جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آصف بیات:

رؤیای خشکیده‌ بچه‌های بهار عربی

تظاهرات جوانان تونسی در ژوئیه ۲۰۱۳ (Amine Ghrabi / Flicker)

آصف بیات:

رؤیای خشکیده‌ بچه‌های بهار عربی

– مقاله ۶
آصف بیات جامعه‌شناس، پژوهشگر مطالعات خاورمیانه و استاد دانشگاه ایلینوی است. این گزارش مختصری‌ است از منبع زیر:

Asef Bayat, “Children of Revolution”, in Asef Bayat, Revolutionary Life: The Everyday of the Arab Spring. Harvard University Press, 2021

تظاهرات جوانان تونسی در ژوئیه ۲۰۱۳ (Amine Ghrabi / Flicker)

جوانان عراقی که در اکتبر ۲۰۱۹ به میدان تحریر بغداد آمدند پارچه‌ی بلندی با خود حمل می‌کردند که بر آن نوشته شده بود: «ما نسلی هستیم که در جنگ‌های شما زاده شدیم، کودکیمان را در میان تروریسم شما گذراندیم، نوجوانیمان در میان فرقه‌گرایی شما گذشت، و جوانیمان در فساد شما تباه شد. ما نسل رویاهای ربوده شده و پیری زودرسیم.»

«رؤیای ربوده شده» اما فقط وصف حال جوانان عراقی نبود. آصف بیات نشان می‌دهد که چگونه رؤیای جوانانی که در کشورهای دیگر منطقه پیشگام انقلاب‌های بهار عربی بودند هم ربوده شد.

در انقلاب‌های مصر و تونس جوانانی از گروه‌های مختلف اجتماعی و دینی،فقیر و غنی، مسلمان و مسیحی و زن و مرد شرکت داشتند که نزدیک به ۲۸ درصد کل جمعیت بین ۱۵ تا ۲۹ سال را شکل می‌داد: در تونس ۳۶ درصد و در مصر ۱۲ درصد دانشجویان در انقلاب شرکت کردند.

می‌توان گفت که بهار عربی را به یک معنا جوانان با شور و صداقتشان رقم زدند. اما بعد از این انقلاب‌ها چه بر سر جوانان آمد؟

جوانی و انقلاب

بیات در مقاله‌ی هفتم این مجموعه شرح داد که «سیاست جوانی» چیست و چه فرق با سیاستی دارد که جوانان در آن عاملیت دارند؛ مختصر اینکه سیاست جوانی معطوف به خواست حال و هوای جوانی و استفاده از فرصت‌هایی است که در جهان مدرن در فاصله‌ی کودکی و بزرگسالی تعریف می‌شود.

در این مقاله اما مسئله‌ی مورد توجه بیات بیش از اینکه «سیاست جوانی» باشد، این است که چه ویژگی‌هایی جوانان را مهیای کنش انقلابی می‌کنند؟ جوانان قابلیت‌هایی دارند مثل چابکی، بیزاری از وضع موجود، نداشتن مسئولیت ساختاری و نیز داشتن گروه‌های دوستان صمیمی و مهارت‌های ارتباطی که باعث می‌شود بتوانند کنشگران ویژه‌ی انقلاب‌ها باشند.

جوانان با همین قابلیت‌ها در انقلاب‌های عربی نقش چشمگیر بازی کردند اما وقتی انقلاب به انجام رسید، باز پیران و پدرسالاران بودند که کار را دست گرفتند. به این ترتیب جوانان باز هم از سیاست مستقر بیزار ماندند و از اینکه خون داده بودند و به جایی نرسیدند، مأیوس شدند. اما این اتفاق چگونه افتاد؟

در ابتدا انقلاب گویی ملتی جدید زایید

وقتی مستبدان مصر و تونس سقوط کردند به نظر می‌رسید که دهه‌ها سیاست ستمکارانه به پایان رسیده است. انگار رؤیایی باورنکردنی متحقق شده بود و کسانی که در تحقق این رؤیا نقش داشتند باور کردند که گویا توانسته‌اند «تاریخی نو بسازند.»

امید و خوش‌بینی زایدالوصفی به آینده پدید آمد و جوانانی که احساس می‌کردند «صاحب مملکت خودشان شده‌اند»، مشتاقانه برای مشارکت در سیاست کشورشان می‌کوشیدند، هر چند اغلب ابزاری جز شرکت در انتخابات نداشتند.

در تونس مدتی که از انقلاب گذشت جوانان ‌دیدند که باز هم همان سالخوردگانی که احزاب سیاسی را می‌ساختند و ائتلاف‌ها را شکل می‌دادند کارها را پیش ‌بردند.

در مصر نیز سایه‌ی پدرسالاری ارتش از یک‌سو و اخوان المسلمین از سوی دیگر بر سر جوانان سنگینی کرد و پس از سقوط حسنی مبارک، قدرت میان «شورای عالی نیروهای مسلح» و اخوان المسلمین به رهبری محمد مرسی تقسیم شد و جوانانی که انقلاب کرده بودند نقشی در تصمیمات نیافتند.

این در حالی بود که بسیاری از جوانان فکر می‌کردند ارتش فریبشان داده، و حتی بسیاری از جوانان اخوان المسلمین هم دیگر از ریاست‌طلبی مسن‌ترها به تنگ آمده بودند.

درخشش جوانان مصری در سازمان‌دهی انقلابی

تراژدی سرخوردگی جوانان مصری از انقلاب وقتی بیشتر به چشم می‌آید که ابعاد سازمان‌دهی آنان در آستانه انقلاب و پس از آن را ملاحظه کنیم.

پس از سال‌ها غبیت در زمان دیکتاتوری، مصر انقلابی شاهد شکوفایی سریع گروه‌های سیاسی جوانانی بود که برای ایجاد تغییرات سیاسی و اجتماعی یا کمک به گسترش آگاهی‌های سیاسی و مدنی سازمان‌دهی می‌کردند.

در سال ۲۰۰۸ «جنبش جوانان ششم آوریل» در حمایت از اعتصابی کارگری شکل گرفت، و در انقلاب سال ۲۰۱۱ هم نقش بازی کرد. در سال ۲۰۱۲ شمار اعضای این جنبش به ۱۵ هزار نفر رسید و در سرتاسر مصر شاخه و دفتر داشت. این جنبش پس از انقلاب برای برقراری حکومت دموکراتیک با شورای عالی نظامی دست و پنجه نرم می‌کرد. 

چهارده گروه که میدان تحریر قاهره را در روزهای انقلاب تسخیر کرده بودند «ائتلاف جوانان انقلابی» را شکل دادند. گروه چپ‌گرای الربطه در قاهره در فوریه ۲۰۱۱، یک ماه پس از پیروزی انقلاب، تشکیل شد تا در همکاری با باقی گروه‌ها به ارتقای آگاهی‌های لازم برای مشارکت سیاسی مردم بپردازد.

گروهی از فعالان حقوق بشر، فمینیست‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد ائتلاف «مصر آزاد» (المصری الحر) را به وجود آوردند که اهداف سیاسی عمدتاً لیبرالی را دنبال می‌کردند.

گروهی از متخصصان فناوری اطلاعات برای دفاع از انقلاب در برابر ضد انقلاب و همکاری با شوراهای محلی برای ارتقای آگاهی‌های عمومی گروه «نیلوفر آبی» (اللوتوس) را شکل دادند.

جوانان قبطی در ماه مارس ۲۰۱۱ «اتحادیه‌ی جوانان ماسپرو» را با ۱۶ هزار عضو تشکیل دادند. این جنبش در اعتراض به تخریب کلیسای باکره مقدس در اسوان مصر از سوی سلفی‌ها و سپس سرکوب تظاهرات اعتراضی مسیحیان قبطی در اطراف ساختمان رادیو و تلویزیون ماسپرو شکل گرفت.

در محلات شهری «کمیته‌های انقلابی برای دفاع از انقلاب» نقش مهمی بازی می‌کردند و گروه‌های متعدد چپ‌گرای دیگر هم مشغول فعالیت بودند که تمرکزشان بهبود وضع طبقه کارگر و دفاع از انقلاب بود.

علاوه بر تشکل‌یابی اجتماعی و سیاسی جوانان مصری به‌طور فردی و گروهی به خلق آثار هنری در قالب گرافیتی، نقاشی و موسیقی رپ پرداختند. و رخدادهای هنری تأثیرگذاری را شکل دادند.

«کاری باید کرد»

پس از انقلاب اکثر جوانان انقلابی می‌خواستند برای کشورشان کاری بکنند. جوانان مصری به هر کاری که توان داشتند روی آوردند: از تشکیل گروه‌های داوطلب برای رسیدگی به فقرا تا نشانشان دهند که «انقلاب به دردشان می‌خورد»، تا تشکل‌یابی جهت محافظت از محلات در غیاب پلیس.

هر کس به اقتضای مهارت و تواناییش کاری می‌کرد: از دانشجویان هنر و معماری گرفته تا دانش‌آموزان فقیری که در شب و روزشان را در خیابان‌ها به درگیری با نیروهای نظامی می‌پرداختند تا انقلاب مجال تداوم بیاید و به اهدافش برسد.

در انقلاب مصر و تونس دانشجویان به‌دنبال مطالبات دانشجویی نبودند بلکه به‌عنوان بخشی از «مردم» وارد مبارزه برای آزادی و عدالت شدند. بعد از انقلاب بود که خواست اصلاحات آموزشی هم به مطالباتشان افزوده شد.

در مصر شقاق سیاسی بین جوانان اسلام‌گرا و دیگر جوانان انقلابی همواره شدید بود و تا انتها نیز به تلخی و شدت باقی ماند، با این همه در برخی مواقع از جمله در روزهای سرنگونی مبارک و بعد بر سر برخی خواست‌های دانشجویی بین‌شان همگرایی رخ داد.

اما بازیگران جوان انقلاب فقط دانشجویان نبودند. در مصر جوانان فقیر و حاشیه‌نشین که نخبگان و طبقات بالا آنها را «بلتاجی» یعنی لات می‌خواندند، نقش مهمی داشتند. این جوانان که خصوصاً در قالب هواداران تیم‌های فوتبال گرد می‌آمدند عمده بار مقاومت و درگیری با اوباش طرفدار مبارک را در میدان تحریر به دوش کشیدند و پس از آن هم در مبارزه با ارتش و طرفداران مرسی جلودار بودند.

اما ادامه یافتن درگیری‌ها باعث شد سیاست خیابانی مردانه‌تر شود. در عین حال وقتی معترضان سن و سال‌دارتر به دنبال زندگیشان می‌رفتند، این جوانان بودند که در صحنه می‌ماندند.

برخی از این جوانان مانند اولتراهای تیم اهلاوی انگیزه‌های خاص خود را برای ماندن در خیابان و درگیری با پلیس داشتند؛ آنها پلیس را مسئول مرگ دوستان خود در درگیری‌های پس از مسابقه فوریه ۲۰۱۲ در پورت سعید می‌دانستند.

نومیدی به قاهره می‌رسد

همدستی پلیس در واقعه استادیوم پورت سعید که بیش از هفتاد کشته و پانصد مجروح داشت، نشان داد که مسئولان می‌خواستند چه بر سر جوانان سرکش بیاید. این واقعه همچنین نشانی بود از رشد بی‌اعتمادی میان جوانان و نخبگان قدرت؛ جوانانی که فکر می‌کردند یکسال از انقلاب گذشته ولی چیزی در این کشور عوض نشده.

شورای عالی نظامی که پس از مبارک قدرت را به دست گرفت در انتقام گرفتن از جوانان انقلابی کم نگذاشت: این شورا در حاکمیت ۱۶ ماهه‌اش صدها تن را کشت، هزاران نفر را مجروح کرد، ۱۲ هزار نفر را به دادگاه کشاند و آزمایش‌های هولناک بکارت را به راه انداخت تا زنان را از خیابان براند و بتواند بعد با اعمال خشونت از پس مردان برآید.

سرکوب جوانان پس از کودتای ژوئیه ۲۰۱۳ ارتش علیه مرسی شدت یافت: ۶۲ تظاهرکننده در سومین سالگرد انقلاب در ۲۵ ژانویه ۲۰۱۴ به دست ارتش کشته شدند. سپس نیروهای ارتش برای خواباندن اعتراضات در مدارس و دانشگاه‌ها مستقر شدند.

بعد از دوسال آزادی نسبی در دانشگاه‌ها، نظارت‌های امنیتی دوباره برقرار شد و در اوج سرکوب‌ دانشجویان در سال ۲۰۱۴ شانزده دانشجو کشته و ۳ هزار نفر دستگیر شدند. سال ۲۰۱۵ که شروع شد دولت نظامی همه‌ی سازمان‌های دانشجویی را اعم از اسلامی و غیر اسلامی منحل کرد.

از این گذشته، حکومت‌ به‌وضوح گفت که وظیفه‌ای برای بهبود زندگی جوانان بر عهده خود نمی‌بیند و خود جوانان را مسئول سرنوشتشان می‌داند؛ یکی از نخست‌وزیران دولت نظامی اعلام کرد که دولت دیگر کسی را استخدام نمی‌کند و جوانان اگر در بخش خصوصی شغلی نیابند باید مسافرکشی کنند.

سیاست اشتغال‌زایی موسوم به «انقلاب استارت‌آپی» که در زمان مبارک آغاز شده بود، پس از طلیعه‌ای امیدبخش به شکست انجامید: در سال ۲۰۱۱، پنج هزار مرکز خدمات تلفنی تأسیس شدند که ۲۰۰ هزار نفر را استخدام کردند. این  رقم البته تناسبی با نرخ بی‌کاری ۳۷ درصدی جوانان نداشت، اما همین شغل‌ها هم بسیار ناپایدار بودند و اکثراً در رقابت با مراکز مشابه مکزیکی و چینی و تحت تأثیر تنش‌های انقلاب متلاشی شدند.

این اما همه مشکل جوانان پس از انقلاب نبود. آنها به دلیل رفتارهاو سوگیریهایشان اغلب از سوی مسن‌‌ترها احمق شمرده می‌شدند. در مقابل بسیاری از جوانان نیز پس‌از انقلاب به این نتیجه رسیدند که نبرد میدان تحریر در واقع نبردی علیه والدینشان بوده است.

اما این را زمانی فهمیدند که دیگر جنگ را باخته بودند. تنها پس از باختن انقلاب فهمیدند فعالان و کنشگران ممکن است بتوانند بازی را پیش ببرند، اما این سیاست‌مدارانند که میوه‌ها را می‌چینند. اینجا بود که بسیاری از جوانان فکر کردند که «خون شهدا هدر شد.»

در تابستان ۲۰۱۳ برخی از جوانان به بسیج مردمی برای برکناری محمد مرسی رئیس جمهور امید بستند. اما تراژدی وقتی کامل شد که دیدند این بسیج به مقدمه‌ی کودتای نظامی و قدرت‌گیری کامل ارتش تبدیل شد.

ارتش پس از کودتا علیه مرسی به همراه پلیس به معترضان طرفدار اخوان المسلین که در دو میدان الربعه و النهضه تحصن کرده بودند حمله کرد و یکی از هولناک‌ترین کشتارهای تاریخ معاصر را رقم زد و مجموعاً نزدیک هزار نفر را در یک روز کشت. پس از این کشتار اغلب فعالان سیاسی جوان از طیف‌های گوناگون، متواری شدند یا در خفا راهی برای بقا جستجو کردند.

مسیر تراژیک تونسی‌ها

جوانان تونسی حتی زودتر از مصری‌ها مأیوس شدند. درست پس از اینکه زین العابدین بن علی دیکتاتور تونس کشور را ترک کردنخبگان سیاسی جدید که به حکومت رسیده بودند اعلام کردند که انقلاب دیگر تمام شده است و جوانان باید پی کار خود را بگیرند. اما واقعیت این بود که چیزی تغییر نکرده بود.

دستگاه امنیتی و سرکوب تقریباً دست‌نخورده باقی مانده بود. کاسبکاران و تجار حامی بن علی حال از پشت صحنه به روی صحنه آمده بودند و این بار دستگاه سیاسی حزبی سابق بود که از پشت صحنه حمایتشان می‌کرد. رسانه‌ها هنوز در دست قدرتمندان سابق بودند و به تبلیغ سیاستمداران مورد علاقه‌ی آنها و ضدیت با انقلاب می‌پرداختند.

این رسانه‌ها نه کاری با فقر و عدالت اجتماعی داشتند و نه به بیکاری وخیم جوانان. با وقوع انقلاب نرخ رشد اقتصادی تونس از ۳ درصد در ۲۰۱۰ به صفر در پایان ۲۰۱۱ رسید و بیکاری از ۱۳ درصد در ۲۰۱۰ به ۱۹ درصد در ۲۰۱۳. 

جوانان تونسی پس از انقلاب نه فقط بر فشارهای خانواده فایق نیامدند بلکه بیش از همه جوانان جهان عرب به خانواده وابسته ماندند: در کشورهای عربی به طور متوسط ۵۰ درصد جوانان (۱۵ تا ۲۹ سال) به خانواده وابسته بودند؛ این رقم در تونس ۹۰ درصد بود. به این ترتیب از دید بسیاری از جوانان داشتن شغل تنها راه حل مشکلاتشان بود؛ که آن هم به دست نمی‌آمد.

به این ترتیب انقلاب از نظر جوانان به‌هیچ‌وجه تمام نشده بود و آنها باز هم برای اصلاح ساختارهای آموزشی، عدالت انتقالی و برابری دستمزدها فعالیت می‌کردند.

جوانان همچنین در پی نوسازی احزاب سیاسی بودند تا از این راه بر فساد و تبعیض جنسیتی فایق آیند. با رفتن بن علی فضای دانشگاه‌ها گشوده شده بود و اداره دموکراتیک‌تری یافته بود. 

وقتی فشار پلیسی بر دانشگاه‌ها برداشته شد اتحادیه‌های دانشجویی اعم از اسلام‌گرا و سکولار به‌سرعت شکل گرفتند و گسترش یافتند.

جوانان از این فرصت در آستانه انتخابات برای سازمان‌دهی و آگاهی‌رسانی به رأی‌دهندگان استفاده کردند. 

رفع توهم

چندی از انقلاب نگذشته بود که نفرت از سیاست‌ورزی حزبی و انتخابات در میان جوانان شایع شد: یعنی از دستگاه‌ها و روندهایی که عملاً جلو مشارکت فعال آنان در سیاست را گرفته بودند. بنا به برخی آمارگیری‌ها فقط ۱۷ درصد جوانان تونسی (۱۸ تا ۲۵ سال) برای شرکت در اولین انتخابات پس از انقلاب (در اکتبر ۲۰۱۱) نام‌نویسی کردند. و در عمل هم فقط ۴ درصد کرسی‌های مجمع ملی به جوانان رسید. سرخوردگی از انقلاب در این مدت کوتاه شگفت‌انگیز بود.

حال دیگر جوانان به نقش پول و فساد در سیاست پی برده بودند و دیگر به سیاست حزبی موجود باور نداشتند. حدود ۹۰ درصد از جوانان محله‌های فقیرنشین پس از انقلاب احساس می‌کردند که به آنها خیانت شده است و وضعشان پس از انقلاب بهتر که نشده هیچ، بدتر هم شده است.

همچنین بیش از ۷۰ درصد از جوانان محلات فقیرنشین معتقد بودند که نحوه رفتار پلیس با آنان بعد از انقلاب بهبود پیدا نکرده است. اکثریت جوانان مذهبی بودند اما همین اکثریت هم با سلفی‌هایی که پس از انقلاب مجال عرض اندام یافته بودند و عرصه را بر زنان تنگ می‌کردند مشکل پیدا کردند.

با نومیدی رخ داده پس از انقلاب موج مهاجرت به غرب به راه افتاد. در سه ماه نخست پس از انقلاب ۲۵ هزار نفر که اکثرشان جوان بودند تونس را ترک کردند. همزمان اما هزاران لیبیایی وارد تونس می‌شدند.

گروهی از این سرخوردگان هم آینده خود را در جهاد مقدس و آرمانشان را در جامعه‌ی خلافت یافتند و به داعش پیوستند: برآورد می‌شود که ۳ هزار مرد و زن جوان تونسی در سال ۲۰۱۴ به داعش در سوریه و عراق پیوستند.

به دنبال سیاستی دیگر

با همه این سرخوردگی‌ها گروه‌هایی از جوانان زبان و بیان هنری انتقادی و مخالف فساد خود را پس از ناکامی از انقلاب هم حفظ کردند و از فضایی که پس از انقلاب برای ابراز نظر پیدا شد برای پرداختن به کار هنری سیاسی و ایجاد همبستگی‌های جدید در همین ارتباط استفاده کردند. 

این هنرمندان جوان هنوز «انقلابی« فکر می‌کردند؛ در حمایت از عدالت اجتماعی اثر هنری می‌ساختند و مردم را به تلاش برای رسیدن به دموکراسی دعوت می‌کردند.

هر چند حملات داعش در سال ۲۰۱۵ باعث شد فضای اجتماعی امنیتی و بسته‌تر شود، اما باز هم هزاران جوان به فعالیت‌های مدنی ادامه دادند.

جوانان از همان ابتدای انقلاب در پی این رفتند که با شکل دادن حرکت‌هایی چون «جنبش جوانان تونسی» نوعی سیاست مستقل از احزاب برای توانمندسازی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جوانان پدید آورند.

سیاست جوانان در مصر و تونس در طول انقلاب‌های این دو کشور سرزنده بود. در طول انقلاب آنها شبکه‌ها و فعالیت‌های بارزی را سازمان‌دهی کردند که تفاوت قابل توجهی با وضعیت پیش از انقلاب داشت.

اما این سازمان‌دهی‌ها به مشارکت درخور آنها در سیاست پس از انقلاب کمک چندانی نکرد و باز هم کنار گذاشته شدند. از میان اکثریت جوانان که از این سیاست سرخورده شده بودند، برخی در پی این رفتند که سازمان‌دهی‌های دیگری بکنند شاید بتوانند تغییرات عمیق‌تری ایجاد کنند. و این تغییرات در جهت‌های متفاوتی دنبال شد؛ اما همچنان جوانان از عرصه اصلی سیاست رسمی دور ماندند.

تلخیص و گزارش از شهرزاد نوع‌دوست

از همین مبحث

چندی از انقلاب نگذشته بود که نفرت از سیاست‌ورزی حزبی و انتخابات در میان جوانان شایع شد: نفرت از دستگاه‌ها و روندهایی که عملاً جلو مشارکت فعال آنان در سیاست را گرفته بودند. فقط ۱۷ درصد جوانان تونسی در اولین انتخابات پس از انقلاب (در اکتبر ۲۰۱۱) شرکت کردند و در عمل هم فقط ۴درصد کرسی‌های مجمع ملی به جوانان رسید. سرخوردگی از انقلاب در این مدت کوتاه شگفت‌انگیز بود
جوانان در طول انقلاب شبکه‌ها و فعالیت‌های بارزی را سازمان‌دهی کردند. اما این سازمان‌دهی‌ها به مشارکت درخور آنها در سیاست پس از انقلاب کمک چندانی نکرد و باز هم کنار گذاشته شدند