‌ی فرهنگیِ طبقه‌ی حاکم نیز، به نوبه‌ی خود، به سلطه و هژمونیِ زبانی می‌انجامد. به اعتقاد برندیست، این گذار از جغرافیای زبانی به هژمونیِ طبقاتی همان مسیری است که گرامشی نیز آن را پیموده است.

زبان: قالبی برای ارتباط یا محتوایی برای ایدئولوژی؟

زبان‌شناس مهم دیگر مارکسیست، لِف یاکوبینسکی (۱۹۴۵ – ۱۸۹۲) بر اساس تمایزی که بُدوئِن میان «تاریخ درونی» و «تاریخ بیرونی» قائل شده بود، دو کارکرد مجزا برای زبان معرفی و ادعا کرد سایر کارکردهایی که «زبان‌شناسان بورژوا»ی غربی برای زبان قائل شده‌اند برآمده از همین دو کارکرد پایه‌ای هستند. این دو کارکرد عبارتند از: زبان به مثابه‌ی وسیله‌ی برقراری ارتباط و زبان به مثابه‌ی ایدئولوژی. 

به نظر یاکوبینسکی، مارکسیسم باید نشان می‌داد که این دو جنبه چگونه تحت تأثیر نیروهای اجتماعی‌ـ‌اقتصادی در مراحل مختلف تکامل جامعه با هم در تضاد قرار می‌گیرند و چگونه این تضاد همچون «موتوری درونی» موجب تحول و پیشرفت زبان می‌شود. به گفته‌ی یاکوبینسکی، این جنبه و کارکرد دوم زبان است که می‌توان آن را بر اساس حرفه و طبقه‌ی‌ اجتماعی لایه‌بندی کرد، ولی این بدان معنا نیست که جنبه‌ی اول نیز از تحولات اجتماعی تأثیر نمی‌پذیرد. 

از نظر او، این دو جنبه در هر لحظه می‌توانند با هم متحد شوند، ولی در هم ادغام نمی‌شوند. میان آنها رابطه‌ای دیالکتیکی برقرار است: زبان به مثابه‌ی ابزار برقراریِ ارتباط (در نقش فرم و صورت) دارای خاصیت اشتراکی و فراگیر است و به مثابه‌ی ایدئولوژی (در نقش محتوا) دارای خاصیت افتراقی و طبقاتی. به باور یاکوبینسکی، غفلت غربیان از این دو کارکرد و رابطه‌شان و یکی‌فرض‌کردن آنها به تشدید این تضاد درونی می‌انجامد.

نظریه‌ی دیگر یاکوبینسکی مربوط به مبحث جامعه‌شناسی زبان و پیدایش زبان ملی است. به اعتقاد یاکوبینسکی، زبان روستاییان در جامعه‌ی فئودالی در قالب مناطق محصور و جداا‌فتاده از یکدیگر شکل می‌گرفت و با هم تفاوت داشت. با گسترش مناسبات سرمایه‌داری در چهارچوب جامعه‌ی فئودالی، روابط زبانی نیز دستخوش تغییر شد. این روابط زبانیِ جدید ابتدا در شهرهای روبه‌رشد آشکار می‌شد که جمعیتشان آمیزه‌ای از اهالی مناطق فئودال‌نشین مختلف بودند و به همین سبب، زبان مشترک محاوره‌ی روزمره‌شان ویژگی‌های این گویش‌های محلی را در خود داشت. 

به‌این‌ترتیب، زبان هر شهر، از یک سو تحت تأثیر ارتباطات فزاینده‌ی درون‌شهری و از سوی دیگر بر اساس زبان محاوره‌ی بزرگ‌ترین کانون یا کانون‌های جامعه شکل می‌گرفت. این هسته‌ی زبان مشترک ملی بود که هر چه طبقه‌ی بورژوا ثروت را در دستان کم‌تر و کم‌تری متمرکز می‌کرد و تمرکز تولید و جمعیت و سیاست را شدت می‌بخشید، این زبان مشترک ملی نیز بیش‌تر قوام می‌گرفت. به اعتقاد یاکوبینسکی، همه‌ی طبقات اجتماعی می‌خواهند زبان خود را عمومی کنند و سهم آن را در زبان مشترک ملی افزایش دهند، ولی امکان و میزان آن را شرایط سیاسی و قابلیت‌های آن طبقه‌ی اجتماعی مشخص می‌کند. مثلاً پرولتاریا، چون از لحاظ سیاسی در موضع زیردست قرار دارد و نمی‌تواند طبقه تشکیل دهد، از عمومیت‌بخشیدن به زبانش ناتوان است. به‌این‌ترتیب، تضادهای جامعه‌ی سرمایه‌داری، که یاکوبینسکی قبلاً هم از آن صحبت کرده بود، از یک سو به پیشرفت زبان مشترک ملی کمک می‌کند و از سوی دیگر مانع پیشرفت آن می‌شود.

یاکوبینسکی میان «سرمایه‌داری‌شدن» مناسبات زبانی و پیدایش «گفتار همگانی» (public discourse) قائل می‌شود. منظور یاکوبینسکی از «گفتار همگانی» گونه‌ای از زبان است که در پارلمان، دادگاه، مؤسسات آموزش عالی، سخنرانی‌های عمومی، گردهمایی‌ها و کنفرانس‌ها و حتی در میادین عمومی شهر جریان می‌یابد و از لحاظ طول گفتار و شمار شرکت‌کنندگان و مخاطبانش از زبان محاوره متمایز است. به اعتقاد یاکوبینسکی، «گفتار همگانی» فقط در نتیجه‌ی «سرمایه‌داری‌شدن»‌ مناسبات زبانی پدید می‌آید و همانند زبان محاوره به فراگیر‌شدن تمایل دارد. همگام با زیاد‌شدن گونه‌های مختلف گفتار همگانیِ شفاهی، گونه‌های نوشتاری متناسب با آنها نیز شکل می‌گیرند.

یاکوبینسکی سپس با طرح دو مسئله‌ی «روستاییان چگونه خود را با زبان محاوره‌ی جامعه‌ی سرمایه‌داری وفق می‌دهند؟» و «روستاییان چگونه به فرایند تبدیل گفتار همگانی به گونه‌ی فراگیرِ زبان محاوره، که خاص جامعه‌ی سرمایه‌داری است، می‌پیوندند؟» سه فرضیه را مطرح می‌کند:

  • نخست اینکه، وفق‌یافتن روستاییان با زبان مشترک شهر فرایندی است غیر‌یکدست، که به عوامل گوناگونی بستگی دارد، از قبیل تنوع گروه‌های اجتماعی در هر روستا، توزیع و خصوصیات مراکز سرمایه‌داری و میزان نفوذ نیروهای بازار به هر روستا و…؛
  • دوم اینکه، فرایند وفق‌یافتن روستاییان با زبان مشترک شهر فرایندی خطی و مستقیم نیست، به این معنا که روستاییان در برابر آن مقاومت نشان می‌دهند؛
  • و سوم اینکه، فرایند وفق‌یافتن روستاییان با زبان مشترک شهر تا اندازه‌ی قابل‌توجهی آگاهانه صورت می‌پذیرد: «سرمایه‌داری، با بر‌هم‌زدن سکون فئودالی و سنّتِ زبانیِ روستاییان از طریق طبقاتی‌کردن روستا و رودررو‌کردن شهر و روستا، روستاییان را ناگزیر می‌سازد بین زبان قدیمی و محلی خود و زبان جدید شهر (زبان مشترک ملی) یکی را انتخاب کنند. مبارزه‌ای در می‌گیرد که یکی از سلاح‌های آن تمسخر گویش عقب‌افتاده یا مترقی و تقلیدهای مضحک از آن است.»

یاکوبینسکی سپس به زبان پرولتاریا می‌پردازد و میان اختلاف زبانیِ گروه‌های حرفه‌ای و صنفی در جوامع فئودال و سرمایه‌داری تفاوت قائل می‌شود. در جوامع فئودالی، گروه‌های مختلف منزوی و جداازهم بودند و عملاً زبان‌های متفاوتی داشتند که برای یکدیگر قابل‌ فهم نبود؛ در حالی که گروه‌های شغلی و حرفه‌ای در جامعه‌ی سرمایه‌داری فقط در دایره‌ی واژگان تخصصی با هم تفاوت داشتند و این تفاوت به کُل زبان طبقه‌ی کارگر تسری پیدا نمی‌کرد. 

به اعتقاد یاکوبینسکی، اختلاف زبانیِ نوع اول، که مانع برقراری ارتباط میان گروه‌های مختلف بود، به منافع طبقه‌ی کارگر آسیب می‌زد و باید از میان برداشته می‌شد تا زبان پرولتاریایی مستقلی شکل بگیرد. به عبارت دیگر، پرولتاریا در مسیر تبدیل‌شدنش به یک طبقه‌ی مستقل باید زبانی مخصوص خود نیز پدید می‌آورد تا در تقابل با زبان طبقه‌ی بورژوا قرار گیرد. 

اختلاف دیدگاه یاکوبینسکی با مار در آن بود که به اعتقاد یاکوبینسکی، جلوه‌ی این تقابل و تمایز در حوزه‌ی تلفظ و دستور زبان و واژه‌ها نبود، بلکه در «روش گفتارِ» پرولتاریا (proletariat’s discursive method) پرولتاریا بود، در «شیوه‌ی استفاده» از عناصر زبان مشترک ملی، در روش کار با این عناصر، در «شیوه‌ی انتخاب» عناصر لازم برای ادای مقصود. این «روش گفتار پرولتاریایی»، در جریان مبارزه‌ی پرولتاریا با بورژوازی، خودبه‌خود شکل می‌گیرد و «مترقی‌ترین کارگرانِ زبان‌دان، نظریه‌پردازان پرولتاریا (نویسندگان و خطیبان) در گونه‌های مختلفِ گفتارِ همگانیِ کتبی و شفاهی به آن نظم‌ونظام می‌دهند». 

این شیوه ابتدا بیش‌تر در «گونه‌های سیاسی  و فلسفی و علمیِ گفتار همگانی» شکل می‌گیرد، ولی پس از آنکه پرولتاریا قدرت سیاسی را به دست بگیرد، این فرایند نیز «خصوصیت توده‌ای» خواهد گرفت و در تمام گونه‌های گفتار شیوع خواهد یافت.

یاکوبینسکی همچنین مسئله‌ی سیاست‌گذاری‌های زبانی در سال‌های انقلاب فرهنگی شوروی (۱۹۳۱ – ۱۹۲۸) را مطرح می‌کند که به نظر او، می‌بایست معطوف به ترویج زبانی دموکراتیک و قابل‌ استفاده برای توده‌ها باشد. رشد و تکامل زبان مشترک ملی به معنای غلبه بر «اختلاف‌ زبانی» است که از طریق رفع تضاد سرمایه‌دارانه‌ی شهر و روستا و رفع انقیاد طبقات زیردست پیشین به دست می‌آید. از آنجا که پرولتاریا طبقه‌ای فراگیر است، هدفش نابود‌کردن ساختار طبقاتیِ جامعه است و به‌این‌ترتیب، زبان ملی خواهد توانست «زبان مشترک همه‌ی طبقات جامعه» باشد.

در مجموع، به اعتقاد یاکوبینسکی، شکل‌ها و ساختارهای سنتی زبان، که کاربرد صحیحی داشتند، باید حفظ می‌شدند و دستگاه اداری حکومت باید سبک و واژگانی «پرولتاریایی» تعریف می‌کرد و به آن می‌افزود. گویش عوام و اراذل اما برای جهان‌بینی مفروض پرولتاریایی تهدید تلقی می‌شد و باید به حاشیه می‌رفت.

به اعتقاد برندیست، قضاوت در این باره دشوار است که زبان‌شناسان دهه‌های آغازین شوروی تا چه اندازه در گرایش‌های مرتجعانه‌ی انقلاب فرهنگی سهیم بودند، زیرا برنامه‌ی تحقیقاتی و روش‌شناسی پژوهش‌هایشان با ایدئولوژی رسمی حکومت شوروی در زمان استالین و سیاست‌هایی که اعمال کرد تفاوت جدی داشت. به همین دلیل است که برندیست می‌گوید این کارها باید از نو بررسی شوند تا شاید برخی از امکانات بالقوه‌ی ناشناخته‌ی زمانه‌ای انقلابی بتواند این بار به خدمت هدف‌های مترقیانه درآید.

تلخیص و گزارش از نیلوفر خاکزاد

از همین مبحث

منظور یاکوبینسکی از «گفتار همگانی» گونه‌ای از زبان است که در پارلمان، دادگاه، مؤسسات آموزش عالی، سخنرانی‌های عمومی، گردهمایی‌ها و کنفرانس‌ها و حتی در میادین عمومی شهر جریان می‌یابد و از لحاظ طول گفتار و شمار شرکت‌کنندگان و مخاطبانش از زبان محاوره متمایز است
ژیرمونسکی معتقد بود باید با استفاده از روش‌های «جغرافیای اجتماعی» به مطالعه بر روی تغییراتی پرداخت که از طریق تجارت و عوامل دیگر در زبان رخ می‌دهند و نواحی «پیشرفته» و «عقب‌مانده» را به وجود می‌آورند
مقاله ۱۶
کِرِگ برَندیست استاد نظریه‌ی فرهنگی و تاریخ اندیشه در دانشگاه شفیلد است. گزارش زیر خلاصه‌ای است از این مقاله:

Brandist, Craig. “Marxism and the Philosophy of Language in Russia in the 1920s and 1930s”. Historical Materialism 13:1 (2005): 63-84.