جنگ ایران و عراق چه تأثیری بر موقعیت زنان عراقی داشت؟ گفتار و رفتار حکومت عراق در این مقطع با زنان چه بود؟ آخیم روده محقق تاریخ خاورمیانه با تحلیل منتخبهایی از تولیدات فرهنگی عراق در دوران جنگ و با نگاهی به گفتار سیاسی این دوره در عراق در پی پاسخ به این پرسش بر آمده است.
وقتی حکومت بعث عراق در سال ۱۹۶۸ به قدرت رسید، مسئلهی روابط جنسیتی را به برنامهی خود برای ساخت عراق مدرن پیوند زد و اقدامات متعددی در جهت بهبود وضعیت زنان عراقی انجام داد: از جمله امکان استفادهی گستردهی زنان از آموزش عمومی را فراهم کرد و با اصلاحاتی در قانون کار و برپا کردن مهدکودک و دادن مرخصی زایمان زنان را تشویق کرد به کارهای مزدی، خصوصاً در بخش آموزش و بهداشت و خدمات عمومی بپیوندند. در فاصلهی سالهای ۱۹۵۹، یعنی آغاز تأسیس رژیم جمهوری، تا ۱۹۷۸ نیز در قوانین مدنی عراق تغییراتی در جهت بهبود وضع زنان در خانواده صورت گرفت، از جمله اعطای حق طلاق در شرایطی خاص به زنان، هر چند این اصلاحات به هیچ وجه به رفع موقعیت فرودست زنان در خانواده نینجامید.
محققان نظرات مختلفی در ارزیابی دلایل این اصلاحات، خصوصاً اصلاحات بعد از رویکارآمدن حکومت بعث داشتهاند: سعاد جوزیف با مطالعهی تفصیلی وضع زنان در دوران بعث میگوید هدف اصلی حزب بعث شکستن پیوندهای زنان با ساختارهای سنتی خویشاوندی و عشیرهای بود تا بتواند آنان را به عنوان نیروی کار بسیج کند. چنان که بنا به برخی آمار غیررسمی تا سال ۱۹۸۷، زنان بیش از ۲۶ درصد مزدبگیران عراق را تشکیل میدادند. از طرف دیگر، نویسندهای چون سمیر الخلیل (نام مستعار کنعان مکیه) که تمرکزش بر ماهیت اقتدارگرای حکومت بعث بود، سیاستهای جنسیتی بعث را نیز بخشی از تلاش این حکومت برای تحکیم قدرت حزب و رهبر آن دیده است. نویسندهی دیگری چون دنیز کاندیوتی نیز سیاستهای حزب بعث را مصداق مفهوم «معامله با پدرسالاری» میبیند که خودش وضع کرده است. به زعم کاندیوتی، در کشورهای خاورمیانهای به طور مستمر چنین وضعیتی در جریان است و زنان با پدرسالاری حاکم برای گرفتن امتیازها و موقعیتها معامله میکنند؛ این مفهوم میخواهد عاملیتهای مختلف را مورد توجه قرار دهد چون کاندیوتی بر آن است که اعطا یا سلب امتیازات به زنان را در خاورمیانه نمیتوان صرفاً بر مبنای سیاستهای دولتی سنجید.
جنگ آغاز میشود
حالوهوای تجددخواهانهی تبلیغات و سیاستهای حزب بعث در خصوص حقوق زنان با شروع جنگ عراق علیه ایران تغییر کرد. در آغاز جنگ حزب بعث زنان را تشویق میکرد که به سر کار بروند و جای خالی مردانی را که به ارتش پیوسته بودند پر کنند؛ اما در طی جنگ تبلیغات و سیاستهای بعث از تشویق زنان به آموزش و اشتغال به سوی تشویق آنها به بارآوری تغییر جهت داد: در سال ۱۹۸۷، یعنی در انتهای جنگ، حکومت رسماً از زنان میخواست که کار و تحصیل را رها کنند و بچه بیاورند. شاید یکی از عمده دلایل این امر کمبود نیروی نظامی در جنگ با ایران بود که چند برابر عراق جمعیت داشت.
بهاینترتیب ،دست کم تا جایی که به زنان مربوط میشد، برنامهی مدرنسازی عراق توسط حزب بعث، و جنگ طولانی با ایران سیاستهای متضادی را میطلبیدند، و در این میان سیاستهای پیشبرد جنگ بر گفتار مدرنسازی فایق آمدند. همه البته بر سر میزان اهمیت تأثیر جنگ در بدترشدن وضع زنان عراقی توافق ندارند؛ برخی محققی چون سنا الخیاط کلیت نظام سلطهای را که بر زنان عراقی حاکم است مولود قواعد اسلامی و هنجارهای قبیلهای میداند و تأثیر سیاستهای مدرنسازی حزب بعث را در بهبود وضع زنان کلاً چندان در خور توجه نمیبیند، که فکر کند جنگ اثر این سیاستها را از بین برد. رویکرد محققی چون الخیاط که برای پدرسالاری خاورمیانهای پیوستگی تاریخی و جغرافیایی گستردهای میبیند با رویکرد کاندیوتی که میخواهد عاملیتهای متنوع موجود را در زمان و مکان مشخص در تحلیل وضع لحاظ کند در تضاد میافتد.
ملیگرایی و جنسیت
بهرغم اینکه آثار نظری متعددی در دهههای گذشته در خصوص مسئلهی ملیگرایی، چه به لحاظ نظری و کلی، و چه در حوزهی مطالعات منطقهای نوشته شدند، اغلب این آثار جز نگاهی گذرا به رابطهی جنسیت و ملیگرایی نداشتند. از رویکردهای نظری که بگذریم، در طول تاریخ نیز ملیگرایان بهرغم همهی تأکیدی که بر وحدت مردمی داشتند، بهندرت برای سازماندهی سیاسی روی زنان حساب کردند یا به تجربیاتشان اعتنا داشتند. در عوض، همانگونه که سینتیا اِنلو میگوید «ملیگرایی نوعاً از خاطرهی مردانه برآمده است؛ از تحقیری که بر مردان رفته و از امیدی که مردان داشتهاند.» یعنی در حالی که نظریههای غالب ملیگرایی، مانند نظریهی بندیکت اندرسن، به این نتیجه میرسند که مفهوم ملت در ملیگرایی به جامعهای واقعی ارجاع ندارد بلکه بر جامعهای تصوری دلالت میکند، پژوهشگران فمینیستِ ملیگرایی، همین تصور را مبتنی بر تخیلی مردانه میدانند.
رشد رسانههای جمعی مدرن در عراق در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ فرهنگ عمومی را تحت تأثیر قرار داد. در اواخر دههی ۱۹۸۰ (دههی اول ریاستجمهوری صدام و سالهای جنگ با ایران)، هفت روزنامهی دولتی منتشر میشد که بیشترین شمارگان تا پیش از ۱۹۹۱ (یعنی زمان حملهی آمریکا و متحدانشانش به عراق پس از اشغال کویت توسط این کشور) با رقم ۱۵۰ هزار متعلق به الثوره، روزنامهی حزب بعث بود.
روده معتقد است که مطبوعات چاپی گرچه زیر نظارت شدید حزب بعث قرار داشتند، اما در نهایت برای مصرف مخاطبان منتشر میشدند و بهناچار تا حدی به مشارکت مخاطبان راه میدادند. برای مثال در طول جنگ با ایران، نشریات قطعات ادبای عراقی و خاطرات سربازان ساده در جبههها را هم منتشر میکردند. به زعم روده، همین اندازه هم باعث میشد نوعی کنش و واکنش بین روزنامهها و مخاطبان وجود داشته باشد.
نظامیگرایی، جنگ و جنسیت
در فاصلهی سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۸، عراق به واقع تبدیل به یک دستگاه جنگی شد: شمار سربازان از ۲۲۰ هزار به ۱ میلیون نفر رسید و در حالی که در ۱۹۷۹ حدود ۱/۷ درصد از جمعیت عراق خدمت نظام کرده بودند، این شمار در ۱۹۸۸ به ۱۷ درصد رسید. دادههای موجود نشان میدهد که تقریباً حدود ۴۰ درصد جمعیت مردان بالغ عراقی در جنگ شرکت کرده بودند.
در طول جنگ، سربازان عراقی را ایثارگرانی میشناختند که از آسایش و منافع شخصی خود در راه آرمانهای ملی گذشتند و به همین سبب اعتبار زیادی برایشان قایل بودند. فضای اجتماعی و فرهنگی عراق در دوران جنگ با ایران بهشدت نظامی شد و در عین حال، مانند هر جای دیگری، جنگ کاری مردانه بود و رزمندگی نیز اساساً تجربهای مردانه به شمار میآمد. از سوی دیگر از این زوایهی دید، زنانگی معمولاً با ملایمت، انفعال مراقبت، زیبایی و ضعف جسمانی تداعی میشد و فرض میشد که در آشوب جنگ رزمنده نیستند.
روده اشاره میکند که «ارتشهای ملی پشتوانهی مهمی برای روند ملتسازی به شمار میروند، و این حرف راجع به ارتش عراق نیز صادق است… سیاستهای جنسیتی سربازگیری بر فهمی که جامعه از روابط میان زن و مرد دارد تأثیر میگذارد. میتوان گفت که از جمله عوامل تعیینکننده بر میزان این تأثیر، فراوانی نیروهای نظامی و درجهی اعتبار اجتماعی است که گفتار عمومی برای ارتش قایل است.»
هر دوی این عوامل طی جنگ ایران و عراق بهشدت رو به فزونی گذاشتند. همچنین مطبوعاتی که به آنها اشاره کردیم، در این دوران هشتساله، مملو از تصاویر و قطعات ادبی و اشعار در شرح و تجلیل از سربازان به عنوان «مدافعان وطن» بودند.
سرزمینی که زن، جنگی که عشق، و ملتی که خانواده بود
در حالی که تبلیغات حکومتی حزب بعث در دههی ۱۹۷۰ میخواست زنان را در حال پیشرفت و دستیابی به عرصههایی نشان دهد که پیش از آن فقط مختص به مردان دانسته میشد، و تعبیری چون «رهایی زنان» مفهومی اصلاحگرانه تلقی میشد و نه ویرانگر، چنان که اشاره شد، اوضاع در طی جنگ با ایران (۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸) عوض شد. در آغاز جنگ مطبوعات بر افزایش بسیج زنان برای اشتغال و پرکردن جاهای خالی شدهی مردان تأکید میکردند؛ اما هر چه بیشتر گذشت تمرکز بر خود جنگ و جبههها و سنگرها، کلیت گفتار تبلیغاتی حکومت را بیشتر متأثر کرد. تصاویر سربازان قدرتمند عراقی در کنار اجساد پاره پارهی سربازان ایرانی و عکسهای بزرگ صدام حسین در بازدید از جبههها و ملاقات با سربازان و صحبت از جنگ و جنگ و جنگ، همهی مطبوعات را پر کرد. در این تصویرسازی مطبوعاتی، مرد که سرباز بود بالاتر از زن قرار میگرفت که شهروند بود و نقشی فرعی در جنگ داشت. تولیدات فرهنگی نیز ادبیات جنگی جدیدی را عرضه میکردند که انواع متنوعی داشت؛ اما باز وجه غالب آنها انتقال تصویر سربازانی بود که در جبهه رشادت میورزیدند و زنانی که در خانه منتظر بازگشت مردان میماندند. ادبیات کودکان نیز در این دوره نظامی شد و مضامین مشابهی بر آن غالب گشت.
در ادبیات نظامی، پرداختن به زندگی مردان در جنگ در مرکز تصویر بود و زنان عمدتاً به حاشیه رانده شدند و شخصیتهایی منفعل داشتند. زنان معشوقگانی در فراغ یا همسرانی منتظر بودند؛ و اصولاً وجود و حضورشان به شکل نماد عشق و زیبایی برای سربازان تعریف میشد. مرد سرباز اما زن دوستداشتنی خود را در پی «عشق» بزرگتری که همانا عشق به وطن بود، رها میکرد. بهاینترتیب، جنگیدن معادل عشقورزیدن قرار میگرفت. این مضامین را هم در ادبیات تبلیغاتی تولیدشده در این دوران میتوان دید و هم از زبان خود سربازان و در نامهها و خاطراتشان میتوان خواند و شنید. روده نامهی سربازی را از جبهه به دوستدخترش نقل میکند که در روزنامهی الثوره منتشر شده بود:
«در این روزها من و همرزمانم عشقی یافتهایم که با عشق من به تو برابری میکند، یعنی عشق به وطن. عزیز دلم، من به این عشق که واقعاً اسمی جز عشق نمیتوان بر آن گذاشت، همیشه وفادار خواهم بود؛ همانطور که تو همیشه به من وفاداری. من خاطرهی نوازش تو را به آغوشگرفتن تفنگم بدل میکنم و حرارت عشقم به تو را به آتشی تبدیل میکنم که با آن دشمن را میسوزانم.» (الثوره، ۲۱ ژوئیه ۱۹۸۲)
استعارهی عشق به میهنی که زنانه تصویر میشد، در آثار ادبی و هنرهای تجسمی دوران جنگ با ایران تبلور و شاخوبرگ فراوان یافت و تبدیل به استعارهی غالب این آثار شد. در این تصویر از عشق، مرد/ سرباز/ عاشق فاعل است و زن/ سرزمین/ معشوق منفعل و نیازمند محافظت.
در عین حال، جنگ که به مثابه فعل عشقورزیدن ترسیم میشد، مهمترین آوردگاهی بود که در آن به مردان فرصت «مردانگی» داده شده بود. مردان در جنگ از «محدودیت»های زندگی روزمره رها میشدند و فرصت مییافتند در حد اعلا مردانگی خود را به نمایش بگذارند و پرورش دهند. این تأکید بر اهمیت و کارکرد جنگ در پروردن مردان، زنان را که فرصتی برای جنگیدن نمییافتند بیش از پیش به سایه میبرد.
در واقع در ابتدای جنگ حدود ۴۰ هزار زن برای اعزام به جبههی جنگ با ایران داوطلب شدند. اما در نهایت این موقعیتی نبود که حکومت برایشان در نظر گرفت. روده با آوردن نمونههای مختلف از پوسترهای تبلیغاتی که زنان سرباز را به تصویر کشیده بودند، نشان میدهد که برخلاف تصویرهایی که از جنگاوری مردان ترسیم میشد، در این اقلام تبلیغی زنان حتی در میدان جنگ هم در حال جنگیدن تصویر نمیشدند و مثلاً زن سرباز داشت به کودکی شیر میداد: رزم زنان رسیدن به امور خانه و خانواده بود. این چیزی بود که صدام حسین خصوصاً در اواخر جنگ بهتصریح میگفت.
زنان نه فقط در قیاس با مردان رزمنده در جبهه به انفعال خانه رانده شدند، بلکه در انتخاباتی که درست در سال پس از اتمام جنگ (۱۹۸۹) برای مجلس وطنی عراق برگزار شد، که البته این هم مانند انتخابات پیشین به هیچ وجه آزاد نبود و به وضوح گفته شده بود کسانی شایستهی نمایندگی در آن هستند که سابقهی رزم داشته باشند، شمار زنان انتخاب شده از سیوسه تن در مجلس پیشین به بیستوهفت تن (از بین ۲۵۰ نماینده) کاهش یافت.
بهاینترتیب، حکومت بعث با هر انگیزهای که در دههی اول حکمرانیاش دست به اصلاحاتی هر چند محدود در وضع زنان زده بود و خصوصاً به فراهمکردن موقعیت اشتغال برای آنها پرداخته بود، با آغاز جنگ از این رویه عدول کرد و چه در عمل و چه در گفتار با مرکزیتدادن به جنگ و مفاهیم مردانه و پدرسالارانهی حاکم بر آن، زنان را به حاشیه راند.