جسیکا گرینبرگ:

ملال و سرخوردگی پس از انقلاب در صربستان

انقلاب سال ۲۰۰۰ صربستان (standard.rs)

جسیکا گرینبرگ:

ملال و سرخوردگی پس از انقلاب در صربستان

– مقاله ۸
جسیکا گرینبرگ استاد انسان‌شناسی در دانشگاه ایلینوی آمریکاست. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Greenberg, Jessica, After the Revolution: Youth, Democracy, and the Politics of Disappointment in Serbia, Stanford: Univ. Press, 2014

انقلاب سال ۲۰۰۰ صربستان (standard.rs)

روز ۱۲ مارس ۲۰۰۳، یعنی تاریخ ترور زوران جینجیچ اولین نخست‌وزیر پس از انقلاب رنگی، برای بسیاری از مردم صربستان روز مرگ انقلاب دموکراتیک به‌ شمار می‌آید. دو سال و نیم پیش از این تاریخ، در۵ اکتبر ۲۰۰۰ بود که انقلاب پیروز شد و اسلوبودان میلوشویچ پس از تصرف پارلمان و تلویزیون توسط تظاهرکنندگان از حاکمیت بلامنازع چندین و چند ساله‌اش کناره گرفت.

گروه‌های مختلفی در این انقلاب شرکت داشتند؛ از کارگرانی که از مرکز صربستان با تراکتور‌شان به بلگراد آمده بودند، تا جنبش دانشجویی اُتپور که نقش عمده‌ای در سرنگونی میلوشویچ برایش در نظر گرفته می‌شود. زوران جینجیچ، که سیاستمداری هوادار اروپا بود، نیز پیوند محکمی با جنبش دانشجویی داشت که به شیوه‌های خشونت‌پرهیز متعهد بودند. 

قتل او به دست مأموران امنیتی حکومت سابق باعث شد شور و شوق آن انقلاب خشونت‌پرهیز ظرف کم‌تر از سه سال به سکوتی یأس‌آور منتهی شود؛ این رویداد برای بسیاری نشانه‌ی شکست دموکراسی در صربستان بود.

دموکراسی قرار بود درمان دردهای صربستان باشد؛ کشوری که میلوشویچ و متحدانش آن را منزوی کرده بودند؛ کشوری که به محاق ارتجاع ملی‌گرایی و جنایت‌ جنگی سقوط کرده بود و با بحران اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کرد.

خشونت‌پرهیزی جوانان تحصیل‌کرده‌ی دموکراسی‌خواه درست در تقابل با همین وجه ملی‌گرایی خشونت‌بار میلوشویچ بود، و از همین رو بود که امید می‌بخشید. نومیدی این نسل نیز هیچ‌گاه آشکارتر از روز ترور جینجیچ نبود.

جسیکا گرینبرگ، نویسنده‌ی کتاب پس از انقلاب: جوانان، دموکراسی، و سیاست سرخوردگی در صربستان شرح می‌دهد که چگونه در آن روز بلگراد که همیشه، حتی در برهه‌های فقر فرساینده نیز پر جنب‌وجوش و سرزنده بود، تبدیل به شهری خاموش شد، و در چشم بسیاری از مردمان، صربستان با ترور جینجیچ به بن‌بست رسیده و متوقف بود.

جینجیچ حدود یک سال قبل از ترور، در سخنرانی مشهوری راجع به امکان این توقف صحبت کرده بود:

«من نسبت به اینکه صربستان متوقف شود هشدار می‌دهم… ما بخت بزرگی داریم که کاری بزرگ در این کشور بکنیم. اما برای پرهیز از وسوسه‌ها و خطرها باید بسیار بکوشیم. هیچ تضمینی در کار نیست که ما دموکراسی را بپذیریم، هیچ تضمینی در کار نیست که به سمت اصلاح اقتصادی برویم و به اروپا نزدیک شویم… هیچ تضمینی در کار نیست. این بختی است که امروز داریم، و شاید فردا هدر برود.»

گرینبرگ کتابش را راجع به همین «بخت» نوشته است: راجع به اینکه دموکراسی نتیجه‌ی تضمین‌شده‌ی انقلاب نیست، و راجع به فعالان دانشجویی و انقلابیون سابق که از شور انقلابی به سرخوردگی رسیدند.

کتاب حاصل کار میدانی او در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ در سه شهر صربستان و بررسی انسان‌شناسانه‌ی فعالان دانشجویی این مناطق است که درگیر در انقلاب بودند، پس از انقلاب اغلب در دانشگاه‌ها یا دستگاه‌های دولتی شاغل شدند، و مشخصاً دست‌اندرکار پیش‌برد اصلاحات آموزشی بودند.

اما گرینبرگ می‌گوید اگر بخواهیم کل داستان این سرخوردگی را بر اساس ترور زوران جینجیچ بفهمیم، نکته‌ی بسیار مهمی را نادیده گرفته‌ایم؛ نکته‌ای که بخش مهمی از نظریه‌پردازی او در این کتاب، بر مبنای مشاهدات تجربی‌اش، معطوف به نشان‌دادن آن است

گرینبرگ می‌گوید واقعیت دموکراسی اگر با توقعاتی سنجیده شود که در لحظات آرمان‌پروری راجع به آن ارائه و ابراز می‌شوند، تناقض‌آمیز و پر‌نقص از آب در می‌آید. این تناقض‌ها و سرخوردگی‌ها ذاتیِ دموکراسی‌های واقعی هستند، ولی در توقعات آرمانی از دموکراسی نشانی از آنها نیست.

انقلاب و جوانان

انقلاب صربستان نمونه‌ای است که نشان می‌دهد فکر انقلاب مساوی با فکر تحولات فراگیر برای بهبود سیاسی و اجتماعی است، ولی وقتی کار به ارزیابی پیشرفت اجتماعی واقعی پس از انقلاب می‌رسد، انقلاب پدیده‌ای آشفته و پیچیده از آب در می‌آید؛ این پدیده توأم با رفت و برگشت میان پدیده‌ها و وضعیت‌هایی است که به لحاظ زمانی پیشرفته‌تر یا پسرفته‌تر از وضعیت حال به‌ شمار می‌آیند.

خود این تلقی پیشرفت و پسرفت به نسبت زمان کنونی، تلقی‌ای مدرن است. روایت سیاسی مدرن برای دنیا یک خط سیر مستقیم زمانی‌ در نظر می‌گیرد که در طول آن پیشرفت اجتماعی و سیاسی رخ داده است. 

فکر انقلاب مستلزم توقعی (بگوییم محال) است که می‌خواهد نظامی سیاسی و اجتماعی مستقر را با نظامی کاملاً متفاوت به‌تمامی جایگزین کند. وقتی پای مفاهیم ارزشی مانند دموکراسی در میان باشد، مردم خودشان و وضعیتشان را با همین تلقی‌های پیشرفته یا پسرفته قضاوت می‌کنند.

به‌این‌ترتیب، انقلاب چهارچوبی روایی است که مردم با آن دنیا و روابط اجتماعی خود را می‌فهمند و زمانشان را سازمان‌دهی می‌کنند، تاریخ خود را بازمی‌گویند و با ارجاع به آن اعمال مثبت و منفی‌شان را ارزیابی می‌کنند. با زمان‌مندی و انتظارات برآمده از فکر انقلاب است که مردم توفیق یا شکست خود را می‌فهمند.

انقلاب با تخیلات آرمان‌شهری پیوند می‌خورد، و این تخیلات محصول ذهن انقلابیون است. بدون انقلابیون، انقلابی نمی‌توان داشت. به همین دلیل است که از منظر ایدئولوژی‌های معطوف به تحول سیاسی، جوانان که به دلایل نسلی پیشقراولان «آینده» به‌ شمار می‌روند، تبدیل به فاعلانی آرمانی می‌شوند و تصویر جوانان در سرتاسر جهان با مفهوم تغییرات آرمانی سیاسی گره می‌خورد.

گرینبرگ می‌گوید این تصویر از آرمانی‌بودن جوانان را به‌ هیچ‌ وجه نمی‌توان بی‌چون‌و‌چرا پذیرفت، اما، در‌عین‌حال، همین تصویر و انتظار از جوانان بر کنش همه‌ی مردم در زمان انقلاب و پس از آن تأثیر می‌گذارد.

حیات اجتماعی نومیدی 

گرینبرگ می‌گوید پس از ترور جینجیچ، خیال‌پردازی راجع به دموکراسی در میان فعالان انگار به اتمام رسید. پس از آن، سالگرد پیروزی انقلاب، ۵ اکتبر، تبدیل به نماد سرخوردگی و نومیدی شد؛ تا جایی که یکبار پایگاهی خبری در سالگرد انقلاب تیتر زد: «۵ اکتبر: دوازده سال نومیدی.» 

این در حالی بود که در نخستین سال‌های پس از انقلاب، شور و امید انقلابی پادزهر نومیدی‌ای بود که عقبگرد تاریخی کشور به دست میلوشویچ در دهه‌ی ۱۹۹۰ برای صرب‌ها به بار آورده بود.

انقلاب امید می‌داد که صربستان به دموکراسی‌ محترمی در جامعه‌ی اروپایی پس از جنگ سرد تبدیل خواهد شد، اما پس از ماه عسلی سه‌ساله، ترور جینجیچ گویی نشان داد که پیوند این کشور با جنایت سازمان‌یافته عمیق‌تر از آن است که بتواند از آن خلاص شود.

هم‌زمان، پس از انقلاب، نرخ بیکاری روندی صعودی یافت و بسیاری خود را در بند فقر و انزوا گرفتار دیدند. این انزوا وقتی بیش‌تر تشدید ‌شد که کشورهای اروپایی هم به سیاست‌های سختگیرانه‌ی خود در ویزا‌دادن به صرب‌ها، سیاستی که خود پیامد جنایت‌های جنگی صربستان در بوسنی و کرواسی بود، ادامه می‌دادند.

در‌عین‌حال، جنایتکاران جنگی صربستان که مرتکب نسل‌کشی شده بودند، آزاد می‌گشتند. احزاب دست‌راستی طرفداران بیش‌تری می‌یافتند، و به نظر می‌رسید روند اصلاحات اقتصادی و سیاسی متوقف شده است؛ توقف این روند باعث می‌شد صربستان نتواند شرایط پیوستن به اتحادیه‌ی اروپا را، که تنها امید اصلاحات اساسی شمرده می‌شد، احراز کند.

پس از انقلاب سال ۲۰۰۰، فعالان دانشجویی نیز مانند دیگر فعالان دموکراسی‌خواه می‌کوشیدند شعارها وآرمان‌های انقلابی را به قالب برنامه‌ها و راهبردهایی برای نیل به دموکراسی ترجمه کنند. 

فعالانی که گرینبرگ آنها را مطالعه کرده روی اصلاحات آموزشی متمرکز بودند و، به همین روال، سعی می‌کردند این ترجمه را در قالب نهادهای آموزش عالی که در آنها فعال شده بودند، صورت دهند. این فعالان همچنین برای پیش‌برد این مقاصد شروع به شناختن و آموختن بیش‌تر راجع به مسائل آموزش عالی و دانشگاه کردند.

اصلاح آموزشی نیازی مبرم بود زیرا هم باید جوانان برای وضعیت پساانقلابی آماده می‌شدند و هم باید شرایط آموزشی با ملاک‌های اتحادیه‌ی اروپا تطابق می‌یافت.

دولت دیگر مانع اصلاحات آموزشی نبود، اما فعالان دانشجویی سابق که زمانی پیشروان انقلاب شمرده می‌شدند، می‌دیدند که کار پیش‌برد اصلاحات آموزشی و، در‌عین‌حال، تبدیل دانشگاه به عاملی سیاسی و اخلاقی برای پیشبرد دموکراسی، با واقعیت‌های دموکراسی تازه‌مستقر‌شده تصادم پیدا می‌کند و میسر نیست.

هم مردم معمولی و هم فعالان متوجه شدند که چه شکافی میان هیجانات و امیدهای انقلاب دموکراتیک و واقعیت‌های آشفته و دردناک مربوط به تأسیس دولت و جامعه‌ی دموکراتیک وجود دارد.

ساختار دولت کماکان غرق در فساد بود، و، در‌عین‌حال، فعالان دانشجویی سابق در می‌یافتند که کار اصلاح آموزشی در قیاس با برانداختن دیکتاتور کاری بس ملال‌انگیزست.

سوای ملال، برای فعالان سابق پذیرفتن نقش مسئول دولتی و جا‌افتادن در آن نیز دشواری‌های فراوان داشت زیرا دستگاه دولتی چنان سابقه‌ای طولانی در فساد داشت که توجیه وارد‌شدن به آن برای فعالان سابق چه برای خودشان و چه نزد دیگران دشوار بود.

از طرف دیگر، ائتلاف سازمان‌ها و مردم عادی، که در سرنگونی میلوشویچ دست‌به‌دست هم داده بودند، سیاست‌ها و ایدئولوژی‌های متنوعی داشتند و وقتی دیکتاتور سقوط کرد، جدایی و برخوردشان از همان نخستین انتخابات آغاز شد.

از این گذشته، مسئله‌ی چگونگی دموکراتیک‌کردن دولت هم به‌شدت مورد اختلاف بود، و، به‌همین‌ترتیب، بحث‌های ملموس مربوط به سیاست‌گذاری، تمرکززدایی، و بودجه‌ریزی به اتفاق نظر منجر نمی‌شد.

گرچه بسیاری از گروه‌های فعال دانشجویی بر سر لزوم اصلاحات آموزشی اتفاق نظر داشتند، اما بر سر وسایل و راه‌های این اصلاحات میانشان اختلاف بود، و، علاوه‌بر‌آن، اختلافاتی که در ساحت سیاست عمومی صربستان وجود داشت بر این موضوع نیز تأثیر می‌گذاشت. 

مسئله‌ی جدایی کوزوو، حمایت از حقوق و خواست‌های همجنسگرایان، دستگیری جنایتکاران جنگی و تحویل‌دادنشان به دادگاه بین‌لمللی جنایات جنگی در لاهه، از جمله مسائلی بودند که اختلافات را تشدید می‌کردند.

علاوه‌بر‌این، پذیرش اصلاحات پیشنهادی آموزشی از سوی اتحادیه‌ی اروپا نیز با اختلاف‌نظرهایی راجع به لحاظ‌کردن سنت‌های فرهنگی و سیاسی صربستان مواجه بود، و، به‌این‌ترتیب، تصمیم‌گیری بر سر همین مسئله‌ی مشخص نیز با موضع‌گیری‌های متنازع سیاسی گره می‌خورد.

از این گذشته، انتظاراتی که گروه‌های سیاسی دانشجویی مختلف از سیاست‌ورزی داشتند نیز گاه انتظاراتی تناقض‌آمیز بود. گرینبرگ می‌گوید داستان این گروه‌ها پس از انقلاب، داستان ساخته و تجربه‌شدن دموکراسی است که گاهی بر وفق و گاهی بر خلاف انتظار از تحول سیاسی روی می‌دهد.

از نظر او در کل، زندگی و مرگ اجتماعی به نوعی در همین توقعات نهفته است؛ توقعاتی که افق‌های سیاسی و کنش دموکراتیک پس از انقلاب را شکل می‌دهد.

پسا‌بدبینی و سیاست امر حاضر

گرینبرگ یادآور می‌شود که علاقه‌اش به تحقیق راجع به فعالیت‌های دانشجویی در صربستان در خلال چند سال کارش با سازمان‌های غیردولتی بین‌المللی در آن منطقه جلب شده است. سال‌هایی که در حکومت میلوشویچ در دهه‌ی ۱۹۹۰ می‌گذشت و در آن دانشجویان درصدد بودند با وجود بدبینی فوق‌العاده‌ای که به امکان بهبود اوضاع داشتند، باز هم دست به فعالیت به قصد بهبود امور بزنند.

گرینبرگ می‌گوید شاید هیچ چیز بهتر از نامی که یکی از گروه‌های دانشجویی در این دوره برای خود برگزیده بود گویای این وضع و روحیه نباشد: «پسا‌بدبینان» (Postpessimists).

به گفته‌ی گرینبرگ، این دانشجویان تحلیل‌گرانی قوی و کنشگرانی هوشمند بودند که با گردآوردن آثار هنری از سرتاسر یوگوسلاوی سابق سعی می‌کردند به تبادل فرهنگی ورای مرزهای ملی‌ و قومیت‌گرایانه آن روز بپردازند و در حدود امکان فرهنگی دموکراتیک را ترویج کنند. 

به‌این‌ترتیب، پیشوند «پسا» در اسمی که آنان برای خود برگزیده بودند به‌ هیچ‌ روی حاکی از خوش‌بینی غیرمسئولانه نبود.

گرینبرگ وقتی تحقیق میدانی‌اش را در ۲۰۰۱ آغاز می‌کند، مشتاق است بداند که کار پسا‌بدبینان به کجا کشیده. مشاهدات گرینبرگ در این زمینه برایش تکان‌دهنده است: این زنان و مردان جوان صربستانی با این واقعیت روبه‌رو شده بودند که دموکراسی چاره‌ی فوری دردها و نزاع‌های اجتماعی و محرومیت‌ها نیست، و همین برای اکثریتشان یأس‌آور بوده.

برخی از این فعالان به زندگی خصوصی خود خزیدند. برخی دیگر، بسیار کم‌شمارتر از قبل، بر فعالیت برای اصلاحات آموزشی و سازمان‌دهی گروه‌های دانشجویی موجود متمرکز شدند و، در‌عین‌حال، همه جا همه داشتند با زبانی تازه راجع به تغییرات سیاسی حرف می‌زدند.

چنانکه برخی محققان نشان داده‌اند، پس از برقراری دموکراسی صوری، چهارچوب‌های قابل اتکای کنش سیاسی در مقایسه با قبل از آن به‌ نحو چشمگیری تغییر می‌کنند.

بنابراین فعالان اجتماعی برای حفظ پویایی و خلاقیت و اثرگذاری‌شان باید پس از انقلاب شکل‌های فعالیت خود را به‌ طور جدی و متناسب شرایط جدید تغییر دهند. اگر موفق به تغییرات متناسب نشوند، پس از انقلاب و برقراری دموکراسی صوری، نومیدی و بدبینی لاجرم به سراغشان خواهد آمد.

کسانی که کنشگری و شخصیتشان بیش از بقیه با خود انقلابی‌بودن گره می‌خورد، اغلب دشوارتر می‌توانند با تغییراتی کنار بیایند که به اقتضای همان انقلاب پدید می‌آید.

گریینبرگ می‌گوید مطالعات مردم‌نگارانه نشان داده است که روایت‌ها، قالب‌ها، و نهادهایی که در بسیج توده‌ای پیش از انقلاب محوریت دارند، پس از انقلاب هم ممکن است تبدیل به منابعی خلاق برای کنش‌های جدید شوند و هم ممکن است تبدیل به تله‌هایی شوند که فعالان دانشجویی را مدت‌ها در بند خود نگه‌می‌دارند؛ این همان اتفاقی بود که پس از انقلاب سال ۲۰۰۰ برای بخش قابل توجهی از فعالان دانشجویی انقلابی صربستان افتاد.

در دوران انقلاب، سرسختی فعالان دانشجویی بر سر گفتارهای دموکراسی‌خواهانه‌شان آنها را در چشم همگان تبدیل به پیشروان دموکراسی کرده بود، اما همین سرسختی در دوران پس از انقلاب به آنها چهره‌ای نفاق‌افکن داد.

از نظر گرینبرگ، به همین ترتیب است که نومیدی پدید می‌آید: وقتی مردم انتظارات انقلابی را با واقعیت‌های دموکراسی‌ای نوپا در کشوری محروم مقایسه می‌کنند که میراث‌‌دار خشونت و سرکوب دولتی است، از آنچه به دست آورده‌اند نومید می‌شوند. 

و نیز وقتی فعالان با بی‌ثباتی و تیرگیِ چشم‌انداز کنشگری سیاسی‌شان پس از برقراری دموکراسی مواجه می‌شوند، مأیوس می‌شوند. فعالان دانشجویی که جوانی خود را در مبارزه با دیکتاتوری گذاشته بودند، تا حد زیادی در معرض ابتلا به چنین نومیدی‌ای بودند.

پس نومیدی مقتضی زیستن در شرایط تناقض‌آمیز است. گرینبرگ می‌گوید در این شرایط، نومیدی صرفاً غیاب امید یا امکان غیاب آن نیست، بلکه برای خودش شکل سیاسی و وضعیت نفسانی پیچیده‌ای است که حاصل تعارض وضعیت واقعی دموکراتیک است با انتظاراتی که از آن می‌رفت.

تلخیص و گزارش از شهرزاد نوع‌دوست

از همین مبحث

کسانی که بیش از بقیه کنشگری و شخصیتشان با خود انقلابی بودن گره می‌خورد، اغلب دشوارتر می‌توانند با تغییراتی که به اقتضای همان انقلاب پدید می‌آید، کنار بیایند
روایت‌ها، قالب‌ها و نهادهایی که در بسیج توده‌ای پیش از انقلاب محوریت دارند، پس از انقلاب هم ممکن است تبدیل به منابعی خلاق برای کنش‌های جدید شوند و هم ممکن است تبدیل به تله‌هایی شوند که فعالان دانشجویی را مدت‌ها در بند خود نگه‌می‌دارند. وقتی مردم انتظارات انقلابی را با واقعیت‌های دموکراسی‌ای نو پا در کشوری محروم که میراث‌‌دار خشونت و سرکوب دولتی است مقایسه می‌کنند؛ از آنچه به دست آورده‌اند نومید می‌شوند