در گوشهای پنهان از بوستان شاپینگبا در شهر جونگکینگ، که چهارمین شهر پرجمعیت چین به شمار میرود، قبرستان نسبتاً ناشناختهای است که چهارصد جوان، که در نبردهای گارد سرخ در سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۶۸ کشته شدند، در آنجا مدفونند. از این میان، سن ۱۹۶ تن از آنها معلوم است. از بین این عده، ۶۹ نفر کمتر از بیست سال داشتهاند و ۶۶ نفر بین بیست و سی سال. کمسالترینشان هم دختری چهاردهساله بود. بر سنگ قبر این ناکامان نزاع داخلی شعارهایی نوشتهاند، از جمله «بزرگ زاده شد و با شکوه مرد»، یا «زنده باد شهدای انقلاب!»
چه چیزی خشونتی هولناک را در میان این جوانان رقم زد که باعث شد حتی به همقطاران خود نیز رحم نکنند؟ گوبین یانگ که محقق جنبشهای اجتماعی است در کتابش نسل گارد سرخ و فعالیت سیاسی در چین، میکوشد به همین پرسش پاسخ دهد.
یانگ میپرسد چه چیزی باعث شد جوانانی که میتوانستند شاگرد مدرسه، عاشق، همسایه یا کارگر کارخانه باشند، در جامهی اعضای گارد سرخ عاملان اصلی پیشبرد انقلاب فرهنگی چین شوند و مشتاقانه به ستیزی فرقهای روی بیاورند که به قیمت جانشان تمام شود؟ با وجود دههها کار پژوهشی طاقتفرسا، هنوز پاسخی روشن به این پرسش وجود ندارد؛ اما یانگ کوشیده است سهم ممتاز خود را در چنین تحقیقی داشته باشد.
او در وهلهی نخست میخواهد بفهمد دلیل رادیکالیسم گارد سرخ در دههی ۱۹۶۰ چه بود؟ و بعد میخواهد بر پایهی شناختی که از این طریق به دست میآورد، افراد این نسل را از طریق اطلاعات زندگینامهایشان دنبال کند و ببیند با میراثی که داشتند، کارشان در عرصهی زندگی و سیاست چین به کجا کشید؟ و به این ترتیب میخواهد با داشتن چشمی به این گروه مهم و تعیینکنندهی سیاسی، درکی از فرهنگ و اعتراضات سیاسی در جمهوری خلق چین از آن به بعد به دست آورد.
نسل گارد سرخ
وقتی یانگ از «نسل» گارد سرخ صحبت میکند، در واقع به تعریف کارل مانهایم از نسل (generation) متکی است: از این دیدگاه جامعهشناسانه، نسل عبارت است از گروهی از افراد که حامل تجربه یا تجربیات تاریخی مشترکند. نسل گارد سرخ، بهاینترتیب، به اعضای گروه سنیای اشاره دارد که حدود سال ۱۹۴۹ به دنیا آمدند و جنبش گارد سرخ را تجربه کرده بودند؛ یعنی جنبش جوانانی که مائو برای شکلدادن به انقلاب فرهنگی به راه انداخت. این نخستین نسلی بود که پس از تأسیس جمهوری خلق چین آموزش دید.
یانگ هستهی این نسل را حدود دهمیلیون نفر تخمین میزند؛ اینها کسانی بودند که در سال ۱۹۶۵، در آستانهی آغاز انقلاب فرهنگی چین، دورهی تحصیلی متوسطه را در مدارس چین میگذراندند.
اگر دانشآموزان مدارس ابتدایی را نیز بر این شمار بیفزاییم، به حدود ۱۲۰میلیون نفر میرسیم؛ این عده بعید است در انقلاب فرهنگی دخالتی یافته باشند، اما بخش بزرگی از آنها بعد از انقلاب فرهنگی در قالب جوانان شهری برای کار به روستاها اعزام شدند.
نسل گارد سرخ همچنین شامل دانشجویان کالجها و دانشگاهها نیز هست که در سال ۱۹۶۵ شمارشان به ۶۷۴هزار نفر میرسید. یانگ از قول برخی محققان چینی جمعیت نسل گارد سرخ را بین ۱۰ تا ۳۰ میلیون نفر تخمین زده است.
به گفتهی یانگ، دست کم دو واحد نسلی را، با تعبیر مانهایم، باید در این نسل از هم متمایز کرد: کسانی که فقط تجربهی جنبش گارد سرخ را از سر گذراندند، و کسانی که هم این تجربه را داشتند و هم به کار در روستاها اعزام شدند.
بیشتر دانشجویان کالج در سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۸ تجربهی دوم را نداشتند؛ با این حال، کسانی که در این دوره دانشآموزان سالهای آخر دبیرستان بودند، و به لحاظ جمعیتی بسیار بزرگتر از گروه اول بودند، هر دو را تجربه کردند.
لازم به یادآوری است که تاریخنگاری رسمی چین انقلاب فرهنگی را دورهی دهسالهی میان ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۶ به شمار میآورد. با این حال، بسیاری از محققان انقلاب فرهنگی را در فاصلهی ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۹ تعریف میکنند که مطابق دورهی جنبش گارد سرخ است.
یانگ «جنبش گارد سرخ» را به طور قراردادی در فاصلهای سهساله تعریف میکند: از ماه می ۱۹۶۶ تا ژوئیهی ۱۹۶۸.
وقتی فرزندان کادرهای انقلابی حاکم در ابتدا در پکن جنبش گارد سرخ را به راه انداختند، بهروشنی گفتند که این جنبش متعلق به آنهاست و فقط دانشجویانی که با ملاکهایشان مطابقت داشته باشند میتوانند به این جنبش بپیوندند.
کسانی که با ملاکهای آنها نمیخواندند، نه فقط حذف میشدند، بلکه هدف حمله قرار میگرفتند.
از نظر آنان، جنبش گارد سرخ راهی بود برای نشاندادن اینکه وارثان اصلی انقلاب همین فرزندان حاکمانند.
برعکس، شورشیانی که بهتدریج پس از اکتبر ۱۹۶۶ بر جنبش گارد سرخ تسلط یافتند، اغلب به جای آنکه خود را «گارد سرخ» بخوانند، «فرقهی شورشی» (zaofanpai=rebel faction) مینامند.
خشونت فرقهای
یانگ برای فهم خشونت فرقهای گارد سرخ به مطالعهی فعالیت این گارد در شهر چونگکینگ میپردازد که صحنهی خونبارترین درگیریهای آنان در آشوبهای سالهای ۱۹۶۸-۱۹۶۷ بود.
یانگ میگوید تجربهی چونگکینگ بهوضوح نشان میدهد فرهنگ سیاسیای که سنت انقلاب کمونیستی چین را تقدیس میکرد، بر بالاگرفتن فرقهگرایی و خشونت مؤثر بود.
این فرهنگ، انقلاب را تبدیل به نوعی «نص مقدس» (sacred script) برای جوانان نسل انقلاب فرهنگی کرد که باید از آن پیروی و اجرایش میکردند.
یانگ میگوید بهرغم تفاوتهای منطقهای بارز، وجوه اصلی تجربهی چونگکینگ را میتوان در سایر شهرها نیز یافت و میتوان نتیجه گرفت که دلایل بروز خشونت در چونگکینگ منحصر به این شهر نبود و متأثر از نیروهای گستردهتر در جامعهی چین آن روز بوده است.
خشونت آیینی
یانگ، بهاینترتیب، خشونت گارد سرخ در راستای تحقق آرمانهای انقلاب را نوعی «خشونت آیینی» (ritual violence) میداند: «من سلوک گارد سرخ را از تولدشان در حوالی ۱۹۴۹ تا روزگار حاضر روندی آیینی میبینم. در این روند، دوران جنبش گارد سرخ رخداد «آستانهای» (liminal) تعیینکنندهای بود و آنچه پس از این دوره آمد حکم شکلی از بازتجمیع (reaggregation) و عادیسازی (routinization) را داشت و نیز حکم انواع دیگری از آغازهای تازه و دورههای آستانهای تازه.»
ارجاع یانگ در اینجا به تلقی ویکتور ترنر از روند آیینی (ritual process) است. روند آیینی از نظر ترنر به سه مرحله تقسیم میشود: مرحلهی اول کسی را که میخواهد وارد آیین شود از شرایط ساختاری پیشینش جدا میکند. مرحلهی دوم (که یانگ جنبش گارد سرخ را برای آن نسل مصداق همین مرحله میداند) مرحلهی آستانهای است. مرحلهی آستانهای ضدساختاری است: سوژهی آیین، یعنی کسی که دارد مراحل آیین را میگذارند، در این مرحله مطابق دستور یا نص آن آیین هویت خویش را بازتعریف میکند. در مرحلهی آخر این سوژه بار دیگر به جامعه بر میگردد.
گارد سرخ میخواست با اعمال خشونت آرمانهای انقلاب را در جامعه پیاده کند؛ در واقع دستبردن به این خشونت وسیلهای بود که گارد سرخ را تبدیل به عامل تحقق انقلاب میکرد. با خشونت بود که گارد سرخ خود را «انقلابی» تعریف میکرد. خشونت لازم بود چون آنچه انقلاب فرهنگی خوانده میشد با خواست بخش بزرگی از جامعه و کسانی که باید بر آنها اعمال میشد مطابقت نداشت و راه تحققش اعمال زور، حتی به قیمت سلب حیات آنها بود.
نظریهپردازی و شکاف
یانگ به بررسی روندی میپردازد که در دهههای ۱۹۵۹ و ۱۹۶۰ تقدیس انقلاب را پیش بردند و به سهم رسانهها و برنامههای پرورشیای میپردازد که جوانان آن روز را وارثان انقلاب میدانستند.
این فرهنگ سیاسی تحت شرایط خاص جنگ سرد بود که جهان گارد سرخ و شورشیان درون آن را شکل داد. یانگ نشان میدهد که در همان سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۶۸ چگونه گروهی از افراد گارد سرخ با رهبری این نیرو به اختلاف رسیدند و نشان میدهد که چگونه در هر دو گروه، «گارد سرخ» و «شورشیان»، گروه کوچکی بودند که با وجود فعالیتهای شدید عملی، فعالانه به نظریهپردازی انقلابی میپرداختند.
یکی از اصلیترین نقدهای شورشیان گارد سرخ معطوف به امتیازاتی بود که افراد گارد بر اساس خاستگاه خانوادگی از آنها برخوردار میشدند. حامیان نظریهی خاستگاه خانوادگی نیز، چنان که انتظار میرود، همان فرزندان کادرهای قدیمی حزب کمونیست بودند که گارد را ساخته بودند؛ در حالی که منتقدانش فرزندان آدمهای معمولی بودند.
از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۸، شکافهای چشمگیری میان این دو گروه پدید آمد و مخالفتهای سیاسی بارزی در قالب حملات نظاممند این تبعیض کاستی و سیاستهای طبقاتی برآمده از آن را در داخل حزب کمونیست هدف قرار داد.
این همان شکافی است که در چین امروز هم میان مردم عادی و فرزندان رهبران کمونیست چین ادامه یافته است و مردم از آن به کنایه به «شازدهپروری» (princelings) یاد میکنند.
یانگ سپس بازهی زمانی وسیعتری را، از ۱۹۶۸، یعنی زمان افول گارد سرخ، تا ۱۹۷۹، مطالعه میکند تا رد کسانی را که نسل گارد سرخ میخواند تا انتهای واقعهی سرنوشتساز بعدی دنبال کند؛ یعنی تا انتهای دوران سیاست اعزام جوانان شهری برای کار در روستاها.
یانگ میگوید تجربهی تاریخی درس سختی به جوانان گارد سرخ داد و به آنها فهماند که نقششان در مقام شخصیتهای انقلابی در نمایشی که بازی میکردند به پایان رسیده چون خود آن نمایش تمام شده است.
با پایان نمایش انقلاب، «نص»ی که راهنمای عمل و اندیشهی انقلابی بود نیز افسون خود را باخت. نسل گارد سرخ حال باید میآموخت که چگونه با شرایط جدید کنار بیاید و دستورالعملی تازه برای زندگی بیابد؛ چشماندازی جدید و ارزشهایی جدید و چهارچوب اخلاقیای تازه.
یانگ در فصلی از کتاب نشان میدهد که چگونه در دورهی اعزام به کار در روستاها، اعضای نسل گارد سرخ به فعالیتهای فرهنگی پنهانی پرداختند و جنبش فرهنگی زیرزمینیای را پدید آوردند. آنها شعر گفتند، ترانه سرودند، مقالات سیاسی و داستانهای کوتاه و رمان نوشتند. همچنین کتابهای ممنوعه، دستنوشتههای منتشرنشده خواندند و به رادیوهای بیگانه گوش دادند.
در اینجا حرف یانگ این است که شکلگیری این جنبش فرهنگی در میان نسل گارد سرخ در واقع حکم روند تقدسزدایی از نص انقلاب را داشت، و بدون این تقدسزدایی، حرکتهای سیاسی بعدی و مشخصاً جنبشهای با مطالبات دموکراتیک ظهور نمیکردند.
پس به یک معنی، همان نسلی که قرار بود میراثبران نص مقدس انقلاب باشند، همان نسلی که از میانشان گروهی شدیدترین خشونتها را به نام انقلاب روا داشتند، نسلی شد که خود مقدمات تقدسزدایی از انقلاب را طرح ریخت.
یانگ سپس به موج اعتراضاتی میپردازد که از انتهای انقلاب فرهنگی با حرکت پنجم آوریل ۱۹۷۶ آغاز شد و به کارزار مطالبهی انتخابات آزاد در ۱۹۸۰ انجامید. او میگوید این جنبشها از یک طرف در ضدیت با راهوروش گارد سرخ شکل گرفتند، و از طرف دیگر، میتوان آنها را مقدمهی اعتراضات دانشجویی در سال ۱۹۸۹ در میدان تیانآنمن دانست.
یانگ سپس نشان میدهد که پس از پایانیافتن انقلاب فرهنگی، این دوره را در هر زمان به شیوهای به یاد میآورند؛ تاریخ انقلاب فرهنگی در تبلیغات حکومتی چین تاریخی پارهپاره است که مدام هم تغییر میکند.
نکتهی مهمی که یانگ میکوشد در کتابش نشان دهد این است که آنچه در یادآوری تاریخ انقلاب فرهنگی مسئلهساز است، همان خط شکاف طبقاتی است که در سال ۱۹۶۶ موجب وقوع نزاع میان «انقلابیون قدیم» و «شورشیان» شد.
یانگ در نتیجهگیری کتاب نشان میدهد که تحول تاریخی نسل گارد سرخ بسیار تناقضآمیز بوده است. قهرمانان این داستان تاریخی مدام در زندگی شخصی و سیاسی خود دچار گسست شدند و با این حال، به رغم همهی این گسستها، اغلب حس خوشبینی و امید خود را تاکنون حفظ کردهاند.