عباس خضر شاعر تبعیدی عراقی ساکن آلمان، در سال ۲۰۰۵ یعنی دو سال پس از سقوط صدام، کتابی با انتشارات الجمل که در آلمان مستقر است منتشر کرد با عنوان «خاکی؛ از میان اسناد جنایت فرهنگی در عراق.» خضر در این کتاب حدود صدوشصت صفحهای که چهار فصل دارد به ذکر مواردی از همراهیهای بارز ادیبان عراقی و عرب دیگر کشورها با حکومت بعث پرداخته است. خضر که خود شاعر است، تمرکزش را بر فعالیت شاعران گذاشته. نام کتاب، یعنی «خاکی»، اشاره به رنگ لباس نظامی است. حرف اساسی خضر نیز در همین عنوان مستتر است: روشنفکران و ادیبان عراقی طی جنگ این کشور با ایران به ستایش از تصمیمات صدام پرداختند و خود نیز چونان نظامیانی جنگطلب رفتار کردند و گاه در عرصهی سخن از آنها هم جلوتر رفتند. خضر میخواهد نشان دهد که فعالیت ادبی این شاعران در واقع امتداد نظامیگری حزب بعث بود.
خضر در این کتاب با سیاقی روزنامهنگارانه مینویسد و چنان که خود در مقدمهی کتاب میگوید، قصدش «مستند»کردن شواهد این همکاری است، و نه تحلیل آن. تحلیلهایی هم که در کتاب میآیند بعضاً از دیگران وام گرفته شدهاند. قصد خضر طرح پرسشی اخلاقی در خصوص همین همکاری است. نویسندهی شاعر، میخواهد به اشعاری بپردازد که در حمایت از اقتدار صدام حسین سروده شدند. اشعاری که بوی باروت میدهند و خشونت را تقدیس میکنند.
خضر بهاینترتیب به ادبیات دههی ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ عراق تحت سیطرهی حزب بعث میپردازد و میخواهد نقشی را باز نماید که ادیبان عراقی و عرب در ویرانگری صدام بازی کردند. از دید خضر این ادیبان از شعر که اساساً پدیداری زیباییشناختی است در جهت توجیه زشتکاریهای یکی از سفاکترین حکومتهای خاورمیانه استفاده کردند و تواناییهای شاعری خود را در خدمت پشتیبانی از اقتدار این حکومت گذاشتند.
خضر به حالوهوای جشنواره شعر مربد اشاره میکند: جشنوارهای ادبی که از ۱۹۷۱ سالیانه زیر نظر وزارت فرهنگ عراق در این کشور برگزار میشد و شاعران عرب از کشورهای مختلف را گرد میآورد. این جشنواره طی سالهای جنگ با ایران (۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸) تبدیل به جشنوارهای تبلیغاتی در حمایت از جنگ و صدام شد. خضر اشاره میکند که غلظت فضای ترویج خشونت و حمایت از حزب بعث در این جشنواره به گونهای بود که برخی اوقات حتی میهمانها در این زمینه از عراقیها و بعثیها پیشی میگرفتند. در این زمینه او به شعر مختار النادی شاعر مصری در یکی از این جشنوارهها اشاره میکند، آنجا که سروده بود: «اقطع رقاب خوارج المنفى / وأرجعهم لسادتهم بأکیاس البرید.» یعنی «گلوی مخالفان تبعیدی را ببرید و سرشان را در پاکتهای پستی برای آقایشان [صدام] باز بفرستید.»
نقل چنین روایتهایی آن هم به قلم شاعری تبعیدی که پس از رهایی از زندان بعث در جوانی از عراق گریخته، نمیتواند خالی از احساسات باشد. اما نمیتوان روایت عباس خضر را به دلیل اینکه به لحاظ سیاسی بهوضوح در جانب مشخصی ایستاده بیاعتبار دانست. کتاب خضر، در واقع، مصداق نوعی پرسشگری تاریخی از سوی نسلی از روشنفکران عراقی است که میخواهد ریشهی رذایل گذشته را بشناسد تا از این راه مانع تسری آنها به آینده شود.
خضر از پیشگامان شعرسرایی در ستایش از جانفشانی برای صدام و جنگ او میگوید؛ از عبد الرزاق عبد الواحد که برخی از نخستین اشعار را در ستایش جنگ با ایران سرود و به او لقب شاعر قادسیه دادند: از جمله شعری که در آن خطاب به ارتش بعث و صدام گفته است: «نتبعکم لحزّ الرأس نحمل ضوءکم ونسیر / ویمر من الطفل إلی الشیخ/ فالطفل یصنع له من الرصاص قلائد و دمی یلعب بها» یعنی «ما به دنبال شما روانیم تا سر ببازیم، مشعل شما را در دست داریم و میرویم. مشعلی که از کودک تا پیر دست به دست میکنند. کودکانی که با مرمی فشنگها گردنآویز میسازند و با پوکهها چون عروسک بازی میکنند.» چنین اشعاری که خضر نمونههای متنوع و فراوانی از آنها را در کتابش گرد آورده، مرگ در راه صدام را خوشایند و خواستنی نشان میدهند. زشتیهای جنگ را زیبا مینمایند و مرگ را دلپذیر. در اشعار این شاعران گویی عراقیان ملتی هستند همه آمادهاند جانشان را در راه اهداف حزب بعث نثار کنند. گویی بالاترین موهبتی که عراقیان در زندگی میتوانستند داشته باشند مرگ در راه صدام بود. خضر در کتابش در پی مستندکردن همین موارد است؛ او میخواهد مانع از فراموشی این لحظات شود. میخواهد نگذارد که فرهنگ عراقی و عربی به این گذشته پشت کند و آن را چنان به فراموشی بسپارد انگار رخ نداده است.
این نوع پشتیبانی از جنگافروزی، بر زمینهی تاریخیای رشد کرده که خشونت در آن موج میزند و جنگ در فرهنگش از پیش امری مقدس بوده است. اما چیزی که خضر نشان میدهد این است که این تولیدت فرهنگی، از عامل تداوم و تشدید این فرهنگ شدند. اشعاری که با زیباییشناختیکردن خشونت، خشونتطلب و جنگافروز را نیز زیبا و قابل تقدیس نمایاندند و همانطور که اشاره شد، جانهای آدمیان را فقط وقتی واجد ارزش شمردند که در راه دفاع از کسی چون صدام نثار شود. شعر عربی بهاینترتیب در امتداد نظام پلیسی فعالیت کرد: در حالی که نظام پلیسی ارعاب میآفرید، شعر تبلیغاتی حامی صدام فضای پلیسی و نظامی شدهی این کشور را مقدس نشان میداد. شعر و ادب عراق طی دو دهه چنین به خدمت اقتدار در میآید و با آن تنیده میشود.
گرچه شاعران در جهان عرب سابقهای طولانی در ستایش از جباران دارند و سلاطین بسیاری در جهان اسلام از خدمات آنها برخوردار شدهاند، اما وجهتمایز دوران صدام این است که تحصیلکردگانی که با حالوهوای تجدد آموزش دیده بودند، چنین ادبیاتی را تولید کردند و به جای بهمیانآوردن و دفاع از ارزشهای انسانی، حتی جان آدمی را نیز بیقدر نشان دادند. شاعران جدید نه فقط به ستایش از مرگطلبی پرداختند، بلکه در حق هر کس که میخواست از این فضای خشونت و مرگ کنارهگیری کند هم بهشدت ابراز نفرت کردند؛ مانند نمونهای که در شعر نادی شاعر مصری حامی صدام دیدیم. بهاینترتیب، شاعران در گسترش دامنهی سرکوب نقشی مختص خود کسب کردند؛ نقشی که دستگاه اقتدار بهتنهایی نمیتوانست ایفا کند.
به جای ارزشهای انسانی، چیزی که مورد ستایش و آرزوی این شاعران بود این بود که آدمیان بتوانند بکشند یا در راه رهبری چون صدام کشته شوند. خضر به کنایه میگوید گویی با این کار شاعران حامی بعث میخواستند رد نظریهی بقای داروین را اثبات کنند؛ انگار میخواستند نشان دهند که انسانها گونهای تکاملیافته از میمونها نیستند، بلکه از میمون عقبافتادهتر هستند و تبدیل به سپاهی از میمونهای مقلد مسلح شدهاند که جز تبعیت و کشتن و کشتهشدن کاری ندارند. این تصویری است که خضر از تقدیس شاعرانهی داوطلبشدن برای مرگ در راه صدام و به فرمان او به دست میدهد.
شاعر «روشنفکر» حامی حزب بعث زبانی را خلق میکند که به جای تلاش برای بازگویی حقیقت، به نظریهپردازی و زیباسازی کشتن، اطاعت کورکورانه، و ستایش از خونریزی و دیگر رذایل میپردازد. خضر میگوید نویسنده و شاعری که چنین به ستایش و آرایش اقتدار استبدادی میپردازد دیگر نسبتی با روشنفکری ندارد؛ او چیزی جز بندهی قدرت نیست.