آیا برقراری عدالت زبانی فقط مستلزم دادن حقوق زبانی به اقلیتهاست؟ فیلیپ فان پارِیْس فیلسوف سیاسی برجستهی بلژیکی، در کتابش با عنوان عدالت زبانی برای اروپا و برای جهان استدلالی مبسوط در دفاع از پذیرش زبان انگلیسی به عنوان زبان رابط جهانی (global lingua franca)، و لزوم کوشش برای ترویج در این زمینه ارائه میکند.
فان پارِیْس از شاگردان و دنبالهروان جان راولز و از نظریهپردازان برجستهی حوزهی عدالت توزیعی در فلسفهی سیاسی است و عجیب نیست که استدلال اصلی او در زمینهی لزوم ترویج انگلیسی به عنوان زبان رابط جهانی هم بر اساس اصول برابریخواهانه و از چشمانداز عدالت جهانی صورت میگیرد.
عدالت توزیعی، بنیاد استدلال فان پارِیس
خلاصهی استدلال فان پارِیْس در مورد زبان انگلیسی از این قرار است: «ظهور و گسترش زبان انگلیسی به عنوان زبان رابط جهانی در دههی اخیر به صورت طبیعی رخ داده است. ما از منظری اخلاقی و عدالتخواهانه نه تنها باید از این امر استقبال کنیم، بلکه باید به نوبهی خود گسترش آن را تسریع و ترویج کنیم.»
توجیه عدالتطلبانهی خواستهی پذیرش انگلیسی به عنوان زبان رابط جهانی که فان پارِیْس ارائه میکند از این قرار است: پذیرش یک زبان ارتباط مشترک جهانی (که در نظر فان پارِیْس، انگلیسی بهترین نامزد آن است)، زبان مشترکی برای گفتگو میان انسانها در سطح جهانی ایجاد میکند؛ پدیدهای که فان پارِیْس از آن با عنوان «باهمستانِ توجیهی» (justificatory community) نام میبرد.
فان پارِیْس استدلال میکند تأسیس چنین باهمستان توجیهیِ مشترکی به نوبهی خود باعث افزایش آگاهی اخلاقی ما از شرایط بد و دشواری میشود که افراد در نقاط دیگری از جهان در آن به سر میبرند. اگر شهروندان کشورهای ثروتمند زبان رابط جهانی را ندانند، لاجرم فقط سرشان را در لاک کشور، منطقه، و محل خود میکنند و از وضعیت کشورهای فقیرتر باخبر نمیشوند و مثلاً در معرض این پرسش قرار نمیگیرند که با چه توجیهی ایشان پولدارترند و بقیه دنیا فقیرتر.
پس داشتن زبان مشترک جهانی باعث افزایش مواجههها و باخبریها میان افراد از ملل مختلف میشود و به این ترتیب سهمی در تحقق عدالت جهانی مییابد.
دومین استدلال او آن است که یک «زبان جهانی» ابزاری برای گفتگو و حرکتهای اجتماعی سیاسی ورای مرزها فراهم می کند و به ایجاد حس تعلق به «مردم جهان» (global demos) کمک میکند.
به بیان دیگر، پذیرش زبان انگلیسی به عنوان زبان رابط جهانی، باهمستان مشترک و مردمی جهانی و بیمرز میسازد (یا اگر چنین باهمستانی از پیش وجود داشته باشد، آن را گسترش میدهد)؛ آن هم از طریق تسهیل ارتباط مستقیم یا آنلاین مردمان نژادهای مختلف، آن هم بدون واسطهی دستوپاگیر و گاه پرهزینهی مترجم.
فان پارِیْس میگوید اگر همه در جهان انگلیسی بدانند، نه تنها ثروتمندان و قدرتمندان و طبقهی متوسط از مزایای آن بهرهمند میشوند، بلکه حتی فقرا و محرومان نیز میتوانند با بقیه ارتباط برقرار کنند، وارد گفتگو شوند، ورای مرزهای رایج ملی کشورهایشان شبکهسازی و ایجاد لابی برای همکاری کنند و در نتیجه در منزلت اجتماعی رشد کنند. اینها به نوبهی خود بافتاری را برای برقراری عدالت جهانی فراهم میکند.
چرا انگلیسی زبان رابط جهانی باشد؟
تا اینجا استدلالی کلی کردیم که زبان رابط جهانی مفید است. ممکن است کسی بپرسد چرا انگلیسی زبان رابط باشد و چه چیزی این زبان را نامزد منحصربهفرد میکند؟ استدلال ونپاریژس در این زمینه بر اساس اصل کارآمدی است: داشتن تنها «یک زبان جهانی رابط» کارآمدتر از داشتن زبانهای رابط متعدد است.
واحد بودن از یک طرف هزینههای لازم برای یادگیری زبان رابط را کاهش میدهد و از طرف دیگر به صورت بالقوه امکان ارتباطات میان انسانها را به حداکثر میرساند. دلیل تأکید بر روی انگلیسی آن ست که این زبان پیشاپیش در حال بدلشدن به زبان رابط جهانی بوده است و مطابق آمار جهانی، همین امروز بیشترین تکلم در سطح جهان به این زبان صورت میگیرد.
فان پارِیْس با تکیه بر دو سازوکار جدا ولی مرتبط، اولی با نام «مکانیسم احتمالاتی در یادگیری» (probability driven language learning) و دومی به اسم «مکانیسم بیشینه در میان کمینهها» (maximin language use)، توضیح میدهد که میزان افزایش یادگیری زبان انگلیسی در سطح جهان به نحوی است که میشود حدس زد در آیندهی نه چندان دور، بشر برای اولین بار در طول تاریخ خودش یک زبان رابط مشترک در سطح جهانی، و نه صرفاً منطقهای، خواهد داشت.
دو مکانیسم فوق بهرغم ظاهرشان مفاهیم سادهای هستند. «سازوکار احتمالاتی» میگوید احتمال اینکه افراد زبان خاصی را برای یادگیری بر گزینند و نیز سطح مهارتی که افراد مایل خواهند بود در زبان خاصی به آن دست یابند، به «احتمال صحبتکردن سایرین» به آن زبان بستگی دارد.
این اصل را میتوان با تکیه بر انگیزهی فردی هم توضیح داد: زبان مفیدتر (یعنی پرکاربردتر)، افراد بیشتری را به یادگیری ترغیب میکند. این وضعیت امروز در دنیا در مورد انگلیسی بیش از هر زبانی در سطح جهانی صادق است و بنابراین ونپاریژس انگلیسی را بهترین گزینه برای زبان رابط میداند. فاکتور احتمالاتی را میتوان با تکیه بر میزان فرصتهای ایجادشونده توسط یک زبان، اعم از شغلی، آموزشی، اداری….، هم توضیح داد. بهعلاوه، در جهان اطراف ما فرصتهای بیشتری برای تمرین و بهبود مهارتهای زبانی در زبان انگلیسی در مقایسه با زبانهای دیگر برای همه وجود دارد و این شانس این زبان را برای تبدیلشدن به زبان رابط جهانی افزایش میدهد.
بر اساس مکانیسم «بیشینه در میان کمینهها»، ما وقتی در گروههای همکاری یا گفتگوی چندزبانه قرار میگیریم، تمایل داریم از زبانی استفاده کنیم که حتیالامکان افراد کمتری را حذف کند یا بیرون بگذارد؛ یعنی زبانی که حتی افرادی که کمترین آشنایی با زبانهایی جز زبان مادریشان دارند احتمالاً بتوانند به آن، ولو به شکل حداقلی، تکلم کنند.
مثلاً بسیاری بنابر تجربه میدانیم هنگامی که یک سخنگوی زبان ماندارین (زبان معیار چینی)، یک مجاری زبان، و یک انگلیسیزبان با هم در جلسهای ملاقات میکنند، احتمال بسیار زیادی میرود که سطح آشنایی با زبان انگلیسی فرد چینی و مجارستانی از سطح هر زبان مشترک دیگری میان این سه بیشتر باشد. بر این اساس، مکانیسم بیشینه در میان کمینهها حکم میکند در بسیاری گروههای همکاری یا گفتگوی چندزبانه، زبان رابط زبان انگلیسی باشد. اگر در مثالمان به جای فرد انگلیسیزبان شخصی را میگذاشتیم که زبان مادریاش عربی یا ترکی یا فارسی بود هم باز به احتمال زیاد انگلیسی مهمترین یا حتی تنها زبان مشترک میان ایشان باقی میماند و استفاده از آن راحتتر میبود.
چالشهای رابط جهانی بودن انگلیسی از منظر عدالتطلبی
تا اینجا توضیح دادیم که عدالت جهانی حکم میکند انگلیسی زبان رابط جهانی باشد و حتی ترویج شود. با این حال، فان پارِیْس در کتابش توضیح میدهد که این تمام داستان نیست. روند ایجاد و حفظ انگلیسی به عنوان زبان جهانی احتمالاً ، خواسته یا ناخواسته، بیعدالتیهایی را نیز به همراه خواهد داشت.
فان پارِیْس سه منبع بالقوهی بیعدالتی را در چنان روندی شناسایی میکند: الف) توزیع تبعیضآمیز هزینهها و منافع ناشی از جهانیشدن زبان انگلیسی میان کسانی که زبان مادریشان انگلیسی است و کسانی که قرار است آن را به عنوان زبان دوم یاد بگیرند؛ ب) فرصتهای نابرابر شغلی میان دو گروه فوق؛ و ج) تفاوت احترام و ارجگزاری در سطح جهانی به کسانی که انگلیسی میدانند و کسانی که نمیدانند. نویسنده این سه موضوع را به تفصیل در کتابش بحث میکند، ولی ما برای رعایت اختصار فقط به دو مورد اول بسنده میکنیم.
مطابق گزارهی الف زبان منبع خیر جمعی است. اگر این موضوع را بپذیریم، توزیع هزینهها و منافع ایجاد این خیر جمعی «میان انگلیسیزبانها و بقیه» ناعادلانه به نظر میرسد. این از آن روست که سرمایهگذاری مشترک جهانی برای تبدیل هرچه بیشتر انگلیسی به زبان ارتباطات جهانی نیازمند صرف سرمایه، زمان، و هزینهی بسیاری از سوی افراد غیرانگلیسیزبان برای یادگیری و ترویج انگلیسی است. به حساب فان پارِیْس، برای یادگیری زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم ۱۰ هزار ساعت وقت لازم است. یعنی تقریباً ۶ سال از عمر فردی که هر روز ۴ ساعتش را به آموزش انگلیسی اختصاص میدهد!
به این ترتیب گرچه یادگیری زبان انگلیسی به عنوان زبان رابط مزایایی فراوان برای همهی ساکنین زمین دارد، به نظر میرسد مزایای این رخداد بیش از همه برای کسانی باشد که انگلیسی زبان بومی یا مادری ایشان است.
راه حلی که ون پاریژس برای غلبه بر این منبع بالقوه بیعدالتی پیشنهاد میکند این است که کشورها و گروههایی که انگلیسی زبان مادریشان است «بخش عمدهی هزینهی ترویج انگلیسی به عنوان یک خیر جمعی برای ارتباط بشر در سطح جهانی را بر دوش بگیرند.» این امر سبب میشود نسبت هزینه به فایده برای ملل انگلیسیزبان و غیرانگلیسیزبان جهان عادلانهتر شود.
یک راه برای ایجاد وضعیت برابرتر میتوانست این باشد که ساکنان و دولتهای کشورهای انگلیسیزبان متقاعد شوند مالیاتی با هدف کمک به یادگیری این زبان به بقیه کشورها بپردازند. فان پارِیْس البته خودش پاسخ میدهد از آنجا که مالیات را نمیتوان با زور بر ملتها تحمیل کرد، به احتمال زیاد این روش عملی نباشد.
پیشنهاد جایگزین و عملیتر او برای غلبهی نسبی بر این نابرابری «سواریگرفتن با نیت تلافیجویی» است که پیشنهاد تاحدودی ساختارشکنانه در بافتار کشورهای غربی محسوب میشود.
فان پارِیْس به خوانندهی غیرانگلیسیزبان میگوید در اینترنت شکار و ماهیگیری رایگان کنید: «یعنی هر آنچه را که در وب به انگلیسی در دسترس است (و احتمالاً بخش قابل توجهی از آن، مثلاً فیلم و سریالها، در کشورهای انگلیسیزبان تولید شده!) بدون اهمیتدادن به کپی رایت و حقوق مالکیت معنوی دانلود کنید و لذتش را ببرید!» این روش استفادهی گشادهدستانه از اینترنت در نظر این فیلسوف عدالتخواه میتواند برای منصفانهترکردن توزیع هزینه و فایده میان ملل مختلف روی زمین در گسترش زبان انگلیسی به عنوان زبان رابط جهانی مناسب باشد.
مطابق گزارهی ب (که در بالا ذکر شد)، زبانآموزی نوعی کسب «مهارت مولد» است که میتواند به منفعت مادی و فرصت شغلی متناسب بینجامد و، در نتیجه، گسترش جهانی انگلیسی میتواند به ایجاد «نابرابری در فرصتها» میان کسانی که انگلیسی میدانند و دیگران منجر شود.
مطابق این اشکال، پذیرش انگلیسی به عنوان زبان رابط جهانی میتواند دو گونه نابرابری در فرصتها ایجاد کند: اولاً نابرابری بین کسانی که انگلیسی «زبان مادریشان» است و «گویشوران جدید» به زبان انگلیسی؛ ثانیاً نابرابری میان کسانی که انگلیسی زبان دومشان است ولی در این زبان بنا به دلایل مختلف، از جمله امکانات آموزشی خوب، مسلط هستند و افرادی که بنا بر دلایل مختلف، از جمله محرومیت در امکانات آموزشی، انگلیسی را به عنوان زبان دوم خوب یاد نگرفتهاند.
فان پارِیْس همچنین چهار شکل از نابرابری در فرصت را از هم تمیز میدهد: ۱) نابرابری فرصت در مشاغل مستقیماً مرتبط با زبان؛ ۲) نابرابری فرصت در کسب مشاغلی که مستقیماً مربوط به زبان نیستند، ولی شرط کسب آنها داشتن مهارت زبانی بالا در انگلیسی اعلام شده؛ ۳) نابرابری در رسانه (دسترسی بیشتر کسانی که انگلیسی زبان بومیشان است به رسانههای جهانی) و؛ ۴) جذابیت بیشتر گویشورانی که زبان مادریشان انگلیسی است در عرصههای مختلف کاری.
بنا بر موارد ۱ و ۲، کسانی که زبان مادریشان انگلیسی است یا بر این زبان خیلی مسلط هستند به طور طبیعی برای پرکردن مشاغلی در سرتاسر جهان که نیاز به دانش زبان انگلیسی در حد زبان مادری دارند (مثلاً ویرایش کتابها در انتشارات بینالمللی، تدریس در دانشگاه به انگلیسی) مشتری بیشتری خواهند داشت؛ خصوصاً اگر در نظر آوریم که بازار کار امروز هرروز بینالمللیتر میشود و در چنین وضعیتی، بسیاری از مشاغل در درجهی اول به افرادی با مهارت بالا در زبان انگلیسی ارائه میشوند.
بنا بر مورد ۳، انگلیسیزبانان بومی (و در درجهی بعدی کسانی که در انگلیسی بسیار مسلط هستند) دسترسی گستردهتری به رسانههای انگلیسیزبان خواهند داشت و افراد بیشتری در سراسر جهان به محصولات ایشان دسترسی خواهند داشت؛ خصوصاً اگر در نظر آوریم که در جهان امروز هر کسی که خدمات و کالاهای رسانهای خویش (اعم از آواز، نویسندگی، بازیگری، کنشگری اجتماعی-سیاسی یا کنفرانسهای دانشگاهی) را از طریق رسانههای انگلیسیزبان ارائه دهد، مشتریان بیشتر و احتمالاً منفعت مادی بیشتری خواهد داشت.
بنا بر مورد ۴، در جهانی که انگلیسی تبدیل به زبان رابط همه شده، افرادی که انگلیسی زبان مادریشان است جذابتر از رقبای خود خواهند نمود، بیشتر در چشم خواهند بود، و طبیعتاً تمایل خواهند داشت از این مزیت رقابتی در برابر کسانی که انگلیسی زبان دومشان است استفاده کنند.
راه حل: فیلم و سریالها را دوبله نکنید!
آنچه ذکر شد دال بر آن است که جهان کنونی ما از منظر ورود به مرحلهای که انگلیسی زبان رابط سراسری جهانی بشود، «در حال گذار» است و در این گذار با چالشهایی از منظر عدالتخواهی روبهروست. فان پارِیْس در کتاب پس از ذکر این نکات راه حلهای مختلفی برای غلبه بر مشکل نابرابری فرصتها پیشنهاد میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که بهترین راه برای مقابله با این نابرابری در فرصتها که ذکرش رفت، «تسریع در آموزش و تقویت مهارت زبان انگلیسی» و بردن آن به «فراسوی [جمعیت] نخبگان کشورها» (اعم از قشر نخبهی مالی، آموزشی و…) است که پیشاپیش به امکانات آموزش زبان انگلیسی دسترسی داشتهاند.
به این ترتیب مزیتهای رقابتی کسانی که انگلیسی زبان مادریشان است بر بقیه، با تسلط هرچه بیشتر و بیشتر مردم عادی جهان و قشرهای فرودستتر به زبان انگلیسی کاهش خواهد یافت و بهتدریج کمتر و کمتر خواهد شد.
در اینجا، علاوه بر روشهای کلاسیک برای افزایش مهارتهای زبان انگلیسی در میان عامهی مردم – مانند گنجاندن آموزش زبان انگلیسی به صورت جدی در برنامههای درسی مدارس دولتی و خصوصی کشورها — فان پارِیْس راهی آسان و ارزان هم برای گسترش مهارت زبان انگلیسی در میان عامهی مردم جامعه پیشنهاد میکند که جالب توجه است و عبارت است از: «دوبلهنکردن» فیلمها و سریالهایی که زبان اصلیشان انگلیسی است و ارائهی آنها در تلویزیون ملی و شبکههای خانگی با زیرنویس!
او به مطالعاتی استناد میکند که نشان میدهند در کشورهایی که فیلمهای خارجی به صورت زیرنویس عرضه میشوند و دوبله نمیشوند، مثلاً هلند و کشورهای اسکاندیناوی، عموم مردم مهارت بالاتری در زبان انگلیسی دارند. خوبی این روش در مقایسه با روشهای کلاسیک آموزش زبان انگلیسی آن است که هزینهی انجامش بسیار کم است و انجام آن از سوی دولت و نهادهای عمومی مقرون به صرفه است.