تاثیر سرکوب بر حرکات اعتراضی چیست؟ آیا سرکوب موجب فروکش کردن اعتراضات میشود، یا برعکس، آتش اعتراضات را شعلهورتر میکند؟
پژوهشهای موجود دربارهی جنبشهای اجتماعی و اعتراضی پاسخ یکدستی ندارند. از یک سو، برخی پژوهشها به این اشاره میکنند که سرکوب و توسل دولت به قوای قهریه هزینهی مشارکت اعتراضی را بالا میبرد، به این ترتیب موجب افول حرکتهای اعتراضی میشود و جنبشها را از حالت بسیج خارج میکند. از سوی دیگر، مطالعات دیگری نیز استدلال میکنند که سرکوب و خشونت دولتی موجب افزایش نارضایتی معترضان و گسترش دایرهی مخالفان میشود و از این طریق میتواند اثر معکوسی داشته باشد و موجب شدت یافتن اعتراضات شود. نمونههایی هم برای هر دو دسته میتوان برشمرد. واکنش خشونتآمیز حکومت چین به اعتراضات دانشجویی در میدان تیانآنمن در سال ۱۹۸۹ از جمله مواردی است که سرکوب منجر به خاتمه یافتن اعتراضات شد. انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران نمونهی مقابلش را نشان میدهد: سرکوب اعتراضات موجب شدت گرفتن و ادامهی اعتراضات شد، به نحوی که انقلابیون حتی در بیان و بازنمایی خشونت دولتی اغراق میکردند تا به تهییج مردم و تشویق آنها برای پیوستن به انقلاب بپردازند.
هرچند پژوهشها در نتیجهگیریشان دربارهی تاثیر سرکوب بر اعتراض اختلاف دارند، اما نوعی توافق روشی بین آنها وجود دارد. تمامی این پژوهشها اعتراضات را بر اساس تعداد رخدادهای اعتراضی میسنجند. به سخن دیگر، تمرکز این مطالعات روی افزایش و کاهش تعداد رخدادهای اعتراضی در جریان و پس از سرکوب است. تعداد رخدادهای اعتراضی اما تنها یک جنبه و یک مؤلفه برای سنجش رابطهی سرکوب و اعتراض است. این نکتهای است که پُل چَنگ استادیار جامعهشناسی در دانشگاه هاروارد در کتابش با عنوان «دیالکتیک اعتراض: سرکوب دولتی و جنبش دموکراسی خواه کره جنوبی» روی آن دست میگذارد. تمرکز کتاب روی دورهای از تاریخ کره جنوبی است که به عنوان دورهی تاریک دموکراسی میگویند.
کره جنوبی اولین تجربهی دموکراتیکش را هرچند کوتاه در سالهای ۱۹۶۰-۱۹۶۱ پس از یک خیزش دانشجویی تجربه کرد. اما این تجربه دیری نپایید و کودتای نظام به رهبری ژنرال پارک چونگ هی حکومت اقتدارگرا را به کره بازگرداند. پارک چونگ هی برای سه سال تحت عنوان حکومت نظامی بر کشور حکم راند، اما از سال ۱۹۶۵نوعی حکومت جمهوری انتخاباتی را بنیان نهاد که مانند نظامهای اقتدارگرای انتخاباتی در دوران معاصر، ظواهری از عناصر دموکراتیک را داشت. وقتی دورهی دوم ریاست جمهوری پارک پایان یافت، او دست به تغییر قانون اساسی زد تا دورهی سوم را با ظاهری قانونی ادامه دهد. به این ترتیب کره از یک اقتدارگرایی نرم وارد نوعی اقتدارگرایی قانونی شد. این همان دورهی تاریک دموکراسی در کره است. پارک چونگ هی سرانجام در ۱۹۷۹ درگذشت و جانشینان او حکومت اقتدارگرا را ادامه دادند. نهایتا خیزشهای مردمی در میانهی دههی ۱۹۸۰ منجر به گذار کره جنوبی به دموکراسی در سال ۱۹۸۷ شد.
متنوع شدن کنشگران دموکراسیخواه
وضعیت جامعهمدنی و جنبشهای اجتماعی در دههی ۱۹۷۰ چگونه بود؟ چنانکه در دو نمودار زیر میبینید دادههای اعتراضی که پل چنگ در کتابش بررسی میکند مؤید آن است که شدت گرفتن سرکوب موجب افول حرکات اعتراضی در این دهه شد. (نمودار اول در زیر تعداد اعتراضها را نشان میدهد و نمودار دوم درصد اعتراضهای سرکوب شده را.) اما این همهی داستان نبود.
هرچند از تعداد اعتراضات در دههی ۱۹۷۰ کاسته شد اما چند اتفاق مهم دیگر در جنبش دموکراسیخواه افتاد. اولا، کنشگران فعال در جنبش در نتیجهی شدت گرفتن سرکوبها متنوعتر شدند. در دهه ی ۱۹۶۰ دانشجویان کنشگران اصلی ضداستبدادی در کشور به شمار میرفتند. سرکوب دولتی در دههی ۱۹۷۰ موجب کاهش اعتراضات دانشجویی شد، اما همزمان باعث شد تا کنشگران مسیحی، وکلا، و روزنامهنگاران در جنبش ضداستبدادی وارد و فعال شوند.
ورود کنشگران مسیحی امکانات جدیدی را در اختیار جنبش قرار داد. اولا سرکوب آنها برای حکومت دشوارتر بود. مسیحیان کره گفتاری ضدکمونیستی داشتند، برای همین دیگر نمیشد سرکوب آنان را با برچسب کمونیست توجیه کرد. همچنین این کنشگران مورد احترام جامعهی کره بودند و سرکوب آن ها برای حکومت پرهزینهتر بود. علاوه بر این، مسیحیان فضای کلیسا را در اختیار جنبش ضداستبدادی گذاشتند و در تامین منابع مالی برای جنبش نیز موثر بودند. سرمایهی اجتماعی و احترام مسیحیان در جامعهی کره نیز منزلت جنبش ضداستبدادی را تقویت کرد. بالاخره ارتباطات بینالمللی آنها با دیگر گروههای مسیحی نیز به برانگیختن حساسیت بینالمللی نسبت به وضعیت سرکوب و اعتراضات مردم کره کمک کرد.
وکلا نیز به نقد حقوقی نظام استبدادی پرداختند و همچنین گفتار حقوق بشری را در جنبش تقویت کردند. روزنامهنگاران نیز به بحث دربارهی آزادی بیان و نقد محدودیتهای موجود بر گردش آزاد اطلاعات پرداختند. اینها همه تغییرات کیفی مهمی در جنبش دموکراسیخواهی کره بود که هم در گذار سال ۱۹۸۷ تاثیر گذاشتند و هم به قوت جامعه مدنی کره در زمان استقرار دموکراسی کمک کردند.
تنوع تاکتیکها و موضوعها
تاثیر دوم سرکوب در این دوره متنوع شدن تاکتیکهای درون جنبش بود. در حالی که پیش از دهه ی ۱۹۷۰ راهپیمایی روش اصلی جنبش ضداستبدادی بود، در این دوره و با ورود کنشگران تازه تاکتیکهای دیگری نیز در جنبش مورد استفاده قرار گرفت. راهپیمایی تاکتیکی بود که بیشتر دانشجویان از آن استفاده می کردند. تاکتیک راهپیمایی در مجموع کیفیت برهمزنندگی (Disruptiveness) بالایی داشت و نظام اقتدارگرا نیز در سرکوب آن بدون مسامحه عمل میکرد.
سرکوب موجب شد تا از تاکتیکهای دیگری برای اعتراض استفاده شود، تاکتیکهایی نظیر صدور بیانیه و همچنین برگزاری مراسم دعا و نماز اعتراضی (که بیشتر از سوی دانشجویان مسیحی استفاده میشد) و همچنین اعتصاب و بسطنشینی کارگران در کارخانهها. این تاکتیکها نسبت به راهپیمایی خاصیت برهمزنندگی کمتری داشتند و به نوعی تاکتیکهایی بودند که کنشگران در تطبیق با وضعیت سرکوب شدید در کشور اتخاذ کرده بودند.
همزمان با تنوع تاکتیکی، تغییر مهم دیگری نیز در این دوره پیش آمد و آن تنوع موضوعی در جنبش بود. کنشگران جدیدی که در این دهه وارد جنبش شدند، نه تنها از تاکتیکهای جدیدی برای اعتراض استفاده کردند، که به طرح موضوعاتی با تنوع بیشتر نیز پرداختند. به عنوان پربسامدترین موضوعات مطروحه در این دوره میتوان به این موارد اشاره کرد: موارد مشخص سرکوب (۲۹٪)، حقوق کارگران (۱۳٪)، سانسور رسانهای (۶٪)، قانون اساسی کشور موسوم (۶٪)، آزادی آکادمیک (۵٪)، اصلاحات سیاسی (۴٪)، و دیکتاتوری (۴٪) اشاره کرد.
تغییر مهم موضوعی دیگر در این دوره تقویت گفتمان حقوق بشری در حرکات اعتراضی است. در این دوره سازمانهای حقوق بشری مهمی در جامعه مدنی کره جنوبی شکل گرفتند که نقش مهمی در برجستهکردن حقوق بشر در گفتمان جامعه مدنی داشتند. در دههی ۱۹۷۰ ارجاع به حقوق بشر در رخدادهای اعتراضی افزایش یافت. امروزه هم گفتمان حقوق بشر همچنان نقش مهمی در جامعه مدنی کره دارد، که باید این اهمیت را مرهون همین تحولات مورد بحث در دههی تاریک دموکراسی در آن کشور دانست.
افزایش همبستگی
آخرین تاثیر ناخواستهی سرکوب بر جنبش دموکراسیخواهی کره، شکلگیری همبستگی بین اجزای مختلف جنبش بود. این همبستگی در ابتدا در قالب ائتلافهای غیررسمی و نهایتا به صورت ائتلافهای رسمی میان افراد، سازمانها و جنبشهای مختلف اجتماعی در کره بود. شدت سرکوب دانشجویان موجب تأثر و حساسیت دیگر گروههای پیشرو در جامعه مدنی کره شد و همین امر موجب شکلگیری همبستگیهای اولیه با دانشجویان و دیگر گروهها و قربانیان سرکوب شد. در نتیجهی این نوع همبستگیها در این دوره شاهد حرکتهای اعتراضی جدیدی هستیم که توسط بیش از یک گروه سازماندهی شده بودند. (نمودار ۴ در زیر نشاندهندهی افزایش درصد چنین رخدادهای اعتراضی به نسبت کل اعتراضهای کره در دههی ۱۹۷۰ است.)
چنانکه پل چنگ در کتابش با جزئیات و دادههای متعدد نشان میدهد تاثیر خشونت دولتی و سرکوب را نمیتوان تنها با تکیه بر تعداد حرکات اعتراضی فهمید. شاید در دورهای شدت سرکوب از بسامد حرکات اعتراضی بکاهد، اما چنانکه در دههی ۱۹۷۰ در کره اتفاق افتاد ممکن است در چنین دورهای شاهد تحولات دیگری مانند تنوع کنشگران جنبش دموکراسی خواه، تنوع تاکتیکی و گفتمانی، و بالاخره شکلگیری همبستگی و ائتلاف درون جنبشهای اعتراضی دموکراسیخواه باشیم.