محمدعلی کدیور و نیل کِچلی:

آیا جنبش مدنی لزوما خشونت‌پرهیز است؟

تظاهرات کارگران و معلمان در لاپاز، پایتخت بولیوی، سال ۲۰۱۳. (Flickr / Eneas De Troya)

محمدعلی کدیور و نیل کِچلی:

آیا جنبش مدنی لزوما خشونت‌پرهیز است؟

– مقاله ۱۲
محمدعلی کدیور استاد جامعه‌شناسی و مطالعات بین‌الملل در بوستون‌کالج است. نیل کچلی استاد علوم سیاسی دانشگاه آکسفورد است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Kadivar, Mohammad Ali, and Neil Ketchley. “Sticks, Stones, and Molotov Cocktails: Unarmed Collective Violence and Democratization.” Socius 4 (2018): 1-16.

تظاهرات کارگران و معلمان در لاپاز، پایتخت بولیوی، سال ۲۰۱۳. (Flickr / Eneas De Troya)

آیا جنبش‌های مدنی لزوما باید از خشونت بپرهیزند؟ تاثیر خشونت در پیروزی و شکست حرکت‌های اعتراضی چیست؟ پژوهش‌های انجام شده درباره‌ی جنبش‌های اجتماعی، اعتراضی و انقلابی تصویر به نسبت روشنی در این زمینه ارائه می‌کنند. اول باید بین سه نوع حرکت اعتراضی تمایز قایل شد: اعتراض‌های مسلحانه، اعتراض‌های همراه با خشونت غیرمسلحانه، و اعتراض‌های کاملا مسالمت‌آمیز.

در درجه‌ی اول مهم‌ترین وجه تمایز را باید بین اعتراض‌های مسلحانه و غیرمسلحانه جست. پژوهش‌های انجام شده نشان می‌دهند که اعتراض‌های غیرمسلحانه بخت بالاتری برای پیروزی و خصوصا گذار از اقتدارگرایی به دموکراسی دارند. مهم‌ترین اثر در این زمینه کتاب اریکا چِنووِث و ماریا استفان با عنوان «چرا مبارزه‌ی مدنی کارساز است: منطق راهبردی منازعه خشونت‌پرهیز» است. این کتاب با استفاده از یک مجموعه داده‌ی ‌جدید درباره‌ی تمامی پویش‌های خشونت‌آمیز و خشونت‌پرهیز در قرن بیستم و بررسی آماری آنها استدلال می‌کند که پویش‌های غیرمسلحانه بخت بیشتری برای پیروزی نسبت به حرکت‌های مسلحانه دارند.

حرکت‌های اعتراضی غیرمسلحانه قادرند که تعداد بیشتری از مشارکت‌کنندگان را به خود جذب کنند و مشارکت بیشتر افراد در این حرکت‌ها از مهم‌ترین مولفه‌هایی است که احتمال پیروزی را بیش‌تر می‌کند. حرکت‌های اعتراضی غیرمسلحانه موانع کمتری برای مشارکت در خود دارند. چرا؟ نخست، چون مشارکت‌کنندگان نیازی به مهارت‌هایی خاص مانند آشنایی با اسلحه ندارند. دوم، مشارکت‌کنندگان مانعی اخلاقی به دلیل اجتناب از خشونت مسلحانه در برابر خود نمی‌بینند. سوم این که دسترسی به اطلاعات مورد نیاز برای مشارکت برای بیشتر آحاد جامعه فراهم است؛ در حالی‌ که اطلاعات مربوط به حرکت‌های مسلحانه معمولا در اختیار عموم نیست. و چهارم، لازم نیست که مشارکت‌کنندگان به طور کامل و تمام وقت به شرکت در اعتراض‌ها متعهد شوند، برخلاف مشارکت در حرکت‌های مسلحانه که نیازمند تعهدی تمام وقت و اغلب بدون بازگشت است.

همچنین معمولا توجیه سرکوب حرکت مسلحانه برای دولت‌ها آسان‌تر از توجیه سرکوب حرکت غیرمسلحانه است. وقتی اعتراض‌های مسالمت‌آمیز جمعیت بیش‌تری را درگیر یک حرکت می‌کنند، و هر چه جمعیت بیش‌تر باشد احتمال تنوع افراد و اقشار معترض هم بیش‌تر می‌شود. تنوع معترضان باعث می‌شود که احتمالا آنها پیوندهای بیشتری با طرف‌های ثالث و کسانی که یا به صورت خاموش همراستا و یا به صورت رسمی و علنی در ائتلاف با نظام حاکم هستند، برقرار کنند. با شکل‌گیری چنین پیوندها و روابطی، حرکت‌های اعتراضی می‌توانند از میزان حمایت از نظام حاکم کاسته و به میزان حمایت از مخالفان بیافزایند. قدرت جنبش‌های غیرمسلحانه از طریق تهدید به خشونت نیست، بلکه از راه بالابردن هزینه‌های حکمرانی برای نظام حاکم و ارائه‌ی یک بدیل و جایگزین است. در مقابل خشونت مسلحانه موجب تقویت پشتیبانی از نظام حاکم شود.

یکی از موثرترین عوامل در شکل‌دهی به نتیجه‌ی حرکت‌های اعتراضی نحوه‌ی موضع‌گیری نیروهای مسلح در این رابطه است. اعتراض‌های غیرمسلحانه و مسالمت‌آمیز ظرفیت بالاتری برای اقناع نیروهای مسلح در حمایت از معترضان دارند، در حالیکه حرکت‌های مسلحانه موجب تقویت موضع نیروهای مسلح در حمایت از نظام حاکم می‌شوند.

خشونت غیرمسلحانه

آنچه تا اینجا گفته شد تنها متمرکز بر خشونت مسلحانه بود. اما حرکت‌های اعتراضی که با سرکوب نیروهای امنیتی مواجه می‌شوند در بسیاری از موارد دست به مقابله به مثل زده و با ابزارهایی مانند سنگ، چوب و کوکتل‌مولوتوف در مقابل نیروهای امنیتی می‌ایستند. در پژوهشی که محمدعلی کدیور به همراه همکارش نیل کچلی، استاد علوم سیاسی دانشگاه آکسفورد، در نشریه‌ی سوسیوس (از ژورنال‌های رسمی انجمن جامعه‌شناسی آمریکا) منتشر کردند، با استفاده از داده‌های مختلف نشان دادند که اولا، اعتراض‌های خشن غیرمسلحانه (unarmed collective violence) در گذارهای دموکراتیک رایج هستند، و ثانیا، در کنار دیگر تاکتیک‌های غیرمسلحانه می‌توانند به موفقیت جنبش‌های اعتراضی کمک کنند.

اعتراض‌های خشونت‌آمیزِ غیرمسلحانه سه ویژگی مهم دارند که موجه تمایز آثار آن‌ها از مبارزه‌های مسلحانه می‌شود. نخست، این اعتراض‌ها اغلب از سوی غیرنظامیان اتفاق می‌افتد و نه از سوی اعضای سازمان‌های شورشی مسلح. دوم، اپیزودهای خشونت غیرمسلحانه معمولا در دفاع در برابر سرکوب غیرنظامیان در اعتراضات خیابانی اتفاق می‌افتند. سوم، خشونت غیرمسلحانه به تهدید انحصار دولت بر استفاده از زور در قلمرویش نمی‌انجامد.

اعتراض‌های خشونت‌آمیز غیرمسلح از سه جهت می‌توانند به نفع جنبش‌های اعتراضی عمل کنند. اولا، این اعتراض‌ها خاصیت برهم‌زنندگی بالایی دارند و از این جهت هزینه‌ی حکمرانی را برای نظام حاکم بالا می‌برند. ثانیا، تصاویر شجاعت و دلیری معترضان در مقابله با نیروهای امنیتی می‌تواند موجب تهییج و تشویق دیگران برای پیوستن و ادامه‌ی اعتراض‌ها شود. ثالثا، خشونت غیرمسلحانه می‌تواند موجب تحلیل رفتن قوای قهریه‌ی نظام حاکم شود و فرصت را برای اعتراض‌های مسالمت‌آمیز فراهم کند.

یک نمونه انقلاب مصر است. خبرنگاران و ناظران این انقلاب بیش‌تر بر بسط‌نشینی معترضان در میدان تحریر تمرکز کرده بودند. اما چنانکه نیل کچلی در کتاب «مصر در زمانه‌ی انقلاب» نشان می‌دهد معترضان بین یک چهارم تا یک سوم کلانتری‌های پلیس در کل کشور خصوصا در قاهره و اسکندریه را سوزاندند. بیشتر این حملات در محله‌هایی رخ داد که نیروهای امنیتی معترضان آن محله را کشته بودند. چنین حرکت‌هایی نهایتا منجر به تضعیف قوای قهریه‌ی دولت حسنی مبارک برای سرکوب معترضان شد. مثلا یک گفتگوی بیسیم در روز ۲۸ ژانویه ۲۰۱۱ حاکی از آن بود که نیروهای پلیس که مورد حمله‌ی معترضان و افراد محلی قرار گرفته بودند، دستور عقب‌نشینی و بازگشت به پایگاه‌های خود دریافت کردند. غیبت نیروهای امنیتی در خیابان‌ها به معترضان اجازه داد که به اشغال میادین و خیابان‌ها و ادامه‌ی اعتراض‌ها به صورت مسالمت‌آمیز بپردازند. در روزهای بعدی بسیاری از نیروهای امنیتی مصری حتی سر کار حاضر نشدند. تضعیف روحیه‌ی پلیس در مصر به حدی بود که یکی از سیاست‌مداران مصری آن را «لشکری شکست خورده، کمابیش شبیه ارتش مصر پس از شکست ۱۹۶۷[از اسرائیل]» توصیف کرد. به دلیل تضعیف قوای پلیس در روزهای بعدی هم تعداد موارد سرکوب کشته‌ها و هم به تبعش تعداد کشته‌ها کاهش یافت.

در روز دوم فوریه لباس شخصی‌های طرفدار مبارک با چماق و قمه بر پشت شتر و اسب به معترضان در میدان تحریر حمله کردند. معترضان با پرتاب سنگ و کوکتل‌مولوتوف به مقابله با لباس شخصی‌های حامی رژیم مبارک پرداختند. این نبرد تن به تن تا روز بعد طول کشید، و نهایتا معترضان توانستند لباس شخصی‌ها را عقب برانند و تسلط خود را بر میدان تحریر حفظ کنند، تسلطی که اهمیت نمادین مهمی در جریان انقلاب مصر داشت.

بررسی کدیور و کچلی نشان می‌دهد که ۵۵ مورد از کل ۸۲ مورد گذار دموکراتیک که بین سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۰ رخ داده شاهد نوعی از بسیج توده‌ای اعتراضی بودند. از میان موارد اعتراضی در ۸ مورد حرکت مسلحانه اتفاق افتاده، ۳۸ مورد خشونت غیرمسلحانه داشتند، و ۵ مورد هر دو نوع خشونت مسلحانه و غیرمسلحانه را. ۳۰ مورد از جمع ۴۳ مورد گذارهایی که اعتراض غیرمسلحانه داشتند همراه با بروز خشونت غیرمسلحانه بودند. بدین‌‌ترتیب، ۳۷درصد کل گذارهای دموکراتیک و ۵۷درصد کل گذارهای اعتراضی دموکراتیک توأم با بروز خشونت غیرمسلحانه بوده است.

چنانکه پیش از این نیز اشاره شد، خشونت غیرمسلحانه یکی از تاکتیک‌هایی است که غیرنظامیان هنگام ضرورت در کنار دیگر تاکتیک‌های مسالمت‌آمیز از آن استفاده می‌کنند. استفاده از چنین تاکتیک‌هایی باید نهایتا در خدمت گسترش تاکتیک‌های مسالمت‌آمیز و گسترش شمار معترضان باشد. هیچ تاکتیکی به طور واحد نمی‌تواند موجب پیروزی یک جنبش شود، بلکه جنبش‌های موفق جنبش‌هایی هستند که تنوع تاکتیکی دارند، دست به ابتکارهای تاکتیکی و ابداع تاکتیک‌های نو در تطبیق با وضعیت سیاسی در حال تغییر می‌زنند.

نمونه‌ای از این تنوع و ابتکار تاکتیکی و رویکرد عملگرایانه در ترکیب اعتراض‌های مسالمت‌آمیز و خشونت غیرمسلحانه را می‌توان در انقلاب ۵۷ ایران نیز مشاهده کرد. از یک سو معترضان با استفاده از سنگ و چوب و کوکتل مولوتوف به مقابله با نیروهای امنیتی می‌پرداختند. از سوی دیگر در تفنگ ارتشی‌ها گل می‌گذاشتند و با زبان نرم و حتی دادن تضمین‌هایی در پی جلب نظر و متقاعد کردن ارتش برای پیوستن به انقلاب بودند. از سوی دیگر هم معترضان با استفاده از مراسم تشییع کشته‌شدگان به تهییج بیشتر مردم برای پیوستن به اعتراض‌ها می‌پرداختند، در بیان تعداد کشته‌شده‌های انقلاب اغراق می‌کردند، و حتی در مواردی با ریختن جوهر قرمز در جوی خیابان‌ها وانمود می‌کردند که جوی خون در سرتاسر شهر جاری شده است.

بنجامین کیس:

شورش‌های خیابانی: مقاومت ورای خشونت و بی‌خشونتی

​​از زمانی که جین شارپ کتاب مشهورش «سیاست کنش بی‌خشونت»(۱۹۷۳) را نوشت نظریه‌ی او تبدیل به آموزه‌ای مقبول و مسلط در فضای تحقیقات دانشگاهی و نیز در بین گروه‌های مختلفی از کنشگران اجتماعی شد. چنووث و استفان نیز در کتاب «چرا مبارزه‌ی مدنی کارساز است»(۲۰۱۱) با بررسی کمّی جنبش‌های رخ داده در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۶ اصل حرف شارپ را تأیید کردند: یعنی اینکه استفاده از خشونت در جنبش‌های اعتراضی باعث می‌شود از حمایت‌ها و همراهی‌ها با جنبش کاسته شود و این در نهایت به ضرر جنبش مدنی است و در راه رسیدن به اهداف جنبش‌ اخلال ایجاد می‌کند. این استدلال خشونت را به دلایل اخلاقی رد نمی‌کند (یعنی توصیه نمی‌کند که خشونت نکنید چون خشونت ذاتاً بد است) بلکه توسل به خشونت را به دلایل راهبردی و نتیجه‌گرا بی‌ثمر می‌داند: یعنی می‌گوید نباید خشونت ورزید چون توسل به خشونت از  بسیج توده‌ای و فراگیر شدن جنش و رسیدن به هدف‌هایش جلوگیری می‌کند.

این پژوهش‌ها یک ضعف روش‌شناختی داشته‌اند: تمرکزشان روی تاثیر «خشونت مسلحانه» بر میزان موفقیت جنبش بوده است و تاکتیک‌های مختلف «خشونت غیرمسلحانه» را که اتفاقا در جنبش‌های مدنی رایج بوده‌اند بررسی نکرده‌اند. از قضا حدود یک دهه است که توجه پژوهشگران علوم اجتماعی و سیاسی به مطالعه‌ی این نوع تاکتیک‌ها جلب شده است. پیشتر در مقاله‌ی «آیا جنبش مدنی لزوما خشونت‌پرهیز است؟» در پژوهش کدیور و کِچلی دیدیم که تاکتیک‌های خشونت غیرمسلحانه تاثیری مثبت بر جنبش‌های دموکراسی‌خواه و اعتراض‌های مسالمت‌آمیز دارد. 

بنجامین کِیس یکی دیگر از پژوهشگرانی است که که در زمینه‌ی مقاومت و شورش مردمی تحقیق می‌کند و کتابش با عنوان «شورش‌های خیابانی: مقاومت ورای خشونت و بی‌خشونتی» به زودی همین امسال منتشر می‌شود. کیس بر ضعف نظریه‌ی شارپ و تحقیقات پشتیبانش انگشت می‌گذارد و برای ارائه‌ی نظری بدیل به مجموع داده‌های اعتراض‌های خیابانی در بازه‌ی زمانی ۷۲ ساله (از ۱۹۴۶ تا ۲۰۱۷) در آمریکا استناد می‌کند، کشوری که در میان دموکراسی‌های توسعه‌یافته‌ خشن‌ترین نیروی پلیس را دارد. 

اصل حرف کیس این است که شارپ و دیگران وقتی از خشونت می‌گویند مشخصاً به دست بردن به اسلحه‌ی گرم و مبارزات مسلحانه نظر دارند و به این ترتیب نوع مهم و رایجی از جنبش‌ها را که بین جنبش‌های مطلقاً بی‌خشونت و جنبش‌های مسلحانه قرار دارند در نظر نمی‌گیرند. کیس مشخصاً به حرکت‌های شورشی به شیوه‌ی «بِلک بلاک» اشاره می‌کند که در اروپا و ایالات متحده و خصوصاً در میان گروه‌های آنارشیست رواج دارد. در این شیوه تظاهرات کنندگان به پرتاب کوکتل مولوتوف، درگیری‌های غیر مرگبار با پلیس و تخریب و آتش‌زدن برخی اموال دست می‌زنند. 

بنجامین کیس با مطالعه‌ی کمّی اعتراض‌های خیابانی که در بازه‌ی زمانی ۷۲ ساله در امریکا انجام شده و نیز با مصاحبه‌های کیفی با شماری از فعالان و حاضران در شورش‌های این سال‌ها به نتایجی می‌رسد که مؤید پژوهش کدیور و کِچلی است؛ این‌که شورش‌هایی که به تاکتیک‌ها و ابزارهای «خشونت غیرمسلحانه» توسل کرده‌اند اتفاقاً به جنبش‌های مدنی کمک کرده‌اند. 

کیس نشان می‌دهد که در طول این بازه‌ی زمانی در امریکا هر جا اقدامات شورش‌گرانه از این نوع به وقوع پیوسته، بعد از آن جنبش مدنی که در جریان بوده اتفاقاً رونق بیشتری گرفته و بختش برای رسیدن به نتیجه بالاتر رفته است. او در همین راستا با مصاحبه‌های عمقی با فعالان جنبش‌های مدنی توانسته این آگاهی را هم بیفزاید که علت رونق گرفتن جنبش مدنی موازی این شورش‌ها روحیه گرفتن عوامل جنبش‌های مدنی از آن کنش‌های شورشی بوده است؛ فعالان مدنی دیده‌اند سد و سرکوب پلیسی قابل عبور است و دستگاه سرکوب چنان که می‌خواهد نشان دهد ناگسستنی نیست و از این رو ترسشان ریخته و در ادامه‌ی فعالیت خود به رغم سرکوب و برخورد پلیسی جدیت بیشتری به خرج داده‌اند. 

تلخیص و گزارش از محمدعلی کدیور

از همین مبحث

تصور رایج این است که جنبش‌های مدنی باید از هر نوع خشونت بری باشند. اما پژوهش‌ها نشان می‌دهد که اعتراض‌های خشن غیرمسلحانه در گذارهای دموکراتیک رایج هستند و اتفاقا در کنار دیگر تاکتیک‌های غیرمسلحانه می‌توانند به موفقیت جنبش‌های اعتراضی کمک کنند
اعتراض‌های خشونت‌آمیز غیرمسلح می‌توانند هزینه‌ی حکمرانی را بالا برند، موجب تحلیل رفتن قوای قهریه‌ی نظام حاکم شوند و فرصت را برای اعتراض‌های مسالمت‌آمیز فراهم کنند
مقاله ۱۲
محمدعلی کدیور استاد جامعه‌شناسی و مطالعات بین‌الملل در بوستون‌کالج است. نیل کچلی استاد علوم سیاسی دانشگاه آکسفورد است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Kadivar, Mohammad Ali, and Neil Ketchley. “Sticks, Stones, and Molotov Cocktails: Unarmed Collective Violence and Democratization.” Socius 4 (2018): 1-16.