خیزشهای بهار عربی، انقلابهای رنگی و مخملی در جمهوریهای شوروی سابق و اروپای شرقی، هم نظامهای سیاسی مستقر در این کشورها را با چالشی جدی روبرو کرد، و هم نظریههای کلاسیک انقلاب را زیر سوال برد. نظریههای کلاسیکِ جامعهشناسی، مانند نظریههای مارکسیستی یا نظریهی تدا اسکاچپول (۱) یا چارلز تیلی (۲)، انقلاب را از طریق کنش تودهای خشونتآمیز تعریف و تحلیل میکردند. اما این جنبشها عموما از تاکتیکهای اعتراضی غیرمسلحانه و مسالمتآمیز استفاده کردند. همچنین برخلاف انقلابهای کلاسیکی مانند انقلاب روسیه و چین، این جنبشها ایدئولوژی منسجمی نداشتند و توسط یک سازمان انقلابی (مانند بولشویکها در روسیه یا حزب کمونیست چین) نیز رهبری نمیشدند. علاوه بر این، برخلاف دیدگاه کلاسیک دربارهی انقلاب که به بحران بینالمللی اهمیت ویژهای میدهد، جنبشهای اخیر در کشورهایی برخاسته که دولت دچار یک بحران بینالمللی نیست. بهطور خلاصه درک کلاسیک از انقلاب مردمی برای تحلیل جنبشهای نوین جواب نمیدهد. باوجود تحول ماهوی انقلابها در طی قرن بیستم، و حالا قرن بیست و یکم، نظریههای انقلاب همچنان متصلب باقی ماندهاند و در نتیجه در مفهومپردازی و تبیین خیزشهای انقلابی اخیر به نسبت ناکام بودهاند.
مارک بایسینگر، استاد علوم سیاسی در دانشگاه پرینستون، در کتاب جدیدش «شهر انقلابی: شهریشدن و تحول جهانی عصیان» به رویارویی با این چالش پرداخته است. برای نخستین بار، او یک مجموعهی دستهاول از دادههای تمامی حرکات انقلابی از سال ۱۹۰۰ میلادی تا کنون را جمعآوری کرده است. با تحلیل این دادهها، بایسینگر نشان میدهد که انقلابها هم در فرم و هم در محتوا دگرگون شدهاند. او نظریهی جدیدی در تبیین شکلگیری انقلابها، توفیق، و نتایج آنها ارایه میکند. چهار دهه پیش، کتاب مهم تدا اسکاچپول، دولتها و انقلابهای اجتماعی، بابی جدید در نظریه و مطالعات انقلاب گشود؛ کتاب جدید بایسینگر نیز با ارزیابی کمی و آماری، وسعت نظری، و قدرت تحلیلی مقامی همسنگ کتاب اسکاچپول دارد و گشایندهی درهای جدیدی به مطالعات انقلاب خواهد بود.
تعریفی جدید از انقلاب
بایسینگر ابتدا تعریفی جدیدی از انقلابها عرضه میکند: «محاصرهی تودهای یک دولت مستقر با هدف به زیر کشیدن نظام و ایجاد تغییرات سیاسی و اجتماعی بنیادین.» این تعریف نسبت به تعاریف کلاسیک شمول بیشتری دارد و نتیجهی حرکت انقلابی را در تعریف داخل نمیکند. یک حرکت انقلابی نتایج مختلفی میتواند داشته باشد: ممکن است سرکوب شود، ممکن است از راههای خشونتآمیز یا مسالمتآمیز دولت را به زیر بکشد، و یا ممکن است منجر به کودتا یا تغییرات دیگر مانند اصلاحات در نظام حاکم شود. در تعریف کلاسیک تنها حرکتی انقلاب محسوب میشود که موفق باشد. اما از نظر بایسینگر، این که چه چیزی انقلاب محسوب میشود را نباید بر اساس علل یا نتیجهی حرکتها تعریف کرد. این پرسشی تجربی است که نیازمند بررسی حرکتهای انقلابی فارغ از سرانجامشان است.
مجموعه دادههای بایسینگر شامل بیش از ۳۰۰ حرکت انقلابی در کشورهای مختلف از ابتدای قرن بیستم تاکنون میشود. برای هر اپیزود انقلابی اهداف انقلاب ، تاکتیکهای انقلاب، مکان، و تاریخ انقلاب ثبت شده است. با تکیه به این داده و همچنین تمرکز بر بعضی از موارد مانند انقلاب نارنجی (۲۰۰۵) و انقلاب میدان (۲۰۱۴) در اوکراین، و انقلابهای مصر و تونس (۲۰۱۱) در کنار مواردی دیگر، بایسینگر به بررسی و تحلیل انقلابها در بیش از یک سدهی اخیر میپردازد.
تحول تاریخی اپیزودهای انقلابی
در یک قرن اخیر انقلابها دچار چه تحولات مهمی شدهاند؟ برای تشریح تحول انقلابها بایسینگر روی دو تمایز اساسی در انقلابها انگشت میگذارد: اینکه انقلابها خصلت روستایی و شهری داشتهاند، و اینکه انقلابها ویژگی اجتماعی یا مدنی داشتهاند. منظور از انقلابهای اجتماعی انقلابهایی هستند که تنها به دنبال تغییر نظام سیاسی حاکم نبوده و سراغ متحولکردن ساختار طبقاتی اجتماعی و فرهنگی در تمامی شوؤن کشوری رفتهاند. انقلابهای سوسیالیستی در روسیه، چین، و کوبا نمونههایی از این انقلابها هستند. نظریههای کلاسیک انقلابها، مانند کتاب اسکاچپول، متمرکز بر تبیین و توضیح این انقلابها بودهاند. این انقلابها اغلب خصلتی روستایی داشتند، در جوامعی اتفاق میافتادند که کشاورزی مهمترین بخش اقتصاد کشور بود و برای همین دهقانان نقش مهمی در پیشبرد انقلاب داشتند. همچنین این انقلابها عموما از روشهای مسلحانه استفاده میکردند که گاه منجر به جنگ داخلی میشد.
در مقابل انقلابهای اجتماعی، انقلابهای مدنی عموما در نظامهای استبدادی رخ میدهند. در انقلابهای مدنی ویژگیّهای نظام سیاسی، آزادیهای سیاسی و حقوق شهروندی برجستهتر است. هدف چنین انقلابهایی گسترش حقوق مدنی و پاسخگو کردن دولت مستبد از طریق سازوکارهای دموکراتیک بودهاند. برخلاف انقلابهای اجتماعی که معمولا در روستا اتفاق میافتند، انقلابهای مدنی عموما در شهرها رخ دادهاند. از تاکتیکهای مسلحانه – که مشارکت عمومی را کاهش میدهد – استفاده نکردهاند، بلکه با استفاده از روشهای خشونتپرهیز نظیر تظاهرات، در پی گردآوردن شمار زیادی از شهروندان در فضاهای شهری بودهاند. گروههای مختلف طبقهی متوسط شهری نقش مهمی در پیشبرد این انقلابها داشتهاند.
تحول تاریخی انقلابها مبتنی بر ترکیبهایی از اجتماعی/مدنی و شهری/روستایی بوده است. از اواخر قرن هفدهم تا اوایل قرن بیستم انقلابها خصلت اجتماعی داشتند، متمرکز در شهرها بودند، و از تاکتیکهای مسلحانه استفاده میکردند. حضور در شهر متضمن یک پارادوکس مهم برای انقلابیون است. از یک سو پایگاه دولتهای حاکم در شهرها و خصوصا در پایتخت است. به همین دلیل، بودنِ در شهر از یک سو انقلابیون را به هدفشان در به زیر کشیدنِ حکومت نزدیک میکند. اما از سوی دیگر قدرت سرکوب حکومت نیز در شهرها بیشتر است.
ولی بعد از جنگ جهانی دوم انقلابها و انقلابیون از شهرها به روستاها مهاجرت میکنند. دلیل اصلی این امر آن است که با انباشت ثروت و قدرتمندتر شدن هرچه بیشتر دولتها قوای قهریهی آنها هم قویتر شد و دیگر انقلابیون توان رویارویی مسلحانه با حکومتها در شهر را در خود نمیدیدند. به همین دلیل انقلابیون به تدریج به روستاها مهاجرت کردند و دست به بسیج دهقانان و جنبشهای مسلحانه از مناطق کوهستانی و صعبالعبوری زدند که دسترسی حکومت به آنها دشوار بود. انقلاب چین به رهبری مائو و انقلاب کوبا به رهبری کاسترو از مهمترین نمونههای انقلاب در این دوره هستند. در این دوره انقلابها بیشتر انقلابهای اجتماعی بودند و در پی اهدافی مانند تغییر ساختار طبقاتی و هم چنین استقلال از قدرتهای استعماری.
با نزدیک شدن به پایان قرن بیستم، بهخصوص پس از جنگ سرد، تغییرات مهمی در انقلابها اتفاق افتاد. انقلابهای مدنی جایگزین انقلابهای اجتماعی شدند. انقلابها مجددا از روستاها به شهرها آمدند، و به جای تکیه بر مبارزهی مسلحانه به روشهای خشونتپرهیز روی آوردند. بخت موفقیت انقلابها نیز در ان دوران افزایش یافته است. سه عامل در وقوع این تغییرات موثر بودند:
۱) شهرنشینی در کل جهان رو به رشد بود، و جمعیت بیشتر و بیشتر در شهرها متمرکز شد. تمرکز جمعیت در شهرها خود تبدیل به منبع بالقوهای برای ایجاد قدرت سیاسی برای انقلابیون شد. همچنین با گسترش فنآوریهای ارتباطی در فضاهای شهری امکان هماهنگی سریع برای بسیج جمعیت نیز برای انقلابیون فراهم آمد.
۲) انقلابهای اجتماعی روستایی بیشتر در پی استقلال بودند. اما وقتی بیشتر دولتها از دولتهای استعماری مستقل شدند، انقلابهای مدنی دولتهای مستقل جدید و خصلت استبدادی آنها را هدف گرفتند.
۳) تغییرات مهمی در نظام بین الملل رخ داد. انقلابهای اجتماعی با جنگهای بین کشوری در ارتباط بودند. مثلا انقلاب روسیه در پی جنگ جهانی اول اتفاق افتاد یا انقلاب چین بعد از اشغال چین توسط ژاپن. اما تعداد جنگهای بین کشوری در جهان افول کرد. همچنین تا پایان جنگ سرد آمریکا به عنوان یک ابرقدرت ضدانقلاب عمل میکرد ولی با سقوط اتحاد جماهیر شوروی سیاست آمریکا نیز بر گسترش دموکراسی از طریق تغییر رژیم قرار گرفت. بالاخره جهانیشدن جمعیت مردم را در نقاط مختلف به هم مرتبط کرد و فنآوریهای ارتباطی جدیدی مانند اینترنت را به میان آورد.
چه عواملی منجر به وقوع انقلابها میشوند؟
این شاید مهمترین پرسش دربارهی انقلابهاست که معرکهی نظرات متضاد و جالبی بین پژوهشگران علوم اجتماعی بوده است. بایسینگر پس از تشریح تغییرات رخ داده در انقلابها در بیش از یک قرن گذشته به بیان نظریهای دربارهی وقوع انقلابها بر مبنای دادهی جدید خود میپردازد. این یک نظریهی ساختاریِ احتمالی است. به این معنا که یک سلسله عوامل ساختاری احتمال وقوع انقلاب را افزایش میدهند، اما اینکه نهایتا انقلاب به وقوع بپیوندد یا نه بستگی به نوع کنش مخالفان و حکومت دارد.
تحلیل آماری دادهی انقلابها نشان میدهد که وقوع انقلابهای شهری-مدنی برخلاف انقلابهای اجتماعی بسته به ویژگیهای نظام سیاسی حاکم است. اما چه نظامهای سیاسیای بیشتر در معرض وقوع انقلابها هستند؟ نظامهای سیاسی غیردموکراتیک بسته و سرکوبگر، با فساد بالا، که رهبران آنها برای مدت زیادی در قدرت بودهاند در برابر وقوع انقلابهای مدنی-شهری آسیبپذیرترند، خصوصا پس از پایان جنگ سرد.
از نظر سطح توسعهی اقتصادی نیز انقلابها اغلب در کشورهایی با درآمد سرانهی متوسط اتفاق میافتند نه دولتهایی که بسیار ثروتمندند یا دولتهایی که بسیار فقیرند. تولید نفت نیز تاثیری منفی بر وقوع انقلابهای شهری-مدنی داشته است؛ به این معنا که درآمد نفتی احتمال وقوع چنین انقلابهایی را کمتر کرده است. بالاخره وقوع انقلابهای مدنی-شهری در رژیمهای اقتدارگرا با ویژگیهای نظامی و شخصی نیز بیشتر بوده است.
چنانکه گفته شد وجود این شرایط تنها احتمال وقوع انقلاب را بالا میبرد ولی وقوع انقلاب را حتمی نمیکند. کنشهای حکومت و مخالفان هنگامی که شرایط ساختاری مهیا باشد سرنوشت سازند. مثلا حکومت میتواند با دستزدن به اصلاحات، برکشیدن مخالفان، سرکوب یا در همکوبیدن مخالفان، یا پخش پول در شرایط که عوامل ساختاری مهیا هستند از وقوع انقلاب جلوگیری کند. از سوی دیگر ممکن است مخالفان بر اثر تشتت، رقابتهای شخصی، ترجیح اصلاحات بر انقلاب، و خطای رهبران از فرصتهای سیاسی پیش آمده استفاده درستی نکنند.
چه عواملی موجب توفیق انقلابها میشوند؟
چنانکه اشاره شد، طی یک قرن گذشته احتمال توفیق انقلابها در در ایجاد تغییر در نظام سیاسی در مجموع بیشتر شده است. عوامل موثر بر توفیق انقلابها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: اول ویژگیهای نظام سیاسی، و دوم ویژگیهای خود انقلاب مانند اهداف و تاکتیکها.
در میان نظامهای سیاسی احتمال توفیق انقلابهای مدنی-شهری در نظامهای هیبرید بیشتر از نظامهای اقتدارگرایکاملا بسته و همچنین نظامهای دموکراتیک است. نظامهای هیبرید ترکیبی از ظواهر دموکراتیک و خصلتهای استبدادی را توأمان دارند، نه دموکراسی کامل هستند و نه اقتدارگرایی کاملا بسته. در این نظامها برخی حقوق مدنی و سیاسی و همچنین برخی نهادها برای بروز مشارکت مردمی به نحوی نصفه و نیمه موجود است. در نظامهای دموکراتیک از آنجا که راه تغییر از طریق انتخابات باز است انقلابیون بخت چندانی برای اقناع گروهها و افراد جامعه برای پیوستن به یک جنبش انقلابی ندارند. از سوی دیگر نظامهای اقتدارگرای کاملا بسته مانند نظام سیاسی شوروی تحت رهبری استالین نیز به هیچ وجه اجازهی تحرک و فعالیت سیاسی را به مخالفان نمیدهند.
انقلابهای روستایی، برخلاف انقلابهای مدنی-شهری، رابطهی معکوسی با سطح دموکراسی در یک کشور دارند. یعنی احتمال موفقیت این انقلابها در نظامهای کاملا بسته بیشتر است، و هر چه نظام سیاسی یک کشور به دموکراسی نزدیک میشود احتمال توفیق انقلابهای روستایی نیز کمتر میشود. دلیل امر آن است که در چنین نظامهایی هیچ گزینهی بدیلی برای انقلاب وجود ندارد و انقلابیون نیز به دلیل سرکوب بالا بخت چندانی برای موفقیت در شهرها ندارند.
به علاوه، هر چه رهبر یک نظام سیاسی برای مدت بیشتری در قدرت بوده باشد بخت موفقیت انقلاب علیه آن نظام سیاسی بیشتر میشود. داشتن مسوولیت نظام سیاسی در یک زمان طولانی به این معناست که گروهها و افراد جامعه فرد رهبر را بیش از پیش مسوول نابسامانیهای کشور میبینند، و بسیج انقلابی علیه آن رهبر و نظام تسهیل میشود. به طور مثال در بهار عربی میبینیم که بن علی برای ۲۴ سال در قدرت بود، و حسنی مبارک هم ۳۰ سال. در انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران نیز محمدرضا پهلوی برای ۳۷ سال زمام رهبری کشور را در دست داشت.
به علاوه، بخت پیروزی انقلابها با میزان تولید نفت در یک کشور نیز رابطهی منفی دارد. یعنی هرچه کشوری بیشتر تولید نفت داشته باشد بخت پیروزی انقلاب در آن کمتر است. این نظامها با تکیه به درآمدهای نفتی میتوانند به تامین قوای سرکوب بپردازند و با توزیع درآمد نفتی در جامعه از طریق برنامههای رفاهی و شبکههای تحتالحمایگی مردم را از پیوستن به جنبشهای انقلابی بازدارند. اقتصاد نفتی در ایران نمونهی خوبی از نظر بایسینگر است: مقدمهی پیروزی انقلاب ۵۷ در ایران متوقف کردن تولید نفت در کشور بر اثر اعتصاب کارکنان شرکت نفت و سپس در اختیار گرفتن شبکهی توزیع توسط انقلابیون بود.
اما ویژگیهای خود انقلاب مانند مکان، اهداف، و تاکتیکها نیز تاثیرات مهمی بر بخت پیروزی جنبشهای انقلابی دارد.
نخستین و شاید مهمترین عامل مهم در این دسته حداکثر تعداد معترضانی است که در یک انقلاب شرکت میکنند. هرچه معترضان بیشتری به انقلاب بپیوندند، بخت پیروزی انقلاب نیز بیشتر میشود. بدون درنظر گرفتن عوامل دیگر، بررسی مجموع انقلابها در یک قرن گذشته نشان میدهد که اگر جنبشی انقلابی قادر به بسیج بیش از دویستهزار نفر بوده بخت پیروزی آن پنجاهپنجاه بوده است. به همین ترتیب جنبشهای انقلابی با بسیج مردمی پایینتر بخت کمتری برای پیروزی داشته اند. تاثیر این عامل بر پیروزی انقلابهای مدنی-شهری بیش از تاثیر آن بر انقلابهای اجتماعی-روستایی بودهاست. از آنجا که انقلابهای مدنی-شهری غالبا از روشهای غیرمسلحانه استفاده کردهاند، به میدان آوردن تعداد زیادی از افراد جامعه لازمهی موفقیت آنهاست.
تاکتیک راهپیمایی نیز بیشترین تاثیر را در میان تمامی تاکتیکهای عمومی بر پیروزی انقلابها داشتهاست. همچنین هرچه تعداد معترضان بیشتر باشد احتمال گسترش شبکهی پیوندی حائل میان معترضان و حکومت نیز بیشتر میشود. یعنی احتمالا تعداد افرادی که همزمان با حضور در نهادهای حکومتی از معترضان هستند و یا با معترضان در تماسند بیشتر است. چنین پیوندهایی این امکان را فراهم میکند که دستگاه سرکوب نسبت به معترضان با شدت کمتری عمل کند، و همچنین امکان اشتقاق و دودستگی در حکومت را نیز افزایش میدهد. با این همه، هرچند که تعداد پایین معترضان میتواند شکست بسیاری از انقلابها را توضیح دهد، ولی شمار بالا نیز تضمین کنندهی پیروزی انقلاب نیست.
مکان انقلاب نیز تاثیر مهمی در پیروزی آن داشتهاست. به طور کلی بخت پیروزی انقلابهای شهری از انقلابهای روستایی بیشتر بودهاست. این به دلیل نزدیکی بیشتر این انقلابها به مراکز اصلی قدرت و شبکهی اعصاب حکومت است. هر چه معترضان به مراکز اصلی قدرت نزدیکتر باشند امکان تاثیرگذاری آنها بر تغییرات سیاسی نیز بیشتر است.
تاثیر خشونت انقلابی بین انقلابهای مدنی-شهری و انقلابهای روستایی کاملا متفاوت است. در انقلابهای روستایی جنگ مسلحانه امکان پیروزی انقلاب را بالا بردهاست، ولی در انقلابهای شهری-مدنی خشونت انقلابی برعکس امکان شکست انقلاب را افزودهاست.
حرکتهای انقلابی در یکصد سال گذشته اهداف مختلفی را دنبال کردهاند. برخی خصلت لیبرال داشتند، برخی اهداف اجتماعی مانند بسط عدالت اجتماعی یا تغییر نظام طبقاتی داشتند، برخی به دنبال استقلال و پایان نفوذ خارجی بودند، برخی هدفشان تغییر قانون اساسی بود، برخی خواستار تغییر نظام قومی بودند و برخی اسلامگرایی را ترویج میکردند. در میان این اهداف انقلابی، انقلابهایی با ارزشهای لیبرال و همچنین با هدف تغییر قانون اساسی بخت بیشتری برای موفقیت داشتهاند.
بالاخره، در زمینهی رهبری نیز انقلابهای قرن اخیر انواع مختلفی را تجربه کردهاند. برخی حرکتهای انقلابی دارای رهبری ائتلافی هستند، اما در برخی دیگر یک حزب پرچمدار انقلاب را هدایت میکند. در بعضی از انقلابّها، احزاب راهبرِ انقلاب بودند، اما در بعضی دیگر، گروههای سنتی در رأس انقلاب قرار داشتند. در انواع دیگر گروههای نظامی و شبهنظامی، رهبری زیرزمینی، و یا جنبشهای آزادیبخش انقلاب را پیش میراندند. معمولا تصور میشود که وجود یک حزب پرچمدار انقلابی (Vanguard Party) برای پیروزی انقلاب اهمیت دارد. ولادیمیر لنین مبدع اصلی این نظریه بود که بعدها در میان جنبشهای مارکسیستی و حتی دیگر جنبشهای انقلابی نیز امری پذیرفته شد. اما برخلاف این نظر رایج، انقلابهایی با رهبری ائتلافی متشکل از احزاب، اتحادیههای کارگری و صنفی، و جنبشهای اجتماعی هم رخدادهاند که به نحو چشمگیری بخت بالاتری برای پیروزی داشتهاند. هیچ یک از دیگر انواع رهبری تاثیر چشمگیری بر توفیق انقلابها نداشتهاند.
انقلابیون کیستند؟
هرچند نظریههای متعددی دربارهی ویژگیهای افراد انقلابی وجود دارد، ولی عموما پاسخگویی به این پرسش از طریق دادههای تجربی به نحوی نظاممند دشوار است. بایسینگر با استفاده از چهار نظرسنجی که در حین انقلابهای نارنجی و میدان در اوکراین، و انقلابهای مصر و تونس جمعآوری شدهبودند، به بررسی عوامل موثر بر مشارکت انقلابی میپردازد. این نظرسنجیها بر اساس نمونهگیری تصادفی از جمعیت کل کشور انجام شدند، و پرسشهای زیادی نیز دربارهی مشارکت در این انقلابها و حمایت یا مخالفت شهروندان با انقلاب در این پیمایشها گنجانده شده بود. همین امر به محققان اجازه میدهد که به مقایسهی کسانی که در انقلاب شرکت کرده بودند با گروههای دیگر بیطرف موافق یا مخالف انقلاب بپردازد.
چه گروههای اجتماعی و چه طبقاتی بیشتر در این انقلابها مشارکت کردند؟ چنانکه این نظرسنجیها نشان میدهند، ترکیب گروههای مشارکتکننده در این چهار انقلاب با هم متفاوت است. گروههایی مثل بیکاران، کارگران و کارمندان دولت در هر یک از این انقلابها بیشتر یا کمتر مشارکت کردند. اما آنچه بین هر چهار انقلاب مشترک است مشارکت بیشتر شهروندانی با تحصیلات و امکانات بیشتر در این انقلابهاست، که نشانگر حضور چشمگیر طبقهی متوسط در انقلابهای شهری-مدنی است.
از نظر سنی نیز نوعی گوناگونی در مشارکت گروههای سنی مختلف خصوصا جوانان در این انقلابها مشاهده میشود. مثلا در انقلاب تونس حضور جوانان در بین انقلابیون پررنگتر بودهاست، در حالی که چنین پدیدهای در انقلاب مصر مشاهده نمیشود. از نظر جنسیتی نیز در مجموع مردان بیشتر از زنان در انقلابها حضور داشتهاند، هرچند میزان تفاوت مشارکت بین زنان و مردان در این انقلابها متفاوت است. مثلا بیشترین شکاف در زمینهی حضور زنان در انقلاب تونس مشاهده میشود، در حالی که درصد مشارکت زنان و مردان در انقلاب میدان به هم نزدیکتر است.
دادههای مربوط به اوکراین در عین حال نکتهی جالب و مهمی را فاش میکنند. حامیان انقلاب شامل طیف متناقضی از ملیگرایان ضد بازار، ملیگرایان هوادار بازار، و سوسیالیستها بودند. نتایج این تحلیل مؤید آن است که چنین انقلابهایی لزوما هوادارانی یکدست با تعلق به یک ایدئولوژی خاص و نظراتی مشترک دربارهی موضوعات اصلی کشور ندارند. برعکس، این انقلابها متشکل از ائتلافی سلبی (Negative Coalition) بین گروههای نامتجانس هستند و انقلابیون لزوما دربارهی مسائل اصلی کشور اشتراک نظر ندارند. منظور از ائتلاف منفی ائتلافی است که تنها در مخالفت با نظام حاکم شکل گرفته و به سختی میتوان مواضع مشترکی بین مؤتلفان دربارهی مسایل سیاسی مهم یافت. به عبارت دیگر انقلابیون دربارهی آن که چه نمیخواهند اتفاق نظر دارند، اما درباره فردای براندازی توافقی ندارند.
میراث انقلاب
انقلابها چه میراث و تاثیرات بلندمدتی دارند؟ به زبان دیگر پس از اینکه یک اپیزود یا دوران انقلابی پایان میگیرد شاهد چه تغییرات در سیاست و اقتصاد کشورها هستیم؟ نتایج بررسی آماری بایسینگر نشان میدهد که ایدئولوژی، نوع سازماندهی، و تاکتیکهای انقلابها شکلدهندهی نوع تاثیرگذاری آنها است. به طور کلی، انقلابهای اجتماعی در ایجاد یک نظام سیاسی پایدار و با ثبات موفقیت بسیاری داشتهاند. اخیرا سه پژوهشگر و استاد برجسته علوم سیاسی، ژان لَشَپِل، استیو لویتسکی و لوکِن وِی، به همراه دانشجویانشان تحقیقیانجام دادهاند که با استدلال همسو است.(۳) تحقیق این پژوهشگران نشان میدهد که آن دسته از نظامهای اقتدارگرا که در فرآیند یک بسیج طولانیمدت و خشونتآمیز شکل گرفتهاند، نسبت به نظامهای اقتدارگرای دیگر ماندگارتر بودهاند. علت اصلی این امر آن است که بسیج طولانی و خشونتآمیز منجر به همبستگی بین نخبگان حاکم میشود، پایهگذار یک حزب سیاسی مسلط میشود، مراکز قدرت مستقل در جامعهی مدنی را نابود میکند، و دستگاه سرکوب قدرتمندی را بنیان مینهد.(۴)
در زمینهی نابرابری درآمدی و اقتصادی نیز انقلابهای اجتماعی توانستهاند در مجموع سطح نابرابری را در جوامعشان کاهش دهند. این تاثیر عموما از طریق حمله به صاحبان ثروت با خشونت انقلابی، و همچنین سیاستهای بازتوزیعی مانند تقسیم اراضی بودهاست. اما انقلابهای اجتماعی در زمینهی رشد اقتصادی و آزادیهای سیاسی تاثیر بسیار منفی روی کشورهای انقلابی داشتهاند، چنانکه این انقلابها منجر به رشد پایین اقتصادی و افول آزادیهای سیاسی و مدنی و پاسخگویی دولت شدهاند.
از سوی دیگر، میراث اصلی انقلابهای مدنی-شهری ارتقای سطح آزادیهای سیاسی و مدنی و پاسخگو کردن دولتها بوده است. اما لزوما این بهبود نسبی سیاسی در تمامی موارد به سطح دموکراسی انتخاباتی نرسیده، و در مواردی نیز پیشرفت اولیه در طی زمان کمرنگ شده است. در زمینهی رشد اقتصادی نیز این انقلابها تاثیر منفی قابل ملاحظهای مشابه انقلابهای اجتماعی نداشتهاند، و به همین ترتیب سطح نابرابری را نیز در جامعه نکاستهاند. این نحوهی تاثیرگذاری متفاوت البته کاملا با اهداف و روشهای این انقلابها همخوان است چرا که انقلابهای اجتماعی عموما در پی بسط عدالت اجتماعی و کاستن نابرابری بوده و عموما هم به روشهای خشونتآمیز متوسل شدهاند. از سوی دیگر انقلابهای شهری-مدنی عموما در پی مهار استبداد سیاسی، پاسخگو کردن حکومت و بسط آزادیهای سیاسی و مدنی بودهاند.
چنانکه این بررسی مختصر نشان میدهد ،کتاب مارک بایسینگر تاکنون جامعترین مطالعه دربارهی علل، فرایندها، و نتایج انقلابهاست، و همین طور اولین کتابی است که مبنای نظری و تجربیاش را بر بررسی جمعیت کامل انقلابها قرار دادهاست. این در حالی است که پیش از این عموم نظریههای انقلابها متمرکز بر مطالعات تک موردی انقلابها یا بررسی مقایسهای تعداد انگشتشماری از آنها بوده است. عمق تجربی کتاب، تیزبینی تحلیلی، و وسعت نظری آن به حدی است که میتوان انتظار داشت که این کتاب آغازکنندهی فصل جدیدی در مطالعهی انقلابها باشد.