جوانان فقیر ایرانی چه نسبتی با حکومت جمهوری اسلامی داشتهاند؟ آیا چنانکه برخی نظریهپردازیهای عمومی میگویند باید آنها را به دلیل محرومیتشان نیرویی مخالف و مقاوم در برابر سیاستهای حکومت دانست؟ یا چنانکه برخی مورخان نشان میدهند، جوانان فقیر ستون فقرات حامیان جمهوری اسلامی را تشکیل میدهند؟ ماناتا هاشمی جامعهشناس، مردمنگار و استاد دانشگاه اوکلاهاما در کتاب بزرگشدن در ایران: فقر و تقلا برای آبرو (۲۰۲۰)بر مبنای پژوهش انسانشناسانهی خود میکوشد نشان دهد که ماجرا پیچیدهتر از این دوگانه است.
هاشمی میگوید علت اینکه محققان اغلب به یکی از این دو تحلیل گرایش پیدا کردهاند این است که بیشتر با طبقه متوسط و بالا در ارتباطند. این دسترسی بیشتر از نظر هاشمی منجر به این شده که این محققان راوی «حذف» باشند: حذف زنان و مردان جوانی که به دلیل موانع ساختاری از موقعیتهای مولد زندگی محروم میمانند و عبورشان از مرحلهی «انتظار» جوانی به استقلال بزرگسالی مختل میشود.
محققان همین محرومیت را مقدمهی شکلدهی به فرهنگ مقاومت در بین جوانان ایرانی میدانند. آثار اندکی هستند که مستقیماً تجربهی جوانان ایرانی کمدرآمد را بررسی کرده باشند، و به همین دلیل اکثراً تجربهی جوانان طبقهی متوسط را به آنان تعمیم میدهند.
هاشمی در این تعمیم تردید میکند و نشان میدهد که زندگی جوانان فقیر پیچیدگیهای بیشتری دارد و بهقول او نمیتوان مختصراً آنها را ستمدیده، محروم، یا معاند خواند.
اما چه وصفی برای آنها درستتر است؟ او بر پایهی مطالعات مردمنگارانهاش بر آن است که جوانان فقیر عمدتاً در طلب ساختن زندگیای «آبرومندانه» در بین همگنان خود هستند؛ منش اساسی این جوانان «آبروداری» است و میخواهند پیش دیگران «خوب جلوه کنند». این خوب جلوه کردن در چشم دیگران، مبنای فرهنگ پذیرش هنجارهای اجتماعی حاکم را شکل میدهد؛ و نه مخالفت با آن را.
از نظر هاشمی قواعد اخلاقی «آبروداری» مستلزم سازش با نظم اجتماعی است. این سازش در حکم کنار آمدن با نظمی است که جمهوری اسلامی مستقر کرده است، اما در عین حال پذیرش این نظم جوانان فقیر را قادر میکند عاملیتی بیابند و بتوانند در فضای اجتماعی و اقتصادی تحرکی داشته باشند.
هاشمی این جوانان و خانوادههایشان را مردمی یافته است که «میکوشند با اندک بضاعت خود به بیشترین چیزی که میتوانند برسند.» در حالی که خانههایی محقر دارند، سعی میکنند درون آن هر طور که میتوانند بیارایند تا پیش دیگران «آبروداری» کنند. شاید برخی اوقات شام نداشته باشند که بخورند، اما سعی میکنند طبق آخرین مدها لباس بپوشند.
در این کتاب هاشمی در فاصله سالهای ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۷ با ۴۴ جوان در تهران و ساری گفتگو کرده و در مصاحبههایی آزاد راجع به باورهای اخلاقیشان، وضع معیشت و کارشان و تلاششان برای آبروداری از آنها پرسیده.
این جوانها (بین ۱۵ تا ۲۹ ساله) متعلق به خانوادههایی بودند که درآمد ماهیانهشان زیر حداقل دستمزد ماهیانه در آن سال بود. این جوانها که اغلب حداکثر تحصیلات دبیرستانی داشتند، خود به مشاغل جزئی مانند پادویی، سالنکاری، بازاریابی، و از این قبیل مشغول بودند.
هاشمی میخواهد نشان دهد جوانان فقیر ایرانی که با محرومیتهای اقتصادی مداوم روبهرو هستند چگونه هم برای گذران زندگی تلاش میکنند و هم برای اینکه به همین زندگی زیر محرومیت معنایی ببخشند. این راهی است که جوانان فقیر برای عاملیت یافتن، عزتمند شدن و آبروداری طی میکنند.
جوانان ایرانی و دولتهای پس از انقلاب
جوانانی که پس از انقلاب زاده شدهاند و خاطرهای از آن ندارند ۲۵ درصد جمعیت کنونی ایران را تشکیل میدهند. این به دلیل رشد نرخ زایش در سالهای جنگ، دههی ۱۳۶۰، است. گرچه در دورههایی دولتهای پس از انقلاب سیاستهای رفاهی در پیش گرفتند، اما این سیاستها تکافوی این رشد جمعیت را نکرده است و به همین دلیل بیکاری بین افراد ۱۵ تا ۲۹ سال نرخ بالایی دارد.
در گفتار عوامگرایانهی آیتالله خمینی، فقیران، «مستضعفین» نام گرفته بودند؛ و خمینی میگفت که انقلاب برای آنهاست و بسیاری از ناظران نیز آنها را ستون فقرات حکومت جمهوری اسلامی بهشمار میآوردند.
افراد مورد مطالعهی هاشمی جوانان دههی شصتی فقیر بودهاند. این جوانان که در دوران جنگ عراق و ایران زاده شدند باید هم میآموختند که چگونه با آسیبها و ویرانیهای جنگ سر کنند و پس از جنگ نیز شرایط بد و نابرابری رو به افزایش اقتصادی بخشی از زندگی روزمرهشان شد.
اما چرا این فقیران شهری را حامیان انقلاب خمینی میشمردند؟ هاشمی نیز مانند بسیاری از مورخان ایران معاصر داستان را با «اصلاحات ارضی» در زمان محمدرضا پهلوی آغاز میکند. فرایندی در دههی ۱۳۴۰ که طی آن نظام ارباب رعیتی ملغی شد و رعایا سهمی از زمین اربابی برای خود دریافت کردند.
اما بسیاری از روستاییانی که صاحب زمین شدند، نتوانستند درآمد کافی کسب کنند و به شهرها مهاجرت کردند و خصوصاً به حاشیه شهرهای بزرگی چون تهران رفتند و به جمع فقرای شهری پیوستند. این جمعیتهای روستایی برای حفظ پیوستگی با همولایتیهایشان از جمله به هر شهری رفتند «هیئت»های مذهبی خود را تشکیل دادند.
پس از رواج استفاده از ضبط صوت و نوار کاست، نوحههای هیئتها ضبط میشد و دست به دست میگشت. همین ابزار از جمله محفل و محملی شد که در آن نوارهای آیتالله خمینی را مبادله کنند و به سخنرانیهای او علیه شاه و سیاستهایش گوش دهند.
ماناتا هاشمی به تحقیقات آصف بیات در کتاب سیاستهای خیابانی در زمینهی سیاسی شدن فقرای شهری ارجاع میدهد که میگوید اینان تا آخرین ماههای انقلاب به آن نپیوستند و اگر هم مخالفتی با سیاستهای شاه داشتند، ترجیح میدادند روشهای محلی خود را پیش بگیرند و کاری با سیاستهای پر هزینهی مخالفان نداشتند.
مشی دوری جستن از روشهای پرهزینهی اعتراضی از نظر هاشمی پس از انقلاب هم در میان فقیران شهری تداوم داشته است و از عمدهترین دلایلی است که آنها تبدیل به نیروی مقاوم آشکار علیه حکومت نمیشوند و از هزینههای چنین مخالفتهایی پرهیز میکنند.
هاشمی میگوید جوانان فقیر شهری پس از انقلاب جذب نهادهایی مانند تعاونیها شدند که اغلب در اداره روحانیان بود و به تأمین مایحتاج روزانه مردم میپرداخت؛ یعنی به تأمین کالاهای اساسی که به دلیل فروپاشی حکومت مرکزی باید از طریقی تأمین میشد.
هاشمی البته راجع به عضوگیری دیگر نهادهای انقلابی، ماننده کمیتههای انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران از میان این جوانان اظهار نظری نمیکند و به نقش داشتن یا نداشتن گروههایی از آنها در درگیریهای حیاتی ابتدای انقلاب نمیپردازد.
پس از انقلاب و در طول جنگ هشت ساله با عراق، حکومت خمینی اقتدارش را با گسترش نفوذ در میان فقرا تحکیم کرد. کاهش درآمدهای نفتی و افزایش هزینههای زمان جنگ، دولت را به سمت بالا بردن کسری بودجه راند که این به نوبهی خود باعث افزایش نرخ تورم شد.
حکومت در تلاش برای کاهش اثرات بحران اقتصادی بر فقرا که بیشتر از آن متأثر میشدند و در عین حال تکیهگاه حکومت در تأمین نیروی اعزامی به جبههها بودند، سیاستهای حمایتی اقتصادی از فقیران را در پیش گرفت.
به این منظور حکومت به اقسامی از سیاستهای حمایتی رو آورد: از فعالیتهای جهاد سازندگی برای درست کردن زیرساختهای رفاهی در روستاها، از قبیل برقرسانی و احداث جاده، تا توزیع کوپنهای ارزاق اساسی در مقیاس وسیع در بین جمعیت و اختصاص بخش بزرگی از بودجه دولت به تأمین یارانهی ارزاق اساسی و آب و برق.
خمینی با فاصلهی کوتاهی پس از پایان جنگ مرد. در انتخابات بعدی ریاست جمهوری که پس از تغییر قانون اساسی برگزار شد، اکبر هاشمی رفسنجانی انتخاب شد و سیاستهای حمایتی اقتصادی را رفتهرفته حذف کرد و به توصیهی صندوق بینالمللی پول سیاستهای موسوم به تعدیل ساختاری را برای «آزادسازی اقتصادی» در پیش گرفت.
از سال ۱۳۷۰ یعنی دومین سال ریاست جمهوری رفسنجانی اوضاع اقتصادی به وضوح رو به وخامت گذاشت. در این سال دولت ۵ میلیارد دلار در صنایع نفتی سرمایهگذاری کرد تا افزایش درآمد داشته باشد؛ اما ظرف دو سال پس از این سرمایهگذاری، درآمدهای نفتی ایران از ۱۶ میلیارد دلار به ۱۴ میلیارد دلار سقوط کرد.
واردات کالاهای غیرنفتی هم بهشدت افزایش پیدا کرده بود. دولت رفسنجانی برای ایجاد موازنه میان درآمدها و مخارجش، شروع به حذف یارانهها کرد. رشد سریع تورم به بالاترین نرخ پس از انقلاب تا آن زمان، و نیز کاهش یارانههای حمایتی زندگی طبقات فقیر را با دشواریهای بیسابقهای مواجه کرد.
ماناتا هاشمی میگوید در این دوره بسیاری از زنان طبقه کارگر برای نخستین بار به بازار کار وارد شدند تا به کسب درآمد بیشتر برای خانواده کمک کنند.
در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی علاوه بر شعارهای معطوف به تقویت جامعه مدنی، اقدامات قابل توجهی در جهت سیاستهای رفاهی و برابریخواهانه طی شد: تا سال ۱۳۷۸ ۹۷ درصد جمعیت کشور باسواد بودند و ۶۴ درصد دانشجویان را زنان تشکیل میدادند.
سیاستهای رفاهی و بیمههای دوران خاتمی برای بسیاری مایه آسودگی بیشتر را فراهم کرد ولی این سیاستها فقط شامل کسانی میشد که در بازارهای رسمی کار اشتغال داشتند. از این گذشته گروه اقتصادی خاتمی همچنان پیگیر بخش عمدهای از سیاستها آزادسازی دوران رفسنجانی بود.
در دوران خاتمی هم رشد اقتصادی افزایش داشت و هم تولید سرانه ملی؛ با وجود این نابرابری و شکاف اقتصادی دوام آورد و نرخ بیکاری هم پایین نبود. این هر دو در کنار افزایش مطالبات اقتصادی مردم زمینهساز ظهور محمود احمدینژاد شد.
احمدینژاد با شعارهای اقتصادی عوامگرایانه روی کار آمد. و در دوره او قیمت جهانی نفت به اوج رسید. با وجود این در پایان دور اول ریاست او تورم در بالاترین میزان پس از انقلاب، حتی بالاتر از دوران رفسنجانی بود و نرخ بیکاری، خصوصاً در بین جوانان، هم بسیار زیاد بود.
دولت احمدینژاد در دور دوم خود به قطع یارانهها روی آورد و در عوض اقدام به پرداخت مستقیم یارانه به مردم به مبلغ ماهیانه ۴۵ هزار تومان کرد که در آن زمان حدود ۴۰ دلار میشد. پرداخت این یارانهی مستقیم ابتدا قرار بود به طبقات کم درآمد منحصر باشد، اما پس از اعتراضات سال ۱۳۸۸ به نتایج انتخابات، دولت احمدینژاد ظاهراً برای خریدن رضایت طبقه متوسط تصمیم گرفت رایانه را به عموم بپردازد. هاشمی میگوید خانوادههای فقیری که با آنها مصاحبه کرده گفتهاند این مبلغ برایشان مفیدست ولی کافی نیست.
پرداخت یارانهها در دوران حسن روحانی هم ادامه یافت؛ هر چند شمار زیادی از خانوادهها از شمول دریافت آن خارج شدند و از آن مهمتر با افت ارزش ریال در نتیجه تحریمها و دیگر سیاستها یارانه نقدی بیش از پیش بیارزش شد.
«تحرکهای جزئی» و تلاش برای آبروداری
هاشمی میگوید نظریههایی که تلاش فقیران برای ارتقای اجتماعی را بیشتر از راه به دست آوردن مشاغل مهمتر تبیین میکنند، لزوماً در خصوص وضع فعلی جوانان فقیر ایرانی کاربرد نمییابند.
هاشمی تلاش جوانان فقیر ایرانی را بر اساس الگویی تبیین میکند که آن را «تحرکهای جزئی» (incremental mobility) می خواند: «تغییرات خُرد اما مهم در جهت ارتقای وضع زندگی شخص، که آن را تحرکهای جزئی می نامم، سلسله مراتب موقعیتهای متنوعی میان فرد و همتایانش پدید میآورند که به این وسیله خود را هویتیابی میکند و وضعش را بهبود میبخشد. این تحرکها میتوانند تأثیرات مهمی بر رفتار و ارزشهای شخصی فرد داشته باشند.»
تحرکهای جزئی در فضاهایی مانند ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه معنی و اهمیت مییابند که امکان تحرک و ارتقای وضع زندگی بسیار محدودست. در ایران با فرهنگ حاکم داشتن ظاهر موجه و آبروداری اهمیت فراوان دارد، و فرد برای پذیرفته شدن در چارچوب اجتماعی سعی میکند راههایی را برای تحرک برگزیند که به حفظ آبرو و بهبود ظاهرش بینجامند.
هاشمی میگوید جوانانی هم هستند که سرکشی میکنند و حاضر به پذیرش قواعد آبروداری نمیشوند، اما در نهایت اکثریت به این هنجارها گردن مینهند و در همان چارچوب حرکت میکنند.
آبروداری به فرد امکان میدهد در شرایط بد اقتصادی عزت نفس خود را حفظ کند و در عین حال هم خودش را با بقیه مقایسه کند و هم کاری کند که دیگران داوری خوب و موجهی راجع به او داشته باشند.
به این ترتیب آبروداری به فرد اجازه میدهد که اندکاندک در سلسله مراتب اجتماعی جا افتاده پیرامونش بالا بیاید در حالی که کسانی که آبرومند نیستند از این امکان محروم میشوند.
لازمهی آبرومندی پایبندی به هنجارهای اخلاقی جامعه است به این ترتیب، پایبندی به اخلاقیات جامعه به تعبیر پییر بوردیو تبدیل به «سرمایهی اخلاقی» (moral capital) میشود، و سرمایهی اخلاقی قابل تبدیل به سرمایههای مادی و معنوی دیگرست.
به این ترتیب تحرک جزئی حاصل روندی است که بر پایهی الگوهای ساختاری عمیق جامعه شکل میگیرد و بازی حفظ ظاهر را بر سر به دست آوردن منابع محدود اجتماعی تعریف میکند. بازیای که روند روز به روز زندگی افراد درگیر را پیش میبرد.
هاشمی در کتابش نشان میدهد زنان و مردان جوان چگونه با رفتن به راه آبروداری با حفظ هنجارهای اجتماعی میتوانند بر سرمایهی اخلاقی خود بیفزایند، و جامعهی اطرافشان را متقاعد کنند که آدمهای با اخلاقی هستند و به تدریج سرمایهی اخلاقیشان را با فرصتهای اجتماعی و اقتصادی مبادله کنند و اندکاندک پیشرفت کنند.
البته هاشمی نشان میدهد که این پیشرفت، گرچه برای چنین جوانانی تا حدی رضایتبخش است، اما اغلب از جنس تحرک عمودی طبقاتی نیست و به ارتقای جدی وضع طبقاتیشان نمیانجامد.
جوانانی که هاشمی با آنها مصاحبه کرده است اغلب «دههی شصتی» هستند؛ هاشمی میگوید این دهه شصتیها نمیخواهند فرزندانشان همان مصیبتهایی را بکشند که آنها کشیدهاند.
هاشمی اما نشان میدهد که در این کشاکش دشوار آبروداری، بسیاری هم شکست میخورند. نه فقط همهی جوانان فقیر به این راه نمیروند، بلکه بسیاری هم در طی طریق آبروداری به نتیجه نمیرسند؛ هم آبرو میبازند، و هم همان اندک بهبود در وضع زندگی را به دست نمیآورند.