وقتی اعتراضات بالا بگیرد و حکومتهای اقتدارگرا با توسل به نیروهای امنیتی و پلیس از پس سرکوب برنیایند، معمولاً به ارتش متوسل میشوند. در مقالات پیشین در همین مجموعه با تحقیقاتی آشنا شدیم که بررسی میکردند نظامیان با چه منطقی و بر اساس چه معیارهایی تصمیم میگیرند که به معترضان بپیوندند، یا به روی آنها آتش بگشایند. متیو سیبول و شران گریوال به وجه دیگری از این ماجرا پرداختهاند: معترضان چه انتظاری از برخورد ارتش در این موقعیت دارند؟ این دو محقق در ابتدای مقالهی خود نقل قولی از یاسین العیاری فعال سابق انقلابی و نمایندهی فعلی مجلس تونس راجع به واکنش ارتش به انقلاب ۲۰۱۱ این کشور میآورند که به یک معنی حاوی جان کلام تحقیق آنهاست:
«ارتش نمیخواست دخالت کند… سربازان ارتش شهروندان معمولی هستند که از محلات کارگری آمدهاند و انتخاب خودشان نبوده که سرباز باشند. یک سالی در خدمت نظام میمانند و بعد میروند. سربازی شغلشان نیست. برای سرکوبکردن تعلیم و آموزش ندیدهاند. سرکوبکردن جزء زندگی روزمرهشان نیست.»
پرداختن به همین نکته، یعنی تفاوت دو سازوکار سربازگیری نظام وظیفهی عمومی، با سازوکار سربازگیری از میان داوطلبان، در محور تحقیق سیبول و گریوال قرار دارد: وظیفهبودن خدمت نظام در ارتشی که ممکن است به سرکوب معترضان فراخوانده شود، از دید مخالفان غیرمسلح چه اهمیتی دارد و در تصمیم آنها برای چگونگی پیشبرد جنبش چه تأثیری میگذارد؟
فرضیهی محققان ما بر اساس شواهد اولیه این است که مخالفان روی شلیکنکردن سربازان وظیفه حساب میکنند: یعنی یکی از نشانههای مهمی که مخالفان بر اساس آن به این نتیجه میرسند که ارتش در بزنگاهی که به میدان فرخوانده میشود، سرکوب نخواهد کرد، این است که سربازگیری ارتش بر اساس نظام وظیفه عمومی باشد. بر همین اساس در چنین شرایطی احتمال سازماندهی مخالفان برای مقابله با حکومت بیشتر میشود.
سیبول و گریوال به دو طریق این فرض را میآزمایند: ابتدا با مرور نظرات فعالان اعتراضات سال ۲۰۱۹ الجزایر، و بعد با استخراج دادههای مربوط به قیامهای غیرمسلحانه در کشورهایی که نظام وظیفهی سربازی دارند از پایگاه دادههای جنبشهای مسالمتآمیز، بررسی میکنند که تا چه حد میتوان نتایجی که از الجزایر به دست آوردهاند را در مقیاس جهانی قابل تعمیم دانست. پاسخ این است که تا حد بسیار زیادی.
اما چرا الجزایر؟ اهمیت قیام الجزایر (۲۰۱۹ تا ۲۰۲۱) برای این تحقیقات در این است که قیام مردم الجزایر، در زمان انجام این تحقیق در جریان بوده است، و این دو محقق در مقاطع مختلف قیام به فعالان جنبش الجزایر که میخواستند تصمیم بگیرند به تظاهرات بروند یا نه، دسترسی داشتند و میتوانستند از تعداد قابل قبولی از آنها و طی مدت مناسبی راجع به تصورات و توقعاتشان سؤال کنند. بهاینترتیب، دادههایی واقعی و همزمان راجع به انتظارات و پیشبینیهای این فعالان از برخورد ارتش به دست آوردند؛ دادههایی که حاصل بازاندیشی فعالان دربارهی گذشته نبود و دستخوش تغییرات حافظه هم نشده بود. به این منظور، آنها پرسشنامهای تهیه کردند و توانستند آن را با بیش از هزاروصد نفر الجزایری آن را در میان بگذارند. شیوه و محتوای تحقیق البته فنی است و این گزارش مختصر نمیتواند حق مطلب را در رساندن محتوا و دقت آن ادا کند.
بر اساس این بررسی، محققان ما نشان میدهند که خدمت نظام وظیفه تأثیر مثبتی روی شروع اعتراضات و قیامهای مسالمتآمیز دارد و احتمال آغاز چنین اعتراضاتی را در یک سال مشخص دو برابر میکند. سیبول و گریوال همچنین با فرض برابربودن سایر متغیرها، نشان میدهند که خدمت وظیفه با سایر مشخصات مبارزات غیرمسلحانه، از جمله ابعاد اعتراض، میزان فرار از صفوف نیروهای نظامی، و موفقیت جنبش نیز مرتبط است، و نشان میدهند رجوع فعالان جنبش به رویکردهای خشونتپرهیز به جای رویکردهای خشونتآمیز در رویارویی با نیروی نظامیای که سربازانش بر اساس خدمت نظام وظیفهی اجباری جذب شدهاند، رویکردی راهبردی است. شواهدی که این محققان به دست میدهند نشان میدهد که خدمت نظام وظیفهی اجباری باعث میشود فعالان جنبش انتظار اعمال خشونت کمتری از ارتش داشته باشند، و همین امر احتمال رویآوردن به مبارزات غیرمسلحانهی تودهای را افزایش میدهد.
پژوهش سیبول و گریوال نشان میدهد تکیه بر نظام وظیفهی خدمت اجباری برای ساختن ارتش هم مزایا دارد و هم معیب: حاکمان برای داشتن نیروی مسلح تازهنفس و گسترده، و در عین حال برانگیختن روحیهی ملیگرایانه به نظام سربازگیری وظیفه روی میآورند؛ در عین حال، نظام وظیفهی اجباری در بزنگاه قیام مردمی حاکمان را در فراخواندن ارتش محدود میکند و احتمال قیام مردمی را نیز افزایش میدهد.
قیام تودهای و ارتش
یکی از مهمترین دلایلی که در خصوص سرگرفتن یا نگرفتن جنبشهای مردمی مورد توجه محققان واقع شده «تهدید به سرکوب» است. شهروندان بالقوه معترض هستند، اما همیشه به این فکر میکنند که در نتیجهی اعتراضشان چه چیزی ممکن است به دست آوردند و چه چیزی ممکن است بر سرشان بیاید. حاکمان مستبد نیز با همین حساب از تهدید به سرکوب همچون عاملی بازدارنده استفاده میکنند.
محققان حوزهی جنبشها، معمولاً تهدید به سرکوب را در مقام عاملی که به رفتار معترضان شکل میدهد در نظر میگیرند، اما توجه چندانی به این ندارند که مخالفان بر چه اساسی تهدید را برآورد میکنند. حکومتهای اقتدارگرا تقریباً هرگونه تهدیدی علیه وضع موجود را با حدی از سرکوب پاسخ میدهند؛ چیزی که کریستین دونپورت آن را «قانون برخورد قهرآمیز» (Law of Coercive Responsiveness) میخواند. اما دامنه و نحوهی این سرکوب در موارد مختلف میتواند تنوع زیادی داشته باشد. حال پرسش این است که مخالفان چگونه حدوحدود سرکوبی را که ممکن است با آن مواجه شوند، پیشبینی میکنند؟ محققان معمولاً دو عامل را به عنوان پاسخ بر میشمرند: ۱) مخالفان به حجم اعتراضات نگاه میکنند و بر اساس آن انتظار خود را تنظیم میکنند؛ ۲) به سابقهی سرکوب حکومت نگاه میکنند. سیبول و گریوال میگویند اینها نکات ارزشمندی هستند، اما عوامل متعدد دیگری هم در این زمینه دخیل است.
نکتهی بسیار مهم این است که معترضان سوای اینکه رفتار پلیس را چطور برآورد میکنند، احتمال ورود ارتش در روند اعتراضات را چگونه ارزیابی میکنند. ارتشها که برای جنگیدن تربیت شدهاند، میتوانند خشونت فوقالعادهای علیه معترضان اعمال کنند. اگر ارتش دست به سرکوب بزند، صدها و بلکه هزاران نفر ممکن است کشته شوند. چنین سرکوبی میتواند نتیجهی اعتراضات را هم تعیین کند. اما نظامیانی که به سرکوب فراخوانده میشوند چند گزینه دارند که سرکوب یکی از آنهاست: ممکن است بیطرف بمانند، یا علیه حکومت اقدام کنند. بهاینترتیب، برآورد اینکه ارتش در این بزنگاه چه تصمیمی خواهد گرفت برای مخالفان حیاتی است. مطالعات مختلفی، خصوصاً پس از بهار عربی، راجع به عوامل شکلدهندهی رفتار نظامیان در این موارد انجام شده است که مروری بر آنها را میتوانید در مقالهی ریسا بروکز در همین مجموعه بخوانید.
اما اینکه چه عواملی در تصمیم ارتشها برای سرکوبکردن یا نکردن تأثیرگذارند یک چیز است، اینکه مخالفان چه نظری دربارهی تصمیم احتمالی آنها خواهد داشت، مسئلهای دیگر است. مواردی مانند کشتار معترضان در میدان تیان آن من (سال ۱۹۸۹) یا سرکوب معترضان بحرینی (۲۰۱۱)، نشان میدهد که مخالفان مبارز ممکن است در برآورد این احتمال اشتباه کنند. بهاینترتیب، هم عوامل دخیل در تصمیم ارتش متنوع است و بسته به شرایط ارتشهای مختلف تفاوت میکند، و هم برآورد مخالفان لزوماً بر این عوامل منطبق نیست. محققان ما میخواهند مشخصاً بر نظام وظیفهی اجباری متمرکز شوند.
نظام وظیفهی اجباری و قیام تودهای
سربازی بر اساس قوانین نظام وظیفه شکلهای مختلفی دارد و در حال حاضر حدوداً در ۶۰ کشور جهان نوعی از قوانین نظام وظیفه برقرار است.
سیبول و گرایول میگویند که نظریهشان در خصوص نظام وظیفه و اعتراض مبتنی بر دو ادعاست: نخست، آنها با بررسی تحقیقات موجود دریافتند که نظامیان وظیفه کمتر از نیروهای داوطلب به سرکوب تمایل دارند. دوم، چون نظام وظیفه وجه بارزی از نیروی نظامی است، مخالفان حکومت قاعدتاً این عدم تمایل نسبی را درک و پیشبینی میکنند. از آنجا که تهدید سرکوب میتواند مانع بسیج مخالفان شود، میتوان نتیجه گرفت که (با فرض یکسانبودن همهی شرایط دیگر) احتمال اینکه فعالان به بسیج مردمی و راهاندازی کمپینهای اعتراضی غیرمسلحانه علیه حکومت بپردازند در کشورهایی که نظام سربازگیری وظیفه دارند بیشتر از کشورهایی است که حکومت ارتشهایی با نیروهای داوطلب (که شغلشان نظامیگری است) در اختیار دارد.
از مردم، و برای مردم
محققان مختلفی نشان دادهاند که سربازان وظیفه برای سرکوب قابل اعتماد نیستند. مثلاً نپستد به ارتش آلمان شرقی در ۱۹۸۹ اشاره میکند: نه فقط سربازان وظیفه بودند، بلکه ارتش با این استدلال که طبق قانون اساسی اولویتش حفاظت از مردم است از سرکوب سرپیچی کرد. بینندیک و ماروویچ میگویند در قیامهای صربستان در سال ۲۰۰۰ و اوکراین در ۲۰۰۴، سربازگیری عمومی از کل کشور به این معنا بود که بخش بزرگی از کادر نظامی شامل سربازان جوانی بود که با خانواده و دوستانشان که در برابر دولت قیام کرده بودند، تماس داشتند. زولتان بارَنی معتقد است اهمیت وظیفهبودن سربازان در ارتش مصر چنان بود که افسران ارشد به همین دلیل تمایلی به صدور دستور شلیک به معترضان نداشتند و اگر میخواستند دستور آتش هم بدهند، احتمال سرپیچی سربازان بسیار زیاد بود. بو ناصیف و محققان دیگر به این موضوع پرداختهاند که چگونه سربازان وظیفهی سنیمذهب در ارتش سوریه هدف بدرفتاری افسران علویمذهب بودند؛ همین امر به موج گریختن آنها از ارتش در اثنای جنگ داخلی دامن زد.
با بررسی این تحقیقات، محققان ما چهار عامل به هم پیوسته را مشخص کردهاند که نشان میدهد چرا سربازان وظیفه توان ارتش را برای سرکوب کم میکنند. نخستین و مهمترین دلیل انگیزه است: سربازان وظیفه مجبور شدهاند خدمت کنند، نیروهای داوطلب خودشان شغل نظامیگری را انتخاب کردهاند. بسیاری از سربازان وظیفه اصلاً دلشان نمیخواهد خدمت کنند، چه رسد که در این مدت به هموطنان خود هم شلیک کنند. دوم اینکه، ارتشهای وظیفه بیشتر از نیروهای داوطلب نمایندهی کلّیت ملت خود هستند؛ تکثر عقاید و ترکیب جمعیتیشان به کّلیت ملت شبیه است. سوم اینکه، در مقایسه با نیروهای داوطلب، احتمال بیشتری دارد که سربازان وظیفه پیوند خود را با شبکههای اجتماعی که به آنها تعلق داشتهاند، حفظ کنند. و چهارم اینکه، سربازان وظیفه انگیزهی شغلی برای سرکوب هم ندارند، اما نیروهای داوطلب دارند.
خوب اگر نظام وظیفه ممکن است نظام استبدادی را در وضعی چنین دست خالی بگذارد، پس چرا چنین حکومتهایی به آن تن میدهند؟ به دلایل متعدد. اول به دلیل فنی: اینکه شیوهی سربازگیری داوطلبانه اغلب نمیتواند به اندازهی کافی، یعنی به قدری که برای دفاع در برابر تهدیدهای خارجی لازم باشد، نیرو برای ارتش فراهم کند. دوم به دلیل اقتصادی: داشتن سرباز داوطلب حقوقبگیر به تعداد زیاد، بسیار گران تمام میشود. علاوه بر این، نظام وظیفه برای نظامهای استبدادی فرصتی برای القای تعالیم ایدئولوژیکشان است.
مخالفان میدانند که آنها شلیک نمیکنند
به این دلایل میتوان گفت که سربازان وظیفه کمتر از داوطلبان در سرکوب مصمم هستند. شاید وجوه مختلفی از فعلوانفعالات درون دستگاه نظامی، خصوصاً به دلیل رازپوشی این دستگاهه،ا برای مخالفان روشن نباشد یا راجع به آن برداشت نادرستی داشته باشند، اما سیبول و گریوال استدلال میکنند که ماهیت و خاصیت نظام وظیفه آگاهند و در نتیجه پیشبینی میکنند که ارتش متکی بر سربازان وظیفه تمایلی به سرکوب ندارد. نظام وظیفه معمولاً متکی به قانون است. روندهایش شفافند. معمولاً همهی شهروندان واجد شرایط مشمول خدمت میشوند، حتی اگر در نهایت خدمت نکنند. همین امر باعث میشود که کلّیت جامعه و در ضمن آن مخالفان آگاهی قابل توجهی از وضعیت سربازی نظام وظیفه و روحیهی کلی چنین سربازانی داشته باشند؛ گردش نیروی نظام وظیفه بخش قابل توجهی از جمعیت را در اصناف و طبقات مختلف در بر میگیرد و شمار زیادی از مردم دورهی نظام وظیفه را مرتباً میگذرانند و باز به زندگی اجتماعی بر میگردند. در عین حال، سربازان حاضر به خدمت نظام وظیفه نیز پیوندهای خانوادگی و اجتماعی خود را دارند و فکر میکنند که بعد از اتمام خدمت باز به همین شبکهی روابط باز خواهند گشت.
بهاینترتیب، میتوان فهمید نقل قولی که در ابتدای متن از یاسین العیاری، فعال انقلابی سابق و عضو فعلی مجلس نمایندگان تونس آوردیم قضاوتی از روی فهم نظام وظیفه بوده است و نه از سر آرزومندی.