زنان در مسیر رسیدن به حرفهی وکالت چه تجربههایی را از سر گذراندند؟ تاریخِ این مطالبه، شامل چه نقاط عطفی بود؟ برای فهم این تجربیات چه ابعادی از زندگی و تلاش زنان را باید مطالعه کنیم؟
مری جین ماسمن استاد حقوق در دانشگاه یورک کانادا، به تشریح و تفسیر اقداماتی میپردازد که زنان در قرنهای ۱۹ و ۲۰ بهمنظور فعالیت در حوزهی وکالت انجام دادند و به بررسی و ارزیابی شواهد موجود میپردازد تا نشان دهد اولین وکلای زن با چه دشواریها و محدودیتهایی مواجه بودند. چالشهای این زنان بیتردید با آنچه زنان در دهههای اخیر تجربه کردهاند بسیار متفاوت بود.
روایتهای مبارزهی زنان برای بهدستآوردن جایگاه موردنظرشان در حرفهی وکالت، بازتابدهندهی روابط مهم بین ساختارهای اجتماعی گستردهتر است، در عین حال روایتهای متنوع این تلاشها نشان میدهد که توجه به تفاوتهای ظریف زنان در رویکرد و درکشان از زندگی خود، امری ضروری است.
به این ترتیب ماسمن پیشنهاد میکند که قصه را از چشم تکتک راویان ببینیم. مرور روایتها میتواند معرف هنجارهای اجتماعی باشد و راهبردها و فعالیتهایی را توصیف کند که همان هنجارها را به چالش کشیدند، و حتی ممکن است به ما بینش جدیدی در مورد زندگی زنانی بدهند که در چهارچوب هنجارها و معیارهای تعیینشده رشد کرده و قاطعانه به حفظ نظامهای جنسیتزده کمک میکنند.
به باور ماسمن، تحقیقات فمینیستی هم پرسشهای ما و هم پاسخها را اصلاح میکند. علاوهبراین، هدف چنین تحقیقاتی باید درک زندگی زنان و عناصر جنسیتی جهان اجتماعی گستردهتر و بهویژه پذیرش تفسیرهای زنان از هویت، تجربیات، و جهان اجتماعی خود باشد.
به همین جهت، از نظر ماسمن شناخت زندگی اولین زنان وکیل از خلال شناخت دیدگاههای رایج در تاریخ و زندگینامهی آنان بسیار ضروری به نظر میرسد. بنابراین، مسیر تحقیق ماسمن از شناخت جهان اجتماعیای میگذرد که در آن زنان حرکت در دنیای وکالت را آغاز کردند؛ درعینحال، این موضوع را بررسی میکند که چگونه تجارب زندگی در ساختار فوق، به هویت اجتماعی زنان حقوقدان شکل داده است.
پیشینهی تاریخی حرکت
بافت تاریخی اواخر قرن نوزدهم برای برخی از زنان فرصتهای جدیدی را فراهم ساخت. بهعنوان نمونه، حق دسترسی به آموزش عالی، حقوق مالکیت، و حق دریافت مزد برای انجام کار در این دوره به رسمیت شناخته شد.
در همین دوره بود که اولین قدمها برای ورود زنان به حرفهی وکالت برداشته شد و زنان در برخی از ایالتهای آمریکا در اوایل سالهای ۱۸۶۹-۱۸۷۰ و در کانادا و نیوزیلند در دههی ۱۸۹۰ کمکم به حرفههای حقوقی وارد شدند.
ماسمن اشاره میکند که نباید از تأثیر جنگ داخلی آمریکا به عنوان عاملی در گشودن مشاغل، از جمله وکالت، به روی زنان آمریکایی چشمپوشی کرد.
در اوایل سال ۱۸۴۸ فعالان حقوق زنان آمریکا کنوانسیون سنکا فالز را برپا کردند که در آن خواهان دستیابی زنان به حق آموزش عالی و دیگر حقوق اجتماعی شدند. متعاقب این گردهمایی کنوانسیونهای مشابهی در دیگر نقاط این کشور هم برگزار شد که زنان در آن بر خواستهای مشابهی پافشردند.
اما این جنگ داخلی در دههی ۱۸۶۰ با محوریت لغو بردهداری بود که بهطور مؤثری باعث تلاش برای ایجاد برابری میان مردان و زنان شد. زنان آمریکایی منتظر بازسازی پس از جنگ بهعنوان طلوع دورهی جدیدی از حقوق برابر برای همه آمریکاییها- سیاهان و سفیدپوستان، زنان و مردان – بودند.
گشایش برنامههای آموزش عالی از جمله برنامههای حقوق به روی زنان عاملی اثربخش در موفقیت آنان برای ورود به وکالت بود، در عین حال ماسمن میگوید که جنبشهای زنان در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم – بهویژه جنبش حق رأی زنان – گرایش به حضور در مشاغل حقوقی را بسیار گسترش داد.
رابطهی میان تلاش برای کسب حق رأی و حق دسترسی زنان به حرفهها رابطهی پیچیدهای بود اما به نظر میرسد کارزار دستیابی به حق رأی احتمالاً بر دسترسی زنان به حرفههای حقوقی در برخی حوزههای قضایی تأثیر مثبت داشت. بهعنوان مثال، نیوزیلند قانون حق رأی زنان را در سال ۱۸۹۳ به تصویب رساند و با توجه به اینکه زنان پس از آن میتوانستند رأی دهند، پارلمان نیوزیلند در سال ۱۸۹۶ قانونی را تصویب کرد که به آنان اجازه داد وکیل شوند.
رابطهی بین دستیابی به حق رأی و ورود زنان به شغل وکالت، در سه استان غربی کانادا نیز قابل مشاهده است: استانهایی که همگی بین سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ قوانین مربوط به حق رأی را تصویب کرده بودند. در همین دوره بود که با تصویب قوانین استانی در مانیتوبا (۱۹۱۲) و در ساسکاچوان (۱۹۱۳) به زنان اجازه داده شد وکیل شوند و همچنین در ۱۹۱۷ اولین زن وکیل در آلبرتا اجازهی کار پیدا کرد.
با این حال رابطهی میان اعطای حق رأی به زنان و پذیرش زنان در مشاغل حقوقی را نمیتوان یک الگوی ثابت تاریخی دانست.
مصوبات قانونی در سالهای پس از جنگ جهانی اول، مشاغل حقوقی را به روی زنان در بریتانیا و در برخی از حوزههای قضایی اروپایی باز کرد. بهعلاوه به نظر میرسد یکی از تأثیرات جنگ در تشویق زنان به یافتن شغل از جمله مشاغل حقوقی، تلاش آنان برای حمایت از خود و فرزندانشان در موقعیتهای دشوار بوده است. باید پذیرفت در آن روزهای غمانگیز و طاقتفرسا، نادیدهگرفتن نیاز زنان به استقلال مالی بسیار غیرعقلانی بود.
زمینهی زندگیهای شخصی
ماسمن در کنار شرحی که بر تصویب قانون و حق رأی میدهد، پیکان پرسشها و بررسیهای خود را به سمت لایههای عمیقتری نشانه میرود: «آنچه قابلقبول یا ممکن است، با آنچه در واقعیت روی میدهد تفاوت دارد.» فمینیسم در اینجا نه تنها مسائل مربوط به جنسیت و فرهنگ را آشکار میسازد، بلکه حوزهای از زندگی مردان و زنان را بررسی میکند که هنوز کلیشههای فرهنگی بر آن غالباند.
در این زمینه، شباهتهایی در میان اولین وکلای زن وجود دارد و نشان میدهد چرا چنین زنانی بودند – و نه دیگر زنان – که در ابتدا به دنبال ورود به حرفهی وکالت رفتند؟ ماسمن نشان میدهد که علاوه بر زمینههای تاریخی، الگوهای زندگی فردی نیز برای دستاوردهای اولیهی زنان وکیل و ایجاد هویت آنها به عنوان زنانی در حرفهی وکالت مهم بوده است.
یکی از الگوهای مهم وضعیت خانوادگی بود: بسیاری از اولین وکیلان زن از خانوادههایی میآمدند که یا ارتباطی نزدیک با وکلا و حرفهی قضاوت داشتند یا به لحاظ پایگاه طبقاتی از بخت تحصیل و حمایت خانوادگی برای رسیدن به شغل مورد نظر برخوردار بودند. هر چند استثناهای قابلتوجهی نیز در میان اولین وکلای زن وجود داشت.
علاوه بر این، اگرچه الگوهای بیوگرافی مشابهی در میان اولین زنان وکیل وجود دارد اما تجارب آنها در زندگیشان به عنوان وکیل بیانگر تفاوتهایی عمیق است که به شکلگیری پرسشهایی جدید میانجامد.
ماسمن میگوید وقتی زنان برای اولینبار وکالت را آغاز کردند، نهتنها مردانی را که عضو حرفهی وکالت بودند، بلکه مهمتر از آن، ایدئولوژی سنتی در حوزهی حقوق بهعنوان حرفهی مردانه را به چالش کشیدند. شواهد تاریخی در مورد اولین وکلای زن نشان میدهد آنها کاملاً هویت خود را بهعنوان اعضای حرفهی وکالت پذیرفتند اما جنسیت خود را نادیده گرفتند؛ امری که اتکای زنان به صلاحیت حرفهای را تأیید میکند، زیرا آنها را بهعنوان اعضای کاملاً برابر در حرفهی وکالت به رسمیت میشناسد.
در همین دوره شواهد قابلتوجهی مبنی بر اعمال محرومیت از سوی کانونهای وکلا برای زنان وکیل وجود دارد. بهعنوان مثال، صلاحیت آنها برای پذیرش در کانون وکلا منوط به نظر قانونگذاران و قضات (مرد) بود و موفقیت آنان در عمل به صلاحیت سایر اعضای (مرد) وکیل بستگی داشت.
ماسمن در بررسی تجربیات وکلای زن متوجه میشود که اکثر آنها با ورود به این حرفه با دشواریهای زیادی مواجه شدند و در بسیاری از موارد به دلایل مختلف از کار خود منع شدند یا مجبور شدند تبعیضهای آزاردهندهای را تحمل کند. نگاه عمومی به این وکلا نیز اصلاً همدلانه نبود؛ یکی از وکلایی که ماسمن زندگیشان را بررسی کرده شرح میدهد که تلاش داشته بفهمد چرا مردم گمان میکنند یک وکیل زن موجودی عجیبوغریب است؟
اما راهکار زنان چه بود؟ آنها چه شیوهای را برای مبارزه انتخاب کردند؟ جواب آنها با وجود مسیر پرچالش، دشوار و ناعادلانه، چندان پیچیده نیست: «فقط این واقعیت که من یک وکیل هستم اهمیت دارد. بحث در مورد اینکه من یک زن هستم هیچ نتیجهای ندارد.»
مقالهی مری جین ماسمن بیش از هرچیز نشاندهندهی اهمیت تحقیق پیرامون تجربیات اولین وکلای زن و همچنین چگونگی تأثیر آنها بر زنان در حرفههای حقوقی معاصر است. روایتهای این زنان از آن رو مهم است که علیرغم برابری آماری در حرفههای حقوقی، تبعیضهای جنسیتی اغلب نامرئی ممکن است امروز هم برای زنان وکیل وجود داشته باشد. به بیان دیگر، مادامی که مردانگی، فینفسه سرمایهی فرهنگی اصلی برای این حرفه باقی بماند، تداوم مبارزهای که این زنان برای ورود و ماندن در حرفهی وکالت آغاز کردند، همچنان ضرورت خواهد داشت.