جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سوزان مولر اوکین:

اگر چندفرهنگ‌گرایی با برابری زنان مغایرت داشته باشد چه؟

سه زن برقع‌پوش در پارکی در شهر مونتریال (CHRISTINNE MUSCHI/THE GLOBE AND MAIL)

سوزان مولر اوکین:

اگر چندفرهنگ‌گرایی با برابری زنان مغایرت داشته باشد چه؟

سوزان مولر اوکین استاد فلسفه‌ی سیاسی در دانشگاه استنفورد بود. این گزارش مختصری است از منابع زیر:

Moller Okin, Susan. “Is Multiculturalism Bad for Women?” in Is Multiculturalism Bad For Women?edited by Joshua Cohen, Martha Nussbaum, Princeton University Press, 1999. 

Cohen, Joshua, Matthew Howard, and Martha C. Nussbaum. “Introduction: Feminism, Multiculturalism, and Human Equality.” in Is Multiculturalism Bad For Women? edited by Joshua Cohen, Martha Nussbaum, Princeton University Press, 1999. 

سه زن برقع‌پوش در پارکی در شهر مونتریال (CHRISTINNE MUSCHI/THE GLOBE AND MAIL)

فمینیسم و چندفرهنگ‌گرایی دو دستگاه فکری متفاوت در اندیشه‌ی سیاسی معاصر هستند که هر دو ادعا و درخواست برابری میان انسان‌ها را سرلوحه‌ی خود قرار داده‌اند. با این حال، موضوع فمینیسم و چندفرهنگ‌گرایی متفاوت است. اولی بر برابری زنان و مردان و رفع ستم جنسیتی تأکید دارد و بر لزوم این برابری اصرار می‌ورزد. دومی بر به‌رسمیت‌شناسی مساوی فرهنگ‌ها در یک جامعه‌ی متکثر تأکید دارد.

ولی اگر میان لوازم رویکردهای فمینیستی و چندفرهنگ‌گرایانه به برابری تعارضی واقع شود، چه باید کرد و جانب کدام را گرفت؟ این پرسشی است که سوزان مولر اوکین، پژوهشگر فلسفه‌ی سیاسی آمریکایی، در مقاله‌ی «آیا چندفرهنگگرایی برای زنان بد است؟» به آن می‌پردازد.

امکان تعارض چندفرهنگ‌گرایی و برابری زنان

سوزان مولر اوکین می‌گوید روزگار ما روزگار چندفرهنگ‌گرایی است: مثلاً نیم‌قرن پیش، سیاست غالب کشورهای غربی آن بود که مهاجران و مردمان بومی در فرهنگ اکثریت ادغام و حل شوند. اکنون ولی چندفرهنگ‌گرایی مقبولیت یافته و انتظار همگون‌سازی و ادغام گروه‌های اقلیت در فرهنگ اکثریت نامنصفانه تلقی می‌شود.

بنابراین، بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی پیگیر سیاست‌های جدیدی شده‌اند که پاسخگوی تفاوت‌های فرهنگی ساکنان این جوامع باشد. در این میان، سیاست‌های چندفرهنگ‌گرایی با چالشی عمده مواجه هستند که معمولاً بدان توجه جدی نمی‌شود و یا نادیده انگاشته می‌شود؛ و آن اینکه اگر مطالبات مطرح‌شده از سوی فرهنگ یا دین اقلیت با هنجارهای برابری جنسیتی مورد دفاع فعالان فمینیست (که آنها هم، بسان چندفرهنگ‌گرایی، حداقل در نظر، مورد دفاع دولت‌های لیبرال غربی هستند) در تعارض قرار بگیرند، چه باید کرد؟

مولر اوکین، به عنوان نمونه، مباحث مرتبط با چندفرهنگ‌گرایی در فرانسه در بحث حجاب را مثال می‌زند. از اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی به این‌ سو، بحثی جدی در حوزه‌ی عمومی فرانسه در گرفت که آیا دختران خانواده‌هایی که از کشورهای عرب و مسلمان شمال آفریقا (الجزایر، مراکش، تونس…) به فرانسه مهاجرت کرده‌اند، باید مجاز باشند با پوشش حجاب در مدرسه حاضر شوند یا نه؟

مدافعان سرسخت آموزش لائیک در فرانسه، در کنار برخی فمینیست‌ها و ناسیونالیست‌های دستِ راستی، مخالف حضور دانش‌آموزان با حجاب در مدارس بودند. در نقطه‌ی مقابل، بخش عمده‌ای از چپ سنتی، به نام چند‌فرهنگی و احترام به تنوع، از حضور دختران باحجاب در مدارس حمایت می‌کرد و حتی مخالفان را به نژادپرستی و دفاع از امپریالیسم فرهنگی متهم می‌کرد.

مولر اوکین می‌گوید در میانه‌ی این بحث ولی از بحثی که از منظر فمینیستی از اهمیت به‌مراتب بیش‌تری برخوردار است غفلت می‌شد، و آن مسئله‌ی «تعدد زوجات» در خانواده‌های مسلمان مهاجر بود.

داستان از این قرار است: در همان دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی، دولت فرانسه بی‌سروصدا به مردان مهاجر مسلمان اجازه داده بود تا چندین همسر با خودشان به فرانسه بیاورند. روند طوری پیش رفت که در اواسط دهه‌ی نود میلادی تخمین زده می‌شد که حدود ۲۰۰ هزار خانوار در پاریس چند‌همسری هستند. (هم‌زمانی این موضوع با بحث حجاب در مدارس فرانسه در نظر اوکین، هرگونه احتمال مبنی بر این را که مخالفت با حجاب از نگرانی در مورد برابری جنسیتی سرچشمه می‌گرفت، کمرنگ می‌کند.)

البته به دلایل مختلف و از همه مهم‌تر فشار اقتصادی مضاعفی که خانوارهایی با ۲۰ تا ۳۰ عضو بر دولت رفاه در فرانسه و در زمینه‌هایی چون حقوق بیکاری ایجاد می‌کرد، دولت در اواخر دهه‌ی نود میلادی نهایتاً فقط تک‌همسری را به‌ رسمیت شناخت و ازدواج‌های دوم و سوم را از نظر قانونی باطل اعلام کرد. با این حال، همین جواز مقطعی چندهمسری در فرانسه در مورد برخی خانواده‌های مسلمان عرب نشان‌دهنده‌ی امکان تنش عمیق بین مطالبات فمینیستی و مطالبات چندفرهنگ‌گرایانه در مورد تنوع فرهنگی است.

مولر اوکین معتقد است لیبرال‌ها و چپ‌ها و اصطلاحاً ترقی‌خواهان خیلی سریع، و چه بسا ساده‌لوحانه، تصور کرده‌اند که فمینیسم و چندفرهنگ‌گرایی هم هم‌زمان خواستنی، و هم به‌راحتی قابل جمع‌کردن و آشتی‌دادن هستند. او در نقطه‌ی مقابل، استدلال می‌کند که ظرفیت تنش قابل توجهی بین مطالبه‌ی برابری جنسیتی فمینیستی و پایبندی چندفرهنگ‌گرایانه به حقوق گروهی فرهنگ‌های اقلیت وجود دارد.

دلایل ناتوانی چندفرهنگ‌گرایان از توجه به مسئله‌ی جنسیت

مولر اوکین در ادامه‌ی نقد خویش «گروه‌گرایی» چندفرهنگ‌گرایان را بخشی از ریشه‌ی مشکل بالا می‌داند (در نقد گروه‌گرایی همچنین بنگرید به نوشتار ششم این مجموعه)؛ یعنی با این ادعا که، برخلاف آنچه لیبرالیسم استاندارد مدعی است، فرهنگ‌ها و «شیوه‌های زندگی اقلیت‌» تنها «با تضمین حقوق فردی اعضای این گروه‌ها محافظت نمی‌شود و باید همچنین با اعطای حقوق یا امتیازات گروهی ویژه محافظت گردد.»

مولر اوکین می‌گوید حداقل به دو دلیل «حقوق گروهی» می‌تواند به تعارض با حقوق زنان عضو گروه‌های اقلیت منجر شود: اول آنکه، تمایلی میان چندفرهنگ‌گرایان وجود دارد که گروه‌های فرهنگی را همچون کل‌هایی یکپارچه ببینند و در نتیجه، به تفاوت «بین گروه‌ها» بیش‌تر از تفاوت‌های «درون» گرو‌ه‌ها توجه کنند.

همین تمایل به نوبه‌ی خود سبب شده آنها به تبعیض «قدرت و امتیازات» میان زنان و مردان در درون گروه‌های اقلیت توجه نکنند و آن را نادیده بگیرند. از دیدگاه مولر اوکین، بیش‌تر فرهنگ‌های جهان مردسالار هستند و گروه‌های اقلیت برآمده از خاورمیانه و شمال آفریقا هم از نظر گرایش به کنترل زنان فرقی با بقیه‌ی جامعه‌ی سفید‌پوست مسیحی-یهودی و یا سکولار غربی ندارند، اگر بدتر از آنها نباشد!

مشکل دوم آن است که طرفداران حقوق گروهی معمولاً اعتنایی به حوزه‌ی خصوصی ندارند. نظریه‌پردازان چندفرهنگ‌گرایی لیبرال و به طور مشخص ویل کیملیکا، تاکید کرده‌اند که فرد برای خودشکوفایی به «فرهنگی از آن خویش» نیاز دارد، و تنها با دسترسی به چنان فرهنگی است که انسان‌ می‌تواند صاحب حس عزت نفس، احترام به خود، و در نتیجه دارای قدرت تصمیم شود.

اما از دید مولر اوکین، این موضع تا حد زیادی حوزه‌ی زندگی خصوصی و خانوادگی، یعنی بافتاری را که حس افراد و مشخصاً کودکان نسبت به خویش و ظرفیت‌هایشان اولین بار در آنجا شکل گرفته و توسعه می‌یابد، را نادیده می‌گیرد. از منظری فمینیستی، خانه جایی است که بیش‌ترین میزان آموزش فرهنگی اولیه در آن به جوانان آموخته می‌شود و به نسل‌های بعد منتقل می‌شود. بنابراین، توزیع مسئولیت و قدرت در خانواده میان زن و مرد و دختر و پسر تأثیر عمده‌ای بر توزیع قدرت و مسئولیت در بخش‌های عمومی‌تر و سیاسی‌تر جامعه دارد.

با این حال، چندفرهنگ‌گرایان به حوزه‌ی خصوصی توجه کافی ندارند و به تبعیض در آن هم، حداقل چنان که باید، حساس نیستند.

پس از منظر مولر اوکین، حقوق گروهی مورد دفاع چندفرهنگ‌گرایان نه تنها گامی در تحقق برابری جنسیتی بر نمی‌دارد، بلکه گرهی به مشکلات موجود پیشین می‌افزاید. خصوصاً در مواردی که فرهنگ اقلیتی که مردسالارتر است به واسطه‌‌ی مهاجرت در چهارچوب فرهنگ اکثریتی قرار می‌گیرد که مردسالاری در آن کم‌رنگ‌تر شده هیچ استدلالی بر اساس اصول احترام به خود و عزت نفس نمی‌توان مطرح کرد که بر اساس آن بتوان گفت زنان اقلیت علاقه‌‌ای به حفظ فرهنگ خود داشته باشند (باز مانند وضعیت خانواده‌های مسلمان شمال آفریقایی در فرانسه).

در چنین مواردی، وضعیت زنان تنها در صورتی بهتر می‌شود که یا «فرهنگ [سرکوبگری] که در آن متولد شده‌اند منقرض شود و در نتیجه، اعضای گروه‌ اقلیت تشویق شوند در فرهنگ کم‌تر جنسیت‌زده‌ی پیرامون خویش ادغام شوند» و یا، (و اوکین این گزینه را ترجیح می‌دهد) «فرهنگ مزبور تشویق شود تا خود را به گونه‌ای اصلاح کند که در آن برابری زنان پاس داشته شود» و حداقل به میزانی از برابری زن و مرد برسد که در فرهنگ اکثریت پیرامونی وجود دارد.

دفاع کیملیکا  و پاسخ اوکین

ویل کیملیکا در کتاب لیبرالیسم، باهمستان و فرهنگ میگوید که چندفرهنگ‌گرایی مورد دفاع او از نوع لیبرال است، و نه هر نوعی از چندفرهنگ‌گرایی، و در نتیجه، گروه اقلیتی که حقوق ویژه‌ای مطالبه می‌کند (مثلاً مسلمانان در غرب)، باید در باهمستان اقلیت خویش نیز بر اساس اصول لیبرالیسم رفتار کند. یعنی آزادی‌های اساسی اعضای خود را با اعمال «محدودیت‌های داخلی» نقض نکند و بین افراد هم بر اساس جنسیت و نژاد و گرایش جنسی تبعیض قائل نشود.

به گفته‌ی کیملیکا، این شرط پایبندی به لیبرالیسم مانع از آن می‌شود که «طیف‌های مختلف بنیادگرایان مذهبی و سیاسی که معتقدند کنش‌های مذهبی، جنسی، و یا زیبایی‌شناختی‌ای که بیرون از دایره‌ی پذیرش یا ترجیح ایشان قرار می‌گیرد باید در جامعه‌ی مطلوب غیرقانونی شود»، بتوانند از چندفرهنگ‌گرایی سوءاستفاده کنند. بر اساس این استدلال، اگر اقلیت‌ها سرکوب‌گر باشند، ترویج و حمایت از فرهنگشان مغایر استدلال چندفرهنگ‌گرایانه به نفع مطلوب‌بودن عضویت در باهمستان‌های فرهنگی است، چون در این تلقی چندفرهنگ‌گرایی و احقاق حقوق اقلیت همچنین از آن رو مطلوب است که «امکان انتخاب‌های آزادانه‌ی معنادار فردی را بهتر فراهم می‌کند.»

پاسخ مولر اوکین به این دفاعیه‌ی کیملیکا چیست؟ او در مقاله‌ی «آیا چندفرهنگ‌گرایی برای زنان بد است؟» می‌نویسد شرط «محدودیت‌های داخلی» که کیملیکا برای چندفرهنگی لیبرال خویش وضع کرده آرمانی و مطلوب است، اما عملی نیست؛ یعنی در عمل اکثر فرهنگ‌های اقلیت (در میان مهاجران و غیره) بر اساس این محدودیت‌های برآمده از لیبرالیسم رفتار نمی‌کنند.

بر اساس این استدلال بسیاری فرهنگ‌ها، به‌ویژه در حوزه‌ی خصوصی، مردسالار هستند و برای زنان همان احترام و آزادی‌هایی را قائل نیستند که برای مردها قائل هستند. گاهی فرهنگ‌ اقلیت مردسالارتر است و در مواردی فرهنگ اکثریت؛ ولی تبعیض و کنترل آزادی زنان تقریباً در همه‌ی فرهنگ‌ها و به‌ویژه فرهنگ‌هایی مذهبی، که به متون باستانی و سنت‌های گذشته به عنوان الگوی عمل نظر دارند، وجود دارد.

مولر اوکین نتیجه می‌گیرد که درجه‌ی مردسالار‌بودن هر فرهنگی (و میزان تمایل آن برای کاهش مردسالاری) باید عامل اصلی در به‌رسمیت‌شناختن یا نشناختن حقوق گروهی باشد؛ خصوصاً اگر قرار است برابری زنان را جدی بگیریم.

تلخیص و گزارش از میثم بادامچی

از همین مبحث

چندفرهنگ‌گرایان به دنبال تحقق «حقوق گروهی» برای گروه‌های اقلیت هستند. اما این حقوق نه تنها الزاما گامی در جهت برابری جنسیتی برنمی‌دارد، گاهی حتی گره جدیدی به مشکلات می‌افزاید؛ خاصه وقتی که گروه اقلیت مردسالارتر است
مولر اوکین می‌گوید اگر قرار است برابری جنسیتی را جدی بگیریم درجه‌ی مردسالار‌بودن هر فرهنگی (و میزان تمایل آن برای کاهش مردسالاری) باید فاکتوری اصلی در به‌رسمیت‌شناختن حقوق گروهی باشد
مقاله ۵
سوزان مولر اوکین استاد فلسفه‌ی سیاسی در دانشگاه استنفورد بود. این گزارش مختصری است از منابع زیر:

Moller Okin, Susan. “Is Multiculturalism Bad for Women?” in Is Multiculturalism Bad For Women?edited by Joshua Cohen, Martha Nussbaum, Princeton University Press, 1999. 

Cohen, Joshua, Matthew Howard, and Martha C. Nussbaum. “Introduction: Feminism, Multiculturalism, and Human Equality.” in Is Multiculturalism Bad For Women? edited by Joshua Cohen, Martha Nussbaum, Princeton University Press, 1999.