آماتزیا برعام:

بخت‌النصرِ ذوالفقار به دست: عناصر ایدئولوژی بعثی

بغداد، دیوارنگاره‌ی بزرگی از صدام با ترکیبی از عناصر ناسیونالیستی باستانی و مذهبی (Source: Alamy/Reuters/Yannis Behrakis)

آماتزیا برعام:

بخت‌النصرِ ذوالفقار به دست: عناصر ایدئولوژی بعثی

– مقاله ۱
آماتزیا برعام استاد تاریخ و مطالعات عراق در دانشگاه حیفا است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Baram, Amatzia. Culture, History and Ideology in the Formation of Ba’thist Iraq, 1968-89. Springer, 1991.

بغداد، دیوارنگاره‌ی بزرگی از صدام با ترکیبی از عناصر ناسیونالیستی باستانی و مذهبی (Source: Alamy/Reuters/Yannis Behrakis)

در خاطره‌ی اکثر ایرانیانی که جنگ ایران و عراق را تجربه کرده‌اند، اسم حکومت بعثی عراق و صدام حسین یادآور سبوعیت است. بسیاری از مردم عراق که در این حکومت زیستند نیز همین احساس را دارند. حتی می‌توان گفت که این تلقی جهانی است، چنان که مشهورترین کتابی که در خلال سال‌های حکومت صدام راجع به ساختار سیاسی عراق منتشر شد نامی گویا داشت: جمهوری وحشت. نویسنده‌ی کتاب برای مصون ماندن از انتقام‌جویی حکومت بعث کتابش را با نام مستعار «سمیر خلیل» منتشر کرد و سال‌ها بعد بود که نام اصلیش یعنی کنعان مکیه را بر چاپ‌های بعدی آثارش گذاشت.

اما حزب بعث عراق، که از سال ۱۹۶۸ تا سقوط صدام حسین بر این کشور حکومت ‌کرد، خود را چگونه به مردم این کشور و به جهان عرب و بقیه‌ی دنیا معرفی می‌کرد و می‌گفت در پی چیست؟ مبانی ایدئولوژیک این جمهوری وحشت چه بود؟ در کنار آثار سمیر خلیل یا همان کنعان مکیه، که با شورمندی و سوگیری مشخص ضدبعثی نوشته شده‌اند، در سال‌های حکومت حزب بعث آثار انگشت‌شمار دیگری نیز بودند که کوشیدند تصویری از شکل‌گیری و تحولات این ایدئولوژی ترسیم کنند. در این میان کتاب فرهنگ، تاریخ و ایدئولوژی در شکل‌گیری عراق بعثی: ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۹، در زمان خود به‌عنوان تحقیق دانشگاهی مورد توجه واقع شد. نویسنده‌ی کتاب آماتزیا برعام که اسرائیلی است نتوانست به عراق سفر کند و از این رو تحقیقش را بر پایه‌ی منابع بایگانی و کتابخانه‌ای انجام داد. برعام کتابش را اینگونه توصیف می‌کند:

«در اینجا راجع به همه‌ی وجوه فرهنگ عراق در حکومت بعث بحث نکرده‌ام. این کتاب معطوف به تلاش‌های این حکومت در یک حوزه است: خلق مبانی فرهنگی و تاریخی که بر پایه‌ی آن دیدگاه ملی سکولاری شکل گرفت و حزب بعث در بنیاد خود به جای مبانی قدیمی‌تر از آن‌ها بهره برد.»

به‌این‌ترتیب، برعام از همان ابتدا به نکته‌ی ظریفی اشاره می‌کند که در طول کتاب می‌کوشد آن را بپرورد: ایدئولوژی حزب بعث، از آغاز شکل‌گیری این حزب تا زمان به قدرت رسیدنش، بر اساس اقتصائات مختلف، دستخوش دگرگونی‌های متعدد شد. کتاب مرور تاریخی مختصری را از شکل‌گیری دولت عراق در ۱۹۲۰ پی می‌گیرد تا به زمان استقرار حکومت بعث می‌رسد و سپس به شرح عناصر ایدئولوژیک این حکومت می‌پردازد.

شکل‌گیری عراق

از پیدایش کشور مدرن عراق کمی بیش از صد سال می‌گذرد. آنچه امروز عراق خوانده می‌شود طی قرون گذشته، سه «ولایت» مجزا از امپراطوری عثمانی بود: ولایت‌های بصره، بغداد و موصل. پس از شکست امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول، این ولایت‌ها در تصرف نیروهای بریتانیایی بود تا اینکه سرانجام بریتانیا تصمیم گرفت آنها را به یکدیگر ملحق کند و پادشاهی تحت قیمومت خاندان هاشمی را به حکومت آن بگمارد. به‌این‌ترتیب، از اوت ۱۹۲۱، ملک فیصل بن حسین پادشاه و اولین حاکم عراق جدید تحت قیمومت بریتانیا شد.

ترکیب جمعیتی این کشور از همان بدو شکل‌گیری بذر تنش را در خود داشت: اکثریت شیعیان عرب عمدتاً محروم از منابع قدرت؛ اقلیت اعراب سنی قدرتمند؛ و اقلیت کردهای سنی مذهب.

عراق تا ۱۹۴۷ تحت اشغال بریتانیا باقی ماند و این کشور پس از آن هم تا سال ۱۹۵۴ در عراق پایگاه نظامی داشت. در سال ۱۹۴۷ با خروج عمده‌ی نیروهای بریتانیایی از عراق و سوریه، نخستین کنگره‌ی حزب بعث در سوریه بر پا شد. این حزب در ۱۹۴۰ توسط سه فارغ‌التحصیل سوری دانشگاه سوربن فرانسه یعنی میشل عفلق، صلاح‌الدین بیطار، و زکی ارسوزی شکل گرفت. بنیان‌گذاران حزب در فضای پس از سقوط امپراطوری عثمانی، وحدت سیاسی همه‌ی عرب‌زبانان را مد نظر داشتند. هر سه سکولار بودند، اما از زمینه‌های قومی و دینی متفاوتی می‌آمدند: عفلق از خانواده‌ی مسیحی ارتدوکس بود؛ بیطار عرب سنی، و ارسوزی از علویان سوریه بود. بعداً حزب با تبلیغ و کوشش آموزگاران سوری مقیم عراق حزب بعث در این کشور هم پا گرفت. این حزب از آغاز اصولی را پذیرفت که تا چند دهه اساس ایدئولوژی حزب را شکل می‌داد. به عقیده‌ی برعام:

«وحدت عربی مهمترین اصل حزب بود و اتحاد سیاسی همه‌ی سرزمین‌های عربی را طلب می‌کرد: از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس (یا چنانکه بعثی‌ها می‌گفتند «خلیج بصره») و از شمال سلسله‌جبال توروس [در ترکیه]، تا اقیانوس هند در جنوب؛ اعراب باید در این سرزمین‌ها بپا می‌خواستند و «رسالت خالده»ی جهانی خود را برای ساختن تمدن و روشنگری به انجام می‌رساندند.»

اصل مهم دیگر حزب بعث «حریت» بود. منظورشان از حریت آزادی‌های فردی نبود بلکه مقصود رهایی از امپریالیسم و سلطه‌ی زمین‌داران بزرگ بود. اصل دیگر جدایی دین از سیاست بود. به قول برعام قابل فهم است که چرا عفلق و یارانش در محیطی با غلبه‌ی اسلام چنین اصلی را طرح کردند. حزب بعث را بسیاری سوسیالیست می‌دانند، ولی واقعیت این است که اصول سوسیالیستی از ابتدا در برنامه‌ی حزب وجود نداشت و در کنگره‌ی ششم بود که «سوسیالیسم» در ردیف دیگر اصول قرار گرفت.

پادشاهی خاندان هاشمی تا ۱۹۵۸ دوام آورد؛ در این سال در کودتای نظامی خونین ارتشی که همین پادشاهی ساخته بود و توسط ژنرال ملی‌گرا عبدالکریم قاسم هدایت می‌شد، ملک فیصل دوم، جانشینش عبدالله، و نخست‌وزیرش نوری سعید کشته شدند. قاسم که با تبلیغات ملی‌گرایانه حکومت نظامی خود را پیش می‌برد، برای جلب حمایت توده‌های فقیر عراقی دست به بازتوزیع زمین با سلب مالکیت از زمین‌داران بزرگ زد. خود قاسم در سال ۱۹۶۳ در کودتای نظامی سرهنگ عبدالکریم عارف سرنگون شد. عبدالکریم عارف در سال ۱۹۶۶ در واقعه‌ی سقوط هلیکوپتر جان باخت و برادرش عبدالرحمان عارف جایش را گرفت تا اینکه او نیز در کودتای سال ۱۹۶۸ حزب بعث سرنگون شد.

حکومت حزب بعث

 حزب بعث عراق در حال و هوای اولین شکست اعراب از اسرائیل (۱۹۴۸) در نیمه‌ی اول سال ۱۹۴۹ آغاز به کار کرد و در سال ۱۹۵۲ مرکز سوری حزب شاخه‌ی عراقی آن را به رسمیت شناخت. در این زمان شاخه‌ی عراق حدود صد عضو داشت. در طول دهه‌ی ۱۹۵۰ با همین شمار اعضا که عمدتاً دانشجو، دانش‌آموز دبیرستانی و معدودی افسران ارتشی بودند به فعالیت ادامه داد و کارش عمدتاً مشارکت در برپایی تظاهرات خیابانی بود.

در پی کودتای قاسم در سال ۱۹۵۸، حزب بعث که از همراهان کودتا بود اما سهم چندانی در انجامش و استقرار حکومت پس از آن نداشت به گروه‌های طرف‌دار وحدت عربی پیوست و خواهان ملحق شدن عراق به اتحادی شد که در آن زمان بین مصر و سوریه شکل گرفته بود. قاسم با این اتحاد مخالف بود چون آشکارا مخل تسلط او بر عراق بود و به همین دلیل به تقویت عناصر ملی‌گراتر پرداخت. حزب بعث پس از عدم توفیق در پیش‌برد برنامه الحاق، در ۱۹۵۹ اقدام به ترور ناموفق قاسم کرد و اعضایش در پی این اقدام تحت پیگرد قرار گرفتند یا زندانی شدند؛ حزب به سازمانی زیرزمینی تبدیل شد، ولی در همین مدت توانست به‌نسبت قبل اعضای بسیار بیشتری جذب کند. کودتای برادران عارف در ۱۹۶۳ باعث شد تا حزب بعث دوباره فعالیت علنی خود را آغاز کند و همان‌طور که اشاره کردیم، در ۱۹۶۸ علیه عبدالرحمان عارف کودتا کرد و حسن البکر را به عنوان نخستین رئیس‌جمهور بعثی به قدرت رساند.

برعام یادآور می‌شود که در مدت فعالیت زیرزمینی حزب بعث اتفاقات قابل توجهی در آن رخ داد. از جمله مهمترین این تحولات آن بود که اعضای شیعه‌ی حزب در تصفیه‌ای درونی کنار زده و اعضای سنی جایگزینشان شدند؛ این اعضا هم عمدتاً اهالی تکریت، یعنی همشهری‌های صدام حسین، میدان‌دار جدید حزب بودند.

حزب بعث در همراهی با کودتای برادران عارف در جنایت‌های زیادی شرکت کرد که از جمله آن قتل‌عام اعضای حزب کمونیست عراق بود که در آن زمان منجر به قطع روابط این کشور با اتحاد شوروی و قطع کمک‌های نظامی شوروی به عراق شد. حزب بعث که با کودتا علیه همراهان سابق خود به قدرت رسید، دیکتاتوری نظامی را در این کشور با خشونتی بیش از پیش ادامه داد، اما در عین حال باید در مقام توجیه و توضیح رویکردهای خود هم بر می‌آمد. برعام می‌کوشد توضیح دهد که حزب بعث عراق چگونه به این کار پرداخت.

رویکرد ایدئولوژیک حزب بعث

مهمترین دشواری در مقام حزب حاکم سروکاریافتن با تنوع قومی و مذهبی بود. گرچه سرکوب همواره انتخاب اول حزب بعث در برابر همه‌ی دشواری‌ها بود، اما ایدئولوژی‌سازان آن کوشیدند گفتاری ترتیب دهند که حزب بعث را در مقام برپادارنده‌ی «افسانه‌ی بهشت ملی بین‌النهرین» به تصویر کشد. به‌این‌ترتیب، حزب گفتاری ملی ارائه می‌داد که مدعی دربرگرفتن همه‌ی عراقی‌ها از اقوام و مذاهب مختلف، اعم از شیعه، سنی، کرد و سایر گروه‌ها بود. بعثی‌ها به این منظور توجه خود را به دوران تاریخی پیش از اسلام این سرزمین معطوف کردند و می‌خواستند خودشان را مستقیماً وارث تمدن‌های باستانی اکدی، سومری و بابلی در بین‌النهرین بنمایند. در عین حال میراث چشمگیر دوران امپراطوری هخامنشیان به دلیل پیوستگی‌اش با ایران از این گفتار حذف شد و آنچه به عنوان پیشینه‌ی کشور نوساخته‌ی عراق مورد توجه بود، تنها منتخبی از تاریخ سرزمینش بود که با گفتار ملی مورد نظر بعثی‌ها سازگار باشد.

برعام معتقد است که حزب بعث این گفتار ملی‌گرایانه را برای دستیابی به اهداف ایدئولوژیک پنج‌گانه‌ای ترتیب داده بود: اول به این منظور که زمینه‌ای سکولار برای هویت‌بخشی به مردم عراق فراهم کند و از این راه سکولاریسم را در عراق مستحکم کند؛ دوم اینکه می‌خواست برای صدام حسین مشروعیت تاریخی درست کند، از این راه که او را در ادامه و نقطه‌ی اوج حکام بزرگ و باستانی عراق بنماید. مثال جالبی که برعام در همین ارتباط نقل می‌کند مربوط به نخستین سالگرد جنگ عراق علیه ایران است. در سپتامبر ۱۹۸۱ (مهر ۱۳۶۰)، در میان بقایای بابل باستانی و شهر حلّه که بناهای باستانی‌اش به‌نحوی تبلیغاتی بازسازی شد، نخستین سالگرد نبرد «قادسیه» صدام را جشن گرفتند؛ صدام حسین جنگ خود علیه ایران را با نبرد قادسیه مقایسه می‌کرد که در آن اعراب مسلمان امپراطوری ایران را شکست داده بودند. با این حال، این شبیه‌سازی فتوحات اسلامی، با عناصر باستانی پیش از اسلام آمیخته بود و شعار جشن این بود: «بخت النصر الأمس، صدام حسین الیوم»؛ دیروز بخت النصر، امروز صدام حسین. به همین مناسبت طه محی‌الدین معروف، معاون کُرد صدام، سخنرانی کرد و گفت:

«ای توده‌های ملت بزرگ ما، ای فرزندان مظفر عراق، ای نوادگان بخت‌النصر و قعقاع… ای فرزندان قلب فرات و ای توده‌های حلّه، سلام شما بر قادسیه‌ی صدام حسین با شعار دیروز بخت النصر، امروز صدام حسین، پیوندی میان دستاوردهای تاریخی این کشور… و قله‌هایی برقرار می‌کند که امروز پرچم پیروزی رهبر بی‌باک و الهام‌بخش ما صدام حسین بر فراز آنها برافراشته است.»

سومین هدف به زعم برعام این بود که حزب با این تبلیغات می‌خواست مخرج مشترک تاریخی‌ای پدید آورد که بر مبنای آن سنی‌ها و شیعیان و اعراب و کردها وحدت یابند. هدف چهارم این بود که با ترویج فرهنگ عراقی مشترک و احیای وجه‌ی خاصی از تاریخ عراق، حس وحدتی به عراقی‌ها القا کنند و همزمان بر تفاوت آنها با دیگر اعراب هم تأکید کنند. اگر موقعیت جنگ عراق علیه ایران را در نظر بگیریم، می‌بینیم که این تبلیغات در پی هدف مهم دیگری نیز بود: یعنی اینکه جمعیت شیعه‌ی عراق را، که پیوندهای فراوانی با ایرانیان داشتند، از این وابستگی منصرف و متوجه هویت ملی‌ای کند که به این ترتیب برای‌شان ساخته می‌شد. آمیختگی پیوندهای این جمعیت از عراقیان با عناصر انقلاب خمینی در ایران، بر انگیزه‌ی بعثی‌ها برای تأکید بر مبانی هویت باستانی عراقی‌ها می‌افزود و امیدوار بودند بتوانند به این وسیله پیوندهای میان شیعیان عراق و ایرانیان را تضعیف کنند. بر همین زمینه بود که ویرانه‌های بابل تبدیل به یکی از اصلی‌ترین ابزارهای فرهنگی و ایدئولوژیک حزب بعث شد تا هم به واسطه‌ی آن به منسجم‌کردن جامعه‌ی سیاسی عراق بپردازند و هم پیوندها با دشمن را تضعیف کنند.

جشنواره‌هایی که در مقام احیای جشن‌های بابلی برای بزرگداشت خدای باروری، ایشتار، در عراق ترتیب داده می‌شد از مهمترین رویدادها در این زمینه بود. این جشن‌ها نهایتاً در قالب جشنواره‌ی بین‌المللی موسیقی عراق تکامل یافت که نخستین‌بار در فاصله‌ی بین ۲۲ سپتامبر تا ۲۱ اکتبر ۱۹۸۷ در این کشور برگزار شد. مقامات حزب بعث در موقعیت‌های متعدد می‌کوشیدند با یادآوری و کنارهم‌نشاندن وقایع و تحولات تاریخی که به‌زعم آنها پیشینیان باستانی اقوام مختلف رقم زده بودند، حسی از وحدت سرزمینی میان این اقوام ایجاد کنند. در سال ۱۹۸۰ صدام حسین، که به‌تازگی رئیس‌جمهور شده بود، شخصاً در جشنواره‌ی بهاره‌ی موصل شرکت کرد و در شرایطی که تنش‌ها با ایران تشدید شده بود و مخالفان شیعه و کرد هم بر فعالیتشان افزوده بودند، از موقعیت این جشنواره برای تأکید بر وحدت ایدئولوژیک مردم عراق استفاده کرد. در سال‌های بعد نیز همواره بر شاخصه‌ی شمول قومی این جشنواره تأکید می‌شد: «اعراب، کردها، سوری‌ها و… یزیدی‌ها که نسل‌ها در کنار هم در صلح زندگی کرده بودند.»

از نظر برعام هدف پنجم حزب بعث از این تبلیغات این بود که تاریخی را برای مردم عراق روایت کند که به عنوان نخستین سازندگان تمدن بشری مایه‌ی افتخارشان باشد.

حزب بعث برای تحقق این اهداف به چه راه‌هایی رفت؟ آنها از کاوش‌های باستان‌شناسی که سابقه‌ای طولانی در بین‌النهرین داشت استفاده کردند و نمادهای مربوط به اشیاء کشف‌شده در این کاوش‌ها را در تبلیغات خود به کار ‌بردند. حکومت بعث همچنین به کار بازسازی بناهای باستانی بین‌النهرین دست زد، اما در مواردی این کارها چنان غیراصولی و تبلیغاتی بود که اعتراض باستان‌شناسان دنیا را به دنبال داشت.

برعام نشان می‌دهد که حکومت بعث چگونه به هنرهای تجسمی، ادبیات عامه و نمادها برای ساخت هویت جدید عراقی توسل جست و چگونه عناصر این هویت را در شعر و نمایش در امتزاج با «عناصر بین‌النهرینی» رواج داد. برای نمونه، حکومت بعث در سال ۱۹۷۷ تصمیم به برگزاری «جشنواره اور» برای بزرگداشت تمدن سومری اور گرفت. به این منظور، از هنرمندان سراسر عراق خواسته شد که در این جشنواره شرکت کنند و آثاری در ارتباط با زندگی سومریان باستان ارائه دهند که پیام‌هایی در ارتباط با منویات حزب داشته باشد.

همچنین از بهار سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۸)، جشنواره‌ای در شهر مذهبی کربلا برای بزرگداشت دژ اُخیضر برگزار شد؛ از بناهای دوران خلافت عباسی که در نزدیکی این شهر قرار دارد. عنصر سرزمینی با عنصر مذهبی مزار امام سوم شیعیان در کربلا در این جشنواره پیوند زده شد و در سال‌های بعد تلاش شد به این وسیله هویت عربی در برابر دشمن ایرانی قرار داده شود؛ چنان که وقتی معاون اول صدام حسین چند سال بعد در ۱۹۸۴ و در میانه‌ی جنگ با ایران در این جشنواره گفت:

«شمشیری که امروز صدام حسین بر روی دشمن منفور ملت ما کشیده همان شمشیر امام علی است. بیرقی که امام حسین بلند کرده بود، همین پرچمی است که امروز نواده‌ی او، رئیس‌جمهور صدام حسین و قهرمانان پرافتخار عراقی بلند کرده‌اند.»

معاون اول صدام حسین در ادامه برای اینکه شنوندگان سنی مذهب سخنانش را هم بی‌نصیب نگذاشته باشد، بر افتخارات دولت عباسی که در «بین النهرین» پا گرفته بود نیز تأکید کرد. شعار آن سال جشنواره نیز چنین بود: «اصول امام حسین در قادسیه‌ی صدام متجلی شده‌اند.»

اما شاید گسترده‌ترین تلاش برای استفاده از هنر در این زمینه، استفاده‌ای بود که از هنرهای با مخاطب عام در دوران جنگ با ایران صورت گرفت. جلوه‌ی اساسی این هنرها در انبوه پوسترها و نقاشی‌هایی بود که مدام سفارش داده می‌شدند و دیوارهای شهر را می‌پوشاندند. این تصاویر مردم عراق را از اقوام مختلف در کنار هم و در پیوند با گذشته باستانی‌شان نشان می‌دادند. خصوصاً، نقش سربازان و زنان و کودکان در این تصاویر بارز بود و البته نقش‌های متعدد و متنوعی که به صدام داده می‌شد: او را در نبرهای تاریخی، مانند قادسیه، در حال جنگ نشان می‌دادند یا تصویرش را در آغوش قهرمانان تاریخی این نبردها می‌کشیدند. حتی در یکی از سالگردهای تولد صدام حسین روزنامه‌ی الثوره، ارگان حزب بعث، در صفحه‌ی نخست خود نقاشی‌ای از او به چاپ رساند که صدام حسین را در لباس عربی و سوار بر اسب نشان می‌داد، در حالی که شمشیر مشهور ذوالفقار را که منتسب به امام اول شیعیان است در دست داشت.

حاصل کار چه بود؟

مسئله‌ی مهمی که برعام می‌خواهد در تحقیقش به آن پاسخ دهد این است که آیا حزب بعث به اهداف تبلیغاتی‌اش رسید؟ ارزیابی او این است که: نه! وقتی عراق با ایران وارد جنگ شد، حزب بعث جمعیتی مسلمان را به جنگ کشوری اسلامی برد. حزب بعث برای اینکه از بحران‌های جدی در این زمینه پرهیز کند، به تبلیغات و گفتارهایی متوسل شد که تصور می‌شد برای این جنگ به لحاظ دینی مشروعیت می‌آورند. به‌این‌ترتیب، هدف پیشبرد سکولاریسم در عراق تضعیف شد. عجیب‌تر اینکه وقتی میشل عفلق، بنیان‌گذار اصلی حزب بعث که از سوریه طرد شده بود و حزب بعث عراق او را گرامی می‌داشت، در سال ۱۹۸۹ درگذشت، اعلام کردند که پیش از مرگ به اسلام گرویده است.

از طرف دیگر، تبلیغی که می‌خواست صدام حسین را جانشین حاکمان باستانی بین‌النهرین جا بزند مثمرثمر از آب درنیامد؛ به این دلیل که اصولاً اکثریت مردم عراق اهمیتی به آن شخصیت‌های دور و مبهم باستانی نمی‌دادند.

برعام می‌گوید حزب بعث در خلق روایتی ملی که گروه‌های مختلف را متحد کند نیز موفق نشد، چون به طور مشخص از جذب کردها بازماند. بعثی‌ها کوشیده بودند اکدی‌های باستان را به‌ عنوان عرب جا بزنند و به‌این‌ترتیب، پیشینه‌ی عربی دیرپایی برای عراق ترتیب دهند؛ اما کردها خود را از تبار اقوام هندواروپایی می‌دانستند و رسوم مشخص این اقوام را که از دیرباز به ارث برده‌ بودند گرامی می‌داشتند و در این تصویر عربی‌شده‌ی عراق جا نمی‌گرفتند و به این پیشینه‌سازی علاقه‌ای نداشتند. شیعیان بالقوه می‌توانستند همدلی بیشتری با این ایدئولوژی داشته باشند، اما نزاع‌هایی که از همان ابتدا میان بعثی‌ها و رهبران مذهبی شیعه رخداد و برخورد خشونت‌بار و کشتارها و پیگردهایی که نسبت به شیعیان روا داشتند، و در نهایت قیام شیعیان در سال ۱۹۹۱ که به‌شدت سرکوب شد، عملاً جایی برای علاقمندی به این گفتار برایشان باقی نگذاشت.

برعام همچنین می‌گوید که به‌رغم تبلیغات حزب بعث که می‌خواست هویت عربی را فرع هویت عراقی دهد، اعراب عراقی، خصوصاً اهل تسنن، همبستگی زیادی با باقی اعراب احساس می‌کردند و عناصر هویتی باستان‌گرایانه‌ای که حزب بعث رواج می‌داد برایشان در قیاس با هویت عربی جذابیتی نداشت.

پیش‌بینی برعام از سرنوشت این ایدئولوژی نیز جالب توجه است. او که در ابتدای دهه‌ی ۱۹۹۰ و زمانی که هنوز صدام بر سر کار بود می‌نوشت، پیش‌بینی کرد مادامی که حزب بعث بر سر کار باشد، تبلیغات ملی‌گرایانه‌اش نیز ادامه خواهد یافت و این گفتار در عراق رایج خواهد ماند؛ اما اگر این حزب روزی دیگر زمام امور را در عراق در دست نداشته باشد، گفتار ملی‌ باستان‌گرای آن هم جای چندانی نخواهد داشت. حالا که به عراق پس از حزب بعث می‌نگریم، می‌توانیم بهتر درباره‌ی صحت این پیش‌بینی قضاوت کنیم.

تلخیص و گزارش از شهرزاد نوع‌دوست

از همین مبحث

صدام از یک‌سو خود را وارث گذشته‌ی باستانی عراق و خلف بُخت‌النصر می‌خواند و از سوی دیگر با تشبث به اسلام خود را پرچمدار قیام امام حسین و وارث شمیر ذوالفقار می‌نامید
به‌رغم تبلیغات حزب بعث که می‌خواست هویت عربی را در درجه دوم هویت عراقی قرار دهد، اعراب عراقی، خصوصاً اهل تسنن، همبستگی زیادی با باقی اعراب احساس می‌کردند و عناصر هویتی باستان‌گرایانه‌ای که حزب بعث رواج می‌داد برایشان در قیاس با هویت عربی جذابیتی نداشت