رابطهی بین اعتراض و گذار به دموکراسی چیست؟ آیا حرکات اعتراضی به ضرر گذار دموکراتیک هستند؟ آیا در شرایط آرام احتمال گذار به دموکراسی بیشتر است؟ یا بالعکس، آیا حرکات اعتراضی احتمال وقوع گذار دموکراتیک را افزایش میدهند؟ اینها پرسشهای مهمی است که هم مورد بحث و توجه عالمان اجتماعی بوده و هم مایهی گفتگو و مناظره بین فعالان اجتماعی و سیاسی. اما یافتههای اصلی پژوهشهای انجام شده دربارهی اعتراض و شکلگیری دموکراسی چیستند؟
در مجموع میتوان گفت علی رغم نوعی بدبینی نسبت به حرکات اعتراضی از دههی هشتاد میلادی، اغلب پژوهشهای انجام شده طی سه دههی گذشته حاکی از تاثیر مثبت حرکات اعتراضی بر احتمال شکلگیری دموکراسیها هستند. پیش از ورود به بحث لازم به ذکر است در تمامی موارد مذکور در این مقاله منظور از اعتراض، اعتراضات مسالمتآمیز و غیرمسلحانه است، که به اختصار با عنوان اعتراض از آن یاد میکنیم.
مطالعاتی که به گذارشناسی (Transitology) معروف شده بودند در دههی هشتاد و نود میلادی معتقد بودند که حرکات اعتراضی و تودهای زمینههای مساعدی برای گذارهای دموکراتیک نیستند و میتوانند به شکست فرآیند گذار بیانجامند. این مطالعات که عموما گرایشی نخبهگرایانه داشتند گذار به دموکراسی را در قالب یک بازی چهارطرفه بین میانهروها و تندروها در حکومت و مخالفان سیاسی تحلیل میکردند و راه اصلی گذار، مذاکره بین میان کنشگران این بازی محسوب میشد. از نظر این پژوهشگران حرکات اعتراضی میتوانست موجب واکنش تندروهای حکومتی، سرکوب اعتراضات و توقف فرآیند گذار بشود. یکی از صاحبنظران این رشته فکری سیاستشناس آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد سَموئل هانتینگتون بود که باور داشت حرکات تودهای بر فرض پیروزی مقطعی نمیتوانند بنیان یک دموکراسی پایدار را بریزند (۱). هانتینگتون معتقد بود زمانی که جامعه مطالبات متعددی را مطرح کند، نهادهای ضعیف دموکراسیخواه نمیتوانند زیر بار این مطالبات به درستی عمل کنند و از هم میپاشند. در واقع از نظر این دسته از عالمان، حرکات اعتراضی هم برای گذار و هم برای تحکیم دموکراسی مضر و خطرناک است.(۲)
از سوی دیگر، برخلاف مدعای گذارشناسان، طیفی از مطالعات تاریخی تطبیقی و آماری استدلال کردهاند که نه تنها حرکات اعتراضی موجب تضعیف گذار به دموکراسی نبودهاند، بلکه این حرکات زمینهی شکلگیری گذار را ایجاد کردهاند. از جمله این نظریهپردازان نانسی بِرمیو، استاد وقت دانشگاه پرینستون و استاد فعلی دانشگاه آکسفورد در حوزه علوم سیاسی است که در مقالهای با عنوان «افسانههای میانهروی» نشان داد که حتی در همان گذارهایی که ادبیات نخبهمحور مورد توجه قرار داده، مانند گذار به دموکراسی در اسپانیا، حرکات اعتراضی و تندروانه وجود داشتهاند و اتفاقا این حرکات باعث تقویت موضع میانهروان و فرآیند گذار شدهاند (۳). پژوهشگر مطرح دیگری به نام الیزابت جینوود، استاد علوم سیاسی دانشگاه ییل، نشان داد که جنبش اعتراضی ضدآپارتاید در آفریقای جنوبی و مبارزهی مسلحانهی سازمانهای سوسیالیست علیه دیکتاتوری نظامی در ال سالوادور عامل اصلی گذار به دموکراسی در این کشور بودند (۴). در مطالعهای دیگر دن اسلیتر،پژوهشگر جنبشهای دموکراسیخواهی، نشان داد که در آسیای جنوب شرقی خصوصا در اندونزی، فیلیپین، و تایلند این اعتراضها و خیزشهای مردمی بودند که نظامهای اقتدارگرا را سرنگون کردند و آغازگر نظامهای دموکراتیک شدند (۵). به علاوه، چنانکه در مقالهی پنجم این مجموعه نیز توضیح دادیم، مطالعات گسترده دربارهی نقش طبقهی کارگر در گذار به دموکراسی نشان دادند که چطور اعتراضات و اعتصابات کارگری نقش مهمی در گذارهای دموکراتیک در جنوب اروپا مانند اسپانیا و پرتغال و آمریکای لاتین مانند آرژانتین، اروگوئه و برزیل بازی کردند.
ارزیابی آماری میزان دموکراسی در یک کشور
علاوه بر مطالعات تاریخی-تطبیقی مذکور، پژوهشهای آماری متعددی نیز موید رابطهی مثبت بین حرکات اعتراضی و گذار به دموکراسی بودهاند. این مطالعات با استفاده از دادههای مربوط به کشورهای اقتدارگرا در سالهای مختلف به دنبال تشخیص وجود یا عدم وجود یک همبستگی معنادار میان اعتراضات مردمی و تغییرات سیاسی دموکراتیک هستند. این مطالعات از شاخصهای مختلفی برای کمیکردن دموکراسی و اعتراض در پژوهشهای خود استفاده می کنند و می توان به دو شاخص اصلی مورد استفاده این مطالعات اشاره کرد.
در شاخص اول دموکراسی، تمام نظامهای سیاسی موجود به دو گروه نظامهای اقتدارگرا و دموکراتیک تقسیم میشوند و هر کشوری بر اساس آن یک امتیاز صفر یا یک میگیرد.
در شاخص دوم، به جای رویکرد صفر و یکی، یک طیف کمی مشخص میان اشد حکومت مطلقه و حد اعلای دموکراسی درنظر گرفته میشود و کشورها به نسبت عملکردشان در این طیف قرار میگیرند. مثلا شاخص پولیتی (Polity Score) هر سال نمرهای بین ۱۰- و ۱۰ به هر کشور میدهند که در آن ۱۰- نشانگر حداکثر اقتدارگرایی و ۱۰ نشانگر حداکثر سطح دموکراسی است. در شاخص پولیتی کشورهایی همچون سوئیس، اسپانیا و ترینیداد امتیاز ۱۰ دارند و کشورهای چون عربستان سعودی و بحرین در جایگاه ۱۰- قرار دارند. طبق شاخص پولیتی کشورهایی دموکراتیک محسوب میشوند که حداقل نمرهی ۶ را کسب کرده باشند. این شاخصها ضمنا یک امتیاز حداقلی هم برای شرایط گذار به دموکراسی در نظر میگیرند.
ارزیابی اعتراضات مردمی در یک کشور
برای کمیکردن اعتراضات هم از شاخصهای متعددی استفاده شده که در اینجا به سه نمونه اشاره میکنیم.
۱- آرشیو پوشش خبری مجله نیویورکتایمز: اولین شاخص برگرفته از اخبار روزنامهی نیویورک تایمز دربارهی تظاهرات، اعتصابات، و شورشهایی است که در سالهای مختلف در کشورهای مختلف اتفاق افتاده. محققان تمامی نسخههای روزنامه را در دهههای مختلف بررسی کرده و به صورت دستی به استخراج این اخبار پرداختهاند. سپس تعداد حرکات اعتراضی در هر سال برای هر کشور ثبت شده است.
۲ – آرشیو خبرگزاری رویترز: شاخص دوم بر اساس اخباری است که خبرگزاری رویترز بین سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۴ میلادی منتشر کرده است. از آنجا که تعداد این خبرها بسیار بالاست، این خبرها توسط نرم افزار کامپیوتری خوانده شدهاند و بر اساس کلیدواژههای مربوط به حرکات اعتراضی رخدادهای اعتراضی از آنها استخراج شدهاند.
۳ – ارزیابی بر اساس مفهوم پویش: شاخص سومی که برای حرکات اعتراضی استفاده شده به جای تمرکز بر رخدادهای اعتراضی مانند تظاهرات یا شورش، تمرکز خود را بر مفهوم پویش (Campaign) میگذارد. منظور از پویش مجموعهای از رخدادهای کنش جمعی به هم پیوسته است که با هدف مشخصی صورت میگیرند. در این راستا اریکا چِنووِث استاد دانشگاه هاروارد به همراه همکار پژوهشگرش ماریا استفان مجموعهی بزرگی از داده از تمامی پویشهای مسلحانه و غیرمسلحانه قرن بیستم را فراهم آوردند تا کارآمدی آنها را با یکدیگر مقایسه کنند (۶). بررسی آماری این پژوهشگران نشان میدهد که پویشهای غیرمسلحانه بخت موفقیت بیشتری از پویشهای مسلحانه داشتهاند. پژوهشهایی که با استفاده از روشهای مذکور به دنبال ارزیابی دقیق و آماری رابطه دموکراسی و میزان اعتراض بودهاند، نشانگر آن هستند که امکان گذار به دموکراسی یا بهبود دموکراتیک بر اثر حرکات اعتراضی بیشتر از زمانهایی است که حرکات اعتراضی در آن اتفاق نمیافتد (۷).
از مجموع نظرات پژوهشگران مذکور میتوان حداقل به پنج دلیل در تایید اهمیت اعتراض اشاره کرد:
۱- اعتراضات هزینهی حکمرانی حکومت اقتدارگرا را افزایش میدهند.
۲- بدیلی عملی برای حکومت اقتدارگرا ارائه میکنند.
۳- باعث شکاف و اختلاف در ائتلاف حاکم میشوند.
۴- همبستگی اجتماعی ایجاد میکنند.
۵- مؤتلفانی جدید را به سمت مخالفت با اقتدارگرایی میکشانند.
مجموع این پژوهشهای تاریخی-تطبیقی نشانگر تاثیر مثبت حرکات اعتراضی بر احتمال بهبود دموکراتیک است. باید توجه داشت که تمامی نظامهای دموکراتیک از راههای اعتراضی پدید نمیآیند. گاهی دموکراسی در نتیجهی تصمیمات نخبگان حاکم و مداخلات خارجی شکل میگیرند، و در مواقع دیگر در نتیجهی جنبشهای اعتراضی. آیا تفاوت چشمگیری بین دموکراسیهایی که از بالا یا پایین شکل میگیرند وجود دارد؟ مجموع تحقیقهایی که با استفاده از دادههای مختلف دربارهی دموکراسی و منشا اعتراضی یا غیراعتراضی دموکراسی انجام شده نیز نشانگر آن بوده است که دموکراسیهایی که از مجرای حرکات اعتراضی خصوصا جنبشهای اعتراضی بلندمدت پدید آمدهاند، هم بخت بقای بیشتری دارند، هم کیفیت و عمق آنها به مرور زمان نسبت به دموکراسیهای دیگر افزایش مییابد (۸).
پژوهشهای انجام شده خصوصا در سه دههی اخیر حاکی از نقش مهم حرکات اعتراضی در فرآیند گذار به دموکراسی است. برابری سیاسی از اصول پایه و بنیادین دموکراسی است. در شرایطی که یک گروه اقلیت انحصار قدرت سیاسی را در دست دارد، این گروه به راحتی حاضر به واگذاری قدرت و توزیع مساوی قدرت سیاسی نیست. تنها زمانی نخبگان حاکم حاضر به واگذاری قدرت سیاسی به عموم مردم خواهند شد که موازنهی قدرت سیاسی به نفع جامعه و مردم عادی تغییر کند. این تغییر توازن خصوصا زمانی اتفاق میافتد که جامعه در تقابل با دولت دست به کنش جمعی زده، خواستههای سیاسی خود را مطرح کند و نهایتا نخبگان دولتی را وادار به واگذاری قدرت سیاسی نماید. در چنین زمینهایست که حرکات اعتراض زمینهساز گذار از اقتدارگرایی به دموکراسی میشود.